گنجور

بخش ۳۰ - و امّا الخفیفیّة

خفیفیان تولا به ابی عبداللّه محمدبن خفیف کنند. و وی از کبرای سادات این طایفه بوده است و از عزیزان وقت رضی اللّه عنه و عن جمیع أَسلافهم و عالم به علوم ظاهری و باطنی و وی را تصانیف معروف است اندر فنون علم این طریقت و مناقبش اشهر آن است که کلیت آن احصا توان کرد فی الجمله، مردی عزیز روزگار و عزیز نفس بود و مُعرض از شهوات نفسانی.

و شنیدم که چهارصد نکاح کرده بود و آن از آن بوده بود که وی از ابنای ملوک بود. و چون توبه کرد، مردم شیراز بدو تقرب بسیار کردندی و چون حالش بزرگ شد بنات ملوک و رؤسا مر تبرک را خواستندی تا با وی عقد کنند و وی قبول کری و قبل الدخول طلاق دادی. اما چهل زن پراکنده اندر عمر وی دوگان و سه گاه خادمان فِراش وی بودند و یکی را از ایشان با وی چهل سال صحبت بوده بود و آن دختر وزیری بود.

شنیدم از شیخ بوالحسن علی بکران الشیرازی رحمةاللّه علیه که: روزی از زنانی که به حکم وی بوده بودند هر یک از وی حکایتی می‌کردند. جمله متفق شدند که ایشان شیخ را اندر خلوت به حکم اسباب شهوت هرگز ندیده بودند وسواسی اندر دل هر یک پدیدار آمد و متعجب شدند و پیش از آن هر یک پنداشته بودند که او بدان مخصوص است. گفتند: «از سر صحبت وی به‌جز دختر وزیر خبر ندارد؛ که سالهاست تا اندر صحبت وی است و دوست ترین زنان بر وی اوست.» دو کس را از میان خود اختیار کردند و بدو فرستادند که: «شیخ را با تو انبساط بیشتر بوده است، باید که ما را از سر صحبت وی آگاه کنی.» گفت: «چون شیخ مرا اندر حکم خود آورد، کسی بیامد که: شیخ امشب به خانهٔتو خواهد آمد. من طبخ‌های خوب بساختم و مر زینت و زیب خود را تکلف کردم. چون بیامد، طعامی بیاوردند و مرا بخواندند. زمانی اندر من نگریست و زمانی اندر طعام. آنگاه دست من بگرفت و به آستین خود اندر کشید. از سینهٔ وی تا ناف پانزده عقده افتاده بود. گفت: ای دختر وزیر، بپرس که این چه عقده‌هاست. بپرسیدمش. گفت: این همه لَهب و شدت صبر است که گره بسته است. از چنین روی و از چنین طعام صبر کرده‌‌ام این بگفت و برخاست. بیشترین گستاخی‌های وی با من این بوده است.

و طراز مذهب وی اندر تصوّف غیبت و حضور است و عبارت از آن کند و من به مقدار قوت بیان آن را بیارم، إن شاءَ اللّهُ العزیز.

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خفیفیان تولا به ابی عبداللّه محمدبن خفیف کنند. و وی از کبرای سادات این طایفه بوده است و از عزیزان وقت رضی اللّه عنه و عن جمیع أَسلافهم و عالم به علوم ظاهری و باطنی و وی را تصانیف معروف است اندر فنون علم این طریقت و مناقبش اشهر آن است که کلیت آن احصا توان کرد فی الجمله، مردی عزیز روزگار و عزیز نفس بود و مُعرض از شهوات نفسانی.
هوش مصنوعی: خفیفیان به ابی عبداللّه محمدبن خفیف ارادت داشتند. او از بزرگان سادات این گروه به شمار می‌رفت و مورد احترام زمانه‌اش بود. دانش کافی در علوم ظاهری و باطنی داشت و آثار معروفی در حوزه‌های مختلف علمی از خود به جا گذاشته است. شهرت او عمدتاً به خاطر فضائلش است و می‌توان بسیاری از ویژگی‌های او را به طور کلی احصا کرد. او مردی بزرگوار در زمان خود و دارای نفس پاکی بود که از تمایلات نفسانی روی گردان بود.
و شنیدم که چهارصد نکاح کرده بود و آن از آن بوده بود که وی از ابنای ملوک بود. و چون توبه کرد، مردم شیراز بدو تقرب بسیار کردندی و چون حالش بزرگ شد بنات ملوک و رؤسا مر تبرک را خواستندی تا با وی عقد کنند و وی قبول کری و قبل الدخول طلاق دادی. اما چهل زن پراکنده اندر عمر وی دوگان و سه گاه خادمان فِراش وی بودند و یکی را از ایشان با وی چهل سال صحبت بوده بود و آن دختر وزیری بود.
هوش مصنوعی: شنیدم که فردی چهارصد بار ازدواج کرده بود و این به خاطر این بود که او از خانواده‌های سلطنتی بود. وقتی او توبه کرد، مردم شیراز به او نزدیک شدند و وقتی مقامش بالا رفت، دختران خانواده‌های سلطنتی و رؤسای قبایل خواستار ازدواج با او شدند و او نیز قبول کرد. اما قبل از اینکه به همسرش نزدیک شود، او طلاق داد. در طول عمرش چهل زن داشت که برخی از آنها به عنوان خدمتکاران در کنار او بودند و یکی از این زن‌ها برای چهل سال با او همراه بود و دختر وزیری بود.
شنیدم از شیخ بوالحسن علی بکران الشیرازی رحمةاللّه علیه که: روزی از زنانی که به حکم وی بوده بودند هر یک از وی حکایتی می‌کردند. جمله متفق شدند که ایشان شیخ را اندر خلوت به حکم اسباب شهوت هرگز ندیده بودند وسواسی اندر دل هر یک پدیدار آمد و متعجب شدند و پیش از آن هر یک پنداشته بودند که او بدان مخصوص است. گفتند: «از سر صحبت وی به‌جز دختر وزیر خبر ندارد؛ که سالهاست تا اندر صحبت وی است و دوست ترین زنان بر وی اوست.» دو کس را از میان خود اختیار کردند و بدو فرستادند که: «شیخ را با تو انبساط بیشتر بوده است، باید که ما را از سر صحبت وی آگاه کنی.» گفت: «چون شیخ مرا اندر حکم خود آورد، کسی بیامد که: شیخ امشب به خانهٔتو خواهد آمد. من طبخ‌های خوب بساختم و مر زینت و زیب خود را تکلف کردم. چون بیامد، طعامی بیاوردند و مرا بخواندند. زمانی اندر من نگریست و زمانی اندر طعام. آنگاه دست من بگرفت و به آستین خود اندر کشید. از سینهٔ وی تا ناف پانزده عقده افتاده بود. گفت: ای دختر وزیر، بپرس که این چه عقده‌هاست. بپرسیدمش. گفت: این همه لَهب و شدت صبر است که گره بسته است. از چنین روی و از چنین طعام صبر کرده‌‌ام این بگفت و برخاست. بیشترین گستاخی‌های وی با من این بوده است.
هوش مصنوعی: روزی شیخ بوالحسن علی بکران الشیرازی رحمت‌الله علیه نشسته بود و گروهی از زنانی که به او خدمت می‌کردند، هر یک از تجربیات خود با او تعریف می‌کردند. همه آن‌ها به این نتیجه رسیدند که شیخ هرگز به تنهایی و در خلوت در حالتی شهوانی دیده نشده است و این برایشان حیرت‌انگیز بود، زیرا هر یک از آن‌ها تصور کرده بودند که فقط خودشان در این باره منحصر به فردند. آن‌ها گفتند: «به غیر از دختر وزیر، هیچ‌کس از او خبر ندارد؛ او سال‌های طولانی است که با او در ارتباط است و محبوب‌ترین زن برای او محسوب می‌شود.» از میان خود دو نفر را انتخاب کردند تا نزد او بروند و بگویند که: «از آنجا که شیخ با تو راحت‌تر است، لطفاً ما را در جریان صحبت‌های او قرار بده.» آن دختر گفت: «وقتی شیخ مرا به خود فراخواند، شخصی آمد و گفت: شیخ امشب به خانه تو خواهد آمد. من غذایی خوشمزه آماده کردم و برای زینت خودم زحمت کشیدم. وقتی او آمد، غذایی آوردند و مرا دعوت کرد. او مدتی به من و مدتی به غذا نگاه کرد و سپس دست من را گرفت و به آستین خود کشید. در آن لحظه از سینه‌اش تا نافش پانزده گره وجود داشت. او گفت: ای دختر وزیر، بپرس که این چه گره‌هایی هستند. من پرسیدم و او گفت: این‌ها نشانه‌های لذات و صبر من هستند که گره خورده‌اند. به همین خاطر است که من چنین صبوری را از سر گذرانده‌ام و پس از گفتن این جمله، از جا بلند شد. بیشترین رفتارهای بی‌شرمانه‌اش با من به همین شکل بوده است.»
و طراز مذهب وی اندر تصوّف غیبت و حضور است و عبارت از آن کند و من به مقدار قوت بیان آن را بیارم، إن شاءَ اللّهُ العزیز.
هوش مصنوعی: مذهب او در عرفان به موضوع غیبت و حضور مربوط می‌شود و من سعی می‌کنم به اندازه توانم در مورد آن توضیح دهم، اگر خدا بخواهد.