گنجور

بخش ۳۴ - فصل

ماند این‌جا خلافی که هست میان ما و میان گروهی که گویند: «اظهار جمع نفی تفرقه باشد؛ از آن‌چه هر دو متضادند که چون سلطان هدایت مستولی شد ولایت کسب و مجاهدت ساقط شود.»

و این تعطیل محض باشد؛ از آن‌چه تا امکان معاملت و توانایی کسب بود و مجاهدت بود، هرگز آن از بنده ساقط نشود؛ از آن‌چه جمع از تفرقه جدا نیست، چون نور از آفتاب و عرض از جوهر و صفت از موصوف. پس مجاهدت از هدایت و شریعت از حقیقت و یافت از طلب جدا نباشد؛ اما باشد که مجاهدت مقدم بود و باشد که مؤخر. آن را که مجاهدت مقدم بود بر وی مشقت زیادت بود؛ از آن‌چه در غیبت بود و آن را که مجاهدت مؤخر بود بر وی رنج و کلفت نبود؛ از آن‌چه در حضرت بود و آن را که نفی مشرب اعمال نفی عین عمل نماید بر غلطی عظیم باشد.

و روا باشد که بنده به درجتی رسد که کل اوصاف محمود خود را به چشم عیب نگرد و ناقص بیند. چون اوصاف محمود خود را معیوب و معلول بیند باید که تا اوصاف مذموم معیوب‌تر باشد و این بدان آوردم که قومی را از جهال اندر این معنی غلطی افتاده است که آن مقرون بیگانگی باشد؛ بدانچه گویند: «از یافت هیچ چیز اندر جهد ما نبسته است و افعال و طاعت ما معیوب است و مجاهدات ما ناقص. ناکرده اولی تر از کرده.»

گوییم با ایشان که: کردار ما را می فعل نهید و نهیم باتفاق، و افعال را محل علت و منبع آفت، لامحاله ناکرده را هم فعل باید نهاد. چون هر دو فعل آمد و فعل محل علت، پس چرا ناکرده از کرده اولی‌تر دانند؟ و این خسرانی ظاهر و غبنی فاحش است. پس این فرقی آمد نیکو میان کفرو ایمان؛ از آن‌چه مؤمن و کافر متفق‌اند که افعال ایشان محل علت است، پس مؤمن به حکم فرمان، کَرْد از ناکَرْد اولی تر داند و کافر به حکم نافرمانی، ناکرد از کرد اولی تر داند.

پس جمع آن بود که اندر رؤیت آفتِ تفرقه، حکم تفرقه ازوی ساقط نگردد و تفرقه آن که اندر حجابِ جمع تفرقه را جمع داند. و اندر این معنی مُزیِّن کبیر گوید رحمة اللّه علیه: «الجمعُ الخصوصیّةُ و التَّفْرِقةُ العبودیّةُ، موصولٌ أَحدُهما بِالآخَر غیرُ مَفْصولٍ عنه.»

خصوصیت حق تعالی بنده را جمع باشد و عبودیت بنده وی را تفرقه، و این از آن جدا نیست؛ از آن‌چه نشان خصوصیت حفظ عبودیت است. چون مدعی اندر معاملات به معاملات قایم نباشد اندر دعوی خود کاذب بود. پس روا بود که ثقل مجاهدت و رنج کلفت اندر گزاردِ حق مجاهدت و تکلیف از بنده برخیزد و روا نباشد که عین مجاهدت و تکلیف برخیزد اندر عین جمع، جز به عذری واضح که آن اندر حکم شریعت عام باشد و من این را بیان کنم تا تو را بهتر معلوم گردد.

بدان که جمع بر دو گونه باشد: یکی جمع سلامت گویند، و دیگر را جمع تکسیر.

جمع سلامت آن بود که حق تعالی اندر غلبهٔ حال و قوت وجد و قلق شوق که پدیدار آید حق تعالی حافظ بنده باشد و امر بر ظاهر وی می‌راند و وی را بر گزاردن آن نگاه می‌دارد و وی را به مجاهدت می‌آراید؛ چنان‌که سهل بن عبداللّه و ابوحفص حداد و ابوالعباس سیاری صاحب مذهب و بایزید بسطامی و ابوبکر شبلی و ابوالحسن حُصری و جماعتی دیگر رضوان اللّه علیهم اجمعین پیوسته مغلوب بودندی تا وقت نماز اندر آمدی، آنگاه به حال خود باز آمدندی و چون نماز بکردندی باز مغلوب گشتندی؛ از آن‌چه تا در محل تفرقه باشی تو تو باشی امر می‌گزاری و چون وی تو را جذب کند، وی به امر خود اولی‌تر که بر تو نگاه می‌دارد مر دو معنی را: یکی تا نشان بندگی تو برنخیزد و دیگر تا به حکم وعده قیام کند که: «من هرگز شریعت محمد را منسوخ نخواهم کرد.»

و جمع تکسیر آن بود که بنده اندر حکم واله و مدهوش شود و حکمش چون حکم مجانین باشد.

پس یکی از این معذور بود و یکی مشکور و آن که مشکور بود، روزگارش عظیم با نور بود و قوی‌تر از آن باشد که معذور بود.

و فی الجمله، بدان که جمع را مقامی مخصوص نیست و حالی مفرد نه؛ که جمع جمع همت است اندر معنی مطلوب خود و گروهی را کشف این اندر مقامات باشد و گروهی را اندر احوال، و اندر هر دو وقت مراد صاحب جمع به بقای آن به نفی مراد محصول باشد؛ «لأنّ التّفرِقةَ فصلٌ والجمعَ وصلٌ.» و این اندر جملهٔ چیزها درست آید، چنان‌که جمع همت یعقوب به یوسف علیهما السّلام که جز همت او وی را همت نمانده بود، و جمع همت مجنون اندر لیلی که چون وی را می ندید، جملهٔ عالم و کل موجودات اندر حق وی صورت لیلی بود و مانند این؛ چنان‌که ابویزید روزی در صومعه بود. یکی بیامد و گفت: «أبویزید فی البَیْتِ؟» فقال ابویزید: «هل فی البَیْتِ الّا اللّه؟» یعنی: «بویزید اندر خانه هست؟» وی گفت، رضی اللّه عنه: «اندر این خانه به‌جز حق چیزی دیگر هست؟»

و یکی از مشایخ گوید، رحمة اللّه علیه: درویشی به مکه اندر آمد و اندر مشاهدت خانه یک سال بنشست که نه طعام خورد و نه شراب و نه بخفت و نه به طهارت شد؛ از اجتماع همتش به رؤیتِ خانه، که خداوند آن را به خود اضافت کرده است، غذای تن و مشرب جانش گشته بود.

و اصل این جمله آن است که خداوند تعالی مائیت محبت خود را که آن یک جوهر بود، متجزی و مقسوم گردانید و هر یکی را از دوستان، به مقدار گرفتاری وی بدان جزو از اجزای آن کل مخصوص کرد. آنگاه جوشن انسانیت و لباس طبیعت و غاشیهٔ مزاج و حجاب روح بدان فرو گذاشت تا وی به قوت خود مر اجزایی را که بدو موصول بود به صفت خود می‌گردانید؛ تا کلِّ محب جمله محبوب شد و همه حرکات و لحظاتش شرایط آن گرفت و از آن بود که ارباب معانی و اصحاب اللسان مر آن را جمع نام کردند و اندر این معنی حسین بن منصور گوید، رحمة اللّه علیه:

لبّیکَ لبّیک یا سَیِّدی و مولائی
لبّیکَ لبّیکَ یا قَصْدی و مَعْنائی
یا عینَ عینِ وجودی یا مُنا هِمَمی
یا منطقی و اشاراتی و انبائی
یا کُلَّ کلّی و یا سمعی و یا بصری
یا جُملتی و تباعیضی و أجزائی

پس آن که در اوصاف خود مستعار بود، اثبات هستی بر وی مر وی را عار بود و التفاتش به کونین زنّار بود و کل موجودات اندر همتش خوار بود.

وباز گروهی از ارباب اللسان مر دقت کلام و تعجب عبارت را گویند که: جمع الجمع. و این عبارت از طریق عبارت نیکوست، اما به معنی بهتر آن باشد که جمع را جمع نگویی؛ از آن‌چه تفرقه‌ای باید تا جمع بر وی روا بود و چون جمع جمع شود تفرقه بوده باشد که جمع از حال خود بنگردد و این عبارت محل تهمت است؛ از آن‌چه مجتمع را به فوق و تحت بیرون ازخود دیدار نباشد ندیدی که کونین و عالمین در شب معراج مر پیغمبر را علیه السّلام بنمودند وی به هیچ چیز التفات نکرد؟ از آن‌چه وی به جمع جمع بود و مجتمع را تفرقه شاهد نگردد؛ تا خداوند تعالی فرمود: «ما زاغَ البصرُ و ماطغی (۱۷/النّجم).»

و من اندر این معنی در حال بدایت کتابی ساخته‌‌ام و مر آن را البیان لأهل العیان نام نهاده و اندر نحو القلوب در باب جمع فصولی مشبع بگفته اکنون مر خفت را بدین مقدار بسنده کردم.

این است طرف مذهب سیاریان ازمتصوّفه بپرداختن از فرق متصوّفه، آنان که مقبول محق‌اند. کنون بازگردم به قول آن گروه که خود را بدیشان بربسته‌اند از ملاحده لعنهم اللّه و این عبارات ایشان آلت اظهار الحاد خود ساخته‌اند و ذل خود را اندر عزّ ایشان نهان کرده، تا غلطگاه‌های ایشان ظاهر گردد و مریدان از مکر و دعوی‌های ایشان بپرهیزند و خویشتن را رعایت کنند. واللّه اعلم.

بخش ۳۳ - الکلام فی الجمع و التفرقة: جمع کرد خدای تعالی خلق را اندر دعوت؛ قوله، تعالی: «واللّهُ یَدْعُوا إلی دارِ السّلام (۲۵/یونس)»، آنگاهشان فرق کرد اندر حق هدایت وگفت قوله، تعالی: «وَیَهْدی مَنْ یَشاءُ إلی صراطٍ مُستقیمٍ (۲۵/یونس).» جمله را بخواند از روی دعوت و گروهی را براند به حکم اظهار مشیت. جمع کرد و جمله را فرمان داد و فرق کرد و گروهی را به خذلان داد، بعضی را به توفیق قبول گردانید و نیز جمع کرد به نهی و فرق کرد. گروهی را عصمت داد و گروهی را میل آفت. پس بدین معنی جمع، حقیقت و سرّ معلوم و مراد حق باشد و تفرقه اظهار امر وی؛ چنان‌که ابراهیم را فرمود که: «حلق اسماعیل ببُر»، و خواست که نبرد. ابلیس را گفت: «سجده کن آدم را»، و خواست که نکند و نکرد و مانند این بسی است. «الجمعُ ما جَمَعَ باوصافِه و التّفرقَةُ مافرَّقَ بافعالّه.» این جمله انقطاع ارادت باشد و ترک تصرف خلق اندر اثبات ارادت حق.بخش ۳۵ - امّا الحلولیّه، لعنهم اللّه: قوله تعالی: «فماذا بعدَ الحقِّ الّا الضّلالُ (۳۲/یونس).»

اطلاعات

وزن: مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن (بسیط مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماند این‌جا خلافی که هست میان ما و میان گروهی که گویند: «اظهار جمع نفی تفرقه باشد؛ از آن‌چه هر دو متضادند که چون سلطان هدایت مستولی شد ولایت کسب و مجاهدت ساقط شود.»
هوش مصنوعی: در این‌جا تناقضی وجود دارد میان ما و برخی افراد که می‌گویند: «بیان جمعی سبب نفی تفرقه می‌شود؛ زیرا هر دو طرف متضاد هستند و زمانی که سلطنت هدایت برقرار شود، فعالیت و تلاش دیگر ضروری نیست.»
و این تعطیل محض باشد؛ از آن‌چه تا امکان معاملت و توانایی کسب بود و مجاهدت بود، هرگز آن از بنده ساقط نشود؛ از آن‌چه جمع از تفرقه جدا نیست، چون نور از آفتاب و عرض از جوهر و صفت از موصوف. پس مجاهدت از هدایت و شریعت از حقیقت و یافت از طلب جدا نباشد؛ اما باشد که مجاهدت مقدم بود و باشد که مؤخر. آن را که مجاهدت مقدم بود بر وی مشقت زیادت بود؛ از آن‌چه در غیبت بود و آن را که مجاهدت مؤخر بود بر وی رنج و کلفت نبود؛ از آن‌چه در حضرت بود و آن را که نفی مشرب اعمال نفی عین عمل نماید بر غلطی عظیم باشد.
هوش مصنوعی: این تعطیل کامل نخواهد بود؛ چرا که هر زمان که امکان معامله و توانایی کسب و تلاش وجود داشته باشد، هرگز این امور از عهده انسان ساقط نخواهد شد. زیرا مجموعه‌ای که با هم مرتبط‌اند، از یکدیگر جدا نیستند، مانند نور که از خورشید و عرض که از جوهر و صفت که از موصوف جدا نمی‌شود. بنابراین، تلاش و کوشش از هدایت و شریعت و یافتن از جستجو جدا نیست؛ اما ممکن است که تلاش مقدم بر هدایت باشد یا بعد از آن. اگر تلاش زودتر صورت بگیرد، زحمت بیشتری دارد، زیرا در حال غیبت است و اگر تلاش بعد از هدایت باشد، دشواری کمتری خواهد داشت، زیرا در حال قرب است. همچنین، اگر کسی تمام اعمال را به صرف انکار نفی کند، مرتکب اشتباه بزرگی خواهد شد.
و روا باشد که بنده به درجتی رسد که کل اوصاف محمود خود را به چشم عیب نگرد و ناقص بیند. چون اوصاف محمود خود را معیوب و معلول بیند باید که تا اوصاف مذموم معیوب‌تر باشد و این بدان آوردم که قومی را از جهال اندر این معنی غلطی افتاده است که آن مقرون بیگانگی باشد؛ بدانچه گویند: «از یافت هیچ چیز اندر جهد ما نبسته است و افعال و طاعت ما معیوب است و مجاهدات ما ناقص. ناکرده اولی تر از کرده.»
هوش مصنوعی: ممکن است بنده به مرتبه‌ای برسد که تمامی صفات نیک خود را با چشم نقص بنگرد. اگر او صفات نیک خود را معیوب ببیند، باید بداند که صفات نکوهیده‌اش حتی بیشتر از آن معیوب است. این را یادآور شدم تا به قومی اشاره کنم که به خاطر جهل و نادانی، در این مورد دچار اشتباه شده‌اند؛ به این معنا که می‌گویند: «هیچ چیز از تلاش ما به دست نیامده و اعمال و بندگی ما ناقص است و کوشش‌های ما کافی نیست. بهتر است که کاری نکرده‌ایم تا اینکه کاری کرده باشیم.»
گوییم با ایشان که: کردار ما را می فعل نهید و نهیم باتفاق، و افعال را محل علت و منبع آفت، لامحاله ناکرده را هم فعل باید نهاد. چون هر دو فعل آمد و فعل محل علت، پس چرا ناکرده از کرده اولی‌تر دانند؟ و این خسرانی ظاهر و غبنی فاحش است. پس این فرقی آمد نیکو میان کفرو ایمان؛ از آن‌چه مؤمن و کافر متفق‌اند که افعال ایشان محل علت است، پس مؤمن به حکم فرمان، کَرْد از ناکَرْد اولی تر داند و کافر به حکم نافرمانی، ناکرد از کرد اولی تر داند.
هوش مصنوعی: می‌گوییم که کردار ما را باید به‌عنوان فعل در نظر بگیرند و نهی کنید که افعال منبع علت و آفت هستند. بنابراین، ناخواسته هم باید به‌عنوان فعل محسوب شوند. وقتی هر دو مورد به‌عنوان فعل شناخته می‌شوند و یکی منبع علت است، پس چرا نادیده‌گرفته شده از عمل، اهمیت بیشتری پیدا کند؟ این موضوع به وضوح ضرر محسوب می‌شود. از این رو، تفاوتی خوب میان ایمان و کفر پدید می‌آید؛ چراکه مؤمن و کافر هر دو بر این اعتقادند که اعمالشان منبع علت هستند. اما مؤمن به حکم اطاعت، عمل را از نادانی بهتر می‌داند و کافر به حکم نافرمانی، نادانی را از عمل برتر می‌شمارد.
پس جمع آن بود که اندر رؤیت آفتِ تفرقه، حکم تفرقه ازوی ساقط نگردد و تفرقه آن که اندر حجابِ جمع تفرقه را جمع داند. و اندر این معنی مُزیِّن کبیر گوید رحمة اللّه علیه: «الجمعُ الخصوصیّةُ و التَّفْرِقةُ العبودیّةُ، موصولٌ أَحدُهما بِالآخَر غیرُ مَفْصولٍ عنه.»
هوش مصنوعی: نتیجه این است که در دیدن آسیب‌های ناشی از تفرقه، حکم تفرقه لغو نمی‌شود و در حالی که تفرقه در حجاب جمع است، تفرقه را جمع می‌داند. در این زمینه، مُزیِّن کبیر گفته است که "جمع خاص و تفرقه عبودیت، به هم پیوسته‌اند و یکی از دیگری قطع نشده است."
خصوصیت حق تعالی بنده را جمع باشد و عبودیت بنده وی را تفرقه، و این از آن جدا نیست؛ از آن‌چه نشان خصوصیت حفظ عبودیت است. چون مدعی اندر معاملات به معاملات قایم نباشد اندر دعوی خود کاذب بود. پس روا بود که ثقل مجاهدت و رنج کلفت اندر گزاردِ حق مجاهدت و تکلیف از بنده برخیزد و روا نباشد که عین مجاهدت و تکلیف برخیزد اندر عین جمع، جز به عذری واضح که آن اندر حکم شریعت عام باشد و من این را بیان کنم تا تو را بهتر معلوم گردد.
هوش مصنوعی: خداوند، ویژگی‌اش این است که بنده‌اش را در جمع و اتحاد نگه می‌دارد، در حالی که عبودیت بنده او را به تفرقه و پراکندگی می‌کشاند. این وضعیت به نوعی نشان‌دهنده حفظ حالت عبودیت است. اگر کسی بخواهد در معاملات خود هر ادعایی کند ولی نتواند به معاملات خود پایبند باشد، در واقع در ادعای خود دروغ می‌گوید. بنابراین، منطقی است که بار سنگین تلاش و رنج بخشی از مسیر خدا بر دوش بنده باشد و نباید عین تلاش و تکلیف از او برداشته شود مگر در شرایط خاص و واضح که تحت حکم شریعت عمومی باشد. من این مسأله را بیان می‌کنم تا برای تو روشن‌تر شود.
بدان که جمع بر دو گونه باشد: یکی جمع سلامت گویند، و دیگر را جمع تکسیر.
هوش مصنوعی: جمع به دو نوع تقسیم می‌شود: یکی به نام جمع صحیح یا جمع سالم، و دیگری به نام جمع تَکْسیر.
جمع سلامت آن بود که حق تعالی اندر غلبهٔ حال و قوت وجد و قلق شوق که پدیدار آید حق تعالی حافظ بنده باشد و امر بر ظاهر وی می‌راند و وی را بر گزاردن آن نگاه می‌دارد و وی را به مجاهدت می‌آراید؛ چنان‌که سهل بن عبداللّه و ابوحفص حداد و ابوالعباس سیاری صاحب مذهب و بایزید بسطامی و ابوبکر شبلی و ابوالحسن حُصری و جماعتی دیگر رضوان اللّه علیهم اجمعین پیوسته مغلوب بودندی تا وقت نماز اندر آمدی، آنگاه به حال خود باز آمدندی و چون نماز بکردندی باز مغلوب گشتندی؛ از آن‌چه تا در محل تفرقه باشی تو تو باشی امر می‌گزاری و چون وی تو را جذب کند، وی به امر خود اولی‌تر که بر تو نگاه می‌دارد مر دو معنی را: یکی تا نشان بندگی تو برنخیزد و دیگر تا به حکم وعده قیام کند که: «من هرگز شریعت محمد را منسوخ نخواهم کرد.»
هوش مصنوعی: خلاصه این متن این است که وقتی انسان در حال و حالت شوق و وجد قرار می‌گیرد، خداوند او را حفظ می‌کند و به او کمک می‌کند تا بر این حالت بماند. در این حال، افراد بزرگی مانند سهل بن عبداللّه و بایزید بسطامی تا زمان نماز تحت تأثیر قرار می‌گرفتند و در زمان نماز به حالت طبیعی خود بازمی‌گشتند، اما پس از نماز دوباره به حالت جذب و شوق می‌افتادند. این موضوع نشان‌دهنده این است که در حالت تفرقه، فرد باید در مسیر بندگی خود باقی بماند و خداوند هم وعده کرده است که شریعت محمد را هیچ‌گاه منسوخ نخواهد کرد.
و جمع تکسیر آن بود که بنده اندر حکم واله و مدهوش شود و حکمش چون حکم مجانین باشد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که فردی تحت تأثیر قرار می‌گیرد و مانند افرادی که دچار جنون هستند، رفتار می‌کند و دستورات او نیز مشابه دستورات کسانی است که در حالت بی‌خودیشان هستند.
پس یکی از این معذور بود و یکی مشکور و آن که مشکور بود، روزگارش عظیم با نور بود و قوی‌تر از آن باشد که معذور بود.
هوش مصنوعی: بنابراین، یکی از آن‌ها بهانه‌ای برای عذر داشت و دیگری شکرگزار بود. آن کسی که شکرگزار بود، روزهایش پر از نور و روشنی بود و به مراتب از کسی که بهانه داشت، قوی‌تر و بهتر بود.
و فی الجمله، بدان که جمع را مقامی مخصوص نیست و حالی مفرد نه؛ که جمع جمع همت است اندر معنی مطلوب خود و گروهی را کشف این اندر مقامات باشد و گروهی را اندر احوال، و اندر هر دو وقت مراد صاحب جمع به بقای آن به نفی مراد محصول باشد؛ «لأنّ التّفرِقةَ فصلٌ والجمعَ وصلٌ.» و این اندر جملهٔ چیزها درست آید، چنان‌که جمع همت یعقوب به یوسف علیهما السّلام که جز همت او وی را همت نمانده بود، و جمع همت مجنون اندر لیلی که چون وی را می ندید، جملهٔ عالم و کل موجودات اندر حق وی صورت لیلی بود و مانند این؛ چنان‌که ابویزید روزی در صومعه بود. یکی بیامد و گفت: «أبویزید فی البَیْتِ؟» فقال ابویزید: «هل فی البَیْتِ الّا اللّه؟» یعنی: «بویزید اندر خانه هست؟» وی گفت، رضی اللّه عنه: «اندر این خانه به‌جز حق چیزی دیگر هست؟»
هوش مصنوعی: در نهایت، بایست بدانی که جمعیت یا گروه، جایگاه خاصی ندارد مانند فرد، که هر یک به نوبه خود به مقصود خود می‌رسند. هر جمعی نشان‌دهنده اراده و عزم یک هدف مشترک است و این امر در وضعیت‌های مختلف و زمان‌های گوناگون صدق می‌کند. هدف نهایی صاحب این جمع‌ها برقراری یک ارتباط و اتحاد است و نه تفرق و جدایی. این موضوع با مثال‌های زیادی قابل توضیح است، همچون همت یعقوب و عشق او به یوسف، یا اشتیاق مجنون به لیلی، که در عدم دیدار لیلی، همه چیز برای وی نمایانگر او بود. در یک روز، ابویزید در صومعه‌ای نشسته بود و وقتی کسی از او پرسید آیا او در خانه است، ابویزید پاسخ داد: «آیا در این خانه جز خدا چیزی دیگر وجود دارد؟» بدین معنی که در این مکان، فقط وجود حق اهمیت دارد.
و یکی از مشایخ گوید، رحمة اللّه علیه: درویشی به مکه اندر آمد و اندر مشاهدت خانه یک سال بنشست که نه طعام خورد و نه شراب و نه بخفت و نه به طهارت شد؛ از اجتماع همتش به رؤیتِ خانه، که خداوند آن را به خود اضافت کرده است، غذای تن و مشرب جانش گشته بود.
هوش مصنوعی: یکی از بزرگان گفته است که درویشی به مکه رفت و یک سال در کنار خانه خدا ماند. در این مدت نه غذا خورد، نه آب نوشید، نه خوابید و نه خود را پاکیزه کرد. او آن‌قدر مجذوب دیدن خانه خدا شده بود که مشاهده‌ی آن برایش به نوعی غذا و نوشیدنی تبدیل شده بود.
و اصل این جمله آن است که خداوند تعالی مائیت محبت خود را که آن یک جوهر بود، متجزی و مقسوم گردانید و هر یکی را از دوستان، به مقدار گرفتاری وی بدان جزو از اجزای آن کل مخصوص کرد. آنگاه جوشن انسانیت و لباس طبیعت و غاشیهٔ مزاج و حجاب روح بدان فرو گذاشت تا وی به قوت خود مر اجزایی را که بدو موصول بود به صفت خود می‌گردانید؛ تا کلِّ محب جمله محبوب شد و همه حرکات و لحظاتش شرایط آن گرفت و از آن بود که ارباب معانی و اصحاب اللسان مر آن را جمع نام کردند و اندر این معنی حسین بن منصور گوید، رحمة اللّه علیه:
هوش مصنوعی: خداوند محبت خود را که یک جوهر واحد بود، به اجزای مختلف تقسیم کرد و هر یک از دوستانش را به اندازه نیاز و وضعیتشان به بخشی از آن محبت سهم داد. سپس لباس انسانیت و طبیعت را بر آن ها پوشاند و روح را در پس حجاب قرار داد تا آن افراد با نیروی خود، اجزایی را که به آن ها وصل بود، به صفات خود تغییر دهند. در نتیجه، تمامی محبوبان به طور کلی محبوب شدند و هر حرکتی که داشتند، تحت تاثیر همان محبت قرار گرفت. از این رو، دانشمندان و اهل زبان آن را در کنار هم جمع کردند و حسین بن منصور در این باره سخن گفته است.
لبّیکَ لبّیک یا سَیِّدی و مولائی
لبّیکَ لبّیکَ یا قَصْدی و مَعْنائی
هوش مصنوعی: ای خداوند من، با تمام وجودم به دعوتت پاسخ می‌دهم. ای سرور و آقای من، من در خدمت تو هستم. ای هدف و معناي زندگی من، من به ندا و خواسته‌ات لبیک می‌گویم.
یا عینَ عینِ وجودی یا مُنا هِمَمی
یا منطقی و اشاراتی و انبائی
هوش مصنوعی: تو یا تجلی واقعی هستی، یا در نقطه‌ی اوج هستی، یا به نوعی استدلال و اشاره‌ای و یا نمونه‌ای از حقیقت.
یا کُلَّ کلّی و یا سمعی و یا بصری
یا جُملتی و تباعیضی و أجزائی
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف ویژگی‌ها یا انواع مختلفی اشاره دارد. به نظر می‌رسد که منظور از آن، اشاره به یک کل، خصوصیات شنیداری، دیداری، ذره‌ای، یا تقسیمات مختلف است. در واقع، می‌تواند به نوعی تنوع یا دسته‌بندی در داده‌ها یا ویژگی‌ها اشاره کند.
پس آن که در اوصاف خود مستعار بود، اثبات هستی بر وی مر وی را عار بود و التفاتش به کونین زنّار بود و کل موجودات اندر همتش خوار بود.
هوش مصنوعی: این شخص که در ویژگی‌های خود به غیر از واقعیت‌ها اتکا داشت، برای اثبات وجودش دچار شرم و ننگ بود و توجه او به موجودات، نوعی بندگی و وابستگی محسوب می‌شد و همه موجودات در مقایسه با او حقیر و بی‌ارزش به نظر می‌رسیدند.
وباز گروهی از ارباب اللسان مر دقت کلام و تعجب عبارت را گویند که: جمع الجمع. و این عبارت از طریق عبارت نیکوست، اما به معنی بهتر آن باشد که جمع را جمع نگویی؛ از آن‌چه تفرقه‌ای باید تا جمع بر وی روا بود و چون جمع جمع شود تفرقه بوده باشد که جمع از حال خود بنگردد و این عبارت محل تهمت است؛ از آن‌چه مجتمع را به فوق و تحت بیرون ازخود دیدار نباشد ندیدی که کونین و عالمین در شب معراج مر پیغمبر را علیه السّلام بنمودند وی به هیچ چیز التفات نکرد؟ از آن‌چه وی به جمع جمع بود و مجتمع را تفرقه شاهد نگردد؛ تا خداوند تعالی فرمود: «ما زاغَ البصرُ و ماطغی (۱۷/النّجم).»
هوش مصنوعی: در این متن به بررسی یک مفهوم پیچیده زبانی پرداخته می‌شود و به تفکر در مورد کلمات و معانی آن‌ها اشاره می‌کند. نویسنده به این موضوع می‌پردازد که جمع‌ها باید به صورت درست و متناسب با معنای خود به کار بروند و به این نکته اشاره دارد که وقتی جمع جمع می‌شود، در واقع تفرقه‌ای در آن وجود دارد. این باعث می‌شود که جمع نتواند به درستی و به طور دقیق به خود نگاه کند و به راحتی دچار سوءتفاهم می‌شود. همچنین مثالی از معراج پیامبر ارائه می‌دهد که نشان می‌دهد او به جمعیت و دنیای اطرافش بی‌توجه بوده و فقط به خداوند توجه داشته است. این نکته باعث می‌شود که درک صحیح از جمع و تفرقه و رابطه آن‌ها ضروری باشد.
و من اندر این معنی در حال بدایت کتابی ساخته‌‌ام و مر آن را البیان لأهل العیان نام نهاده و اندر نحو القلوب در باب جمع فصولی مشبع بگفته اکنون مر خفت را بدین مقدار بسنده کردم.
هوش مصنوعی: من در این راستا کتابی نوشته‌ام و آن را "البیان لأهل العیان" نامیده‌ام. همچنین در مورد قلب‌ها در فصل‌های مختلفی بحث کردم و در اینجا به همین مقدار توضیح بسنده می‌کنم.
این است طرف مذهب سیاریان ازمتصوّفه بپرداختن از فرق متصوّفه، آنان که مقبول محق‌اند. کنون بازگردم به قول آن گروه که خود را بدیشان بربسته‌اند از ملاحده لعنهم اللّه و این عبارات ایشان آلت اظهار الحاد خود ساخته‌اند و ذل خود را اندر عزّ ایشان نهان کرده، تا غلطگاه‌های ایشان ظاهر گردد و مریدان از مکر و دعوی‌های ایشان بپرهیزند و خویشتن را رعایت کنند. واللّه اعلم.
هوش مصنوعی: این بخش درباره افرادی است که به تصوف پرداخته‌اند و تفاوت‌های آن‌ها با دیگر متصوفه را مورد بررسی قرار می‌دهد. نویسنده به گروهی اشاره دارد که خود را به کسانی مرتبط دانسته‌اند که به اعتقادات نادرست مشهور هستند و از بیان نظراتشان، در واقع اعتقادات خود را آشکار می‌کنند. این افراد در تلاشند تا نواقص خود را در سایه محبوبیت دیگران پنهان کنند و نویسنده امیدوار است که پیروان آن‌ها از فریب‌کاری و ادعاهای misleading آن‌ها دوری کنند و مراقب خود باشند.