گنجور

بخش ۱۹ - فصل

بدان قوّاک اللّه که این متداول است میان خلق و کتاب و سنت بدان ناطق است؛ لقوله،تعالی: «ألا إنَّ اَوْلِیاءَ اللّهَ لاخوفٌ عَلَیْهِم وَلاهُمْ یَحْزَنُون (۶۲/یونس)»، و نیز گفت: «نَحْنُ اولیاءُکُم فِی الحیوةِ الدُّنیا (۳۱/فصلت)»، و جای دیگر گفت: «اللّهُ وَلیُّ الّذینَ امَنُوا (۲۵۷/البقره).»

و پیغمبر گفت، صلّی اللّه علیه و سلم: «إنَّ مِنْ عِبادِ اللّهِ لَعِباداً یَغْبِطُهُمُ الأنْبیاءُ و الشُّهداءُ.» قیل: «مَن هُم، یَا رَسولَ اللّه؟ وَصِّفْهُمْ لَنا لَعَلَّنا نُحِبُّهم» قال، علیه السّلام: «قَوْمٌ تُحابّوا بِرُوح اللّهِ مِنْ غَیْرِ أموالٍ و لاأکسابٍ، وُجُوهُهُم نورٌ عَلی مَنابِرِ مِنْ نورٍ لایَخافُونَ إذا خافَ النّاسُ وَلایَحْزَنُونَ إذا حَزَنَ النّاسُ.» ثم تَلا: «ألا إنَّ أوْلِیاءَ اللّهِ لاخوفٌ عَلَیْهِم وَلاهُمْ یَحْزَنُون (۶۲/یونس).»

و نیز پیغمبر صلی اللّه علیه و سلم گفت که: «خداوند گفت،عزّ و جلّ: مَن آذی لی ولیّاً فقد اسْتَحلَّ مُحارَبَتی.»

و مراد از این آن است تا بدانی که خدای عزّ و جلّ را اولیاست که ایشان را به دوستی و ولایت مخصوص گردانیده است و والیان ملک وی‌اند که برگزیدشان و نشانهٔ اظهار فعل خود گردانیده و به انواع کرامات مخصوص گردانیده و آفات طبیعی از ایشان پاک کرده و از متابعت نفسشان برهانیده؛ تا همتشان جز وی نیست و انسشان جز با وی نی. پیش از ما بوده‌اند اندر قرون ماضیه و اکنون هستند و از پسِ این تا الی یوم القیامه می‌خواهند بود از آن‌چه خداوند تعالی مر این امت را شرف داده است بر جملهٔ امم و ضمان کرده که می شریعت محمد را صلّی اللّه علیه نگاه دارم. چون برهان خبری و حُجَج عقلی امروز موجود است اندر میان علما باید تا برهان عینی نیز موجود باشد اندر میان اولیا و خواص خداوند،تعالی.

و این خلاف ما را با دو گروه باشد: یکی معتزله و دیگر عامهٔ حشویان.

معتزله تخصیص یکی بر دیگری انکار کردن از گرویدگان و نفس تخصیص ولی نفس تخصیص نبی باشد و این کفر باشد و عوام حشویان تخصیص روا دارند؛اما گویند که: «بوده‌اند، امروز نمانده‌اند.» و انکار ماضی و مستقبل هر دو یکی بود؛ از آن‌چه طرفی از انکار اولی‌تر نباشد از طرفی دیگر.

پس خداوند تعالی برهان نبوی را امروز باقی گردانیده است و اولیا را سبب اظهار آن کرده؛ تا پیوسته آیات حق و حجت صدق محمد علیه السّلام ظاهر می‌باشد و مر ایشان را والیان عالم گردانیده تامجرد مر حدیث وی را گشته‌اند و راه متابعت نفس را درنوشته؛ تااز آسمان باران به برکت ایشان بارد و از زمین نبات به صفای احوال ایشان روید و بر کافران، مسلمانان نصرت به همتشان یابند.

صفَتُهم و عَددُهم: از ایشان چهارهزارند که مکتومان‌اند و مر یک‌دیگر را نشناسند و جمال حال خود هم ندانند و اندر کل احوال از خود و خلق مستورند و اخبار بدین مورود است و سخن اولیا بدین ناطق. و مرا خود اندر این معنی خبر عیان گشته است، الحمدللّه. اما آن‌چه اهل حل و عقدند و سرهنگان درگاه حق جل جلاله سیصدند که ایشان را اخیار خوانند، و چهل دیگر که ایشان را ابدال خوانند و هفت دیگر که ایشان را ابرار خوانند و چهارند که مر ایشان را اوتاد خوانند، و سه دیگرند که مر ایشان را نقیب خوانند و یکی که ورا قطب خوانند و غوث خوانند. و این جمله مر یک‌دیگر را بشناسند و اندر امور به اذن یک‌دیگر محتاج باشند و بدین، اخبار مروی ناطق است و اهل سنت بر صحت آن مجتمع، و مراد اندر این موضع شرح و بسط آن نیست.

این‌جا عوام اعتراضی کنند؛ از آن‌چه گفتم: «ایشان مر یک‌دیگر را بشناسند که هر یک از ایشان ولی‌اند.» گویند: «پس باید تا به عاقبت خود ایمن باشند.» و این محال است؛ که معرفتِ ولایت امن اقتضا نکند. چون روا باشد که مؤمن به ایمان خود عارف بود و ایمن نباشد روا باشد که ولی به ولایت خود عارف باشد و ایمن نباشد؛ اما روا باشد که بر وجه کرامت، خدای تعالی ولی را به امن عاقبت او معترف گرداند اندر صحت حال بر وی و حفظ وی از مخالفت.

و این‌جا مشایخ را رضی اللّه عنهم اختلاف است و من علت خلاف پیدا کردم. هر که از آن چهار هزارند که مکتومان‌اند معرفت ولی مر خود را روا ندارند، و آن که از آن گروه دیگرند روا دارند و بسیاری از فقها نیز موافق آن گروه‌اند و بسیاری موافق این و از متکلمان همچنان. استاد ابواسحاق اسفراینی و جماعتی از متقدمان بر آن‌اند که: ولی خود را نشناسد که ولی است و استاد ابوبکر بن فورک و جماعتی دیگر از متقدمان برآنند که: شناسد ولی مر خود را که ولی است.

گوییم مر آن گروه را که: «اندر معرفت او مر خود را چه زیان و آفت است؟» گویند: «معجب شود به خود چون بداند که ولی‌ام.» گوییم: شرط ولایت حفظ حق بود و آن که از آفت محفوظ بود، این بروی روانباشد. و این سخنی سَقَط عامیانه باشد سخت که کسی ولی باشد و بر وی کرامات ناقض عادت می‌گذرد و وی نداند که من ولی‌‌ام و این کرامات است!

و گروهی از عوام این گروه را تقلید کرده‌اند و بعضی آن گروه را و سخن ایشان معتبر نیست.

اما معتزله کلیت تخصیص کرامات را منکر شوند و حقیقت ولایت کرامات تخصیص بود و گویند: «همه مسلمانان اولیای خدایند جلّ جلالُه چون مطیع باشند؛ که هر که به احکام ایمان قیام کرد و صفات خدای و رؤیت وی را منکر شد، و مؤمن را خلود در دوزخ روا داشت و به جواز تکلیف بر مجرد عقل بی ورود رسل و نزول کتب مقر آمد وی ولی بود به نزدیک همه مسلمانان.» این چنین کس ولی بود اما ولی شیطان.

و گویند: «اگر ولایت، کرامت واجب کردی بایستی تا همه مؤمنان را کرامت بودی؛ از آن‌چه در ایمان مشترک‌اند و چون در اصل مشترک باشند، باید تا در فرع نیز مشترک باشند.»

و آنگاه گویند که: «روا باشد که مؤمن و کافر را کرامت بود، و آن چون گرسنگی باشد اندر سفری که میزبانی پدید آید و یا مانده‌ای که کسی وی را بر ستوری نشاند، و مانند این.»

و گویند: «اگر روا بودی که کسی مسافتی به یک شب قطع کردی بایستی تا پیغامبری را بودی. چون پیغامبر علیه السّلام قصد مکه کرد خداوند تعالی فرمود: «وَتَحْمِلُ أثْقالَکُمْ إلی بلدٍ لَمْ تَکُونُوا بالغِیهِ إلّا بِشِقِّ الأنْفُسِ (۷/النحل).»

گوییم: قول شما باطل است باطلاق؛ بدانچه حق تعالی فرمود: «سُبْحانَ الّذی أسْری بِعَبْدِه لیلاً... الآیة (۱/الاسراء).»

اما معنی حمل أثقال و اجتماع صحابه به رفتن مکه آن بود که کرامات خاص است نه عام و اگر ایشان جمله به کرامات به مکه رفتندی عام گشتی و ایمان غیبی ضروری گشتی و کل احوال و احکام برخاستی؛ از آن‌چه ایمان اندر محل عموم است، اندر او مطیع و عاصی‌اند و ولایت اندر محل خصوص. پس خداوند تعالی آن‌چه حکم اندر محل عموم نهاد، پیغمبر را صلی اللّه علیه بر موافقت ایشان حمل اثقال فرمود و آن‌چه حکم اندر محل خصوص نهاد یک شب مر پیغمبر خود را از مکه به بیت المقدس رسانید و از آن‌جا تا به قاب قوسین و زوایا و خبایای عالم بدو نمود، چون باز آمد هنوز بسیاری از شب مانده بود و در جمله در حکم ایمان خاص بود و اخص بود و نفی تخصیص مکابرهٔ عیان بود؛ چنان‌که بر درگاه ملک دربان و حاجب و ستوربان و وزیر بود؛ هرچند که اندر حکم چاکری یکسان باشند، اما بعضی را خاصیت است. پس هرچند که در حقیقت ایمان یکسان باشند مؤمنان، اما یکی عاصی بودودیگری مطیع، یکی عالم و یکی عابد. پس درست شد که انکار تخصیص انکار کل معانی بود. واللّه اعلم.

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان قوّاک اللّه که این متداول است میان خلق و کتاب و سنت بدان ناطق است؛ لقوله،تعالی: «ألا إنَّ اَوْلِیاءَ اللّهَ لاخوفٌ عَلَیْهِم وَلاهُمْ یَحْزَنُون (۶۲/یونس)»، و نیز گفت: «نَحْنُ اولیاءُکُم فِی الحیوةِ الدُّنیا (۳۱/فصلت)»، و جای دیگر گفت: «اللّهُ وَلیُّ الّذینَ امَنُوا (۲۵۷/البقره).»
هوش مصنوعی: بدانید که این موضوع در میان مردم، بر اساس قرآن و سنت، رایج است. خداوند در آیات مختلف به این موضوع اشاره کرده است. او می‌فرماید که ولیّان خدا هیچ گونه ترسی ندارند و غمگین نخواهند شد. همچنین در آیه‌ای دیگر می‌فرماید که او ولیّ مؤمنان در زندگی دنیاست. در جایی دیگر نیز تاکید می‌کند که خدا ولیّ کسانی است که ایمان آورده‌اند.
و پیغمبر گفت، صلّی اللّه علیه و سلم: «إنَّ مِنْ عِبادِ اللّهِ لَعِباداً یَغْبِطُهُمُ الأنْبیاءُ و الشُّهداءُ.» قیل: «مَن هُم، یَا رَسولَ اللّه؟ وَصِّفْهُمْ لَنا لَعَلَّنا نُحِبُّهم» قال، علیه السّلام: «قَوْمٌ تُحابّوا بِرُوح اللّهِ مِنْ غَیْرِ أموالٍ و لاأکسابٍ، وُجُوهُهُم نورٌ عَلی مَنابِرِ مِنْ نورٍ لایَخافُونَ إذا خافَ النّاسُ وَلایَحْزَنُونَ إذا حَزَنَ النّاسُ.» ثم تَلا: «ألا إنَّ أوْلِیاءَ اللّهِ لاخوفٌ عَلَیْهِم وَلاهُمْ یَحْزَنُون (۶۲/یونس).»
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (ص) فرمود: «از بندگان خدا، گروهی وجود دارند که پیامبران و شهیدان به آنها غبطه می‌خورند.» از ایشان پرسیدند: «ای رسول خدا، آنان چه کسانی هستند؟ توصیفشان را برای ما بفرما تا شاید دوستشان بداریم.» ایشان فرمود: «آنها گروهی هستند که به خاطر محبت الهی یکدیگر را دوست دارند، بدون اینکه به مال و ثروت نیاز داشته باشند. چهره‌هایشان همچون نور است و بر منبرهایی از نور قرار دارند. آنها در مواقعی که دیگران می‌هراسند، نترسند و زمانی که دیگران غمگین می‌شوند، ناراحت نباشند.» سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «آگاه باشید که دوستان خدا هیچ ترسی بر آنها نیست و آنان غمگین نمی‌شوند.»
و نیز پیغمبر صلی اللّه علیه و سلم گفت که: «خداوند گفت،عزّ و جلّ: مَن آذی لی ولیّاً فقد اسْتَحلَّ مُحارَبَتی.»
هوش مصنوعی: پیامبر فرمودند که خداوند فرمود: هر کسی که به یکی از دوستان من آسیب برساند، به طور قطع با من جنگیده است.
و مراد از این آن است تا بدانی که خدای عزّ و جلّ را اولیاست که ایشان را به دوستی و ولایت مخصوص گردانیده است و والیان ملک وی‌اند که برگزیدشان و نشانهٔ اظهار فعل خود گردانیده و به انواع کرامات مخصوص گردانیده و آفات طبیعی از ایشان پاک کرده و از متابعت نفسشان برهانیده؛ تا همتشان جز وی نیست و انسشان جز با وی نی. پیش از ما بوده‌اند اندر قرون ماضیه و اکنون هستند و از پسِ این تا الی یوم القیامه می‌خواهند بود از آن‌چه خداوند تعالی مر این امت را شرف داده است بر جملهٔ امم و ضمان کرده که می شریعت محمد را صلّی اللّه علیه نگاه دارم. چون برهان خبری و حُجَج عقلی امروز موجود است اندر میان علما باید تا برهان عینی نیز موجود باشد اندر میان اولیا و خواص خداوند،تعالی.
هوش مصنوعی: مقصود این است که بدانیم خداوند عزیز و بزرگ، عده‌ای از بندگان خاص خود را به دوستی و ولایت مخصوص کرده است. این افراد به عنوان والیان خداوند شناخته می‌شوند که او آن‌ها را برگزیده است و نشانه‌هایی از قدرت خود را در وجود آن‌ها نمایان کرده و با کرامات ویژه‌ای آن‌ها را گرامی داشته است. همچنین، خداوند از برآوردن خواسته‌های نفسانی آن‌ها جلوگیری کرده تا توجه و عشق آن‌ها تنها به خداوند باشد. این اولیا در زمان‌های گذشته نیز وجود داشته‌اند و اکنون نیز هستند، و تا روز قیامت خواهند بود. این موضوع بیانگر این است که خداوند به این امت، برتری داده و متعهد شده که شریعت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را حفظ کند. بنابراین، با وجود شواهد و دلایل معتبری که در میان علما وجود دارد، باید شاهد برهانی عینی نیز از طریق اولیای خداوند دیده شود.
و این خلاف ما را با دو گروه باشد: یکی معتزله و دیگر عامهٔ حشویان.
هوش مصنوعی: این موضوع شامل دو دسته مخالف می‌شود: یکی معتزله و دیگری گروهی از حشویان.
معتزله تخصیص یکی بر دیگری انکار کردن از گرویدگان و نفس تخصیص ولی نفس تخصیص نبی باشد و این کفر باشد و عوام حشویان تخصیص روا دارند؛اما گویند که: «بوده‌اند، امروز نمانده‌اند.» و انکار ماضی و مستقبل هر دو یکی بود؛ از آن‌چه طرفی از انکار اولی‌تر نباشد از طرفی دیگر.
هوش مصنوعی: معتزله به این موضوع اعتقاد دارند که تخصیص یک چیز به چیز دیگر را انکار کنند، و خود این عمل را نیز به معنای انکار نبی تصور می کنند که این در واقع کفر به حساب می‌آید. در مقابل، عوام حشویان معتقدند که تخصیص جایز است، اما می‌گویند که برخی وجود داشته‌اند که امروزه وجود ندارند. در این حالت، انکار واقعیت‌های گذشته و آینده هر دو به یک اندازه قابل اعتبار است، زیرا نمی‌توان یک طرف انکار را بر دیگری ترجیح داد.
پس خداوند تعالی برهان نبوی را امروز باقی گردانیده است و اولیا را سبب اظهار آن کرده؛ تا پیوسته آیات حق و حجت صدق محمد علیه السّلام ظاهر می‌باشد و مر ایشان را والیان عالم گردانیده تامجرد مر حدیث وی را گشته‌اند و راه متابعت نفس را درنوشته؛ تااز آسمان باران به برکت ایشان بارد و از زمین نبات به صفای احوال ایشان روید و بر کافران، مسلمانان نصرت به همتشان یابند.
هوش مصنوعی: خداوند برهان نبوت را در حال حاضر برقرار کرده و اولیا را به عنوان واسطه‌های آن قرار داده است؛ تا همیشه نشانه‌های حقیقت و صادق بودن پیامبر محمد (ص) نمایان باشد. آن‌ها را به عنوان رهبران دنیا قرار داده تا روایات ایشان به گوش رسد و راه پیروی از نفس در نوشته‌ها ثبت شود. به برکت وجود آن‌ها، باران از آسمان نازل شده و رویش گیاهان از زمین به واسطه حال پاک آن‌ها اتفاق بیفتد و مسلمانان با تلاش‌هایشان بر کافران پیروز شوند.
صفَتُهم و عَددُهم: از ایشان چهارهزارند که مکتومان‌اند و مر یک‌دیگر را نشناسند و جمال حال خود هم ندانند و اندر کل احوال از خود و خلق مستورند و اخبار بدین مورود است و سخن اولیا بدین ناطق. و مرا خود اندر این معنی خبر عیان گشته است، الحمدللّه. اما آن‌چه اهل حل و عقدند و سرهنگان درگاه حق جل جلاله سیصدند که ایشان را اخیار خوانند، و چهل دیگر که ایشان را ابدال خوانند و هفت دیگر که ایشان را ابرار خوانند و چهارند که مر ایشان را اوتاد خوانند، و سه دیگرند که مر ایشان را نقیب خوانند و یکی که ورا قطب خوانند و غوث خوانند. و این جمله مر یک‌دیگر را بشناسند و اندر امور به اذن یک‌دیگر محتاج باشند و بدین، اخبار مروی ناطق است و اهل سنت بر صحت آن مجتمع، و مراد اندر این موضع شرح و بسط آن نیست.
هوش مصنوعی: صفات و تعداد آن‌ها: این افراد چهار هزار نفر هستند که به صورت پنهانی زندگی می‌کنند و یکدیگر را نمی‌شناسند و حتی از شرایط خود نیز آگاهی ندارند و در تمام جنبه‌ها از خود و دیگران پوشیده‌اند. اخبار مربوط به این موضوع موجود است و سخن اولیا نیز به این مسأله اشاره دارد. من به شخصه در این زمینه حقایقی را تجربه کرده‌ام، شکر خدا. اما در میان اهل حل و عقد و سرهنگان درگاه حق، سیصد نفر هستند که به آن‌ها اخیار می‌گویند، و چهل نفر که به آن‌ها ابدال می‌گویند، و هفت نفر که ابرار نامیده می‌شوند، و چهار نفر که اوتاد خوانده می‌شوند، و سه نفر که نقیب نام دارند و یکی که قطب و غوث خوانده می‌شود. این افراد یکدیگر را می‌شناسند و در امور به اجازه یکدیگر وابسته‌اند و این مطالب بر اساس اخبار معتبر بیان شده است و اهل سنت بر صحت آن توافق دارند، و هدف در اینجا توضیح و بسط این موضوع نیست.
این‌جا عوام اعتراضی کنند؛ از آن‌چه گفتم: «ایشان مر یک‌دیگر را بشناسند که هر یک از ایشان ولی‌اند.» گویند: «پس باید تا به عاقبت خود ایمن باشند.» و این محال است؛ که معرفتِ ولایت امن اقتضا نکند. چون روا باشد که مؤمن به ایمان خود عارف بود و ایمن نباشد روا باشد که ولی به ولایت خود عارف باشد و ایمن نباشد؛ اما روا باشد که بر وجه کرامت، خدای تعالی ولی را به امن عاقبت او معترف گرداند اندر صحت حال بر وی و حفظ وی از مخالفت.
هوش مصنوعی: در اینجا مردم اعتراض می‌کنند که من گفتم: «آنها باید یکدیگر را بشناسند؛ زیرا هر کدام از آنها ولی خدا هستند.» آنها می‌گویند: «پس باید از عاقبت خود ایمن باشند.» اما این موضوع غیرممکن است، زیرا شناخت ولایت نمی‌تواند تضمین‌کننده امنیت باشد. آیا جایز است که مؤمن به ایمان خود آگاه باشد و امنیت نداشته باشد؟ آیا جایز است که ولی به مقام خود آگاه باشد و ایمن نباشد؟ اما می‌توان این را جایز دانست که خداوند به واسطه کرامت، ولی خود را به امنیت عاقبتش معترف کند و حال او را به درستی و حفظ از مخالفت بگزارد.
و این‌جا مشایخ را رضی اللّه عنهم اختلاف است و من علت خلاف پیدا کردم. هر که از آن چهار هزارند که مکتومان‌اند معرفت ولی مر خود را روا ندارند، و آن که از آن گروه دیگرند روا دارند و بسیاری از فقها نیز موافق آن گروه‌اند و بسیاری موافق این و از متکلمان همچنان. استاد ابواسحاق اسفراینی و جماعتی از متقدمان بر آن‌اند که: ولی خود را نشناسد که ولی است و استاد ابوبکر بن فورک و جماعتی دیگر از متقدمان برآنند که: شناسد ولی مر خود را که ولی است.
هوش مصنوعی: در اینجا بین مشایخ نظرها متفاوت است و من دلیل این اختلاف را یافتم. از آن چهار هزار نفر که به طور مخفیانه هستند، برخی معرفت ولی خود را نمی‌شناسند، در حالی که از گروه دیگر برخی معرفت ولی خود را می‌شناسند. بسیاری از فقهاء نیز با گروه اول هم‌نظر هستند و بسیاری دیگر با گروه دوم. از متکلمان نیز به همین ترتیب، استاد ابواسحاق اسفراینی و برخی از پیشینیان بر این باورند که ولی خود را نمی‌شناسد، در حالی که استاد ابوبکر بن فورک و گروهی دیگر از پیشینیان معتقدند که ولی، خود را می‌شناسد.
گوییم مر آن گروه را که: «اندر معرفت او مر خود را چه زیان و آفت است؟» گویند: «معجب شود به خود چون بداند که ولی‌ام.» گوییم: شرط ولایت حفظ حق بود و آن که از آفت محفوظ بود، این بروی روانباشد. و این سخنی سَقَط عامیانه باشد سخت که کسی ولی باشد و بر وی کرامات ناقض عادت می‌گذرد و وی نداند که من ولی‌‌ام و این کرامات است!
هوش مصنوعی: می‌گوییم از گروهی که در معرفت خود چه ضرر و آسیبی ممکن است بر آنها بیفتد، جواب می‌دهند که ممکن است به خود مغرور شوند چون می‌پندارند که ولیّ خدا هستند. در پاسخ می‌گوییم که شرط ولیّت، حفظ حق است و تنها کسی که از آسیب‌ها محفوظ باشد، می‌تواند بر این سخن پای بند باشد. این نکته را نباید ساده انگاشت که کسی ولیّ باشد و کراماتی که خارج از عرف هستند برایش رخ دهد و او خودش نداند که ولیّ است و این کرامات چه هستند!
و گروهی از عوام این گروه را تقلید کرده‌اند و بعضی آن گروه را و سخن ایشان معتبر نیست.
هوش مصنوعی: عده‌ای از مردم عادی از این گروه تقلید کرده‌اند و برخی دیگر نیز به آن گروه وابسته شده‌اند، در حالی که سخنان آن‌ها قابل اعتبار نیست.
اما معتزله کلیت تخصیص کرامات را منکر شوند و حقیقت ولایت کرامات تخصیص بود و گویند: «همه مسلمانان اولیای خدایند جلّ جلالُه چون مطیع باشند؛ که هر که به احکام ایمان قیام کرد و صفات خدای و رؤیت وی را منکر شد، و مؤمن را خلود در دوزخ روا داشت و به جواز تکلیف بر مجرد عقل بی ورود رسل و نزول کتب مقر آمد وی ولی بود به نزدیک همه مسلمانان.» این چنین کس ولی بود اما ولی شیطان.
هوش مصنوعی: معتزله مخالف این هستند که کرامات به طور کلی برای افراد خاصی تعلق داشته باشد و بر این باورند که حقیقت ولایت کرامات در تخصیص است. آنان می‌گویند که تمام مسلمانان اگر مطیع خداوند باشند، ولیّ او هستند. بنابراین، هر کسی که به احکام خدا ایمان بیاورد و صفات او را انکار نکند، همچنین باور به عذاب ابدی مؤمنان نداشته باشد و تنها به عقل خود برای درک دین تکیه کند، نزد همه مسلمانان ولی محسوب می‌شود. این فرد، هرچند ولی به شمار می‌آید، ولی ولی شیطان هم است.
و گویند: «اگر ولایت، کرامت واجب کردی بایستی تا همه مؤمنان را کرامت بودی؛ از آن‌چه در ایمان مشترک‌اند و چون در اصل مشترک باشند، باید تا در فرع نیز مشترک باشند.»
هوش مصنوعی: می‌گویند: «اگر برای ولایت، داشتن کرامت ضروری است، باید برای همه مؤمنان این کرامت وجود داشته باشد؛ زیرا که آنان در ایمان مشترک هستند و از آنجا که در اصل ایمان مشابه‌اند، باید در جزئیات نیز مشابه باشند.»
و آنگاه گویند که: «روا باشد که مؤمن و کافر را کرامت بود، و آن چون گرسنگی باشد اندر سفری که میزبانی پدید آید و یا مانده‌ای که کسی وی را بر ستوری نشاند، و مانند این.»
هوش مصنوعی: سپس گفته می‌شود که: «مؤمن و کافر هر دو می‌توانند مورد احترام قرار گیرند، مانند زمانی که در سفری کسی به مهمانی دعوت می‌شود یا فردی که بر روی اسبی سوار می‌شود و به او توجه می‌شود، و موارد مشابه.»
و گویند: «اگر روا بودی که کسی مسافتی به یک شب قطع کردی بایستی تا پیغامبری را بودی. چون پیغامبر علیه السّلام قصد مکه کرد خداوند تعالی فرمود: «وَتَحْمِلُ أثْقالَکُمْ إلی بلدٍ لَمْ تَکُونُوا بالغِیهِ إلّا بِشِقِّ الأنْفُسِ (۷/النحل).»
هوش مصنوعی: می‌گویند: «اگر اجازه داده می‌شد که کسی در یک شب مسافتی طولانی را طی کند، باید حتماً پیامبری وجود می‌داشت. زمانی که پیامبر (ص) به سمت مکه رفت، خداوند فرمود: «و بارهای شما را به مقصدی می‌برد که نمی‌توانید به آن برسید جز با زحمت بسیار.»
گوییم: قول شما باطل است باطلاق؛ بدانچه حق تعالی فرمود: «سُبْحانَ الّذی أسْری بِعَبْدِه لیلاً... الآیة (۱/الاسراء).»
هوش مصنوعی: می‌گوییم: سخن شما بی‌اساس و نادرست است؛ زیرا آنچه خداوند متعال فرموده، نشان‌دهنده حقیقت است.
اما معنی حمل أثقال و اجتماع صحابه به رفتن مکه آن بود که کرامات خاص است نه عام و اگر ایشان جمله به کرامات به مکه رفتندی عام گشتی و ایمان غیبی ضروری گشتی و کل احوال و احکام برخاستی؛ از آن‌چه ایمان اندر محل عموم است، اندر او مطیع و عاصی‌اند و ولایت اندر محل خصوص. پس خداوند تعالی آن‌چه حکم اندر محل عموم نهاد، پیغمبر را صلی اللّه علیه بر موافقت ایشان حمل اثقال فرمود و آن‌چه حکم اندر محل خصوص نهاد یک شب مر پیغمبر خود را از مکه به بیت المقدس رسانید و از آن‌جا تا به قاب قوسین و زوایا و خبایای عالم بدو نمود، چون باز آمد هنوز بسیاری از شب مانده بود و در جمله در حکم ایمان خاص بود و اخص بود و نفی تخصیص مکابرهٔ عیان بود؛ چنان‌که بر درگاه ملک دربان و حاجب و ستوربان و وزیر بود؛ هرچند که اندر حکم چاکری یکسان باشند، اما بعضی را خاصیت است. پس هرچند که در حقیقت ایمان یکسان باشند مؤمنان، اما یکی عاصی بودودیگری مطیع، یکی عالم و یکی عابد. پس درست شد که انکار تخصیص انکار کل معانی بود. واللّه اعلم.
هوش مصنوعی: معنی این بخش این است که رفتن صحابه به مکه با توجه به کرامت‌هایی که دارند، خاص است و نه عمومی. اگر همه آن‌ها به کرامت‌ها می‌رفتند، این موضوع به موضوعی عمومی تبدیل می‌شد و ایمان به حالت غیبی و ضروری تبدیل می‌گردید. در واقع، در وضعیت عمومی، افراد می‌توانند هم اطاعت کنند و هم نافرمانی، اما در شرایط خاص، این موضوع تفاوت دارد. خداوند در آنچه که در زمینه عمومی حکم کرده، پیغمبر را ملزم کرده که با ایشان بارها را به دوش بکشد. اما در مورد احکام خاص، خداوند یک شب پیغمبر را از مکه به بیت المقدس برد و سپس او را به مرزهای دیگری از عالم نشان داد. وقتی پیغمبر بازگشت، هنوز زمان زیادی از شب باقی مانده بود و این وضعیت در حکم ایمان خاص و دقیقتری بود. مانند دربانی در قصر که هرچند همه در نقش خدمتکار باشند، اما برخی ویژگی‌های خاص خود را دارند. به عبارتی، در حقیقت ایمان از نظر بنیادی یکسان است، اما در بین مؤمنان برخی هستند که نافرمانند و برخی مطیع، بعضی عالم و بعضی عابد. بنابراین، انکار تخصیص به معنای انکار تمام معانی است. و خداوند داناتر است.