اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید جابر موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این نه دردیست که بی دوست بود درمانش
خُنُک آن جان که نصیبی بود از جانانش
هوش مصنوعی: این مشکل دردناکی نیست که بدون وجود دوست بتوان برایش راه حلی پیدا کرد. خوشا به حال کسی که از محبت و وجود محبوب بهرهمند شده است.
عقل گوید به نصیحت که مده جان به لبش
عشق فریاد برآرد که مکن فرمانش
هوش مصنوعی: عقل به تو نصیحت میکند که جانت را به خاطر او در خطر نینداز، اما عشق با صدای بلند میگوید که به حرف او گوش نده.
ای منجم نظر از ماه و ثریا بستان
چون بخندد مه خوبان بنگر دندانش
هوش مصنوعی: ای منجم، از ماه و ستارهها نگاه خود را بردار، زیرا وقتی که لبخند بزند، زیبایی دندانهایش را میبینی.
غنچه بر خنده خود خنده زند وقت سحر
گر ببیند نمک آن دو لب خندانش
هوش مصنوعی: در زمان صبح، غنچهای که در حال شکفتن است، به خاطر شادی و زیبایی لبهای خندان کسی که به او نگاه میکند، خود نیز میخندد.
هر رهی را که در او پای نهی پایانیست
جز ره دوست که پیدا نبود پایانش
هوش مصنوعی: هر راهی که انتخاب کنی، آخر و پایان مشخصی دارد، اما راه دوست پایان مشخصی ندارد و دائماً ادامه دارد.
همه دانند که هر طایفه ورزد کیشی
کیش من آن که شود جان و دلم قربانش
هوش مصنوعی: همه میدانند که هر گروهی طرفدار اعتقادات خاص خود هستند، اما من آن کسی را عاشقانه دوست دارم که جان و قلبم را فدای او کنم.
خاک پایش چو منی را نرسد میکوشم
که رسد چشم مرا گرد سم یکرانش
هوش مصنوعی: من تلاش میکنم که چشمانم به گرد و غبار پای او بیفتد، زیرا خاک پای او به من نمیرسد.
هستی خویش نهادم همه در وجه رخش
گفت کآسان نفروشم ندهم ارزانش
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را در برابر زیبایی چهرهات قرار دادم و گفتم که هیچگاه آن را نخواهم فروخت و هرگز حاضر نیستم آن را به راحتی از دست بدهم.
شد خیال سر زلفت سبب کفر همام
روی بنمای که تا تازه شود ایمانش
هوش مصنوعی: خود را در خیال زیبایی موهایت غرق کردهام، حتی باعث شده که مایهی بیایمانیام شود. حالا به من نشان بده که چقدر میتوانی جذاب باشی تا ایمانم دوباره زنده شود.
حاشیه ها
1400/04/22 20:06
کاربر سیستمی
تغییرات حاصل از پردازش تصحیحات ارسالی آقای پدرام شعبانزاده
تغییر مصرع ۲ از «عقل گوید خنک آن جان که نصیبی بود از جانانش» به «خُنُک آن جان که نصیبی بود از جانانش»
تغییر مصرع ۳ از «ای منجم نظر از ماه و ثریا بستان» به «عقل گوید به نصیحت که مده جان به لبش»
تغییر مصرع ۵ از «به نصیحت که مده جان به لبش» به «ای منجم نظر از ماه و ثریا بستان»
تغییر مصرع ۷ از «غنچه برخنده خود خنده زند وقت سحر» به «غنچه بر خنده خود خنده زند وقت سحر»
تغییر مصرع ۹ از «هر رهی را که در و پای نهی پایانی ست» به «هر رهی را که در او پای نهی پایانیست»
تغییر مصرع ۱۲ از «کیش من آن که شود جان و دلم قر بانش» به «کیش من آن که شود جان و دلم قربانش»
تغییر مصرع ۱۳ از «خاک پایش چو منی را نرسد می کوشم» به «خاک پایش چو منی را نرسد میکوشم»
تغییر مصرع ۱۶ از «گفت کاسانه نفروشم ندهم ارزانش» به «گفت کآسان نفروشم ندهم ارزانش»