گنجور

بخش ۳۱ - الکلام فی الغیبةِ و الحضور

این عبارت‌هایی است که طردشان چون عکس بود اندر عین معنی مقصود، آنگاه متضاد نماید و مستعمل است و متداول اندر میان ارباب لسان و اهل معنی.

پس مراد از حضور، حضور دل بود به دلالت یقین تا حکم غیبی ورا چون حکم عینی گردد؛ و مراد از غیبت، غیبت دل بود ازدون حق تا حدی که از خود غایب شود تا به غیبت خود از خود به خود نظاره نکند و علامت این،اعراض بود از حکم رسوم؛ چنان‌که از حرام نبی معصوم باشد. پس غیبت از خود حضور به حق آمد و حضور به حق غیبت از خود؛ چنان‌که هر که از خود غایب، به حق حاضر و هرکه به حق حاضر از خود غایب بود. پس مالک دل خداوند است، عزّ و جلّ. چون جذبتی از جذبات حق جل جلاله مر دل طالب را مقهور گردانید، غیبت به نزدیک وی چون حضور گردانید و شرکت و قسمت برخاست و اضافت به خود منقطع شد؛ چنان‌که یکی گوید از مشایخ، رحمهم اللّه:

ولی فُؤادٌ و أنْت مالِکُهُ
بلا شریکٍ فَکَیْفَ یَنْقَسِمُ

چون دل را جز وی مالک نباشد، اگر غایب دارد یا حاضر اندر تصرف وی باشد. و اندر حکم نظر به عین جمله برهان روش احباب این است؛ اما چون فرق افتد، مشایخ را رضی اللّه عنهم اندر این سخن است. گروهی حضور را مقدم دارند بر غیبت و گروهی غیبت را بر حضور؛ چنان‌که اندر سُکْر و صَحْو بیان کردیم اما صَحْو و سُکْر بر بقیت اوصاف نشان کند و غیبت و حضور بر فنای اوصاف. پس این اعزّ آن بود اندر تحقیق.

و آنان که غیبت را مقدم دارند بر حضور، ابن عطاست و حسین بن منصور و ابوبکر شبلی و بُندار بن الحسین و ابوحمزهٔ بغدادی و سمنون المحب رضی اللّه عنهم و جماعتی از عراقیان، گویند که: حجاب اعظم اندر راه حق تویی چون تو از تو غایب شدی، آفات هستی تو اندر تو فانی شد و قاعدهٔ روزگار بگشت. مقامات مریدان جمله حجاب تو شد و احوال طالبان جمله آفتگاه تو گشت. اسرار زنار شد مُثبتات اندر همتت خوار شد چشم از خود و از غیر فرو دوخته شد. اوصاف بشریت اندر مقر خود به شعلهٔ قربت سوخته شد.

و صورت این چنان باشد که خداوند تعالی در حال غیبت تو مر تورا از پشت آدم بیرون آورد و کلام عزیز خود مر تو را بشنوانید و به خلعت توحید و لباس مشاهدت مخصوص گردانید تا از خود غایب بودی به حق حاضر بودی بی حجاب، چون به صفت خود حاضر شدی از قربت غایب شدی پس هلاک تو اندر حضور توست. این است معنی قول خدای، عزّ و جلّ: «ولَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ اوّل مَرَّةٍ (۹۴/الانعام).»

و باز حارث محاسبی و جنید و سهل بن عبداللّه و ابوحفص حداد و حمدون و ابومحمد جُریری و حُصری و صاحب مذهب، محمدبن خفیف رضی اللّه عنهم اجمعین با جماعتی دیگر، بر آنند که: حضور مقدم غیبت است؛ از آن‌چه همه جمال‌ها اندر حضور بسته است و غیبت از خود راهی باشد به حق. چون پیشگاه آمد راه آفت گردد. پس هرکه از خود غایب بود، لامحاله به حق حاضر بود و فایدهٔ غیبت حضور است غیبت بی حضور جنون باشد و یا غلبه و یا مرگ و غفلت. باید تا مقصود این غیبت حضور باشد و چون مقصود موجود شد علت ساقط شود؛ چنان‌که گفته‌اند: «لیسَ الغائبُ مَنْ غابَ مِنَ البلادِ، انّما الغائبُ مَنْ غابَ مِن المرادِ. و لیسَ الحاضرُ مَنْ لیسَ لهُ مرادٌ، انّما الحاضِرُ مَنْ لیسَ لَهُ فؤادٌ حَتَّی اسْتَقَرَّ فیه المُرادُ.»

نه غایب آن بود که از شهر خود غایب بود، غایب آن بود که از کل ارادت غایب بود تا ارادت حق ارادت وی آید. و نه حاضر آن بود که ورا ارادت اشیا نبود؛ که حاضر آن بود که ورا دل رعنا نبود، تا اندر آن فکرت دنیا و عقبی نبود و آرام با هوی نبود و اندر این معنی دو بیت است، یکی را ازمشایخ، رحمة اللّه علیهم:

مَنْ لَمْ یَکُنْ بِکَ فانِیاً عَنْ نَفسِه
و عَنِ الْهَوی و الأُنْسِ بِالأحبابِ
فکأنَّه بینَ المراتبِ واقِفٌ
لِمَنالِ حَظٍّ أو لِحُسْنِ مآبِ

و مشهور است که یکی از مریدان ذاالنون قصد بایزید کرد. چون به در صومعهٔ وی رسید و در بزد، بایزید گفت: «کیستی و که را خواهی؟» گفت: «بایزید را.» گفت: «بویزید که باشد و کجاست و چه چیز است؟ و من مدتی است تا بایزید را جستم و نیافتم.» چون آن کس بازگشت و حال با ذوالنون بگفت، گفت: «اخی بویزید رحمة اللّه علیه ذَهَبَ فی الذّاهبین إلی اللّه.»

یکی به نزدیک جنید رضی اللّه عنه آمد و گفت: «یک زمان به من حاضر شو تا سخنی چند با تو بگویم.» جنید گفت: «ای جوانمرد، تو از من چیزی می‌طلبی که ازدیرباز من همان می‌طلبم، سالهاست تا می‌خواهم که یک نفس به خود حاضر باشم می‌نتوانم. اندر این ساعت به تو حاضر چون توانم بود؟»

پس اندر غیبت وحشتِ حجاب باشد و اندر حضور راحت کشف و اندر همه احوال کشف نه چون حجاب باشد و اندر این معنی شیخ ابوسعید گوید، رحمة اللّه علیه:

تقشّعَ غَیْمُ الهَجْرِ عَنْ قَمرِ الحُبِّ
وأسْفَرَ نُورُ الصُّبْحِ عَنْ ظلمةِ العَنْبِ

و اندر فرق این، مشایخ را لطیفه‌ای است حالی و از روی ظاهر قالِ این عبارات به هم نزدیک است؛ که چه حضور به حق و چه غیبت از خود و آن که از خود غایب نیست به حق حاضر نیست و آن که حاضر است غایب است؛ چنان‌که چون جَزَع ایوب صلوات اللّه علیه اندر حال ورود بلا نه به خود بود؛ که اندر آن حال از خود غایب بود، حق تعالی عین آن جزع را از صبر جدا نکرد، و گفت: «مَسَّنِیَ الضّر (۸۳/الانبیاء)»، خداوند تعالی فرمود: «انّا وجدناه صابراً (۲۴/ص)». و این حکم بعین اندر این قصه عیان است. نیک تأمل کن.

و از جنید رضی اللّه عنه می‌آید که گفت: «روزگاری چنان بود که اهل آسمان و زمین بر حیرت من می‌گریستند. باز چنان شد که من بر غیبت ایشان می‌گریستم. کنون باز چنان است که نه از ایشان خبر دارم نه از خود.» و این اشارتی نیکوست به حضور.

این است معنی غیبت و حضور که مختصر بیاوردم تا هم مسلک خفیفیان دانسته باشی و هم بدانی که مراد این قوم از غیبت و حضور چیست و اگر بیشتر غلو رود به تطویل انجامد و مذهب ما اختصار است اندر این کتاب.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این عبارت‌هایی است که طردشان چون عکس بود اندر عین معنی مقصود، آنگاه متضاد نماید و مستعمل است و متداول اندر میان ارباب لسان و اهل معنی.
هوش مصنوعی: این عبارات به گونه‌ای هستند که وقتی آن‌ها را کنار می‌گذاریم، در واقع به معنای واقعی خود اشاره می‌کنند. به عبارتی، این عبارات به‌طور متضاد عمل کرده و در میان اهل زبان و کسانی که با مفهوم سر و کار دارند، رایج و شناخته‌شده هستند.
پس مراد از حضور، حضور دل بود به دلالت یقین تا حکم غیبی ورا چون حکم عینی گردد؛ و مراد از غیبت، غیبت دل بود ازدون حق تا حدی که از خود غایب شود تا به غیبت خود از خود به خود نظاره نکند و علامت این،اعراض بود از حکم رسوم؛ چنان‌که از حرام نبی معصوم باشد. پس غیبت از خود حضور به حق آمد و حضور به حق غیبت از خود؛ چنان‌که هر که از خود غایب، به حق حاضر و هرکه به حق حاضر از خود غایب بود. پس مالک دل خداوند است، عزّ و جلّ. چون جذبتی از جذبات حق جل جلاله مر دل طالب را مقهور گردانید، غیبت به نزدیک وی چون حضور گردانید و شرکت و قسمت برخاست و اضافت به خود منقطع شد؛ چنان‌که یکی گوید از مشایخ، رحمهم اللّه:
هوش مصنوعی: حضور به معنای وجود دل است که با یقین همراه است و باعث می‌شود از حکم غیبی به حکم عینی تبدیل شود. غیبت به معنای غیبت دل است که از حقیقت دور می‌شود و تا آنجا پیش می‌رود که انسان از خودش غایب گردد. در این حالت، فرد نمی‌تواند بر خود نظارت کند و نشانه آن، عدم توجه به آداب و رسوم است، همان‌طور که از حرام معصوم است. بنابراین، غیبت از خود به معنای حضور در حق است و حضور در حق به معنای غیبت از خود. به این ترتیب، هرکس که از خود غایب باشد، در حق حاضر است و هرکس که در حق حاضر باشد، از خود غایب است. مالک دل خداوند است و وقتی که محبت و جذب خداوند دل انسان را تحت تأثیر قرار دهد، غیبت در این حالت به مثابه حضور خواهد بود و تقسیم و تعلق به خود از بین می‌رود. یکی از مشایخ گفته است که این موضوع را تأکید می‌کند.
ولی فُؤادٌ و أنْت مالِکُهُ
بلا شریکٍ فَکَیْفَ یَنْقَسِمُ
هوش مصنوعی: ولی دل من تو هستی و هیچ شریک دیگری نداری، پس چگونه می‌تواند تقسیم شود؟
چون دل را جز وی مالک نباشد، اگر غایب دارد یا حاضر اندر تصرف وی باشد. و اندر حکم نظر به عین جمله برهان روش احباب این است؛ اما چون فرق افتد، مشایخ را رضی اللّه عنهم اندر این سخن است. گروهی حضور را مقدم دارند بر غیبت و گروهی غیبت را بر حضور؛ چنان‌که اندر سُکْر و صَحْو بیان کردیم اما صَحْو و سُکْر بر بقیت اوصاف نشان کند و غیبت و حضور بر فنای اوصاف. پس این اعزّ آن بود اندر تحقیق.
هوش مصنوعی: اگر دل تنها به او تعلق داشته باشد، فرقی نمی‌کند که او غایب باشد یا در دسترس. در اینجا نصیحت دوستان این است که حکم نگاه به این موضوع را در نظر بگیرند؛ اما زمانی که تفاوتی به وجود بیاید، نظرات مشایخ درباره این موضوع متفاوت است. برخی بر این باورند که حضور اهمیت بیشتری از غیبت دارد و برخی دیگر غیبت را بر حضور مقدم می‌دارند. همانطور که در حالت مستی و هوشیاری توضیح داده‌ایم، هوشیاری و مستی نشان‌دهنده وجود باقی‌مانده اوصاف هستند و غیبت و حضور نشانه فنای اوصاف. در واقع، این موضوع در بررسی عمیق‌تر مشخص می‌شود.
و آنان که غیبت را مقدم دارند بر حضور، ابن عطاست و حسین بن منصور و ابوبکر شبلی و بُندار بن الحسین و ابوحمزهٔ بغدادی و سمنون المحب رضی اللّه عنهم و جماعتی از عراقیان، گویند که: حجاب اعظم اندر راه حق تویی چون تو از تو غایب شدی، آفات هستی تو اندر تو فانی شد و قاعدهٔ روزگار بگشت. مقامات مریدان جمله حجاب تو شد و احوال طالبان جمله آفتگاه تو گشت. اسرار زنار شد مُثبتات اندر همتت خوار شد چشم از خود و از غیر فرو دوخته شد. اوصاف بشریت اندر مقر خود به شعلهٔ قربت سوخته شد.
هوش مصنوعی: افرادی مانند ابن عطا، حسین بن منصور، ابوبکر شبلی، بندار بن حسین، ابوحمزه بغدادی و سمنون محب، و برخی از عراقیان اعتقاد دارند که بزرگ‌ترین حجاب در مسیر حقیقت خود فرد است. اگر کسی از خود غایب شود، آفات وجود او در درونش نابود می‌شود و قوانین دنیا تغییر می‌کند. مقامات مریدان به حجاب او تبدیل می‌شوند و اوضاع طالبان نیز موانع او می‌گردد. اسرار در زنجیر می‌افتد و تلاش‌هایش به سستی می‌گراید، در حالی که باید از خود و غیر خود چشم‌پوشی کند. ویژگی‌های بشری او در جایگاه خود به سبب نزدیکی به حق نابود می‌شود.
و صورت این چنان باشد که خداوند تعالی در حال غیبت تو مر تورا از پشت آدم بیرون آورد و کلام عزیز خود مر تو را بشنوانید و به خلعت توحید و لباس مشاهدت مخصوص گردانید تا از خود غایب بودی به حق حاضر بودی بی حجاب، چون به صفت خود حاضر شدی از قربت غایب شدی پس هلاک تو اندر حضور توست. این است معنی قول خدای، عزّ و جلّ: «ولَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ اوّل مَرَّةٍ (۹۴/الانعام).»
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که خداوند در زمانی که تو غایب بودی، تو را به وجود آورد و به تو کلام ارزشمندی را القا کرد. او تو را با لباس توحید و مشاهدت خاص کرد تا در حالی که از خود غایب بودی، به حق حاضر باشی و از موانع دور شوی. زمانی که با ویژگی‌های خود به حضور خداوند نزدیک شدی، از نزدیکی به او غایب شدی. بنابراین، نابودی تو در واقع در حضور تو نهفته است. همچنین این بخشی از سخن خداوند است که می‌فرماید: «و بی‌شک، به‌صورت تنها به پیش ما آمده‌اید، همان‌طور که شما را در ابتدا آفریدیم.»
و باز حارث محاسبی و جنید و سهل بن عبداللّه و ابوحفص حداد و حمدون و ابومحمد جُریری و حُصری و صاحب مذهب، محمدبن خفیف رضی اللّه عنهم اجمعین با جماعتی دیگر، بر آنند که: حضور مقدم غیبت است؛ از آن‌چه همه جمال‌ها اندر حضور بسته است و غیبت از خود راهی باشد به حق. چون پیشگاه آمد راه آفت گردد. پس هرکه از خود غایب بود، لامحاله به حق حاضر بود و فایدهٔ غیبت حضور است غیبت بی حضور جنون باشد و یا غلبه و یا مرگ و غفلت. باید تا مقصود این غیبت حضور باشد و چون مقصود موجود شد علت ساقط شود؛ چنان‌که گفته‌اند: «لیسَ الغائبُ مَنْ غابَ مِنَ البلادِ، انّما الغائبُ مَنْ غابَ مِن المرادِ. و لیسَ الحاضرُ مَنْ لیسَ لهُ مرادٌ، انّما الحاضِرُ مَنْ لیسَ لَهُ فؤادٌ حَتَّی اسْتَقَرَّ فیه المُرادُ.»
هوش مصنوعی: گروهی از بزرگان، مانند حارث محاسبی، جنید، سهل بن عبداللّه و دیگران بر این باورند که حضور در واقع غیبت از خود است. آن‌ها معتقدند که تمامی زیبایی‌ها در حالت حضور جمع شده‌اند و غیبت می‌تواند راهی به سوی حقیقت باشد. وقتی شخص در حضور قرار می‌گیرد، ممکن است متوجه افکار و احساسات خود نباشد. بنابراین، هر کسی که از خود غایب باشد، به طور حتم به حقیقت نزدیک‌تر است. غیبت بدون حضور به نوعی جنون، غلبه، مرگ یا غفلت تعبیر می‌شود. هدف از غیبت در واقع رسیدن به حضور است و زمانی که این هدف محقق شود، دلیلی برای غیبت باقی نمی‌ماند. برخی از حکیمان بر این باورند که غیبت واقعی مربوط به غیبت از آنچه مورد نظر است می‌باشد و حضور واقعی به معنای عدم وابستگی به خواسته‌ها و عواطف شخصی است تا آنچه که در حقیقت مطلوب است در دل تثبیت شود.
نه غایب آن بود که از شهر خود غایب بود، غایب آن بود که از کل ارادت غایب بود تا ارادت حق ارادت وی آید. و نه حاضر آن بود که ورا ارادت اشیا نبود؛ که حاضر آن بود که ورا دل رعنا نبود، تا اندر آن فکرت دنیا و عقبی نبود و آرام با هوی نبود و اندر این معنی دو بیت است، یکی را ازمشایخ، رحمة اللّه علیهم:
هوش مصنوعی: غایب بودن به معنای دوری از مکان نیست، بلکه غایب بودن به این معناست که شخص از کل عشق و علاقه‌ها دور است تا عشق و علاقه واقعی به او برسد. همچنین، حاضر بودن به این معنا نیست که شخص علاقه‌ای به اشیاء و چیزهای مادی ندارد؛ بلکه حاضر بودن به این معناست که قلب او از دنیای مادی دور است و در آنجا نمی‌تواند به افکار دنیوی و آخرتی مشغول باشد و به خواسته‌های نفسانی آرام گیرد. در این مورد، دو بیت شعر وجود دارد که یکی از عارفان بزرگ گفته است.
مَنْ لَمْ یَکُنْ بِکَ فانِیاً عَنْ نَفسِه
و عَنِ الْهَوی و الأُنْسِ بِالأحبابِ
هوش مصنوعی: کسی که از خود و تمایلاتش و همچنین از دوست‌داشتن و نزدیکی به محبوبان جدا نشده است، نمی‌تواند به حقیقت دست یابد.
فکأنَّه بینَ المراتبِ واقِفٌ
لِمَنالِ حَظٍّ أو لِحُسْنِ مآبِ
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که او در جایگاهی قرار دارد که منتظر فرصتی برای رسیدن به موفقیت یا به پایان خوبی است.
و مشهور است که یکی از مریدان ذاالنون قصد بایزید کرد. چون به در صومعهٔ وی رسید و در بزد، بایزید گفت: «کیستی و که را خواهی؟» گفت: «بایزید را.» گفت: «بویزید که باشد و کجاست و چه چیز است؟ و من مدتی است تا بایزید را جستم و نیافتم.» چون آن کس بازگشت و حال با ذوالنون بگفت، گفت: «اخی بویزید رحمة اللّه علیه ذَهَبَ فی الذّاهبین إلی اللّه.»
هوش مصنوعی: یکی از مریدان ذوالنون اراده کرد تا دیدار بایزید را داشته باشد. وقتی به در صومعه او رسید و در زد، بایزید از او پرسید: «کیستی و چه می‌خواهی؟» او جواب داد: «می‌خواهم بایزید را ببینم.» بایزید گفت: «بایزید کیست و کجاست و چه چیزی است؟ من مدتی است به جستجوی بایزید هستم و او را نیافته‌ام.» پس از بازگشت آن شخص و بیان حالش به ذوالنون، او گفت: «برادر، بایزید رحمت خدا بر او، به سوی خدا رفته است.»
یکی به نزدیک جنید رضی اللّه عنه آمد و گفت: «یک زمان به من حاضر شو تا سخنی چند با تو بگویم.» جنید گفت: «ای جوانمرد، تو از من چیزی می‌طلبی که ازدیرباز من همان می‌طلبم، سالهاست تا می‌خواهم که یک نفس به خود حاضر باشم می‌نتوانم. اندر این ساعت به تو حاضر چون توانم بود؟»
هوش مصنوعی: یک نفر به نزد جنید آمد و به او گفت: «لطفاً زمانی را برای من تعیین کن تا با تو سخن بگویم.» جنید پاسخ داد: «ای جوانمرد، تو از من چیزی می‌خواهی که من سال‌هاست در پی آن هستم. سال‌هاست که تلاش می‌کنم یک لحظه به خودم بیایم، اما نتوانسته‌ام. حال چگونه می‌توانم در این زمان برای تو حاضر باشم؟»
پس اندر غیبت وحشتِ حجاب باشد و اندر حضور راحت کشف و اندر همه احوال کشف نه چون حجاب باشد و اندر این معنی شیخ ابوسعید گوید، رحمة اللّه علیه:
هوش مصنوعی: در غیاب، حجاب موجب ترس و وحشت است و در حضور، کشف و نمایان شدن آرامش به همراه دارد. در تمام حالات، کشف و آشکار شدن معنا دارد، نه همچون حجاب که مایه تردید باشد. در این زمینه، شیخ ابوسعید رحمت‌الله‌علیه می‌گوید:
تقشّعَ غَیْمُ الهَجْرِ عَنْ قَمرِ الحُبِّ
وأسْفَرَ نُورُ الصُّبْحِ عَنْ ظلمةِ العَنْبِ
هوش مصنوعی: ابرهای جدایی از چهره‌ی ماه عشق کنار رفته و نور صبح، تاریکی‌های غم را روشنی بخشیده است.
و اندر فرق این، مشایخ را لطیفه‌ای است حالی و از روی ظاهر قالِ این عبارات به هم نزدیک است؛ که چه حضور به حق و چه غیبت از خود و آن که از خود غایب نیست به حق حاضر نیست و آن که حاضر است غایب است؛ چنان‌که چون جَزَع ایوب صلوات اللّه علیه اندر حال ورود بلا نه به خود بود؛ که اندر آن حال از خود غایب بود، حق تعالی عین آن جزع را از صبر جدا نکرد، و گفت: «مَسَّنِیَ الضّر (۸۳/الانبیاء)»، خداوند تعالی فرمود: «انّا وجدناه صابراً (۲۴/ص)». و این حکم بعین اندر این قصه عیان است. نیک تأمل کن.
هوش مصنوعی: در اینجا مشایخ به نکته‌ای ظریف اشاره دارند که از نظر ظاهری ممکن است شبیه به هم باشد. این نکته به مفهوم حضور و غیبت مربوط می‌شود؛ به این ترتیب که اگر کسی از خود غایب باشد، در حقیقت به حق هم حاضر نیست و اگر کسی حاضر است، ممکن است از خود غایب باشد. مثلاً در داستان ایوب، هنگامی که او در مواجهه با درد و رنج قرار داشت و اظهار جزع می‌کرد، در واقع در آن لحظه از خود غایب بود و خداوند هم این جزع را از صبر او جدا نکرد و فرموده است که او را صابر یافتیم. این نکته در این داستان به وضوح قابل مشاهده است، لذا لازم است به آن خوب توجه شود.
و از جنید رضی اللّه عنه می‌آید که گفت: «روزگاری چنان بود که اهل آسمان و زمین بر حیرت من می‌گریستند. باز چنان شد که من بر غیبت ایشان می‌گریستم. کنون باز چنان است که نه از ایشان خبر دارم نه از خود.» و این اشارتی نیکوست به حضور.
هوش مصنوعی: جنید رضی‌الله‌ عنه می‌گوید: «زمانی بود که مردم آسمان و زمین به حال من غمگین و متحیر بودند. سپس زمانه‌ای رسید که من برای غیبت آن‌ها اشک می‌ریختم. حالا هم اوضاع به گونه‌ای است که نه از وضعیت آن‌ها مطلع هستم و نه از خودم.» این سخن اشاره‌ای خوب به مسأله حضور دارد.
این است معنی غیبت و حضور که مختصر بیاوردم تا هم مسلک خفیفیان دانسته باشی و هم بدانی که مراد این قوم از غیبت و حضور چیست و اگر بیشتر غلو رود به تطویل انجامد و مذهب ما اختصار است اندر این کتاب.
هوش مصنوعی: غیبت و حضور به این معناست که به اختصار توضیح داده شده تا هم‌فکران خفیفیان متوجه شوند و هم بدانند منظور این گروه از غیبت و حضور چیست. اگر توضیحات بیشتر شود، ممکن است طولانی شود و مذهب ما در این کتاب بر اختصار تأکید دارد.