گنجور

بخش ۲۰ - فصل

و مشایخ را رحمهم اللّه هر یکی در تحقیق عبارت از ولایت رمزی است. آن‌چه ممکن شود از مختارات رموزشان بیارم تا فایده تمام‌تر شود، ان شاء اللّه، عزّ و جلّ.

ابوعلی جوزجانی گفت، رحمة اللّه علیه: «اَلْوَلیُّ هُوَ الفانی فی حالِه الباقی فی مُشاهَدَةِ الْحَقِّ، لَمْ یَکُنْ لهُ عَنْ نَفْسِه إخْبارٌ وَلامَعَ غیرِ اللّهِ قَرارٌ.»

ولی آن بود که فانی بود از حال خود و باقی به مشاهدت حق، ممکن نگردد مر او را که از خود خبر دهد و یا جز با خداوند بیارامد؛ زیرا که خبر بنده از حال بنده باشد چون احوال فانی شد ورا از خود خبر دادن درست نیاید. و با غیر حق آرام نیابد که از حال خود وی را خبر دهد؛ از آن‌چه خبر کردن غیر را از حال حبیب کشف سر حبیب باشد و کشف سر حبیب بر غیر حبیب محال بود، و نیز چون اندر مشاهدت باشد رؤیتِ غیر محال باشد، و چون رؤیت غیر نباشد، قرار با خلق چگونه ممکن شود؟

و جنید گفت، رضی اللّه عنه: «مِنْ صِفَةِ الولیِّ اَنْ لایَکُونَ لَهُ خَوْفٌ؛ لِأَنَّ الخَوْفَ تَرَقُّبُ مَکْرُوهٍ یَحِلُّ فیِ الْمُسْتَقْبَلِ أَوِ انْتِظارُ مَحْبوبٍ یَفُوتُ فِی الْمُسْتأنَفِ، وَالولیُّ ابنُ وَقْتِهِ لَیْسَ لَهُ مُستقبلٌ فیخاف شَیئاً و کَما لاخوفَ لَه لارَجاءَ لَه؛ لأنّ الرّجاءَ انتظارُ محبوبٍ یَحْصُلُ أو مَکروهٍ یَکْشِفُ وَذلِک فی الثّانی مِنَ الْوَقْتِ کَذلک لایحزَنُ لِأَنَّ الحُزْنَ مِن حُزونَةِ الوقتِ. مَنْ کانَ فی ضِیاءِ الرّضاء و رَوضَةِ الموافَقَةِ، فأیْنَ یَکونُ لَهُ حُزْنٌ؟ کما قال اللّه، تعالی: «ألا إنَّ أولیاء اللّهِ لاخوفٌ علیهم وَلاهُم یَحزَنُون (۶۲/یونس).»

و مراد از این قول آن است که: مر ولی را ترس نباشد؛ از آن‌چه ترس از بَیوس چیزی باشد که از آمدن آن بر دل کراهیتی بود و یا بر تن بلایی و یا بر محبوبی می‌ترسد که از او می فوت شود که اندر حال با وی است، و ولی مروقت را بود وی را خوف نباشد که از آن بترسد، و چنان‌که ورا خوف نبود رجا هم نباشد؛ از آن‌چه رجا از امید محبوبی باشد که بدو رسد اندر ثانی حال و یا مکروهی که ازوی دفع شود و اندوه نیز نباشدش؛ از آن‌چه اندوه از کدورت وقت بود، پس آن که اندر حظیرهٔ رضا بود و روضهٔ موافقت اندوه وی را کجا یابد؟

عوام را چنین صورت بندد اندر این قول که: چون خوف و رجا نباشد و حزن نه، به جای آن امن باشد و امن هم نباشد؛ که امن از نادیدن غیب بود و اعراض کردن از وقت و این صفت آنان باشد که رؤیت بشریتشان نباشد و آرام با صفت نه و خوف و رجا و امنو حزن جمله به نصیب‌های نفس بازگردد. چون آن فانی شد رضا بنده را صفت گشت و چون رضا آمد احوال مستقیم شد اندر رؤیت محول و از احوال اعراض پدید آمد. آنگاه ولایت بر دل کشف گشت و معنی آن بر سر ظاهر شد.

و ابوعثمان مغربی گوید رحمة اللّه علیه: «الوَلیُّ قَد یَکونُ مَشهوراً وَلایَکونُ مَفْتوناً. ولیّ مشهور باشد اندر میان خلق، اما مفتون نباشد.»

و دیگری گوید: «الولیُّ قَد یکونُ مستوراً و لایکونُ مشهوراً. ولیّ مستور باشد و مشهور نباشد.»

این که احتراز کرد از شهرگی ولی، بدان بود که اندر شهرگی وی فتنه باشد. پس بوعثمان گفت: روا بود که وی شهره بود، اما شهرگی وی بی فتنه باشد؛ از آن‌چه فتنه اندر کذب باشد. چون ولی اندر ولایت خود صادق بود و بر کاذب اسم ولایت واقع نشود و اظهار کرامت بر دست وی محال باشد، باید تا فتنه از روزگار وی ساقط بود و این دو قول بدان اختلاف بازگردد تا ولی خود را نشناسد که ولی است که اگر بشناسد مشهور بود و اگر نشناسد مفتون بود. و الشرح لذلک طویل.

و اندر حکایات است که ابراهیم ادهم رحمة اللّه علیه مردی را گفت: «خواهی تا تو ولیی باشی از اولیای خداوند، تعالی؟» گفتا: «خواهم». گفت: «لاتَرغَبْ فی شیءٍ مِنَ الدّنیا و الآخِرَةِ و فَرِّغْ نَفْسَکَ لِلّهِ وَأقْبِلْ بِوَجْهِکَ علیه.» به دنیا و عقبی رغبت مکن؛ که رغبت کردن به دنیا اعراض کردن بود از حق به چیزی فانی و رغبت کردن به عقبی اعراض بود به چیزی باقی. چون اعراض به چیزی قانی بود، فانی فنا شود اعراض نیست گردد. و چون اعراض به چیزی باقی بود، بر بقا فنا روا نباشد و بر اعراض وی هم روا نباشد. فاما خود را از کونین فارغ گردان قاصد برای محبت حق، تعالی. دنیا و عقبی را در دل راه مده، و روی دل به حق آر. چون این اوصاف اندر تو موجود گشت، ولی باشی.

و از ابویزید بسطامی رضی اللّه عنه پرسیدند که: «ولی که باشد؟» گفت: «هُوَ الصّابرُ تحتَ الْأمرِ والنّهی.» ولی آن بود که اندر تحت امر و نهی خداوند صبر کند؛ از آن‌چه هر چند دوستی حق اندر دل زیادت‌تر، امر وی بر دلش معظم تر و از نهی وی تنش دورتر.

و هم از وی حکایت کنند رضی اللّه عنه که: گفتند به فلان شهر ولیی است از اولیای خدای، عزّ و جلّ. برخاستم و قصد زیارت وی کردم. چون به مسجد وی رسیدم وی از خانه بیرون آمد و اندر مسجد خیواز دهان بر زمین افکند. من از آن‌جا بازگشتم وی را سلام ناگفته. گفتم: «ولی باید که شریعت بر خود نگاه دارد و یا حق بر وی نگاه دارد. اگر این مرد ولی بودی آب دهن بر زمین مسجد نیفکندی حفظ حرمت را، و یا حق، وی را نگاه داشتی صحت کرامت را.» آن شب پیغمبر را علیه السّلام به خواب دیدم که گفت: «یا بایزید، برکات آن‌چه کردی اندر تو رسید.» دیگر روز بدین درجه رسیدم که شما همی‌بینید.

و شنیدم که یکی به نزدیک شیخ ابوسعید اندر آمد و نخست پای چپ در مسجد نهاد. گفت: «وی را بازگردانید؛ که هرکه اندر خانهٔ دوست اندر آمدن نداند ما را نشاید.»

و گروهی از ملاحده لعنهم اللّه تعلق بدین طریقت خطیر کردند و گفتند: «خدمت چندان باید که بنده ولی شود. چون ولی شد، خدمت برخاست.» و این ضلالت است و هیچ مقام نیست اندر راه حق، که هیچ رکن از ارکان خدمت برخیزد و به جایگاه، شرح این به‌تمامی بگوییم، ان شاء اللّه وحده.

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و مشایخ را رحمهم اللّه هر یکی در تحقیق عبارت از ولایت رمزی است. آن‌چه ممکن شود از مختارات رموزشان بیارم تا فایده تمام‌تر شود، ان شاء اللّه، عزّ و جلّ.
هوش مصنوعی: مشایخ، خدا بر آن‌ها رحمت کند، هر یک در بررسی واژه‌های مربوط به ولایت نظری خاص دارند. من سعی می‌کنم تا آن‌جا که ممکن است از انتخاب‌های رمزی آن‌ها را گردآوری کنم تا فایده بیشتری به دست آید، ان شاء اللّه.
ابوعلی جوزجانی گفت، رحمة اللّه علیه: «اَلْوَلیُّ هُوَ الفانی فی حالِه الباقی فی مُشاهَدَةِ الْحَقِّ، لَمْ یَکُنْ لهُ عَنْ نَفْسِه إخْبارٌ وَلامَعَ غیرِ اللّهِ قَرارٌ.»
هوش مصنوعی: ابوعلی جوزجانی بیان کرده است که ولی، کسی است که در حالتی از خود گم شده و در مشاهده‌ی حقیقت باقی مانده است. او هیچ اطلاعی از خود ندارد و نزد غیر خداوند نیز جایگاهی ندارد.
ولی آن بود که فانی بود از حال خود و باقی به مشاهدت حق، ممکن نگردد مر او را که از خود خبر دهد و یا جز با خداوند بیارامد؛ زیرا که خبر بنده از حال بنده باشد چون احوال فانی شد ورا از خود خبر دادن درست نیاید. و با غیر حق آرام نیابد که از حال خود وی را خبر دهد؛ از آن‌چه خبر کردن غیر را از حال حبیب کشف سر حبیب باشد و کشف سر حبیب بر غیر حبیب محال بود، و نیز چون اندر مشاهدت باشد رؤیتِ غیر محال باشد، و چون رؤیت غیر نباشد، قرار با خلق چگونه ممکن شود؟
هوش مصنوعی: اما موضوع این است که فردی که از خود رها شده و در مشاهدات الهی غرق است، نمی‌تواند از حال خود به دیگران بگوید یا جز خدا با چیزی آرام گیرد. زیرا خبر دادن یک بنده از حال خود اوست و وقتی حالات او محو می‌شود، طبیعی است که نتواند از خود صحبت کند. همچنین، او نمی‌تواند از حال خود به دیگری بگوید، چرا که این عمل به معنای فاش کردن اسرار محبوب است و فاش کردن اسرار محبوب برای غیر محبوب ممکن نیست. از طرفی، وقتی که در حال مشاهده خداوند است، دیدن غیر ممکن شده و در نتیجه، آرامش با مخلوقات چگونه ممکن خواهد بود؟
و جنید گفت، رضی اللّه عنه: «مِنْ صِفَةِ الولیِّ اَنْ لایَکُونَ لَهُ خَوْفٌ؛ لِأَنَّ الخَوْفَ تَرَقُّبُ مَکْرُوهٍ یَحِلُّ فیِ الْمُسْتَقْبَلِ أَوِ انْتِظارُ مَحْبوبٍ یَفُوتُ فِی الْمُسْتأنَفِ، وَالولیُّ ابنُ وَقْتِهِ لَیْسَ لَهُ مُستقبلٌ فیخاف شَیئاً و کَما لاخوفَ لَه لارَجاءَ لَه؛ لأنّ الرّجاءَ انتظارُ محبوبٍ یَحْصُلُ أو مَکروهٍ یَکْشِفُ وَذلِک فی الثّانی مِنَ الْوَقْتِ کَذلک لایحزَنُ لِأَنَّ الحُزْنَ مِن حُزونَةِ الوقتِ. مَنْ کانَ فی ضِیاءِ الرّضاء و رَوضَةِ الموافَقَةِ، فأیْنَ یَکونُ لَهُ حُزْنٌ؟ کما قال اللّه، تعالی: «ألا إنَّ أولیاء اللّهِ لاخوفٌ علیهم وَلاهُم یَحزَنُون (۶۲/یونس).»
هوش مصنوعی: جنید، رحمت الله علیه، گفت: «از ویژگی‌های ولیّ این است که او هیچ ترسی ندارد؛ زیرا ترس به معنای انتظار وقوعِ چیزی ناخوشایند در آینده یا از دست دادن محبوبی است که ممکن است پیش بیاید. ولیّ به خاطر اینکه در زمان حال زندگی می‌کند، آینده‌ای ندارد که از آن بترسد. همچنین، چون هیچ ترسی ندارد، انتظار چیزی را هم نمی‌کشد؛ چرا که امید به معنای انتظار یک چیز محبوب یا فرار از چیزی ناخوشایند است. بنابراین، کسی که در نور رضایت و فضای هماهنگی قرار دارد، چگونه می‌تواند غمگین باشد؟ همان‌طور که خداوند فرموده است: «آگاه باشید که ولیّان خدا ترسی بر آنها نیست و غمگین نخواهند شد.»
و مراد از این قول آن است که: مر ولی را ترس نباشد؛ از آن‌چه ترس از بَیوس چیزی باشد که از آمدن آن بر دل کراهیتی بود و یا بر تن بلایی و یا بر محبوبی می‌ترسد که از او می فوت شود که اندر حال با وی است، و ولی مروقت را بود وی را خوف نباشد که از آن بترسد، و چنان‌که ورا خوف نبود رجا هم نباشد؛ از آن‌چه رجا از امید محبوبی باشد که بدو رسد اندر ثانی حال و یا مکروهی که ازوی دفع شود و اندوه نیز نباشدش؛ از آن‌چه اندوه از کدورت وقت بود، پس آن که اندر حظیرهٔ رضا بود و روضهٔ موافقت اندوه وی را کجا یابد؟
هوش مصنوعی: منظور این است که ولی‌الله از هیچ چیز نمی‌ترسد. ترسی که ممکن است به خاطر چیزی در دل ایجاد شود، یا بلایی که ممکن است بر او نازل شود، یا فقدان محبوبی که در حال حاضر در کنار اوست، برای ولی وجود ندارد. او نه تنها از ترس چیزی رنج نمی‌برد، بلکه امید و آرزویی نیز در دل ندارد؛ زیرا امید به دستیابی به چیزی و یا دوری از خواسته‌ای ناخوشایند است. نیز اندوهی بر او حاکم نیست، چرا که اندوه ناشی از تلخی زمان است. بنابراین، کسی که در دنیای رضا و آشتی جای دارد، چه نیازی به اندوه دارد؟
عوام را چنین صورت بندد اندر این قول که: چون خوف و رجا نباشد و حزن نه، به جای آن امن باشد و امن هم نباشد؛ که امن از نادیدن غیب بود و اعراض کردن از وقت و این صفت آنان باشد که رؤیت بشریتشان نباشد و آرام با صفت نه و خوف و رجا و امنو حزن جمله به نصیب‌های نفس بازگردد. چون آن فانی شد رضا بنده را صفت گشت و چون رضا آمد احوال مستقیم شد اندر رؤیت محول و از احوال اعراض پدید آمد. آنگاه ولایت بر دل کشف گشت و معنی آن بر سر ظاهر شد.
هوش مصنوعی: در این گفته، به بیان حالتی اشاره می‌شود که در آن ترس و امید وجود ندارند و همچنین اندوهی هم نیست. به جای آن، حالت امنیت وجود دارد و این امنیت نیز از نادیده گرفتن موارد غیبی و دوری از زمان ناشی می‌شود. این ویژگی‌ها متعلق به افرادی است که دیدار با بشریت خود را تجربه نکرده‌اند و به آرامش و صفاتی دیگر دست نیافته‌اند. ترس، امید، امنیت و اندوه همگی به نفس مرتبط هستند. وقتی آن حالت فانی شد، خشنودی بنده به صفتی تبدیل می‌شود و با آمدن خشنودی، وضعیت به سمت مستقیم‌تری در رؤیت تغییر می‌کند و از این شرایط دوری نمایان می‌شود. در این مرحله، مقام ولایت برای دل آشکار می‌شود و معنای آن در سطح ظاهری نمایان می‌گردد.
و ابوعثمان مغربی گوید رحمة اللّه علیه: «الوَلیُّ قَد یَکونُ مَشهوراً وَلایَکونُ مَفْتوناً. ولیّ مشهور باشد اندر میان خلق، اما مفتون نباشد.»
هوش مصنوعی: ابوعثمان مغربی می‌گوید: «ولیّ می‌تواند مشهور باشد اما نباید به گمراهی دچار شود. او ممکن است در میان مردم شناخته شده باشد، اما نباید تحت تأثیر چیزهای نادرست قرار بگیرد.»
و دیگری گوید: «الولیُّ قَد یکونُ مستوراً و لایکونُ مشهوراً. ولیّ مستور باشد و مشهور نباشد.»
هوش مصنوعی: دیگری می‌گوید: «ولیّ ممکن است که پنهان باشد و شناخته شده نباشد. یک ولی می‌تواند در خفا وجود داشته باشد و مشهور نباشد.»
این که احتراز کرد از شهرگی ولی، بدان بود که اندر شهرگی وی فتنه باشد. پس بوعثمان گفت: روا بود که وی شهره بود، اما شهرگی وی بی فتنه باشد؛ از آن‌چه فتنه اندر کذب باشد. چون ولی اندر ولایت خود صادق بود و بر کاذب اسم ولایت واقع نشود و اظهار کرامت بر دست وی محال باشد، باید تا فتنه از روزگار وی ساقط بود و این دو قول بدان اختلاف بازگردد تا ولی خود را نشناسد که ولی است که اگر بشناسد مشهور بود و اگر نشناسد مفتون بود. و الشرح لذلک طویل.
هوش مصنوعی: این متن اشاره به این دارد که شخصی برای حفظ خود از فتنه‌ها، از حضور در جامعه پرهیز کرده است. بوعثمان معتقد است که اگرچه این فرد مشهور است، اما باید به‌گونه‌ای باشد که در این شهرت فتنه‌ای وجود نداشته باشد، زیرا فتنه به دروغ و کذب مرتبط است. در صورتی که ولی (رهبر) در سرزمین خود راستگو باشد و نادرستی بر او صدق نکند، نمی‌تواند معجزه‌ای از او دیده شود. بنابراین، برای به دور ماندن از فتنه‌ها، این فرد یا باید خود را بشناسد و در غیر این صورت، دچار افسون و فریب خواهد شد. در نهایت، مسأله‌ای که در این متن مطرح است، پیچیده و نیازمند توضیحات بیشتری است.
و اندر حکایات است که ابراهیم ادهم رحمة اللّه علیه مردی را گفت: «خواهی تا تو ولیی باشی از اولیای خداوند، تعالی؟» گفتا: «خواهم». گفت: «لاتَرغَبْ فی شیءٍ مِنَ الدّنیا و الآخِرَةِ و فَرِّغْ نَفْسَکَ لِلّهِ وَأقْبِلْ بِوَجْهِکَ علیه.» به دنیا و عقبی رغبت مکن؛ که رغبت کردن به دنیا اعراض کردن بود از حق به چیزی فانی و رغبت کردن به عقبی اعراض بود به چیزی باقی. چون اعراض به چیزی قانی بود، فانی فنا شود اعراض نیست گردد. و چون اعراض به چیزی باقی بود، بر بقا فنا روا نباشد و بر اعراض وی هم روا نباشد. فاما خود را از کونین فارغ گردان قاصد برای محبت حق، تعالی. دنیا و عقبی را در دل راه مده، و روی دل به حق آر. چون این اوصاف اندر تو موجود گشت، ولی باشی.
هوش مصنوعی: ابراهیم ادهم به مردی گفت: «آیا می‌خواهی از دوستان خاص خداوند باشی؟» مرد پاسخ داد: «بله، می‌خواهم». ابراهیم گفت: «به هیچ چیز از دنیا و آخرت دل مبند و خود را تنها برای خدا خالی کن و تمام توجهت را به سمت او معطوف کن». او توضیح داد که عشق به دنیا یعنی روی گردانی از حقیقت به سمت چیزی گذرا و عشق به آخرت به سمت چیزی باقی. وقتی انسان به چیزی فانی روی می‌آورد، به حقیقت واقعی پشت کرده است و چنین چیزی به زودی از بین خواهد رفت. اما اگر به چیزی باقی و جاودان توجه کند، پشت کردن به آن از طرف او جایز نیست. پس خود را از هر دو جهان کنار بگذار و تنها برای محبت خداوند حاضری کن. در دل خود جایی برای دنیا و آخرت نگذار و توجهت را به سوی خدا متمرکز کن. وقتی این ویژگی‌ها در تو پیدا شد، به دوستان خاص خدا تبدیل خواهی شد.
و از ابویزید بسطامی رضی اللّه عنه پرسیدند که: «ولی که باشد؟» گفت: «هُوَ الصّابرُ تحتَ الْأمرِ والنّهی.» ولی آن بود که اندر تحت امر و نهی خداوند صبر کند؛ از آن‌چه هر چند دوستی حق اندر دل زیادت‌تر، امر وی بر دلش معظم تر و از نهی وی تنش دورتر.
هوش مصنوعی: از ابویزید بسطامی پرسیدند: «ولی کیست؟» او پاسخ داد: «ولی کسی است که در برابر فرمان و نهی خداوند صبر کند.» یعنی ولی کسی است که با وجود محبت عمیق به خداوند، احترام به دستورات او را در دل خود از هر چیزی بیشتر می‌داند و از کارهایی که خداوند نهی کرده، فاصله می‌گیرد.
و هم از وی حکایت کنند رضی اللّه عنه که: گفتند به فلان شهر ولیی است از اولیای خدای، عزّ و جلّ. برخاستم و قصد زیارت وی کردم. چون به مسجد وی رسیدم وی از خانه بیرون آمد و اندر مسجد خیواز دهان بر زمین افکند. من از آن‌جا بازگشتم وی را سلام ناگفته. گفتم: «ولی باید که شریعت بر خود نگاه دارد و یا حق بر وی نگاه دارد. اگر این مرد ولی بودی آب دهن بر زمین مسجد نیفکندی حفظ حرمت را، و یا حق، وی را نگاه داشتی صحت کرامت را.» آن شب پیغمبر را علیه السّلام به خواب دیدم که گفت: «یا بایزید، برکات آن‌چه کردی اندر تو رسید.» دیگر روز بدین درجه رسیدم که شما همی‌بینید.
هوش مصنوعی: روایتی از یکی از اولیای خدا وجود دارد که می‌گوید: به شهری سفر کردم که در آن ولیی از اولیا الهی بوده است. تصمیم به زیارت او گرفتم و وقتی به مسجدش رسیدم، او از خانه بیرون آمد و در مسجد بر زمین افتاد. من از آن‌جا بازگشتم و بدون اینکه به او سلامی بگویم، در دل خود گفتم: «ولی باید از شریعت پیروی کند و حرمت‌ها را رعایت کند. اگر این شخص واقعاً ولی باشد، نباید آب دهانش را در داخل مسجد بریزد و باید در حفظ حرمت‌ها و کرامت‌ها دقت کند.» آن شب پیغمبر را در خواب دیدم که به من گفت: «ای بایزید، برکات کارهایی که انجام دادی به تو می‌رسد.» روز بعد به درجاتی از کمال و معرفت رسیدم که شما الآن مشاهده می‌کنید.
و شنیدم که یکی به نزدیک شیخ ابوسعید اندر آمد و نخست پای چپ در مسجد نهاد. گفت: «وی را بازگردانید؛ که هرکه اندر خانهٔ دوست اندر آمدن نداند ما را نشاید.»
هوش مصنوعی: فردی به نزد شیخ ابوسعید آمد و نخست پا را با پای چپ وارد مسجد کرد. گفتند: «او را برگردانید؛ زیرا هرکس که نمی‌داند چگونه باید به خانهٔ دوست وارد شود، شایستهٔ ورود به اینجا نیست.»
و گروهی از ملاحده لعنهم اللّه تعلق بدین طریقت خطیر کردند و گفتند: «خدمت چندان باید که بنده ولی شود. چون ولی شد، خدمت برخاست.» و این ضلالت است و هیچ مقام نیست اندر راه حق، که هیچ رکن از ارکان خدمت برخیزد و به جایگاه، شرح این به‌تمامی بگوییم، ان شاء اللّه وحده.
هوش مصنوعی: گروهی از منکران خدا به روش خطرناکی روی آوردند و گفتند: «باید خدمت به اندازه‌ای باشد که بنده به مرتبه ولیّ (ولی الله) برسد. وقتی بنده به این مقام رسید، دیگر نیاز به خدمت نیست.» این اندیشه خطاست و هیچ مرتبه‌ای در راه حق وجود ندارد که بخواهد یکی از ارکان خدمت را کنار بگذارد. در آینده، ان‌شاءالله، به‌طور کامل در این باره توضیح خواهیم داد.