گنجور

شمارهٔ ۱۲۰

عاشق کسی بود که کشد بار یار خویش
شهوت پرست مانده بود زیر بار خویش
شد زندگانیم همه در کار عشق یار
او فارغ از وجودم و مشغول کار خویش
چشمم چو جویبار شد از انتظار و نیست
آن نوبهار را هوس جویبار خویش
از عاشقان مرادش اگر بی‌مرادی است
ما را رضای یار به از اختیار خویش
چشمش به تیر غمزه چو می‌بفکند شکار
بی‌التفات می‌گذرد بر شکار خویش
در بند زلف یار بود جان من هنوز
روزی که زین دیار رود با دیار خویش
شب‌ها مخسب و روز میاسای ای همام
یک شب مگر رسی به وصال نگار خویش
امروز روزگار ریاضت کشیدن است
ضایع مکن چو بی‌خبران روزگار خویش
گر هستی مراد تو برخیزد از میان
یابی مراد خویشتن اندر کنار خویش

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاشق کسی بود که کشد بار یار خویش
شهوت پرست مانده بود زیر بار خویش
هوش مصنوعی: عاشق کسی بود که بتواند به خوبی از عهده نیازهای محبوبش برآید، اما خود او در زیر بار سنگین خواسته‌هایش به دام افتاده بود.
شد زندگانیم همه در کار عشق یار
او فارغ از وجودم و مشغول کار خویش
هوش مصنوعی: تمام زندگی‌ام درگیر عشق اوست، در حالی که خودم از وجودم بی‌خبرم و فقط مشغول عشق ورزی هستم.
چشمم چو جویبار شد از انتظار و نیست
آن نوبهار را هوس جویبار خویش
هوش مصنوعی: چشمم از شدت انتظار مانند جویباری پرآب شده، اما دیگر آن بهار دلخواه را نمی‌توانم پیدا کنم و آرزوی جویبار خود را دارم.
از عاشقان مرادش اگر بی‌مرادی است
ما را رضای یار به از اختیار خویش
هوش مصنوعی: اگر معشوق از عاشقان چیزی نخواهد و به خواسته‌های آنها پاسخ ندهد، رضا و خوشنودی او برای ما از هر انتخاب و تصمیمی که خودمان بگیریم، مهم‌تر است.
چشمش به تیر غمزه چو می‌بفکند شکار
بی‌التفات می‌گذرد بر شکار خویش
هوش مصنوعی: چشم او مانند تیر نغز و زیباست که به سوی دیگران می‌افتد، اما او بی‌توجه و بی‌اعتنا از کنار شکار خود می‌گذرد.
در بند زلف یار بود جان من هنوز
روزی که زین دیار رود با دیار خویش
هوش مصنوعی: روح من هنوز در چنگ زلف محبوب محبوس است، روزی که او از این سرزمین به دیار خودش برود.
شب‌ها مخسب و روز میاسای ای همام
یک شب مگر رسی به وصال نگار خویش
هوش مصنوعی: ای همام، در شب‌ها نخواب و در روزها آسایش مکن، چرا که شاید یک شب به وصال معشوق خود برسی.
امروز روزگار ریاضت کشیدن است
ضایع مکن چو بی‌خبران روزگار خویش
هوش مصنوعی: امروز زمان سختی و تلاش است، پس این زمان را بیهوده نگذران و همچون افرادی که از واقعیت بی‌خبرند، بی‌احتیاطی نکن.
گر هستی مراد تو برخیزد از میان
یابی مراد خویشتن اندر کنار خویش
هوش مصنوعی: اگر هدف تو وجود دارد، از میانت برمی‌خیزد و به آسانی می‌توانی هدف خود را در کنار خود پیدا کنی.

حاشیه ها

1400/04/22 20:06
کاربر سیستمی

تغییرات حاصل از پردازش تصحیحات ارسالی آقای پدرام شعبان‌زاده

تغییر مصرع ۱ از «عاشق کسی بود که کشد بار بار خویش» به «عاشق کسی بود که کشد بار یار خویش»

تغییر مصرع ۳ از «شد زگانیم همه در کار عشق یار» به «شد زندگانیم همه در کار عشق یار»

تغییر مصرع ۷ از «از عاشقان مرادش اگر بی مرادی است» به «از عاشقان مرادش اگر بی‌مرادی است»

تغییر مصرع ۹ از «چشمش به تیر غمزه چو می بفکنده شکار» به «چشمش به تیر غمزه چو می‌بفکند شکار»

تغییر مصرع ۱۰ از «بی التفات می گذرد بر شکار خویش» به «بی‌التفات می‌گذرد بر شکار خویش»

تغییر مصرع ۱۳ از «شب ها مخسب و روز میاسای ای همام» به «شب‌ها مخسب و روز میاسای ای همام»

تغییر مصرع ۱۶ از «ضایع مکن چو بی خبران روزگار خویش» به «ضایع مکن چو بی‌خبران روزگار خویش»