گنجور

بخش ۳۳ - الکلام فی الجمع و التفرقة

جمع کرد خدای تعالی خلق را اندر دعوت؛ قوله، تعالی: «واللّهُ یَدْعُوا إلی دارِ السّلام (۲۵/یونس)»، آنگاهشان فرق کرد اندر حق هدایت وگفت قوله، تعالی: «وَیَهْدی مَنْ یَشاءُ إلی صراطٍ مُستقیمٍ (۲۵/یونس).» جمله را بخواند از روی دعوت و گروهی را براند به حکم اظهار مشیت. جمع کرد و جمله را فرمان داد و فرق کرد و گروهی را به خذلان داد، بعضی را به توفیق قبول گردانید و نیز جمع کرد به نهی و فرق کرد. گروهی را عصمت داد و گروهی را میل آفت. پس بدین معنی جمع، حقیقت و سرّ معلوم و مراد حق باشد و تفرقه اظهار امر وی؛ چنان‌که ابراهیم را فرمود که: «حلق اسماعیل ببُر»، و خواست که نبرد. ابلیس را گفت: «سجده کن آدم را»، و خواست که نکند و نکرد و مانند این بسی است. «الجمعُ ما جَمَعَ باوصافِه و التّفرقَةُ مافرَّقَ بافعالّه.» این جمله انقطاع ارادت باشد و ترک تصرف خلق اندر اثبات ارادت حق.

و اندر این مقدار که یاد کردیم اندر جمع و تفرقه، اجماع است مر جمله اهل سنت و جماعت را بدون معتزله با مشایخ این طریقت. و از بعد این اندر استعمال این عبارت مختلف‌اند: گروهی بر توحید رانند، و گروهی بر اوصاف و گروهی بر افعال. آنان که بر توحید رانند گویند: جمع را دو درجت است: یکی اندر اوصاف حق، و دیگر اندر اوصاف بنده. آن‌چه اندر اوصاف حق است آن سر توحید است، کسب بنده از آن منقطع و آن‌چه اندر اوصاف بنده است آن عبارت از توحید است به صدق نیت و صحت عزیمت، و این قول بوعلی رودباری است.

و گروهی دیگر گویند آنان که بر اوصاف رانند که: جمع صفت حق است و تفرقه فعل وی، و کسب بنده از آن منقطع؛ از آن‌چه در الهیت وی را منازع نیست. پس جمع ذات و صفات وی است؛ از آن‌چه «الجمعُ التَّسْوِیَةُ فی الأصلِ» و جز ذات و صفات وی به قدم متساوی نی‌اند و اندر افتراقشان به عبارت و تفضیل خلق مجتمع نه. و معنی این آن بود که وی را تعالی صفاتی قدیم است و وی تعالی اللّه بدان مخصوص است و قیام آن بدوست و اختصاص وجودشان بدو. وی و صفات وی دو نباشد؛ که در وحدانیت وی فرق و عدد روا نیست، و بدین حکم جمع جز در این معنی روا نباشد؛ «امّا التّفرقةُ فی الحکم»، این افعال خداوند است تعالی که جمله در حکم مفترق‌اند: یکی را حکم وجود است و یکی را حکم عدم که ممکن الوجود باشد یکی را حکم فنا و یکی را حکم بقا.

و باز گروهی دیگر بر علم رانندوگویند: «الجمعُ علمُ التّوحیدِ و التَّفْرقَةُ عِلْمُ الأحکامِ.» پس علم اصول، جمع باشد و از آن فروع تفرقه و مانند این نیز گفته است یکی از مشایخ، رحمة اللّه علیه: «الجمعُ مَا اجْتَمَعَ علیه أهلُ العلمِ و الفرقُ مَا اخْتَلَفوا فیه.»

و باز جمهور محققان تصوّف را أنضَرَ اللّهُ وجوهَهم اندر مجاری عبارات و رموزشان مراد به لفظ تفرقه مکاسب است و به جمع،مواهب؛ یعنی مجاهدت و مشاهدت. پس آن‌چه بنده از راه مجاهدت بدان راه یابد، جمله تفرقه باشد و آن‌چه صرف عنایت و هدایت حق تعالی باشد جمع بود و عزّ بنده اندر آن بود که اندر وجود افعال خود و امکان مجاهدت به جمال حق از آفت فعل رسته گردد و افعال خود را اندر افضال حق مستغرق یابد و مجاهدت را اندر حق هدایت منفی و قیام کل وی به حق باشد و حق تعالی محول اوصاف او، و فعلش را جمله اضافت به حق تا از نسبت کسب خود رسته گردد؛ چنان‌که پیغمبر علیه السّلام ما را خبر داد؛ قوله علیه السّلام خبراً عن اللّه، تعالی: «لایَزالُ عَبْدی یَتقرَّبُ إلیَّ بالنّوافل حَتّی أُحِبَّه، فاذا أحْبَبْتُه کنتُ لهُ سمعاً و بصراً و یداً و مُؤیِّداً و لساناً بی یَسْمَعُ و بی یَبصُرُ و بی ینطِقُ و بی یبطِشُ.»

چون بندهٔ ما به مجاهدت به ما تقرب کند ما وی را به دوستی خود رسانیم و هستی وی را اندر وی فانی گردانیم و نسبت وی از افعال وی بزداییم تا به ما شنود آن‌چه شنود و به ما گوید آن‌چه گوید و به ما بیند آن‌چه بیند و به ما گیرد آن‌چه گیرد؛ یعنی اندر ذکر ما مغلوب ذکر ما شود، کسب وی از ذکر وی فنا شود ذکر ما سلطان ذکر وی گردد نسبت آدمیت از ذکر وی منقطع شود. پس ذکر وی ذکر ما باشد؛ تا اندر حال غلبه بدان صفت گردد که ابویزید رحمة اللّه علیه گفت: «سبحانی! سبحانی! ما اعظمَ شأنی!» و آن که گفت، نشانهٔ گفتار وی و گوینده حق؛ کما قال رسول اللّه، صلی اللّه علیه: «الحقُّ ینطِقُ عَلی لِسانِ عُمَرَ.»

حقیقت این چنان بود که چون قهریتی از حق، سلطنت خود بر آدمی ظاهر کند بر هستی وی، وی را از وی بستاند؛ تا نطق این، جمله نطق وی گردد به استحالت، بی آن که حق را تعالی و تقدس امتزاج باشد با مخلوقات و یا اتحاد با مصنوعات یا وی حال باشد اندر چیزها. تعالی اللّه عن ذلک و عمّا یصفه المَلاحدةُ علوّاً کبیراً.

پس روا باشد که دوستی از حق بر دل بنده سلطان گردد و به غلبه و افراط آن عقل و طبایع از حمل آن عاجز گردند و امر وی از کسب وی ساقط گردد. آنگاه این درجه را جمع خوانند؛ چنان‌که چون رسول علیه السّلام مستغرق و مغلوب بود فعلی از وی حاصل آمد. خداوند تعالی نسبت فعل از وی دفع کرد و گفت: «آن فعل من بود نه فعل تو، هر چند نشانه فعل تو بودی. و ما رمیتَ اِذ رمیتَ و لکنّ اللّه رمی (۱۷/الانفال). یا محمد آن مشتی خاک اندر روی دشمن نه تو انداختی، من انداختم.» چنان‌که هم از آن جنس فعلی از داود علیه السّلام حاصل آمد ورا گفت: «وقتلَ داوُد جالوتَ (۲۵۱/البقره). یا داود، جالوت را تو کشتی.» و این اندر تفرقهٔ حال بود و فرق باشد میان آن که فعل وی را بدو اضافت کند و او محل آفت و حوادث و آن که فعل وی را به خود اضافت کند و وی قدیم و بی آفت.

پس چون فعلی ظاهر گردد بر آدمی نه ازجنس افعال آدمیان، لامحاله فاعل آن حق بود جل وَ عَلا و اعجاز و کرامات جمله بدین مقرون بود. پس افعال معتاد، جمله تفرقه باشد و ناقض عادت جمع؛ از آن‌چه یک شب به قاب قوسین شدن معتاد نیست و آن جز فعل حق نباشد و از آتش ناسوختن معتاد نیست و آن جز فعل حق نیست. پس حق تعالی انبیا و اولیای خود را این کرامات بداد و فعل خود را بدیشان اضافت کرد و از آنِ ایشان را به خود. چون فعل دوستان فعل وی بود و بیعت ایشان بیعت وی بود و طاعت ایشان طاعت وی بود، گفت؛ عزّ من قائلٍ: «إنَّ الّذینَ یُبایِعُونَکَ انّما یُبایعونَ اللّهَ(۱۰/الفتح)»، و نیز گفت: «وَمَنْ یُطِعِ الرَّسولَ فقَدْ أطاعَ اللّهَ (۸۰/النّساء).» پس مجتمع باشند اولیای وی به اسرارو مفترق به اَظهارِ معاملت؛ تا به اجتماع اسرار دوستی محکم بود و به افتراق اَظهار، اقامت عبودیت صحیح؛ چنان‌که یکی گوید از کبرای مشایخ، اندر حال جمع، رضی اللّه عنه:

قد تَحَقَّقْتَ بسِرّی فَتَناجاکَ لِسانی
وَاجْتَمَعْنا لمعانٍ وَافْتَرَقنا لِمعانی
فَلَئِنْ غیّبکَ التّعظیمُ عَنْ لحظِ عیانی
فَلقَدْ صَیَّرکَ الوجدُ من الاحشاءِ دانی

اجتماع اسرار را جمع گفته است و مناجات زیان را تفرقه و آنگاه جمع و تفرقه هر دو اندر خود نشان کرده است و قاعدهٔ آن خود را نهاده و این سخت لطیف است.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جمع کرد خدای تعالی خلق را اندر دعوت؛ قوله، تعالی: «واللّهُ یَدْعُوا إلی دارِ السّلام (۲۵/یونس)»، آنگاهشان فرق کرد اندر حق هدایت وگفت قوله، تعالی: «وَیَهْدی مَنْ یَشاءُ إلی صراطٍ مُستقیمٍ (۲۵/یونس).» جمله را بخواند از روی دعوت و گروهی را براند به حکم اظهار مشیت. جمع کرد و جمله را فرمان داد و فرق کرد و گروهی را به خذلان داد، بعضی را به توفیق قبول گردانید و نیز جمع کرد به نهی و فرق کرد. گروهی را عصمت داد و گروهی را میل آفت. پس بدین معنی جمع، حقیقت و سرّ معلوم و مراد حق باشد و تفرقه اظهار امر وی؛ چنان‌که ابراهیم را فرمود که: «حلق اسماعیل ببُر»، و خواست که نبرد. ابلیس را گفت: «سجده کن آدم را»، و خواست که نکند و نکرد و مانند این بسی است. «الجمعُ ما جَمَعَ باوصافِه و التّفرقَةُ مافرَّقَ بافعالّه.» این جمله انقطاع ارادت باشد و ترک تصرف خلق اندر اثبات ارادت حق.
هوش مصنوعی: خداوند تمام مخلوقات را برای دعوت به سوی خود جمع کرد. او در آیه‌ای می‌فرماید که به سرای سلام دعوت می‌کند و سپس برای هدایت افراد تفاوت قائل شد و بیان کرد که هر کس را بخواهد به راه راست هدایت می‌کند. او همه را جمع کرده و به آنها فرمان داد و برخی را از هدایت دور کرد، در حالی که به برخی دیگر توفیق پذیرش داد. همچنین او نهی کرد و افراد را به عصمت و یا منحرف شدن سوق داد. به این ترتیب، جمع کردن و تفریق نمایش دهنده اراده و مقصود الهی است. مانند وقتی که به ابراهیم فرمود پسرش اسماعیل را قربانی کن، در حالی که خواست در این امر او را آزمایش کند. همچنین به ابلیس گفت که به آدم سجده کند و او نپذیرفت. به این معنی، جمع کردن نمایانگر ویژگی‌های الهی و تفریق نمایانگر افعال اوست. این موضوع به نوعی حاکی از قطع اراده و عدم دخالت مخلوقات در تحقق اراده خداوند است.
و اندر این مقدار که یاد کردیم اندر جمع و تفرقه، اجماع است مر جمله اهل سنت و جماعت را بدون معتزله با مشایخ این طریقت. و از بعد این اندر استعمال این عبارت مختلف‌اند: گروهی بر توحید رانند، و گروهی بر اوصاف و گروهی بر افعال. آنان که بر توحید رانند گویند: جمع را دو درجت است: یکی اندر اوصاف حق، و دیگر اندر اوصاف بنده. آن‌چه اندر اوصاف حق است آن سر توحید است، کسب بنده از آن منقطع و آن‌چه اندر اوصاف بنده است آن عبارت از توحید است به صدق نیت و صحت عزیمت، و این قول بوعلی رودباری است.
هوش مصنوعی: در این متن به اتفاق نظر اهل سنت در مورد موضوعاتی چون جمع و تفکیک پرداخته شده و به‌ویژه اشاره شده که این اجماع شامل معتزله نمی‌شود. همچنین در این بحث، اختلافاتی در نحوه استفاده از عباراتی درباره توحید وجود دارد. برخی افراد به توحید به عنوان یک اصل می‌نگرند و آن را به دو دسته تقسیم می‌کنند: یکی توحید در اوصاف خداوند و دیگری توحید در اوصاف بندگان. توحید در اوصاف خداوند، اصل اصلی توحید است و ارتباط بندگان با آن قطع می‌شود. در مقابل، توحید در اوصاف بندگان به نیت صادق و اراده صحیح آنان وابسته است. این دیدگاه به بوعلی رودباری نسبت داده شده است.
و گروهی دیگر گویند آنان که بر اوصاف رانند که: جمع صفت حق است و تفرقه فعل وی، و کسب بنده از آن منقطع؛ از آن‌چه در الهیت وی را منازع نیست. پس جمع ذات و صفات وی است؛ از آن‌چه «الجمعُ التَّسْوِیَةُ فی الأصلِ» و جز ذات و صفات وی به قدم متساوی نی‌اند و اندر افتراقشان به عبارت و تفضیل خلق مجتمع نه. و معنی این آن بود که وی را تعالی صفاتی قدیم است و وی تعالی اللّه بدان مخصوص است و قیام آن بدوست و اختصاص وجودشان بدو. وی و صفات وی دو نباشد؛ که در وحدانیت وی فرق و عدد روا نیست، و بدین حکم جمع جز در این معنی روا نباشد؛ «امّا التّفرقةُ فی الحکم»، این افعال خداوند است تعالی که جمله در حکم مفترق‌اند: یکی را حکم وجود است و یکی را حکم عدم که ممکن الوجود باشد یکی را حکم فنا و یکی را حکم بقا.
هوش مصنوعی: برخی بر این باورند که صفات خداوند با ذات او تجلی می‌یابند و فعل او به نوعی به ارتباطش با بندگان محدود است، زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند بر وجود او حقی داشته باشد. این گفته نشان‌دهنده‌ی اتحاد ذات و صفات اوست و غیر از این دو هیچ‌چیز برابری ندارد و در تفاوت آن‌ها نمی‌توان کلامی را بیان کرد. به عبارتی دیگر، خداوند دارای صفات قدیمی است که مخصوص اوست و وجود این صفات به وجود خود او بستگی دارد. صفات و ذات او دو چیز متفاوت نیستند، زیرا در یک‌تایی او هیچ تفکیکی قابل قبول نیست. در مورد افعال خداوند اما، تفاوتی وجود دارد؛ زیرا هر فعل حکم خاص خود را دارد که می‌تواند وجود یا عدم، فنا یا بقا باشد.
و باز گروهی دیگر بر علم رانندوگویند: «الجمعُ علمُ التّوحیدِ و التَّفْرقَةُ عِلْمُ الأحکامِ.» پس علم اصول، جمع باشد و از آن فروع تفرقه و مانند این نیز گفته است یکی از مشایخ، رحمة اللّه علیه: «الجمعُ مَا اجْتَمَعَ علیه أهلُ العلمِ و الفرقُ مَا اخْتَلَفوا فیه.»
هوش مصنوعی: گروهی دیگر بر این اعتقادند که "علم جمع، علم توحید است و علم تفریق، علم احکام." به این معنا که علم اصول در واقع یک جمع است و از آن فروع و تقسیمات مختلفی به وجود می‌آید. یکی از بزرگان نیز می‌گوید: "جمع آن است که اهل علم بر آن توافق دارند و تفریق یعنی مواردی که در آن اختلاف نظر دارند."
و باز جمهور محققان تصوّف را أنضَرَ اللّهُ وجوهَهم اندر مجاری عبارات و رموزشان مراد به لفظ تفرقه مکاسب است و به جمع،مواهب؛ یعنی مجاهدت و مشاهدت. پس آن‌چه بنده از راه مجاهدت بدان راه یابد، جمله تفرقه باشد و آن‌چه صرف عنایت و هدایت حق تعالی باشد جمع بود و عزّ بنده اندر آن بود که اندر وجود افعال خود و امکان مجاهدت به جمال حق از آفت فعل رسته گردد و افعال خود را اندر افضال حق مستغرق یابد و مجاهدت را اندر حق هدایت منفی و قیام کل وی به حق باشد و حق تعالی محول اوصاف او، و فعلش را جمله اضافت به حق تا از نسبت کسب خود رسته گردد؛ چنان‌که پیغمبر علیه السّلام ما را خبر داد؛ قوله علیه السّلام خبراً عن اللّه، تعالی: «لایَزالُ عَبْدی یَتقرَّبُ إلیَّ بالنّوافل حَتّی أُحِبَّه، فاذا أحْبَبْتُه کنتُ لهُ سمعاً و بصراً و یداً و مُؤیِّداً و لساناً بی یَسْمَعُ و بی یَبصُرُ و بی ینطِقُ و بی یبطِشُ.»
هوش مصنوعی: به گفته بسیاری از پژوهشگران در زمینه تصوف، واژه «تفرقه» در عبارت‌ها و نشانه‌های تصوف به معنای مجاهدت و واژه «جمع» به معنای موهبت‌ها است. بنابراین آنچه که یک بندگان از طریق مجاهدت به آن می‌رسد، تفرقه نامیده می‌شود و آنچه که تنها از طریق عنایت و هدایت خداوند به دست می‌آید، جمع است. در این راستا، عزت بنده در این است که از آثار خود و توانایی مجاهدت به جمال خداوند دور شود و اعمال خود را در افضال حق غرق کند. همچنین مجاهدت در راستای هدایت و قیام کلی به حق است. خداوند صفات بندگان را به خود نسبت می‌دهد و افعال آنها را به حق متصل می‌کند تا بندگان از نسبت به خود جدا شوند. چنان‌که پیامبر(ص) به ما خبر داد که خداوند می‌فرماید: «بنده‌ام با انجام نوافل به من نزدیک می‌شود تا جایی که من او را دوست می‌دارم، و وقتی او را دوست داشتم، سمع و بصر و ید و حمایت من برای او خواهد بود، و با من می‌شنود و می‌بیند، و با من سخن می‌گوید و عمل می‌کند.»
چون بندهٔ ما به مجاهدت به ما تقرب کند ما وی را به دوستی خود رسانیم و هستی وی را اندر وی فانی گردانیم و نسبت وی از افعال وی بزداییم تا به ما شنود آن‌چه شنود و به ما گوید آن‌چه گوید و به ما بیند آن‌چه بیند و به ما گیرد آن‌چه گیرد؛ یعنی اندر ذکر ما مغلوب ذکر ما شود، کسب وی از ذکر وی فنا شود ذکر ما سلطان ذکر وی گردد نسبت آدمیت از ذکر وی منقطع شود. پس ذکر وی ذکر ما باشد؛ تا اندر حال غلبه بدان صفت گردد که ابویزید رحمة اللّه علیه گفت: «سبحانی! سبحانی! ما اعظمَ شأنی!» و آن که گفت، نشانهٔ گفتار وی و گوینده حق؛ کما قال رسول اللّه، صلی اللّه علیه: «الحقُّ ینطِقُ عَلی لِسانِ عُمَرَ.»
هوش مصنوعی: اگر بنده ما به تلاش و کوشش به ما نزدیک شود، ما او را به دوستی خود می‌پذیریم و وجود او را در خود فانی می‌سازیم. نسبت او نسبت به اعمالش را از بین می‌بریم تا آن‌چه را که ما می‌شنویم، او هم بشنود و آن‌چه را که ما می‌گوییم، او نیز بگوید و آن‌چه را که ما می‌بینیم، او ببیند و آن‌چه را که ما می‌گیرم، او هم بگیرد. بدین ترتیب، او زیر سلطه ذکر ما قرار می‌گیرد و تلاش او در ذکر خود محو می‌شود و ذکر ما بر ذکر او غلبه می‌یابد و نسبت او به انسانیت از ذکرش قطع می‌شود. بنابراین ذکر او، ذکر ما می‌شود؛ تا به حالتی برسد که به وصفی درآید که ابویزید گفته: «پاک و منزهی! پاک و منزهی! چقدر مقام من بزرگ است!» و آنچه او گفت، نشانه‌ای از صدق او و گفتار حق است؛ چنان‌که پیامبر فرمود: «حق بر زبان عمر جاری می‌شود.»
حقیقت این چنان بود که چون قهریتی از حق، سلطنت خود بر آدمی ظاهر کند بر هستی وی، وی را از وی بستاند؛ تا نطق این، جمله نطق وی گردد به استحالت، بی آن که حق را تعالی و تقدس امتزاج باشد با مخلوقات و یا اتحاد با مصنوعات یا وی حال باشد اندر چیزها. تعالی اللّه عن ذلک و عمّا یصفه المَلاحدةُ علوّاً کبیراً.
هوش مصنوعی: واقعیت این است که زمانی که خشم و قهر الهی بر انسان آشکار شود، وجود او تحت تأثیر آن قرار می‌گیرد و به نوعی از خود بی‌نصیب می‌شود. این وضعیت به گونه‌ای است که گفتار او به فرم جدیدی در می‌آید، بدون آنکه خداوند با مخلوقات درآمیزد یا با امور ترکیب شود و یا اینکه خداوند در چیزها محصور گردد. خداوند از این حالت و از آنچه که ملحدان به او نسبت می‌دهند، برتر و والاتر است.
پس روا باشد که دوستی از حق بر دل بنده سلطان گردد و به غلبه و افراط آن عقل و طبایع از حمل آن عاجز گردند و امر وی از کسب وی ساقط گردد. آنگاه این درجه را جمع خوانند؛ چنان‌که چون رسول علیه السّلام مستغرق و مغلوب بود فعلی از وی حاصل آمد. خداوند تعالی نسبت فعل از وی دفع کرد و گفت: «آن فعل من بود نه فعل تو، هر چند نشانه فعل تو بودی. و ما رمیتَ اِذ رمیتَ و لکنّ اللّه رمی (۱۷/الانفال). یا محمد آن مشتی خاک اندر روی دشمن نه تو انداختی، من انداختم.» چنان‌که هم از آن جنس فعلی از داود علیه السّلام حاصل آمد ورا گفت: «وقتلَ داوُد جالوتَ (۲۵۱/البقره). یا داود، جالوت را تو کشتی.» و این اندر تفرقهٔ حال بود و فرق باشد میان آن که فعل وی را بدو اضافت کند و او محل آفت و حوادث و آن که فعل وی را به خود اضافت کند و وی قدیم و بی آفت.
هوش مصنوعی: پس ممکن است که دوستی از جانب حق بر دل بنده‌ای چیره شود و این چیره شدن باعث شود که عقل و طبیعت او از انجام آن کار ناتوان شوند و او از کسب و کار خودش باز بماند. در این صورت این وضعیت را «جمع» می‌گویند؛ چرا که وقتی پیامبر (ص) در وضعیتی غرق در عشق و شوق بود، عملی از او سر زد. خداوند متعال آن عمل را به او نسبت نداد و فرمود: «این عمل مال من است نه تو، هرچند نشانه عمل تو بود.» به مانند داستان داوود (ع) که به او گفته شد: «تو جالوت را کشتی.» در اینجا تفاوت در حال وجود دارد؛ بین اینکه عمل به او نسبت داده شود و او در معرض آسیب و حوادث قرار گیرد و یا اینکه عمل به خود او نسبت داده شود و او از آسیب‌ها و حوادث دور باشد.
پس چون فعلی ظاهر گردد بر آدمی نه ازجنس افعال آدمیان، لامحاله فاعل آن حق بود جل وَ عَلا و اعجاز و کرامات جمله بدین مقرون بود. پس افعال معتاد، جمله تفرقه باشد و ناقض عادت جمع؛ از آن‌چه یک شب به قاب قوسین شدن معتاد نیست و آن جز فعل حق نباشد و از آتش ناسوختن معتاد نیست و آن جز فعل حق نیست. پس حق تعالی انبیا و اولیای خود را این کرامات بداد و فعل خود را بدیشان اضافت کرد و از آنِ ایشان را به خود. چون فعل دوستان فعل وی بود و بیعت ایشان بیعت وی بود و طاعت ایشان طاعت وی بود، گفت؛ عزّ من قائلٍ: «إنَّ الّذینَ یُبایِعُونَکَ انّما یُبایعونَ اللّهَ(۱۰/الفتح)»، و نیز گفت: «وَمَنْ یُطِعِ الرَّسولَ فقَدْ أطاعَ اللّهَ (۸۰/النّساء).» پس مجتمع باشند اولیای وی به اسرارو مفترق به اَظهارِ معاملت؛ تا به اجتماع اسرار دوستی محکم بود و به افتراق اَظهار، اقامت عبودیت صحیح؛ چنان‌که یکی گوید از کبرای مشایخ، اندر حال جمع، رضی اللّه عنه:
هوش مصنوعی: وقتی که عملی در انسان ظاهر شود که از جنس اعمال دیگر انسان‌ها نیست، بی‌شک فاعل آن تنها خداوند است و این اعمال نشانه‌هایی از اعجاز و کرامت به شمار می‌روند. بنابراین، اعمال معمولی و عادی باعث ایجاد تفاوت‌هایی هستند و برعکس، اعمالی که خلاف عادت است، نشانه‌ای از اراده‌ی خداوند به شمار می‌روند؛ مانند تبدیل شدن به قاب قوسین که عملی غیرعادی است و تنها از خداوند صادر می‌شود، یا آتش‌نزدن، که نیز جزو افعال خداوند است. خداوند این کرامات را به پیامبران و اولیای خود عطا کرده و اعمال خود را به آن‌ها نسبت داده است، چون اعمال دوستان او، در واقع اعمال خداوند هستند و بیعت و اطاعت آن‌ها نیز در حقیقت بیعت و اطاعت از خداوند است. چنان‌که در قرآن آمده است: "آن‌ها که با تو بیعت می‌کنند، در واقع با خدا بیعت می‌کنند"، و نیز "هر که از پیامبر اطاعت کند، در واقع از خدا اطاعت کرده است." بنابراین، اولیای خدا در ظاهر اعمال مختلفی دارند، اما در باطن به دلیل دوستی و ارتباط عمیق خود محکم و یکپارچه هستند و این سبب می‌شود که عبادت آن‌ها واقعی و صحیح باشد.
قد تَحَقَّقْتَ بسِرّی فَتَناجاکَ لِسانی
وَاجْتَمَعْنا لمعانٍ وَافْتَرَقنا لِمعانی
هوش مصنوعی: من به رازی که در دل دارم پی برده‌ام و زبانم با تو به راز و نیاز پرداخته است؛ و برای درک معناهایی به هم نزدیک شده‌ایم و برای فهم معنایی دیگر از هم جدا شده‌ایم.
فَلَئِنْ غیّبکَ التّعظیمُ عَنْ لحظِ عیانی
فَلقَدْ صَیَّرکَ الوجدُ من الاحشاءِ دانی
هوش مصنوعی: اگر عظمت تو را از چشم خود پنهان کند، اما عشق و دلتنگی تو را در دل‌ها نزدیک کرده است.
اجتماع اسرار را جمع گفته است و مناجات زیان را تفرقه و آنگاه جمع و تفرقه هر دو اندر خود نشان کرده است و قاعدهٔ آن خود را نهاده و این سخت لطیف است.
هوش مصنوعی: اجتماع به معنای گردآوری اسرار است و مناجات به معنای پراکندگی و جدایی. سپس هر دو مفهوم جمع و تفرقه را در خود نشان داده و بر اساس همین اصول، قاعده‌ای مشخص را ایجاد کرده که این مسأله بسیار ظریف و پیچیده است.