گنجور

بخش ۲۵ - الکلام فی تفضیل الانبیاء علی الاولیاء

بدان که اندر همه اوقات و احوال، باتفاق جملهٔ مشایخ این طریقت اولیا متابعان پیغمبران‌اند و مصدقان دعوت ایشان. و انبیا فاضل‌ترند از اولیا؛ از آن‌چه نهایت ولایت بدایت نبوت بود و جملهٔ انبیا ولی باشند اما از اولیا کسی نبی نباشد و انبیا متمکنان‌اند اندر نفی صفات بشریت و اولیا عاریت‌اند، و اندر آن‌چه این گروه را حال است آن گروه را مقام است و آن‌چه این گروه را مقام است آن گروه را حجاب است. و هیچ کس از علمای اهل سنت و محققان این طریقت اندر این خلاف نکنند به‌جز گروهی از حشویان که مجسمهٔ اهل خراسان‌اند و متکلم به کلام متناقض اندر اصول توحید که اصل این طریقت را نشناسند وخود راولی خوانند و بدرست ولی‌اند اما ولی شیطان و ایشان گویند: «اولیا فاضلتر از انبیااند.» و این ضلالت مر ایشان را کفایت بود که جاهلی را فاضل‌تر از محمد مصطفی صلی اللّه علیه و سلم نهند و گروهی دیگر از مشبهه تولا بدین طریقت کنند و حلول و نزول حق به معنی انتقال روا دارند لعنهم اللّه و به جواز تجزیت بر ذات باری تعالی بگویند و آن اندر آن دو مذهب مذموم که وعده کرده‌‌ام بیارم اندر این کتاب به‌تمامی، ان شاء اللّه تعالی.

و در جمله این دو گروه که مدعی به اسلام‌اند موافق‌اند اندر نفی تخصیص انبیا و هر که مر نفی تخصیص انبیا را اعتقاد کند کافر شود. پس انبیا صلوات اللّه علیهم اجمعین داعیان و ائمه‌اند و اولیا متابعان ایشان به احسان، و محال باشد که مأموم از امام فاضل‌تر بود.

و در جمله بدان که اگر احوال و انفاس روزگار جملهٔ اولیا اندر جنب یک قدم صدق نبی صورت کنی آن جمله متلاشی شود؛ از آن‌چه این گروه می‌طلبند و می‌روند و آن گروه رسیده‌اند و یافته و به فرمان دعوت باز آمده و قومی را می‌برند.

و اگر کسی گوید از این ملاحدهٔ مذکور لعنهم اللّه که: اندر عادت چنین رفته است که: «چون رسول به کسی آید از مَلِکی، باید تا این مبعوثٌ الیه فاضل تر از وی باشد؛ چنان‌که پیغمبران از جبرئیل فاضل‌ترند.» این صورت مر ایشان را خطاست.

گوییم: اگر ملکی رسولی فرستد به یک کس باید تا مُرسَلٌ الیه فاضل‌تر باشد؛ چنان‌که جبرئیل را به رسل فرستاد و ایشان هر یکی از وی فاضل‌تر بودند اما چون رسول به جماعتی باشد و قومی، لامحاله رسول فاضلتر از آن گروه باشد؛ چنان‌که پیغمبران علیهم السّلام از امم و اندر این هیچ عاقل را شبهت نیفتد و اشکال در خاطر نیاید.

پس یک نَفَس انبیا فاضل‌تر از همه روزگار اولیا؛ از آن‌چه چون اولیا به نهایت رسند از مشاهدت خبر دهند و از حجاب بشریت خلاص یابند هرچند عین بشر باشند؛ و باز رسول را اول قدم اندر مشاهدت باشد. چون بدایت این، نهایتِ وی بود، این را با آن قیاس نتوان کرد. نبینی که همه طالبان حق از اولیا متفق‌اند که مقام جمع از تفاریق کمال ولایت بود؟ و صورت این چنان بود که بنده به درجتی رسد از غلبهٔ دوستی که عقلشان اندر نظر فعل مغلوب گردد و به شوق فاعل کل عالم را همه آن دانند و آن بینند؛ چنان‌که ابوعلی رودباری گفت، رحمة اللّه علیه: «لو زالتْ عَنّا رُؤْیَتُه ماعَبَدْناهُ.» اگر دیداروی از ما زایل شود اسم عبودیت از ما ساقط گردد؛ که ما شرب عبادت جز از دیدار وی نیابیم.

و این معانی مر انبیا را بدایت حال باشد؛ که اندر روزگار ایشان تفرقه صورت نگیرد. نفی و اثبات و مسلک و مقطع و اقبال و اعراض و بدایت و نهایت ایشان اندر عین جمع باشد؛ چنان‌که اندر بدایت حال، ابراهیم صلوات اللّه علیه ستاره و ماه را دید گفت: «هذا رَبّی (۷۶، ۷۷/ الانعام)»، باز که آفتاب دید گفت: «هذا رَبّی (۷۸/الانعام).» از غلبهٔ حق بر دلش و اجتماع وی اندر عین جمع غیر می‌ندید و اگر بدید هم به دیدهٔ جمع بدید در عین دیدار از دیدار خود تبرا کرد و گفت: «لا أُحِبُّ الافِلینَ (۷۶/الانعام)»، ابتدا به جمع و انتها به جمع. لاجرم ولایت را بدایت و نهایت است و نبوت را نیست تا بودند نبی بودند و تا باشند نبی باشند و پیش از آن که موجود نبوده‌اند اندر معلوم و مراد حق همان بوده‌اند.

و از بویزید رضی اللّه عنه پرسیدند که: «چه گویی اندر حال انبیا؟» گفت: «هیهات! ما را اندر ایشان هیچ تصرف نیست. هرچه اندر ایشان صورت کنیم آن همه ما باشیم، و حق تعالی اثبات و نفی ایشان اندر درجتی نهاده است که دیدهٔ خلق بدان نرسد.» پس همچنان که مرتبت اولیا از ادراک خلق نهان است، مرتبت انبیا از تصرف اولیا نهان است.

و ابویزید رضی اللّه عنه عجب روزگار مردی بوده است. وی گوید: سرّ ما را به آسمان‌ها بردند به هیچ چیز نگاه نکرد و بهشت و دوزخ وی را بنمودند به هیچ چیز التفات نکرد و از مکنونات و حجب برگذاشتند، فصرتُ طیراً، مرغی گشتم و اندر هوای هویت می‌پریدم تا به میدان ازلیت مشرف شدم ودرخت احدیت اندر آن بدیدم. چون نگاه کردم آن همه من بودم گفتم: «بار خدایا، با منی من مرا به تو راه نیست و از خودیِ خود مرا گذر نیست. مرا چه باید کرد؟» فرمان آمد که: «یا بایزید، خلاص تو از توییِ تو در متابعت دوست ما بسته است، دیده را به خاک قدم وی اکتحال کن و بر متابعت وی مداومت کن.»

و این حکایتی دراز است و این را اهل طریقت «معراج بایزید» گویند؛ و معراج عبارت بود از قرب. پس معراج انبیا از روی اَظهار بود به شخص و جسد و از آنِ اولیا از روی همت و اَسرار و تن پیغمبران به صفاو پاکیزگی و قربت چوندل اولیا باشد و سرّ ایشان و این فضلی ظاهر است و آن چنان بُوَد که ولی را اندر حال خود مغلوب گردانند تا مست گردد، آنگاه به درجات سر وی را از وی غایب می‌گردانند و به قرب حق می‌آرایند و چون به حال صَحْو بازآید آن جمله براهین در دلش صورت گشته بود و علم آن مر او را حاصل آمده. پس فرق بسیار بود میان کسی که شخص وی را آن‌جا برند که فکرت دیگری را. و باللّه العون والتّوفیق.

بخش ۲۴ - الکلام فی ذکر کراماتهم: بدان که چون حجت عقل ثابت شد بر صحت کرامات، و دلیل بر ثبوت آن قایم شد، باید تا دلیل کتابی نیز معلوم گردد و آن‌چه آمده است اندر اخبار صحاح، که کتاب و سنت بر صحت کرامت و افعال ناقض عادت بر دست اهل ولایت ناطق است و انکار آن جمله انکار حکم نصوص باشد. از آن جمله یکی آن که در نص کتاب ما را خبر داد؛ قوله، تعالی: «وظَلَّلْنا عَلَیْکُم الغَمامَ و أَنْزَلْنا علیکُمُ المَنَّ وَالسَّلوی (۵۷/ البقره).» ابر پیوسته بر سر ایشان سایه داشتی و من و سلوی هر شبی تازه پدیدار آمدی. اگر کسی گوید از منکران که: «آن معجزهٔ موسی بود صلواتُ اللّه علیه روا بود.» ما نیز گوییم که: «این کرامت اولیا، معجزهٔ محمد است، صلی اللّه علیه.» اگر گوید که: «این در غیبت است واجب نکند که این معجزهٔ وی باشد و آن اندر وقت او بود.» گوییم: «موسی علیه السّلام از ایشان غایب شد و به طور رفت. همان حکم باقی می‌بود. پس چه غیبت زمان و چه غیبت مکان. چون آن‌جا معجز اندر غیبت مکان روا بود، این‌جا نیز اندر غیبت زمان روا بود.»بخش ۲۶ - الکلامُ فی تفضیلِ الأنبیاءِ و الأولیاء عَلَی الملائکةِ و المؤمنینَ أیضاً: بدان که به اتفاق اهل سنت و جماعت و جمهور مشایخ طریقت رحمةاللّه علیهم اجمعین انبیا و آنان که محفوظان‌اند از اولیا، از فریستگان فاضل‌ترند به خلاف معتزله که ایشان ملائکه را افضل انبیا گویند و گویند: «ایشان به رتبت رفیع‌ترند و به خلقت لطیف‌تر و مر حق را تعالی و تقدس مطیع تر باید که فاضل تر باشند.»

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که اندر همه اوقات و احوال، باتفاق جملهٔ مشایخ این طریقت اولیا متابعان پیغمبران‌اند و مصدقان دعوت ایشان. و انبیا فاضل‌ترند از اولیا؛ از آن‌چه نهایت ولایت بدایت نبوت بود و جملهٔ انبیا ولی باشند اما از اولیا کسی نبی نباشد و انبیا متمکنان‌اند اندر نفی صفات بشریت و اولیا عاریت‌اند، و اندر آن‌چه این گروه را حال است آن گروه را مقام است و آن‌چه این گروه را مقام است آن گروه را حجاب است. و هیچ کس از علمای اهل سنت و محققان این طریقت اندر این خلاف نکنند به‌جز گروهی از حشویان که مجسمهٔ اهل خراسان‌اند و متکلم به کلام متناقض اندر اصول توحید که اصل این طریقت را نشناسند وخود راولی خوانند و بدرست ولی‌اند اما ولی شیطان و ایشان گویند: «اولیا فاضلتر از انبیااند.» و این ضلالت مر ایشان را کفایت بود که جاهلی را فاضل‌تر از محمد مصطفی صلی اللّه علیه و سلم نهند و گروهی دیگر از مشبهه تولا بدین طریقت کنند و حلول و نزول حق به معنی انتقال روا دارند لعنهم اللّه و به جواز تجزیت بر ذات باری تعالی بگویند و آن اندر آن دو مذهب مذموم که وعده کرده‌‌ام بیارم اندر این کتاب به‌تمامی، ان شاء اللّه تعالی.
هوش مصنوعی: همه اوقات و شرایط، بزرگان این طریقت به این عقیده‌اند که اولیا پیروان پیامبران هستند و به دعوت آن‌ها تصدیق می‌کنند. پیامبران از اولیا برتر هستند، زیرا پایان مقام ولایت آغاز نبوت است. هرچند که همه پیامبران ولی هستند، اما از میان اولیا کسی پیامبر نیست. پیامبران در نفی صفات بشریت توانمندترند، در حالی که اولیا در این زمینه محدودند. وضعیت هر گروه، مقام گروه دیگر را مانع فهم می‌شود و برعکس. هیچ‌یک از علمای اهل سنت و پژوهشگران این طریقت با این نظر مخالفت نمی‌کنند، جز عده‌ای از حشویان که با اندیشه‌های متناقض خود از اهل خراسان هستند و به نام ولی خود را معرفی می‌کنند درحالی که ولی شیطان‌اند. این گروه می‌گویند: «اولیا برتر از پیامبران هستند.» این اشتباه بزرگ است که بدانند شخصی بی‌علمی برتر از محمد مصطفی (ص) است. همچنین گروهی دیگر از مشبهه، این طریقت را تأیید می‌کنند و نظریات نادرستی درباره تجزیه و تحلیل ذات باری تعالی دارند. در کتابم به تفصیل این مسائل را مورد بررسی قرار خواهم داد.
و در جمله این دو گروه که مدعی به اسلام‌اند موافق‌اند اندر نفی تخصیص انبیا و هر که مر نفی تخصیص انبیا را اعتقاد کند کافر شود. پس انبیا صلوات اللّه علیهم اجمعین داعیان و ائمه‌اند و اولیا متابعان ایشان به احسان، و محال باشد که مأموم از امام فاضل‌تر بود.
هوش مصنوعی: در این متن گفته می‌شود که دو گروه که خود را مسلمان می‌دانند، در این موضوع توافق دارند که انبیا را نمی‌توان محدود کرد. هر کس اعتقاد داشته باشد که انبیا را می‌توان به گونه‌ای خاص محدود کرد، از دیدگاه این دو گروه کافر به حساب می‌آید. انبیا، مورد احترام و الگوهایی برای دیگران هستند و پیروان آن‌ها نیز باید نیکوکار باشند. همچنین این مطلب به این معانی اشاره دارد که غیر ممکن است پیرو از امام خود برتر باشد.
و در جمله بدان که اگر احوال و انفاس روزگار جملهٔ اولیا اندر جنب یک قدم صدق نبی صورت کنی آن جمله متلاشی شود؛ از آن‌چه این گروه می‌طلبند و می‌روند و آن گروه رسیده‌اند و یافته و به فرمان دعوت باز آمده و قومی را می‌برند.
هوش مصنوعی: بدان که اگر وضعیت‌ها و حالاتی که اولیا دارند را با یک قدم صدق نبی مقایسه کنی، تمام آن وضعیت‌ها از هم می‌پاشد. زیرا این گروه در جستجوی حقایق هستند و در سفرند، در حالی که گروه دیگر به مقصود خود رسیده‌اند و به دعوتی که دریافت کرده‌اند پاسخ می‌دهند و جمعی را با خود می‌برند.
و اگر کسی گوید از این ملاحدهٔ مذکور لعنهم اللّه که: اندر عادت چنین رفته است که: «چون رسول به کسی آید از مَلِکی، باید تا این مبعوثٌ الیه فاضل تر از وی باشد؛ چنان‌که پیغمبران از جبرئیل فاضل‌ترند.» این صورت مر ایشان را خطاست.
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که بر اساس عادت این‌گونه بوده که وقتی پیامبری به کسی پیام از طرف خدا می‌آورد، باید آن فرد از آن پیامبر برتر باشد، مانند اینکه فرشتگان برتر از پیامبران هستند، این دیدگاه اشتباه است.
گوییم: اگر ملکی رسولی فرستد به یک کس باید تا مُرسَلٌ الیه فاضل‌تر باشد؛ چنان‌که جبرئیل را به رسل فرستاد و ایشان هر یکی از وی فاضل‌تر بودند اما چون رسول به جماعتی باشد و قومی، لامحاله رسول فاضلتر از آن گروه باشد؛ چنان‌که پیغمبران علیهم السّلام از امم و اندر این هیچ عاقل را شبهت نیفتد و اشکال در خاطر نیاید.
هوش مصنوعی: اگر یک شخص خواسته باشد به کسی پیام یا نماینده‌ای بفرستد، آن نماینده باید از نظر ارزش و ویژگی‌ها بالاتر از فردی باشد که پیام به او ارسال می‌شود. مانند جبرئیل که به پیامبران فرستاده شد و هر یک از آنها از جبرئیل برتر بودند. همچنین، اگر پیام به یک گروه یا قوم ارسال شود، نماینده باید از آن گروه بالاتر باشد. هیچ انسان عاقلی در این موضوع شک و تردید ندارد.
پس یک نَفَس انبیا فاضل‌تر از همه روزگار اولیا؛ از آن‌چه چون اولیا به نهایت رسند از مشاهدت خبر دهند و از حجاب بشریت خلاص یابند هرچند عین بشر باشند؛ و باز رسول را اول قدم اندر مشاهدت باشد. چون بدایت این، نهایتِ وی بود، این را با آن قیاس نتوان کرد. نبینی که همه طالبان حق از اولیا متفق‌اند که مقام جمع از تفاریق کمال ولایت بود؟ و صورت این چنان بود که بنده به درجتی رسد از غلبهٔ دوستی که عقلشان اندر نظر فعل مغلوب گردد و به شوق فاعل کل عالم را همه آن دانند و آن بینند؛ چنان‌که ابوعلی رودباری گفت، رحمة اللّه علیه: «لو زالتْ عَنّا رُؤْیَتُه ماعَبَدْناهُ.» اگر دیداروی از ما زایل شود اسم عبودیت از ما ساقط گردد؛ که ما شرب عبادت جز از دیدار وی نیابیم.
هوش مصنوعی: نَفَس انبیا از تمام اولیا بالاتر و برتر است، زیرا آنها به اوج می‌رسند و از تجربیات خود در دیدار با حقیقت خبر می‌دهند و از محدودیت‌های بشری رها می‌شوند، هرچند که خود همچنان انسان هستند. در واقع، اولین تجربه رسولان در دیدار با حقیقت، اوج و انتهای آن‌ها است و نمی‌توان این دو را با هم مقایسه کرد. تمام جویندگان حقیقت از اولیا بر این نکته توافق دارند که مقام جمع، نقطه‌ای از کمال ولایت است. این مقام به گونه‌ای است که فرد به درجه‌ای از عشق و دوستی می‌رسد که عقل او در مواجهه با افعال خداوند تحت تأثیر قرار می‌گیرد و به شوق فاعل، تمام عالم را درک می‌کند. به گفته ابوعلی رودباری: «اگر دیدار او از ما زایل شود، دیگر نمی‌توانیم او را عبادت کنیم.» زیرا ما تنها از طریق دیدار اوست که طعم عبادت را می‌فهمیم.
و این معانی مر انبیا را بدایت حال باشد؛ که اندر روزگار ایشان تفرقه صورت نگیرد. نفی و اثبات و مسلک و مقطع و اقبال و اعراض و بدایت و نهایت ایشان اندر عین جمع باشد؛ چنان‌که اندر بدایت حال، ابراهیم صلوات اللّه علیه ستاره و ماه را دید گفت: «هذا رَبّی (۷۶، ۷۷/ الانعام)»، باز که آفتاب دید گفت: «هذا رَبّی (۷۸/الانعام).» از غلبهٔ حق بر دلش و اجتماع وی اندر عین جمع غیر می‌ندید و اگر بدید هم به دیدهٔ جمع بدید در عین دیدار از دیدار خود تبرا کرد و گفت: «لا أُحِبُّ الافِلینَ (۷۶/الانعام)»، ابتدا به جمع و انتها به جمع. لاجرم ولایت را بدایت و نهایت است و نبوت را نیست تا بودند نبی بودند و تا باشند نبی باشند و پیش از آن که موجود نبوده‌اند اندر معلوم و مراد حق همان بوده‌اند.
هوش مصنوعی: این معانی برای پیامبران از آغاز وجودشان مشخص است؛ زیرا در زمان آن‌ها هیچ تفرقه‌ای وجود ندارد. نفی و اثبات، مسیر و مقصد، پذیرش و انزوا، آغاز و پایان آن‌ها در عین حال یک‌جا جمع شده‌اند. مانند زمانی که ابراهیم (علیه‌السلام) در ابتدای کار ستاره و ماه را دید و گفت: «این پروردگار من است»، سپس وقتی خورشید را دید نیز همین سخن را به میان آورد. او به خاطر تسلط حقیقت بر دلش، غیر را نمی‌دید و حتی اگر هم می‌دید، با دیده‌ای واحد می‌نگریست و به خاطر دیدن خود از آن دوری می‌جست و می‌گفت: «من ستاره‌های غروب‌کننده را دوست ندارم». در حقیقت، او ابتدای کار را با وحدت آغاز کرد و در انتها نیز به همان وحدت رسید. بنابراین، مقام ولایت از آغاز تا پایان را در بر می‌گیرد، در حالی که نبوت این‌گونه نیست؛ تا زمانی که پیامبری وجود داشته باشد، آن پیامبر به حرف خود ادامه می‌دهد و قبل از وجود آن پیامبر، در علم الهی نیز به همین شکل بوده‌اند.
و از بویزید رضی اللّه عنه پرسیدند که: «چه گویی اندر حال انبیا؟» گفت: «هیهات! ما را اندر ایشان هیچ تصرف نیست. هرچه اندر ایشان صورت کنیم آن همه ما باشیم، و حق تعالی اثبات و نفی ایشان اندر درجتی نهاده است که دیدهٔ خلق بدان نرسد.» پس همچنان که مرتبت اولیا از ادراک خلق نهان است، مرتبت انبیا از تصرف اولیا نهان است.
هوش مصنوعی: از بویزید رضی الله عنه درباره حالت انبیا سؤال کردند. او پاسخ داد: «ما هیچ دخالتی در مورد آنان نداریم. هرچه که درباره آنها تصور کنیم، این همه مربوط به ماست و مقام حق تعالی در تأیید و نفی آنان در جایگاهی قرار دارد که چشمان مردم به آن نمی‌رسد.» بنابراین، همان‌طور که مرتبه اولیا برای درک مردم پنهان است، مقام انبیا نیز از تأثیرگذاری اولیا پنهان است.
و ابویزید رضی اللّه عنه عجب روزگار مردی بوده است. وی گوید: سرّ ما را به آسمان‌ها بردند به هیچ چیز نگاه نکرد و بهشت و دوزخ وی را بنمودند به هیچ چیز التفات نکرد و از مکنونات و حجب برگذاشتند، فصرتُ طیراً، مرغی گشتم و اندر هوای هویت می‌پریدم تا به میدان ازلیت مشرف شدم ودرخت احدیت اندر آن بدیدم. چون نگاه کردم آن همه من بودم گفتم: «بار خدایا، با منی من مرا به تو راه نیست و از خودیِ خود مرا گذر نیست. مرا چه باید کرد؟» فرمان آمد که: «یا بایزید، خلاص تو از توییِ تو در متابعت دوست ما بسته است، دیده را به خاک قدم وی اکتحال کن و بر متابعت وی مداومت کن.»
هوش مصنوعی: ابویزید، شخصیتی شگفت‌انگیز در روزگاری بوده است. او نقل می‌کند که روحش به آسمان‌ها برده شد و در آنجا به هیچ چیز توجه نکرد، حتی به بهشت و دوزخ. در حالی که از رازها و مسائلی عمیق عبور می‌کرد، به پرنده‌ای تبدیل شد و در فضای وجود خود پرواز می‌کرد تا به میدان ابدیت رسید و درخت بی‌نهایت را مشاهده کرد. هنگامی که نگاهش به آنجا افتاد و همه چیز را در خود دید، از خداوند پرسید: «خدایا، من با تویی خودم چگونه می‌توانم تو را بیابم و از حالت خودم بیرون بیایم؟» پاسخی به او رسید که: «ای بایزید، رهایی تو از خودت به پیروی از دوست ما وابسته است. چشمانت را به خاک قدم او بسپار و بر پیروی از او ثابت‌قدم باش.»
و این حکایتی دراز است و این را اهل طریقت «معراج بایزید» گویند؛ و معراج عبارت بود از قرب. پس معراج انبیا از روی اَظهار بود به شخص و جسد و از آنِ اولیا از روی همت و اَسرار و تن پیغمبران به صفاو پاکیزگی و قربت چوندل اولیا باشد و سرّ ایشان و این فضلی ظاهر است و آن چنان بُوَد که ولی را اندر حال خود مغلوب گردانند تا مست گردد، آنگاه به درجات سر وی را از وی غایب می‌گردانند و به قرب حق می‌آرایند و چون به حال صَحْو بازآید آن جمله براهین در دلش صورت گشته بود و علم آن مر او را حاصل آمده. پس فرق بسیار بود میان کسی که شخص وی را آن‌جا برند که فکرت دیگری را. و باللّه العون والتّوفیق.
هوش مصنوعی: این داستانی طولانی است که اهل طریقت آن را «معراج بایزید» می‌نامند. معراج به معنای نزدیکی به خداوند است. معراج پیامبران به صورت ظاهری و با جسم و شخص آنها صورت می‌گیرد، در حالی که معراج اولیا به واسطه همت و اسرار انجام می‌شود. در حقیقت، جسم پیامبران با صفا و نزدیکی به خداست و راز آنها نیز در همین نزدیکی است. در این معراج، ولی به حالت غیاب می‌رود و در حینی که مست می‌شود، به مقام قرب حق می‌رسد و سپس وقتی به حالت هوشیاری برمی‌گردد، دلش پر از یقین و دانش نسبت به آنچه تجربه کرده، می‌شود. بنابراین، تفاوت زیادی وجود دارد بین کسی که به صورت واقعی در آن مقام حضور دارد و کسی که فقط در خیال و فکر به آنجا می‌رسد.