گنجور

بخش ۱۵ - الکلام فی مجاهدات النّفسِ

قوله، تعالی: «والَّذینَ جاهُدَوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُم سُبُلَنا (۶۹/العنکبوت).»

و قال النبی، علیه السّلام: «المُجاهِدُ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ فِی اللّهِ.»

و قوله علیه السّلام: «رَجَعْنا مِنَ الْجِهادِ الأَصْغَرِ إلی الجِهادِ الأکْبَرِ.» قیل: «یا رسولَ اللّه، وَمَا الجِهادُ الأکْبَرُ؟» قال: «ألا وَهِیَ مُجاهَدَةُ النَّفْسِ.»

:«بازگشتیم از جهاد خردتر یعنی از غزو به سوی جهاد بزرگتر.» گفتند: «یا رسول اللّه، جهاد بزرگتر کدام است؟» فرمود: «مجاهدت نفس.»

و رسول صلّی اللّه علیه مجاهدت نفس را بر جهاد تفضیل نهاد؛ از آن‌چه رنج آن زیادت بود از رنج جهاد و غزو؛ بدانچه خلاف هوی و قهر کردن نفس عظیم کاری شگرف است.

پس بدان اکرمک اللّه که طریق مجاهدت نفس و سیاست آن واضح است و پیدا و ستوده میان همه اهل ادیان و ملل و مختص‌اند اهل این طریقت به رعایت آن و مستعمل و جاری است این عبارت اندر میان خواص و عوام ایشان و مشایخ را رُضِیَ عنهم اندر این معنی رموز و کلمات بسیار است.

و سهل بن عبداللّه رضی اللّه عنه اندر اصل این غلو بیشتر کند و وی را اندر مجاهدت نفس براهین بسیار است و گویند که خود را بر آن داشته بود که هر پانزده روز یک بار طعام خوردی و عمری دراز بگذاشت به غذایی اندک. و جملهٔ محققّان مجاهدت اثبات کرده‌اند و آن را اسباب مشاهدت گفته، مگر آن پیر بزرگوار که مجاهدت را علت مشاهدت گفته است و مر طلب را در حق یافت تأثیری عظیم نهاده است و وی زندگانی دنیا را در طلب، فضل نهد بر حیات عقبی در حصول مراد؛ از آن‌چه گوید آن ثمرهٔ این است؛ که چون در دنیا خدمت کنی آن‌جا قربت یابی بی خدمت آن قربت نباشد. باید تا علت وصول حق مجاهدت بنده باشد که بکند هم به توفیق حق.

و وی گفت، رضی اللّه عنه: «المشاهَداتُ مواریثُ المجاهداتِ.»

و دیگران گویند: وصول حق را علت نباشد؛ که هرکه به حق رسد به فضل رسد. فضل را با فعل چه کار بود؟ پس مجاهدت تهذیب نفس را بود نه حقیقت قرب را؛ از آن‌چه رجوع مجاهدت به بنده باشد و حوالهٔ مشاهدت به حق. محال بود که این علت آن گردد یا آن آلت این.

حجت سهل اندر این، قول خدای است، عزّ وجل، عزّ مِنْ قائلٍ: «والّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُم سُبُلَنا (۶۹/العنکبوت).» آن که مجاهدت کند مشاهدت یابد. و نیز جمله ورود انبیا و اثبات شریعت و نزول کتب و جملهٔ احکام تکلیف بنابراین است و اگر مجاهدت علت مشاهدت نبودی حکم این جمله باطل شدی و نیز جملهٔ احوال دنیا و عقبی تعلق به حکم و علل دارد و هر که علل از حکم نفی کند شرع و رسم جمله بردارد نه اندر اصل اثبات تکلیف درست آید و نه اندر فرع طعام مر سیری را علت گردد و یا جامه مر دفع سرما را و این تعطیل کل معانی بود.

پس رؤیت اسباب اندر افعال توحید بود و رفع آن تعطیل و این را اندر شاهد دلایل است و انکار این انکار مشاهدت و مکابرهٔ عیان باشد. نبینی که اسبی توسن را به ریاضت از صفت ستوری می به صفت مَردُمی آرند تا اوصاف اندر وی مبدل گردانند تا تازیانه از زمین برگیرد به خداوند دهد و گوی را به دست بگرداند و مانند این، افعال دیگر بکند و کودک بی عقل عجمی را می به ریاضت عربی زبان کنند و نطق طبعی وی اندر وی مبدل می‌گردانند. و بازِ وحشی را به ریاضت بدان درجه رسانند که چون بگذارند بشود و چون بخوانند بازآید، و رنج و بند وی بر وی دوست‌تر از آزادی و گذاشتگی بود. و سگی پلیدِ گذاشته را می به مجاهدت بدان محل رسانند که کشتهٔ وی می حلال گردد و از آنِ آدمی بر مجاهدت و ریاضت نایافته حرام بود و مانند این بسیار است. پس مدار جملهٔ شرع و رسم بر مجاهدت است.

و رسول صلّی اللّه علیه اندر حال قرب حق و یافتن کام و امن عاقبت و تحقیق عصمت چندان مجاهدت کرد از گرسنگی‌های دراز و روزه‌های وصال و بیداری‌های شب که فرمان آمد: «یا مُحمّدُ، طه ما أنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرآنَ لِتَشْقی (۱ و ۲/ طه)، قرآن به تو بدان نفرستادیم تا تو خود را هلاک کنی.»

و از ابوهریره رضی اللّه عنه روایت کنند که: رسول صلّی اللّه علیه اندر حال عمارت مسجد خشت می‌کشید و من می‌دیدم که وی را می رنج رسید. گفتم: «یا رسولَ اللّه، آن خشت به من ده که من به جای تو این کار بکنم.» گفت: «یا باهریرة، خُذْ غَیْرَها فانَّه لاعَیْشَ الّا عیشُ الآخِرَةَ. تو خشت دیگر بردار که سرای عیش آخرت است و دنیا سرای رنج و مشقت است.»

و حیان خارجه روایت کند: از عبداللّه عمر رضی اللّه عنهما پرسیدم که: «اندر غزو چه گویی؟» گفت: «إبْدَأْ بِنَفْسِکَ فَجاهِدْها و ابْدَأ بِنَفْسِکَ فاغْزُها فانّک إنْ قُتِلْتَ فارّاً بَعَثَکَ اللّهُ فارّاً، وَ اِنْ قُتِلْتَ مُرائیاً بَعَثَکَ اللّهُ مُرائیاً، و إنْ قُتِلْتَ صابراً مُحْتَسِباً بَعَثَکَ اللّهُ صابراً مُحْتَسِباً.»

پس همچندان که تألیف و ترکیب عبارت را اندر حق بیان معانی اثر است، تألیف و ترکیب مجاهدت را اندر وصول معانی اثر است. چون بیان بی عبارت و تألیف آن درست نیاید، وصول بی مجاهدت درست نیاید و آن که دعوی کند مُخطی بود؛ از آن‌چه عالم و اثبات حَدَث آن دلیل معرفت آفریدگار است و معرفت نفس و مجاهدت آن دلیل وُصلت وی.

و حجت گروه دیگر آن که گویند: «این آیت اندر تفسیر مقدم و مؤخر است: و الّذینَ جاهَدوا فینا لنَهْدِیَنَّهُم سُبُلَنا؛ ای والّذینَ هَدَیناهُم سُبُلنا جاهَدُوا فینا.» و رسول گفت، صلّی اللّه علیه و سلم: «لَنْ یَنْجُو أحَدُکُم بِعَمَلِه.» قیل: «ولاأنتَ، یا رسول اللّه؟» قال: «ولا أنا؛ الّا ان یَتَغَمَّدَنِیَ اللّهُ بِرَحْمَتِه.»

: «نرهد یکی از شما به عمل خود.» گفتند: «تو هم نرهی، یا رسول اللّه؟» گفت: «من هم نرهم؛ جز آن که خداوند تعالی بر من رحمت کند.»

پس مجاهدت فعل بنده باشد و محال باشد که فعل وی علت نجات وی گردد. پس خلاص و نجات بنده متعلق به مشیت است نه به مجاهدت؛ کما قال اللّه، تعالی: «فَمَنْ یُرِدِ اللّهُ أنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَه لِلإسْلام وَمَنْ یُرِدْ أنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً (۱۲۵/الانعام).» و نیز گفت: «تُؤتِی المُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ (۲۶/آل عمران).» تکلف همه عالمیان اندر اثبات مشیت خود نفی کرد. و اگر مجاهدت علت وصول بودی، ابلیس مردود نبودی و اگر ترک آن علت رد و طرد بودی آدم هرگز مقبول و مصفا نبودی. پس کار، سبقت عنایت دارد نه کثرت مجاهدت نه هر که مجتهدتر ایمن‌تر؛ که هرکه عنایت بدو بیشتر به حق نزدیک‌تر. یکی اندر صومعه مقرون طاعت، از حق دور، یکی در خرابات موصول معصیت به رحمت حق نزدیک و أشرف همه معانی ایمان است. کودکی را که مکلف نیست حکمش حکم ایمان بود و مجانین را همچنان. پس چون اشرف مواهب را مجاهدت علت نباشد آن‌چه کم از آن بود هم به علت محتاج نباشد.

و من که علی بن عثمان الجلابی‌ام، می‌گویم که: این خلاف است اندر عبارت بدون معنی؛ از آن که یکی می‌گوید: «مَنْ طَلَبَ وَجَدَ» و دیگری می‌گوید: «مَنْ وَجَدَ طَلَبَ» و سبب یافتن طلب بود و سبب طلبیدن یافت. آن می مجاهدت فرماید تا مشاهدت یابد و این مشاهدت یابد تا مجاهدت کند و حقیقت این آن بود که مشاهدت اندر مجاهدت به جای توفیق است اندر طاعت و آن عطاست و از حق است، عزّ و جلّ.

پس چون حصول طاعت بی توفیق محال بود، حصول توفیق نیز بی طاعت محال بود و چون بی مشاهدت مجاهدت موجود نباشد، بی مجاهدت مشاهدت محال بود. پس لَمْعه‌ای از جمال خداوندی می‌بباید تا بنده را به مجاهدت دلالت کند و چون علت وجود مجاهدت آن باشد هدایت سابق بود بر مجاهدت.

اما آن‌چه آن قوم یعنی سهل و اصحاب وی حجت کنند که: «هرکه مجاهدت را منکر بود اثبات ورود جملهٔ انبیا و کتب و شرایع را منکر بود؛ که مدار تکلیف بر مجاهدت است.» آن بهتر از این می‌باید؛ که مدار تکلیف بر هدایت حق است. مجاهدت اثبات حجت راست نه حقیقت وُصلت را. قوله، تعالی: «وَلَوْ أنّنا نَزَّلْنا إلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ وَکَلَّمَهُمُ الْمَوْتی وَحَشَرْنا عَلَیْهِم کُلَّ شَیْءٍ قُبُلاً ماکانُوا لِیُؤمِنُوا إلّا أنْ یَشاءُ اللّهُ (۱۱۱/الانعام).»

اگر ما فریستگان را بدیشان فرستیم و مردگان را با ایشان به سخن آریم و برانگیزیم بر ایشان همه چیزها را، ایشان ایمان نیارند تا ما نخواهیم؛ از آن‌چه علت ایمان مشیت ماست، نه رؤیت دلایل و مجاهدت ایشان.

و نیز گفت، تعالی و تقدس: «إنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُم أَمْ لَمْ تُنْذِرهُم لایُؤْمِنُونَ (۶/البقره).»

آنان که کافران‌اند، متساوی است به نزدیک ایشان اظهار حجت و انذار از اهوال قیامت و ترک آن ایشان ایمان نیارند؛ که ما مر ایشان را از اهل آن نگردانیده‌ایم و دل‌های ایشان به حکم شقاوت مختوم است.

پس ورود انبیاء و نزول کتب و ثبوت شرایع، اسباب وصول‌اند نه علت آن؛ از آن‌چه ابوبکر اندر حکم تکلیف چون ابوجهل بود، اما ابوبکر به عدل و به فضل رسید و بوجهل به عدل از فضل بازماند. پس علت وصول عین وصول است نه طلب وصول؛ که اگر طلب و مطلوب هر دو یکی بودی، طالب واجد بودی و چون واجد بودی، طالب نبودی؛ از آن‌چه رسیده آسوده باشد و بر طالب آسایش درست نیاید.

و پیغمبر صلّی اللّه علیه گفت: «مَنِ اسْتَوی یَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونُ.» هرکه را دو روز چون هم بود یعنی از طالبان وی اندر غبنی ظاهر بود. باید که هر روز بهتر باشد، و این درجت طالبان است. و بازگفت: «إسْتَقیمُوا ولَنْ تَحْصُوا. استقامت گیرید و برحال باشید.» پس مجاهدت را سبب گفت و سبب اثبات کرد مر اثبات حجت را، و وصول از سبب نفی کرد تحقیق الهیت را.

و آن‌چه گویند که: «اسب را به مجاهدت می به صفتی دیگر گردانند»، بدان که اندر اسب صفتی است مکتوم که اظهار آن را مجاهدت سبب است که تا ریاضت نیابد آن معنی ظاهر نشود و اندر خر که آن معنی نیست هرگز اسب نگردد. نه اسب را به مجاهدت خر توان کرد و نه خر را به ریاضت اسب توان گردانید؛ از آن‌چه این قلب عین باشد. پس چون چیزی عینی را قلب نتواند کرد،اثبات آن اندر حضرت حق محال بود.

بر آن پیر، رضی اللّه عنه یعنی سهل تستری مجاهدتی می‌رفت که وی از آن آزاد بود و در عین آن، عبارت او از آن منقطع بود. نه چون گروهی که عبارت آن را بی معاملت مذهب گردانیده‌اند و محال باشد که آن‌چه همه معاملت می‌باید همه عبارت گردد.

و در جمله مر اهل این قصه را مجاهدت و ریاضت موجود است باتفاق، اما رؤیت آن اندر آن آفت است. پس آن که می مجاهدت نفی کند نه مراد عین مجاهدت است؛ که مراد رؤیت مجاهدت است و مُعجَب ناشدن به افعال خود اندر محل قدس؛ از آن‌چه مجاهدت فعل بنده بود و مشاهدت داشتِ حق، تا داشتِ حق نباشد فعل بنده قیمت نگیرد.

لَعَمْری از خودت دل نگرفت که چندین مشاطگی خود کنی و فضل حق همی‌نبینی که چندین سخن فعل خود گویی؟!

پس مجاهدت دوستان فعل حق باشد اندر ایشان بی اختیار ایشان، و آن قهر و گدازش بود و گدازشی بود که جمله نوازش بود. و مجاهدت غافلان فعل ایشان باشد اندر ایشان به اختیار ایشان و آن تشویش بود و پراکندگی و دل پراکنده از آفت بر آگنده بود. پس تا توانی از فعل خود عبارت مکن و اندر هیچ صفت نفس را متابعت مکن؛ که وجود هستی تو حجاب توست. اگر به فعلی محجوب بودی به فعلی دیگر برخاستی چون کلیت تو حجاب است تا بکلیت فنا نگردی، شایستهٔ بقا نگردی؛ «لأنَّ النَّفْسَ کَلْبٌ باغٍ، وجِلْدُ الکَلْبِ لایُطَهَّرُ اِلّا بِالدِّباغِ.»

و اندر حکایات معروف است که حسین بن منصور رحمةاللّه علیه به کوفه اندر خانهٔ محمدبن حسن العلوی نزول کرده بود. ابراهیم خواص رحمة اللّه علیه به کوفه اندر آمد. چون خیر وی بشنید نزدیک وی اندر آمد. حسین گفت: «یا ابراهیم، اندر چهل سال که بدین طریقت تعلق داری، از این معنی تو را چه چیز مسلم شده است؟» گفت: «طریق توکل مرا مسلم شده است.» حسین گفت، رضی عنه: «ضَیّعتَ عُمْرَکَ فی عُمرانِ باطِنِک، فَأیْنَ الفَناءُ فی التّوحیدِ؟ عمر اندر عمران باطن ضایع کردی فنا کجاست اندر توحید؟» یعنی توکل عبارتی است از معاملت خود با خداوند و درستی باطن به اعتماد کردن با وی و چون کسی عمری اندر معالجت باطن کند عمری دیگر باید تا اندر معالجت ظاهر کند؛ و دو عمر ضایع شد هنوز از وی به حق اثری نباشد.

و از شیخ بوعلی سیاه مروزی رحمة اللّه علیه حکایت کنند که گفت: من نفس را بدیدم به صورتی مانند صورت من که یکی موی وی گرفته بود و وی را به من داد و من وی را بر درختی بستم و قصد هلاک وی کردم. مرا گفت: «یا با علی، مرنج که من لشکر ویم عزّ و جلّ تو مرا کم نتوانی کرد.»

و از محمد عَلْیَان نَسَوی روایت آرند و وی از کبار اصحاب جنید بود، رحمة اللّه علیهم اجمعین که: من اندر ابتدای حال که به آفت‌های نفس بینا گشته بودم و کمینگاه‌های وی بدانسته بودم، از وی حِقدی پیوسته اندر دل من بود. روزی چیزی چون روباه بچه‌ای از گلوی من برآمد و حق تعالی مرا شناسا گردانید. دانستم که آن نفس است وی را به زیر پای اندر آوردم. هر لگدی که بر وی می‌زدم، وی بزرگتر می‌شد. گفتم: «ای هذا! همه چیزها به زخم و رنج هلاک شوند تو چرا می زیادت شوی؟» گفت: «از آن‌چه آفرینش من بازگونه است. آن‌چه رنج چیزها بود، راحت من بود و آن‌چه راحت چیزها بود رنج من بود.»

و شیخ ابوالعباس شقانی که امام وقت بود، رضی اللّه عنه گفت: من روزی به خانه اندر آمدم، سگی دیدم زرد بر جای خود خفته. پنداشتم که از محلت اندر آمده است. قصد راندن وی کردم وی به زیر دامن من اندر آمد و ناپدید شد.

و شیخ ابوالقاسم کُرکان رضی اللّه عنه که امروز قطب المُدار علیه وی است أبقاه اللّه وی از ابتدای حال نشان داد که: من ورا به صورت ماری دیدم.

و درویشی گفت که: من نفس را بدیدم بر صورت موشی. گفتم: «تو کیستی؟» گفت: «من هلاک غافلانم که داعی شر و سوء ایشانم و نجات دوستان؛ که اگر من با ایشان نباشمی که وجود من آفت است ایشان به پاکی خود مغرور شوندی و با افعال خود متکبر؛ که چون اندر طهارت دل و صفای سر و نور ولایت و استقامت بر طاعت نگرند، زَهوی در ایشان پدیدار شود وباز چون مرا بینند اندر میان دو پهلوی خود آن جمله از ایشان پاک شود.

و این حکایات دلیل است که نفس عینی است نه صفتی و وی را صفت است، اما اوصاف وی ظاهر می‌بینیم.

و پیغمبر صلی اللّه علیه و سلم فرمود: «أعدی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الّتی بینَ جَنْبَیْکَ. دشمن‌ترین دشمنان تو نفس توست در میان دو پهلوی تو.» پس چون معرفت آن حاصل آمد وجود آن را به ریاضت به دست توان آورد، اما اصل و مایهٔ وی نیست نگردد و چون شناخت وی درست شد، طالب مَلِک باشد باک نبود از بقای وی اندر وی؛ «لأنَّ النَّفْسَ کَلْبٌ نَبّاحٌ وَإِمْساکُ الْکَلْبِ بَعدَ الرّیاضةِ مُباحٌ.»

پس مجاهدت نفس مر فنای اوصاف نفس را بود نه فنای عین وی را و مشایخ را رضی اللّه عنهم اندر این معنی سخن بسیار است؛ ما مر خوف تطویل کتاب را بدین مقدار کفایت کردیم. اکنون سخن اندر حقیقت هوی و ترک شهوات گوییم، ان شاء اللّه.

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله، تعالی: «والَّذینَ جاهُدَوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُم سُبُلَنا (۶۹/العنکبوت).»
هوش مصنوعی: کسانی که در راه ما کوشش کرده و تلاش می‌کنند، ما حتماً آنان را به راه‌های خود هدایت خواهیم کرد.
و قال النبی، علیه السّلام: «المُجاهِدُ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ فِی اللّهِ.»
هوش مصنوعی: پیامبر، علیه‌السلام فرمودند: «مجاهد کسی است که در راه خدا با نفس خود مبارزه می‌کند.»
و قوله علیه السّلام: «رَجَعْنا مِنَ الْجِهادِ الأَصْغَرِ إلی الجِهادِ الأکْبَرِ.» قیل: «یا رسولَ اللّه، وَمَا الجِهادُ الأکْبَرُ؟» قال: «ألا وَهِیَ مُجاهَدَةُ النَّفْسِ.»
هوش مصنوعی: ایشان فرموده‌اند: «به جهاد کوچکتر بازگشتیم به جهاد بزرگتر.» پرسیدند: «ای پیامبر خدا، جهاد بزرگتر چیست؟» فرمودند: «جهاد با نفس است.»
:«بازگشتیم از جهاد خردتر یعنی از غزو به سوی جهاد بزرگتر.» گفتند: «یا رسول اللّه، جهاد بزرگتر کدام است؟» فرمود: «مجاهدت نفس.»
هوش مصنوعی: ما از جهاد کوچک‌تر یعنی جنگ به جهاد بزرگ‌تر بازگشتیم. مردم پرسیدند: «ای پیامبر خدا، جهاد بزرگ‌تر چیست؟» ایشان فرمودند: «مبارزه با نفس.»
و رسول صلّی اللّه علیه مجاهدت نفس را بر جهاد تفضیل نهاد؛ از آن‌چه رنج آن زیادت بود از رنج جهاد و غزو؛ بدانچه خلاف هوی و قهر کردن نفس عظیم کاری شگرف است.
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام (ص) تلاش برای مهار نفس را بر جهاد نظامی ارجح دانسته است. چون رنجی که در مبارزه با خواسته‌های نفس وجود دارد، بیشتر و سخت‌تر از رنج جهاد در میدان جنگ است. این موضوع به این دلیل است که مقابله با هوای نفس و کنترل آن، کار بسیار بزرگی و دشواری است.
پس بدان اکرمک اللّه که طریق مجاهدت نفس و سیاست آن واضح است و پیدا و ستوده میان همه اهل ادیان و ملل و مختص‌اند اهل این طریقت به رعایت آن و مستعمل و جاری است این عبارت اندر میان خواص و عوام ایشان و مشایخ را رُضِیَ عنهم اندر این معنی رموز و کلمات بسیار است.
هوش مصنوعی: بدان که راه مبارزه با نفس و مدیریت آن کاملاً روشن و مشخص است و از سوی همه اقوام و ادیان مورد ستایش قرار گرفته است. پیروان این مسیر به رعایت آن پایبند هستند و این موضوع در میان مردم عادی و خاص به طرز قابل توجهی مطرح است. همچنین، بزرگان این مسیر نیز در این زمینه رموز و کلمات فراوانی دارند که مورد توجه قرار گرفته است.
و سهل بن عبداللّه رضی اللّه عنه اندر اصل این غلو بیشتر کند و وی را اندر مجاهدت نفس براهین بسیار است و گویند که خود را بر آن داشته بود که هر پانزده روز یک بار طعام خوردی و عمری دراز بگذاشت به غذایی اندک. و جملهٔ محققّان مجاهدت اثبات کرده‌اند و آن را اسباب مشاهدت گفته، مگر آن پیر بزرگوار که مجاهدت را علت مشاهدت گفته است و مر طلب را در حق یافت تأثیری عظیم نهاده است و وی زندگانی دنیا را در طلب، فضل نهد بر حیات عقبی در حصول مراد؛ از آن‌چه گوید آن ثمرهٔ این است؛ که چون در دنیا خدمت کنی آن‌جا قربت یابی بی خدمت آن قربت نباشد. باید تا علت وصول حق مجاهدت بنده باشد که بکند هم به توفیق حق.
هوش مصنوعی: سهل بن عبداللّه شخصیت برجسته‌ای در مجاهدت نفس بوده و در این زمینه نکات بسیاری را مطرح کرده است. او خود را به این عادت کرده بود که هر پانزده روز یک بار غذا بخورد و سال‌های زیادی را با غذایی کم سپری کرد. عالمان در این زمینه تأکید کرده‌اند که مجاهدت باعث مشاهدت و شناخت بهتر می‌شود. اگرچه برخی مانند آن پیر بزرگوار مجاهدت را دلیل اصلی مشاهدت می‌دانند و بر این باورند که تلاش در دنیا باید به گونه‌ای باشد که انسان به دنبال فضائل و خیرات باشد، به طوری که زندگی دنیوی را فدای زندگی آخرت کند. او به این نتیجه رسیده که خدمت در دنیا منجر به نزدیکی به خداوند در آخرت می‌شود و بدون خدمت، این نزدیکی حاصل نمی‌شود. در نهایت، مجاهدت باید به عنوان علت رسیدن به حق و حقیقت در نظر گرفته شود و این امر نیاز به یاری و توفیق الهی دارد.
و وی گفت، رضی اللّه عنه: «المشاهَداتُ مواریثُ المجاهداتِ.»
هوش مصنوعی: او گفت: «مشاهده‌ها نتایج و میراث تلاش‌ها و مجاهدت‌ها هستند.»
و دیگران گویند: وصول حق را علت نباشد؛ که هرکه به حق رسد به فضل رسد. فضل را با فعل چه کار بود؟ پس مجاهدت تهذیب نفس را بود نه حقیقت قرب را؛ از آن‌چه رجوع مجاهدت به بنده باشد و حوالهٔ مشاهدت به حق. محال بود که این علت آن گردد یا آن آلت این.
هوش مصنوعی: برخی عقیده دارند که برای رسیدن به حق نیازی به علت نیست؛ زیرا هر کسی که به حق برسد، به فضل نیز می‌رسد. به همین دلیل، فعل و عمل شخص در مورد فضل تأثیر ندارد. پس تلاش برای تهذیب نفس ضروری است، اما این تلاش نمی‌تواند به معنای نزدیکی واقعی به حق باشد. زیرا مجاهدت به بنده تعلق دارد و مشاهدت حقیقت به خداوند مربوط می‌شود. بنابراین، امکان ندارد که یک چیز سبب دیگری شود یا به عنوان وسیله‌ای برای آن عمل کند.
حجت سهل اندر این، قول خدای است، عزّ وجل، عزّ مِنْ قائلٍ: «والّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُم سُبُلَنا (۶۹/العنکبوت).» آن که مجاهدت کند مشاهدت یابد. و نیز جمله ورود انبیا و اثبات شریعت و نزول کتب و جملهٔ احکام تکلیف بنابراین است و اگر مجاهدت علت مشاهدت نبودی حکم این جمله باطل شدی و نیز جملهٔ احوال دنیا و عقبی تعلق به حکم و علل دارد و هر که علل از حکم نفی کند شرع و رسم جمله بردارد نه اندر اصل اثبات تکلیف درست آید و نه اندر فرع طعام مر سیری را علت گردد و یا جامه مر دفع سرما را و این تعطیل کل معانی بود.
هوش مصنوعی: خداوند به کسانی که در راه او تلاش و جهاد می‌کنند، راه‌های خود را نشان می‌دهد. اگر کسی در این مسیر مجاهدت کند، به مشاهده حقایق و واقعیات بهتری خواهد رسید. همچنین، ورود پیامبران، تأسیس شریعت، نزول کتاب‌ها و تمامی قوانین مربوط به تکالیف بر اساس این اصل استوارند. اگر مجاهدت را دلیل مشاهده ندانیم، حکم این مطالب بی‌اعتبار می‌شود. همچنین، وضعیت‌های دنیوی و آخرتی نیز به احکام و علل وابسته است. کسانی که علل را از احکام نفی کنند، در واقع اصول و قواعدی که در دین وجود دارد، را زیر سؤال می‌برند و این کار منجر به عدم درک درست از تکالیف و واقعیات می‌شود. به عبارت دیگر، این نوع نگرش تمام معانی را بی‌اعتبار می‌کند.
پس رؤیت اسباب اندر افعال توحید بود و رفع آن تعطیل و این را اندر شاهد دلایل است و انکار این انکار مشاهدت و مکابرهٔ عیان باشد. نبینی که اسبی توسن را به ریاضت از صفت ستوری می به صفت مَردُمی آرند تا اوصاف اندر وی مبدل گردانند تا تازیانه از زمین برگیرد به خداوند دهد و گوی را به دست بگرداند و مانند این، افعال دیگر بکند و کودک بی عقل عجمی را می به ریاضت عربی زبان کنند و نطق طبعی وی اندر وی مبدل می‌گردانند. و بازِ وحشی را به ریاضت بدان درجه رسانند که چون بگذارند بشود و چون بخوانند بازآید، و رنج و بند وی بر وی دوست‌تر از آزادی و گذاشتگی بود. و سگی پلیدِ گذاشته را می به مجاهدت بدان محل رسانند که کشتهٔ وی می حلال گردد و از آنِ آدمی بر مجاهدت و ریاضت نایافته حرام بود و مانند این بسیار است. پس مدار جملهٔ شرع و رسم بر مجاهدت است.
هوش مصنوعی: در این متن به اهمیت مشاهده و تجربه در شناخت و اعمال توحید اشاره شده است. سپس به مثال‌هایی از تربیت و ریاضت پرداخته می‌شود، مانند کاری که با اسب‌ها یا دیگر حیوانات وحشی انجام می‌شود تا آن‌ها را به اوصاف مخصوصی برسانند و رفتارهای خاصی از آن‌ها استخراج کنند. مثال‌هایی از آموزش کودکانی که به زبان دیگری صحبت می‌کنند و نیز تربیت حیوانات برای انجام کارهایی مشابه ارائه می‌شود. در نهایت، تأکید بر این است که تمام اصول و قواعد شرع و قوانین بر پایه تلاش و مجاهدت بنا شده است.
و رسول صلّی اللّه علیه اندر حال قرب حق و یافتن کام و امن عاقبت و تحقیق عصمت چندان مجاهدت کرد از گرسنگی‌های دراز و روزه‌های وصال و بیداری‌های شب که فرمان آمد: «یا مُحمّدُ، طه ما أنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرآنَ لِتَشْقی (۱ و ۲/ طه)، قرآن به تو بدان نفرستادیم تا تو خود را هلاک کنی.»
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) در لحظه‌های نزدیک شدن به خدا و رسیدن به آرامش و امنیت در آینده، تلاش و مجاهدت زیادی کرد و مدت‌های طولانی را در گرسنگی و روزه‌های متوالی و بیداری‌های شب گذراند. در این شرایط، فرمانی آمد که به او می‌گفت: «ای محمد، ما قرآن را به تو نازل نکردیم تا خود را به زحمت بیندازی.»
و از ابوهریره رضی اللّه عنه روایت کنند که: رسول صلّی اللّه علیه اندر حال عمارت مسجد خشت می‌کشید و من می‌دیدم که وی را می رنج رسید. گفتم: «یا رسولَ اللّه، آن خشت به من ده که من به جای تو این کار بکنم.» گفت: «یا باهریرة، خُذْ غَیْرَها فانَّه لاعَیْشَ الّا عیشُ الآخِرَةَ. تو خشت دیگر بردار که سرای عیش آخرت است و دنیا سرای رنج و مشقت است.»
هوش مصنوعی: ابوهریره نقل می‌کند که رسول الله در حال ساختن مسجد سنگ می‌زد و من متوجه شدم که او رنج می‌برد. به او پیشنهاد دادم که خشت را به من بدهد تا من به جای او این کار را انجام دهم. او پاسخ داد: «ابوهریره، خشت دیگری را بردار، زیرا زندگی واقعی تنها در آخرت است و دنیا جای رنج و زحمت است.»
و حیان خارجه روایت کند: از عبداللّه عمر رضی اللّه عنهما پرسیدم که: «اندر غزو چه گویی؟» گفت: «إبْدَأْ بِنَفْسِکَ فَجاهِدْها و ابْدَأ بِنَفْسِکَ فاغْزُها فانّک إنْ قُتِلْتَ فارّاً بَعَثَکَ اللّهُ فارّاً، وَ اِنْ قُتِلْتَ مُرائیاً بَعَثَکَ اللّهُ مُرائیاً، و إنْ قُتِلْتَ صابراً مُحْتَسِباً بَعَثَکَ اللّهُ صابراً مُحْتَسِباً.»
هوش مصنوعی: عبداللّه عمر (رضی الله عنهما) در مورد جهاد و نبرد گفت: «ابتدا خودت را جهاد کن و سپس به جهاد برو. اگر در میدان جنگ فرار کنی، خداوند تو را به حال فرارکننده برمی‌گرداند. اگر در نبرد به خاطر ریا و نمایش کشته شوی، خداوند تو را به عنوان ریاکار برمی‌گرداند. اما اگر با صبر و نیت صحیح کشته شوی، خداوند تو را به عنوان صابری که در راه او ایستادگی کرده است، باز می‌گرداند.»
پس همچندان که تألیف و ترکیب عبارت را اندر حق بیان معانی اثر است، تألیف و ترکیب مجاهدت را اندر وصول معانی اثر است. چون بیان بی عبارت و تألیف آن درست نیاید، وصول بی مجاهدت درست نیاید و آن که دعوی کند مُخطی بود؛ از آن‌چه عالم و اثبات حَدَث آن دلیل معرفت آفریدگار است و معرفت نفس و مجاهدت آن دلیل وُصلت وی.
هوش مصنوعی: پس همان‌طور که ساختار و ترکیب عبارت در بیان معانی اثر اهمیت دارد، تلاش و مجاهدت نیز در رسیدن به معانی اثر نقش دارد. زیرا بیان بدون ترکیب درست نمی‌تواند به نتیجه‌ای برسد و رسیدن به هدف نیز بدون تلاش و کوشش صحیح نخواهد بود و هرکسی که غیر از این ادعا کند اشتباه می‌کند؛ چرا که شناخت عالم و اثبات پدیده‌ها دلیل بر شناخت پروردگار است و آگاهی از وجود خویش و تلاش در این راستا نشانه‌ای بر وصل شدن به اوست.
و حجت گروه دیگر آن که گویند: «این آیت اندر تفسیر مقدم و مؤخر است: و الّذینَ جاهَدوا فینا لنَهْدِیَنَّهُم سُبُلَنا؛ ای والّذینَ هَدَیناهُم سُبُلنا جاهَدُوا فینا.» و رسول گفت، صلّی اللّه علیه و سلم: «لَنْ یَنْجُو أحَدُکُم بِعَمَلِه.» قیل: «ولاأنتَ، یا رسول اللّه؟» قال: «ولا أنا؛ الّا ان یَتَغَمَّدَنِیَ اللّهُ بِرَحْمَتِه.»
هوش مصنوعی: گروهی دیگر استدلال می‌کنند که این آیه به معنای تلاش و جهاد در مسیر خداوند است و اشاره به این دارد که کسانی که در این راه جهاد کنند، خداوند آنها را هدایت خواهد کرد. رسول خدا (ص) نیز فرمودند که هیچ‌یک از شما تنها با اعمال خود نجات نخواهد یافت. از ایشان سوال شد که آیا خود شما هم این‌گونه هستید، و ایشان پاسخ دادند که حتی او نیز تنها با رحمت خدا نجات می‌یابد.
: «نرهد یکی از شما به عمل خود.» گفتند: «تو هم نرهی، یا رسول اللّه؟» گفت: «من هم نرهم؛ جز آن که خداوند تعالی بر من رحمت کند.»
هوش مصنوعی: هرکسی باید به عمل و کار خود توجه کند. وقتی گفتند: «تو هم باید به کار خود توجه کنی، ای پیامبر خدا» پاسخ داد: «من هم به کار خود توجه می‌کنم؛ اما تنها در صورتی که خداوند بر من رحمت کند.»
پس مجاهدت فعل بنده باشد و محال باشد که فعل وی علت نجات وی گردد. پس خلاص و نجات بنده متعلق به مشیت است نه به مجاهدت؛ کما قال اللّه، تعالی: «فَمَنْ یُرِدِ اللّهُ أنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَه لِلإسْلام وَمَنْ یُرِدْ أنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً (۱۲۵/الانعام).» و نیز گفت: «تُؤتِی المُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ (۲۶/آل عمران).» تکلف همه عالمیان اندر اثبات مشیت خود نفی کرد. و اگر مجاهدت علت وصول بودی، ابلیس مردود نبودی و اگر ترک آن علت رد و طرد بودی آدم هرگز مقبول و مصفا نبودی. پس کار، سبقت عنایت دارد نه کثرت مجاهدت نه هر که مجتهدتر ایمن‌تر؛ که هرکه عنایت بدو بیشتر به حق نزدیک‌تر. یکی اندر صومعه مقرون طاعت، از حق دور، یکی در خرابات موصول معصیت به رحمت حق نزدیک و أشرف همه معانی ایمان است. کودکی را که مکلف نیست حکمش حکم ایمان بود و مجانین را همچنان. پس چون اشرف مواهب را مجاهدت علت نباشد آن‌چه کم از آن بود هم به علت محتاج نباشد.
هوش مصنوعی: مجاهدت و تلاش انسان تنها یک عمل فردی است و نمی‌تواند خود به تنهایی سبب نجات او شود. نجات و رستگاری انسان به اراده خداوند وابسته است و نه به تلاش‌های او؛ همان‌طور که خداوند در قرآن می‌فرماید کسانی که خواهان هدایت هستند، دل‌هایشان را به سوی اسلام باز می‌کند و کسانی که خواهان گمراهی‌اند، دل‌هایشان را تنگ می‌کند. همچنین خداوند می‌فرماید که ملک و قدرت را به هر کس بخواهد عطا و از هر کس بخواهد سلب می‌کند. تمام تلاش‌های انسان‌ها برای اثبات اراده خود به نوعی بی‌فایده است. اگر مجاهدت و تلاش انسان می‌توانست پاسخ‌گوی رسیدن به مقام غیبی باشد، ابلیس نمی‌بایست طرد می‌شد و آدم نیز هرگز قبول نمی‌گشت. بنابراین، این عنایت و توجه خداوند است که مهم‌تر از تلاش‌های فردی است و هر کس که بیشتر مورد عنایت قرار گیرد، به خداوند نزدیک‌تر است. حتی ممکن است کسی در شرایط ظاهراً نامطلوب، به رحمت خداوند نزدیک‌تر باشد و برعکس. کودکانی که هنوز به سن تکلیف نرسیده‌اند یا افراد دیوانه هم در حکم ایمان قرار دارند. در نهایت، اگر مجاهدت نمی‌تواند اصل نجات را تأمین کند، چیزهای دیگر نیز به طور مستقل از آن تبعیت نخواهند کرد.
و من که علی بن عثمان الجلابی‌ام، می‌گویم که: این خلاف است اندر عبارت بدون معنی؛ از آن که یکی می‌گوید: «مَنْ طَلَبَ وَجَدَ» و دیگری می‌گوید: «مَنْ وَجَدَ طَلَبَ» و سبب یافتن طلب بود و سبب طلبیدن یافت. آن می مجاهدت فرماید تا مشاهدت یابد و این مشاهدت یابد تا مجاهدت کند و حقیقت این آن بود که مشاهدت اندر مجاهدت به جای توفیق است اندر طاعت و آن عطاست و از حق است، عزّ و جلّ.
هوش مصنوعی: علی بن عثمان الجلابی می‌گوید که در عبارت بی‌معنا اختلاف وجود دارد. برخی می‌گویند: «هرکه جستجو کند، پیدا می‌کند» و برخی دیگر می‌گویند: «هرکه پیدا کند، جستجو می‌کند». به عبارتی دیگر، یافتن نتیجه‌ جستجو به تلاش بستگی دارد و تلاش برای انجام جستجو نیز به نتیجه وابسته است. یکی باید تلاش کند تا نتیجه را مشاهده کند و دیگری باید آنچه را مشاهده کرده، مورد تلاش قرار دهد. در واقع، مشاهده نتیجه‌ای از تلاش، نشانه توفیق در بندگی است که به عنوان یک نعمت از جانب خداوند به شمار می‌آید.
پس چون حصول طاعت بی توفیق محال بود، حصول توفیق نیز بی طاعت محال بود و چون بی مشاهدت مجاهدت موجود نباشد، بی مجاهدت مشاهدت محال بود. پس لَمْعه‌ای از جمال خداوندی می‌بباید تا بنده را به مجاهدت دلالت کند و چون علت وجود مجاهدت آن باشد هدایت سابق بود بر مجاهدت.
هوش مصنوعی: چون به دست آوردن اطاعت بدون توفیق ممکن نیست، بنابراین به دست آوردن توفیق نیز بدون اطاعت امکان‌پذیر نیست و چون بدون مشاهده، تلاش و مجاهدت وجود ندارد، بنابراین بدون مجاهدت مشاهده نیز ممکن نخواهد بود. پس باید نشانه‌ای از زیبایی خداوند وجود داشته باشد که بنده را به تلاش و مجاهدت راهنمایی کند و از آنجا که علت وجود مجاهدت هدایت قبلی است، پس هدایت باید پیش از مجاهدت وجود داشته باشد.
اما آن‌چه آن قوم یعنی سهل و اصحاب وی حجت کنند که: «هرکه مجاهدت را منکر بود اثبات ورود جملهٔ انبیا و کتب و شرایع را منکر بود؛ که مدار تکلیف بر مجاهدت است.» آن بهتر از این می‌باید؛ که مدار تکلیف بر هدایت حق است. مجاهدت اثبات حجت راست نه حقیقت وُصلت را. قوله، تعالی: «وَلَوْ أنّنا نَزَّلْنا إلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ وَکَلَّمَهُمُ الْمَوْتی وَحَشَرْنا عَلَیْهِم کُلَّ شَیْءٍ قُبُلاً ماکانُوا لِیُؤمِنُوا إلّا أنْ یَشاءُ اللّهُ (۱۱۱/الانعام).»
هوش مصنوعی: افرادی که به مجاهدت اعتقاد ندارند، می‌گویند که اگر کسی مجاهدت را انکار کند، در واقع ورود تمامی پیامبران، کتب و شریعت‌ها را نیز انکار کرده است زیرا اساس تکلیف بر مجاهدت بنا شده است. اما این حرف درستی نیست؛ زیرا اصل تکلیف بر هدایت و حق استوار است. مجاهدت تنها می‌تواند اثبات‌کننده‌ی حجت باشد و نه نشانه‌ی واقعی وصل به حقیقت. خداوند در قرآن می‌فرماید: «اگر ما فرشتگان را به سوی آنان نازل کنیم، با مردگان سخن بگوییم و هر چیزی را روبه‌روی آنان جمع کنیم، همچنان به ایمان نخواهند آمد مگر اینکه خدا بخواهد.»
اگر ما فریستگان را بدیشان فرستیم و مردگان را با ایشان به سخن آریم و برانگیزیم بر ایشان همه چیزها را، ایشان ایمان نیارند تا ما نخواهیم؛ از آن‌چه علت ایمان مشیت ماست، نه رؤیت دلایل و مجاهدت ایشان.
هوش مصنوعی: اگر ما فرشتگان را به سوی آنها بفرستیم و مردگان را با آنها در میان سخن بیاوریم و همه چیزها را برایشان مشخص کنیم، آنها باز هم ایمان نخواهند آورد مگر اینکه ما بخواهیم؛ چرا که ایمان به اراده ما بستگی دارد، نه به دیده شدن دلایل و تلاش آنها.
و نیز گفت، تعالی و تقدس: «إنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُم أَمْ لَمْ تُنْذِرهُم لایُؤْمِنُونَ (۶/البقره).»
هوش مصنوعی: و نیز فرمود: «کسانی که کافر هستند، برایشان تفاوتی ندارد که آیا آنها را هشدار دهی یا ندهی، آنها ایمان نخواهند آورد.»
آنان که کافران‌اند، متساوی است به نزدیک ایشان اظهار حجت و انذار از اهوال قیامت و ترک آن ایشان ایمان نیارند؛ که ما مر ایشان را از اهل آن نگردانیده‌ایم و دل‌های ایشان به حکم شقاوت مختوم است.
هوش مصنوعی: کافرانی که هستند، حتی اگر به آن‌ها نشانه‌ها و هشدارهایی درباره قیامت ارائه دهیم، همچنان به ایمان نخواهند آورد؛ زیرا ما آن‌ها را از اهل ایمان نمی‌دانیم و دل‌هایشان به خاطر بدبختی‌شان مهر و موم شده است.
پس ورود انبیاء و نزول کتب و ثبوت شرایع، اسباب وصول‌اند نه علت آن؛ از آن‌چه ابوبکر اندر حکم تکلیف چون ابوجهل بود، اما ابوبکر به عدل و به فضل رسید و بوجهل به عدل از فضل بازماند. پس علت وصول عین وصول است نه طلب وصول؛ که اگر طلب و مطلوب هر دو یکی بودی، طالب واجد بودی و چون واجد بودی، طالب نبودی؛ از آن‌چه رسیده آسوده باشد و بر طالب آسایش درست نیاید.
هوش مصنوعی: ورود پیامبران، نازل شدن کتب آسمانی و ثابت شدن شریعت‌ها، عواملی هستند که ما را به پایان می‌رسانند و خود به تنهایی دلیل نیستند. برای مثال، ابوبکر و ابوجهل را در نظر بگیریم؛ ابوبکر با عدالت و فضیلت خود به مقامات بالا رسید، در حالی که ابوجهل به خاطر缺ان این فضایل شکست خورد. بنابراین، دلیل رسیدن به هدف، خود رسیدن است و نه تلاش برای رسیدن. اگر تلاش و هدف یکی بودند، تلاش‌گر به هدف دست می‌یافت و در آن صورت دیگر نیازی به تلاش نبود، زیرا آنچه که به دست آمده، نیازی به طلب ندارد و در نتیجه برای جوینده آرامش قابل دسترس نیست.
و پیغمبر صلّی اللّه علیه گفت: «مَنِ اسْتَوی یَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونُ.» هرکه را دو روز چون هم بود یعنی از طالبان وی اندر غبنی ظاهر بود. باید که هر روز بهتر باشد، و این درجت طالبان است. و بازگفت: «إسْتَقیمُوا ولَنْ تَحْصُوا. استقامت گیرید و برحال باشید.» پس مجاهدت را سبب گفت و سبب اثبات کرد مر اثبات حجت را، و وصول از سبب نفی کرد تحقیق الهیت را.
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام فرمود: «اگر کسی در دو روز شبیه هم بماند، در حقیقت ضرر کرده است.» یعنی اگر پیشرفت و بهبودی در زندگی فردی مشاهده نشود، نشان‌دهنده این است که او در موقعیت نامناسبی قرار دارد. بنابراین باید هر روز تلاش کند تا بهتر شود، زیرا این ویژگی افرادی است که در جستجوی علم و رشد هستند. همچنین فرمود: «استقامت داشته باشید، هرچند نمی‌توانید همیشه به آنچه خواسته‌اید برسید.» بنابراین، باید تلاش برای استقامت و پایداری در راهی که در پیش داریم را در نظر بگیریم و مجاهدت را به عنوان عاملی مؤثر برای تثبیت حقایق و رسیدن به اهداف خود در نظر بگیریم.
و آن‌چه گویند که: «اسب را به مجاهدت می به صفتی دیگر گردانند»، بدان که اندر اسب صفتی است مکتوم که اظهار آن را مجاهدت سبب است که تا ریاضت نیابد آن معنی ظاهر نشود و اندر خر که آن معنی نیست هرگز اسب نگردد. نه اسب را به مجاهدت خر توان کرد و نه خر را به ریاضت اسب توان گردانید؛ از آن‌چه این قلب عین باشد. پس چون چیزی عینی را قلب نتواند کرد،اثبات آن اندر حضرت حق محال بود.
هوش مصنوعی: این متن به این نکته اشاره دارد که برخی افراد معتقدند می‌توان با تلاش و مجاهدت، صفات اسب را در یک خر به وجود آورد. اما در حقیقت، هر کدام از این دو موجود دارای ویژگی‌های خاص خود هستند. ویژگی‌های اسب که به تعبیر خاصی از آن یاد می‌شود، به آسانی قابل نمایان شدن نیست مگر آنکه تحت فشار و تمرینات خاصی قرار گیرد. اما چون در خر این ویژگی وجود ندارد، هیچ تلاشی نمی‌تواند آن را به اسب تبدیل کند. در نتیجه، اگر چیزی ذاتاً وجود نداشته باشد، نمی‌توان آن را به چیزی دیگر مبدل کرد، و این موضوع در مورد حقیقت و واقعیت‌های معنوی نیز صادق است.
بر آن پیر، رضی اللّه عنه یعنی سهل تستری مجاهدتی می‌رفت که وی از آن آزاد بود و در عین آن، عبارت او از آن منقطع بود. نه چون گروهی که عبارت آن را بی معاملت مذهب گردانیده‌اند و محال باشد که آن‌چه همه معاملت می‌باید همه عبارت گردد.
هوش مصنوعی: بر آن بزرگوار، رضی الله عنه، یعنی سهل تستری، موضوعی پیش آمده بود که او از آن رها بود و در عین حال، گفتارش از آن جدا بود. او مانند گروهی نیست که گفتارشان را بدون شناخت و فهم صحیح به یک مذهب خاص نسبت می‌دهند و نمی‌توان پذیرفت که هر چیزی که باید مورد معامله و اعتبار باشد، به طور کامل در گفتار قرار گیرد.
و در جمله مر اهل این قصه را مجاهدت و ریاضت موجود است باتفاق، اما رؤیت آن اندر آن آفت است. پس آن که می مجاهدت نفی کند نه مراد عین مجاهدت است؛ که مراد رؤیت مجاهدت است و مُعجَب ناشدن به افعال خود اندر محل قدس؛ از آن‌چه مجاهدت فعل بنده بود و مشاهدت داشتِ حق، تا داشتِ حق نباشد فعل بنده قیمت نگیرد.
هوش مصنوعی: در این متن، به مفهوم مجاهدت و ریاضت اشاره شده است. به طور کلی، مجاهدت به معنای تلاش و کوشش در راه کسب فضایل و رسیدن به کمال است. اما مشکل در اینجا آن است که وقتی انسان به دیدن و مشاهدۀ نتیجه تلاش‌های خود می‌پردازد، دچار آفتی می‌شود. کسی که مجاهدت را منکر می‌شود، به این معنا نیست که مجاهدت وجود ندارد، بلکه او به دیدن و مشاهدۀ آن مجاهدت توجه دارد. همچنین، نباید نسبت به اعمال خود در مقام قدس (مقام نزدیک به خدا) دچار خودبینی و تعجّب شویم، زیرا مجاهدت عمل انسان است و مشاهدۀ خداوند موضوع اصلی است. بنابراین، اگر مشاهدۀ خداوند وجود نداشته باشد، اعمال انسان ارزش و بهایی نخواهند داشت.
لَعَمْری از خودت دل نگرفت که چندین مشاطگی خود کنی و فضل حق همی‌نبینی که چندین سخن فعل خود گویی؟!
هوش مصنوعی: واقعاً چرا از خودت ناامید می‌شوی در حالی که به این اندازه تلاش کرده‌ای و هنوز هم به خوبی‌ها و رحمت‌های خدا توجهی نداری و به آنچه خودت انجام می‌دهی، تکیه می‌کنی؟
پس مجاهدت دوستان فعل حق باشد اندر ایشان بی اختیار ایشان، و آن قهر و گدازش بود و گدازشی بود که جمله نوازش بود. و مجاهدت غافلان فعل ایشان باشد اندر ایشان به اختیار ایشان و آن تشویش بود و پراکندگی و دل پراکنده از آفت بر آگنده بود. پس تا توانی از فعل خود عبارت مکن و اندر هیچ صفت نفس را متابعت مکن؛ که وجود هستی تو حجاب توست. اگر به فعلی محجوب بودی به فعلی دیگر برخاستی چون کلیت تو حجاب است تا بکلیت فنا نگردی، شایستهٔ بقا نگردی؛ «لأنَّ النَّفْسَ کَلْبٌ باغٍ، وجِلْدُ الکَلْبِ لایُطَهَّرُ اِلّا بِالدِّباغِ.»
هوش مصنوعی: دوستان در مجاهدت خود عمل حق را بدون اختیار از خود نشان می‌دهند، و این مجاهدت همانند فرآیند ذوب شدن و نرم شدن است که در نهایت به نوازش تبدیل می‌شود. اما مجاهدت کسانی که غافل هستند، با اختیار خودشان انجام می‌شود و به همین دلیل به تشویش و پراکندگی منجر می‌گردد و دل آن‌ها به آفت‌های مختلف آلوده می‌شود. پس سعی کن در کارهای خود دخالت نداشته باشی و به هیچ صفتی از وجود خود وابسته نباشی، زیرا وجود تو مانع پیشرفت توست. اگر به یک عمل محجوب باشی، با عمل دیگری باید برخیزید؛ زیرا هستی تو مانع کلّی است و تا زمانی که به فنا نروی، نمی‌توانی به بقا نائل شوی. در واقع، نفس همانند یک سگ بی رحم است و پوست آن تنها از طریق دباغی پاک می‌شود.
و اندر حکایات معروف است که حسین بن منصور رحمةاللّه علیه به کوفه اندر خانهٔ محمدبن حسن العلوی نزول کرده بود. ابراهیم خواص رحمة اللّه علیه به کوفه اندر آمد. چون خیر وی بشنید نزدیک وی اندر آمد. حسین گفت: «یا ابراهیم، اندر چهل سال که بدین طریقت تعلق داری، از این معنی تو را چه چیز مسلم شده است؟» گفت: «طریق توکل مرا مسلم شده است.» حسین گفت، رضی عنه: «ضَیّعتَ عُمْرَکَ فی عُمرانِ باطِنِک، فَأیْنَ الفَناءُ فی التّوحیدِ؟ عمر اندر عمران باطن ضایع کردی فنا کجاست اندر توحید؟» یعنی توکل عبارتی است از معاملت خود با خداوند و درستی باطن به اعتماد کردن با وی و چون کسی عمری اندر معالجت باطن کند عمری دیگر باید تا اندر معالجت ظاهر کند؛ و دو عمر ضایع شد هنوز از وی به حق اثری نباشد.
هوش مصنوعی: روایت‌هایی مشهور است که حسین بن منصور به خانه محمد بن حسن علوی در کوفه مقیم شده بود. ابراهیم خواص هم به کوفه آمد و پس از اینکه از احوال او باخبر شد، نزدش رفت. حسین از او پرسید: «ای ابراهیم، در چهل سالی که به این روش مشغولی، چه چیزی درباره‌اش برایت مسلم شده است؟» ابراهیم پاسخ داد: «توکل به خداوند برایم مسلم شده است.» حسین به او گفت: «عمر خود را در ساختن باطن ضایع کردی، پس خداشناسی و فنا در توحید کجاست؟» به این معنا که توکل یعنی رابطه و معامله خود با خداوند و پاکی باطن در اعتماد به اوست. اگر کسی تمام عمرش را صرف ساختن باطن کند، برای اینکه به ظاهر هم برسد، نیاز به عمری دیگر دارد و در این صورت دو عمر را ضایع کرده و هنوز از او نشانی واقعی به حق دیده نمی‌شود.
و از شیخ بوعلی سیاه مروزی رحمة اللّه علیه حکایت کنند که گفت: من نفس را بدیدم به صورتی مانند صورت من که یکی موی وی گرفته بود و وی را به من داد و من وی را بر درختی بستم و قصد هلاک وی کردم. مرا گفت: «یا با علی، مرنج که من لشکر ویم عزّ و جلّ تو مرا کم نتوانی کرد.»
هوش مصنوعی: روایتی از شیخ بوعلی سیاه مروزی نقل شده است که می‌گوید: من نفس خود را دیدم، به شکلی شبیه به خودم، که مویی از او گرفتم و آن را به من داد. سپس من قصد داشتم او را نابود کنم و او به من گفت: "ای با علی، نگران نباش، چون من لشکری از یاری‌های خداوند هستم و نمی‌توانی مرا کم اهمیت و کوچک بشماری."
و از محمد عَلْیَان نَسَوی روایت آرند و وی از کبار اصحاب جنید بود، رحمة اللّه علیهم اجمعین که: من اندر ابتدای حال که به آفت‌های نفس بینا گشته بودم و کمینگاه‌های وی بدانسته بودم، از وی حِقدی پیوسته اندر دل من بود. روزی چیزی چون روباه بچه‌ای از گلوی من برآمد و حق تعالی مرا شناسا گردانید. دانستم که آن نفس است وی را به زیر پای اندر آوردم. هر لگدی که بر وی می‌زدم، وی بزرگتر می‌شد. گفتم: «ای هذا! همه چیزها به زخم و رنج هلاک شوند تو چرا می زیادت شوی؟» گفت: «از آن‌چه آفرینش من بازگونه است. آن‌چه رنج چیزها بود، راحت من بود و آن‌چه راحت چیزها بود رنج من بود.»
هوش مصنوعی: محمد علیان نسوی، که از بزرگ‌ترين اصحاب جنید بوده، روایت می‌کند که در ابتدای مسیر معنوی خود، وقتی با آفت‌های نفس آشنا شده و کمینگاه‌های آن را شناخته بود، از آن نوعی کینه در دلش وجود داشت. روزی، حس خاصی او را درگیر کرد که مانند کیسه‌ای که در دلش به وجود آمده بود، به او معنا داد. او متوجه شد که این حالت از نفس او ناشی می‌شود و تصمیم به سرکوب آن گرفت. هر بار که تلاش می‌کرد به آن ضربه بزند، آن حالت بزرگ‌تر می‌شد. او ناامیدانه گفت: «چرا تو با وجود درد و رنج هر چیز دیگری، بزرگ‌تر می‌شوی؟» و نفس جواب داد: «زیرا نحوه آفرینش من چنین است. چیزی که برای دیگران درد است، برای من راحتی به حساب می‌آید و آسایش دیگران برای من رنج به بار می‌آورد.»
و شیخ ابوالعباس شقانی که امام وقت بود، رضی اللّه عنه گفت: من روزی به خانه اندر آمدم، سگی دیدم زرد بر جای خود خفته. پنداشتم که از محلت اندر آمده است. قصد راندن وی کردم وی به زیر دامن من اندر آمد و ناپدید شد.
هوش مصنوعی: شیخ ابوالعباس شقانی، که در آن زمان امام بود، می‌گوید: یک روز به خانه‌ام وارد شدم و سگی زرد را دیدم که در جایش خوابیده بود. فکر کردم که این سگ از محل دیگری آمده است. خواستم او را برانم، اما او زیر دامنم پنهان شد و ناپدید گردید.
و شیخ ابوالقاسم کُرکان رضی اللّه عنه که امروز قطب المُدار علیه وی است أبقاه اللّه وی از ابتدای حال نشان داد که: من ورا به صورت ماری دیدم.
هوش مصنوعی: شیخ ابوالقاسم کُرکان، که هم‌اکنون محور توجه قرار دارد، از ابتدای مسیرش نشان داد که او موجودیتی را همچون مار مشاهده کرده است.
و درویشی گفت که: من نفس را بدیدم بر صورت موشی. گفتم: «تو کیستی؟» گفت: «من هلاک غافلانم که داعی شر و سوء ایشانم و نجات دوستان؛ که اگر من با ایشان نباشمی که وجود من آفت است ایشان به پاکی خود مغرور شوندی و با افعال خود متکبر؛ که چون اندر طهارت دل و صفای سر و نور ولایت و استقامت بر طاعت نگرند، زَهوی در ایشان پدیدار شود وباز چون مرا بینند اندر میان دو پهلوی خود آن جمله از ایشان پاک شود.
هوش مصنوعی: درویشی گفت: «من نفس را به شکل موشی دیدم. از او پرسیدم: "تو کیستی؟" او پاسخ داد: "من باعث هلاکت غافلان هستم و دعوت‌کننده به شر و بدی آنها. همچنین، نجات‌دهنده دوستانم؛ زیرا اگر من با آنها نباشم، وجودم برایشان مضر است و آنها به پاکی خود مغرور می‌شوند و به خودبزرگ‌بینی می‌افتند. وقتی به طهارت دل، صفای سر، نور ولایت و استقامت در طاعت خود نگاه می‌کنند، زُهوی (خودپسندی) در آنها پدیدار می‌شود و هنگامی که مرا در کنار خود ببینند، آن حالت زُهو از آنها پاک می‌شود."»
و این حکایات دلیل است که نفس عینی است نه صفتی و وی را صفت است، اما اوصاف وی ظاهر می‌بینیم.
هوش مصنوعی: این داستان‌ها نشان می‌دهند که نفس وجودی حقیقی دارد و تنها یک صفت نیست، هرچند که او هم ویژگی‌ها و صفاتی دارد که آنها را می‌توانیم مشاهده کنیم.
و پیغمبر صلی اللّه علیه و سلم فرمود: «أعدی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الّتی بینَ جَنْبَیْکَ. دشمن‌ترین دشمنان تو نفس توست در میان دو پهلوی تو.» پس چون معرفت آن حاصل آمد وجود آن را به ریاضت به دست توان آورد، اما اصل و مایهٔ وی نیست نگردد و چون شناخت وی درست شد، طالب مَلِک باشد باک نبود از بقای وی اندر وی؛ «لأنَّ النَّفْسَ کَلْبٌ نَبّاحٌ وَإِمْساکُ الْکَلْبِ بَعدَ الرّیاضةِ مُباحٌ.»
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام فرمودند: «بدترین دشمن تو، نفس توست که در درونت قرار دارد.» بنابراین وقتی انسان به شناخت درونی خود دست یابد، می‌تواند با تمرین و تلاش در مهار آن موفق شود، اما اصل وجود این نفس تغییر نخواهد کرد. زمانی که شخص به درک صحیحی از نفس خود رسید، به دنبال تسلط بر آن خواهد بود و از وجودش در وجود خود باکی نخواهد داشت؛ زیرا نفس مانند سگی پر سر و صداست و مهار کردن این سگ پس از تمرین، مجاز است.
پس مجاهدت نفس مر فنای اوصاف نفس را بود نه فنای عین وی را و مشایخ را رضی اللّه عنهم اندر این معنی سخن بسیار است؛ ما مر خوف تطویل کتاب را بدین مقدار کفایت کردیم. اکنون سخن اندر حقیقت هوی و ترک شهوات گوییم، ان شاء اللّه.
هوش مصنوعی: پس تلاش در جهت اصلاح نفس به معنای زوال ویژگی‌های نفس است و نه نابودی وجود آن. در این باره مشایخ و بزرگان دین سخنان زیادی دارند که خداوند از آنها راضی باشد. ما به دلیل نگرانی از طولانی شدن کتاب، در همین حد اکتفا کردیم. حال می‌خواهیم به حقیقت وجود انسان و دوری از شهوات بپردازیم، ان شاء الله.