گنجور

بخش ۱۶ - الکلام فی حقیقة الهوی

بدان أعزِّکَ اللّه که هوی عبارتی است از اوصاف نفس به نزدیک گروهی و به نزدیک گروهی عبارتی است از ارادت طبع که متصرف و مدبر نفس است؛ چنان‌که عقل از آنِ روح، و هر روحی را که اندر بِنْیَت خود از عقل قوتی نبود ناقص بود و هر نفسی را که از هوی قوتی نباشد ناقص بود. پس نقص روح نقص قربت باشد و نقص نفس عین قربت باشد و پیوسته مر زنده را دعوتی می‌باشد از عقل و یکی از هوی، آن که متابع دعوت عقل باشد به ایمان رسد و آن که متابع دعوت هوی باشد به نیران رسد.

پس حجاب واصلان و وقعت گاه مریدان و محل اعراض طالبان هواست و مأمور است بنده به خلاف کردن آن و مَنهیّ از ارتکاب بر آن؛ «لأنّ مَنْ رَکِبَها هَلَکَ وَمَنْ خالَفَها مَلَکَ»؛ کما قال اللّهُ، تعالی: «و أمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبَّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی (۴۰/النازعات)»، و قال النّبیُّ، علیه السّلام: «أخْوَفُ ماأخافُ عَلی اُمتّی اتّباعُ الْهَوی وَطُولُ الأمَلِ.»

و از ابن عباس رضی اللّه عنه می‌آرند در تفسیر قول خدای،عزّ و جلّ: «أفَرَأیتَ مَنِ اتَّخَذَ إلهَهُ هَویهُ وَأضَلَّهُ اللّهَ (۲۳/الجاثیه)؛ ای إنَّ الْهَوی إلهٌ معبودٌ.»

ویل بر آن که دون حق هوای وی، معبود وی است و همه همت وی روز و شب طلب رضای هوای وی است.

و هواها جمله بر دوقسم است: یکی هوای لذت و شهوت و دیگر هوای جاه و ریاست.آن که متابع هوای لذتی باشد اندر خرابات بود، و خلق از فتنهٔ وی ایمن بوند؛ اما آن که متابع هوای جاه و ریاست بود اندر صوامع و دوایر بود و فتنهٔ خلق باشد؛ که خود از راه افتاده باشد و خلق را نیز به ضلالت برده. فَنَعوذُ باللّهِ مِنْ مُتابَعَةِ الهوی.

پس آن را که کل حرکت هوی باشد و یا به متابعت آن وی را رضا باشد، دور باشد از حق، اگرچه بر سما باشد؛ و باز آن را که از هوی بُرینش بود و از متابعت آن گریزش بود نزدیک بود به حق، اگرچه اندر کنش بود.

ابراهیم خواص گوید رضی اللّه عنه که: وقتی شنیدم که اندر روم راهبی هست که هفتاد سال است تا در دیر است به حکم رُهبانیت. گفتم: ای عجب! شرط رهبانیت چهل سال بود. این مرد به چه مشرب هفتاد سال به آن دیر بیارامیده است؟ قصد وی کردم. چون به نزدیک دیر وی رسیدم، دریچه باز کرد و مرا گفت: «یا ابراهیم، دانستم که به چه کار آمده‌ای. من این‌جا نه به راهبی نشسته‌‌ام اندر این هفتاد سال؛ که من سگی دارم با هوای شوریده. اندر این‌جا نشسته‌‌ام سگوانی می‌کنم و شر وی از خلق باز می‌دارم و الا من نه اینم.» چون این سخن از وی بشنیدم، گفتم: «بارخدایا، قادری که اندر عین ضلالت بنده‌ای را طریق صواب دهی و راه راست کرامت کنی.» مرا گفت: «یا ابراهیم، چند مردمان را طلبی؟ برو خود را طلب. چون یافتی پاسبان خود باش؛ که هر روز این هوی سیصد و شصت گونه جامهٔ الهیت پوشد و بنده را به ضلالت دعوت کند.»

و در جمله شیطان را در دل و باطن بنده مجال نباشد تاوی را هوای معصیتی پدیدار نیاید و چون مایه‌ای از هوی پدیدار آمد، آنگاه شیطان آنرا برگیرد و می‌آراید و بر دل او جلوه می‌کند، و این معنی را وسواس خوانند. پس ابتدا از هوای وی بوده باشد، وَالْبادیُ أظْلَمُ. و این معنی قول خدای است عزّ و جلّ در جواب ابلیس که می‌گفت: «فَبِعِزَّتِکَ لَاُغْوِیَّنَّهُم أجْمَعینَ (۸۲/ص)»، حق تعالی و تقدس در جواب وی فرمود: «إنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ (۶۵/الإسراء). تو را بر بندگان من هیچ سلطان نیست.»

پس شیطان بر حقیقت نفس و هوای بنده باشد و از آن بود که پیغمبر صلّی اللّه علیه گفت: «ما مِنْ أحدٍ إلّا وَقَدْ غَلَبَهُ شَیْطانُه إِلّا عُمَرَ، فانَّه غَلَبَ شَیْطانَهُ. هیچ کس نیست که نه شیطان وی را غلبه کرده است؛ یعنی هوای هر کسی مر ایشان را غلبه کرده است إلا عمر رضی اللّه عنه کهوی مر هوای خود را غلبه کرده است.» پس هوی ترکیب طینت آدم و ریحان جان فرزندان وی است؛ لقوله، علیه السّلام: «الْهَوی وَالشَّهْوَةُ مَعْجُونةٌ بِطینَةِ ابنِ آدَمَ.»

ترک هوی بنده را امیر کند و ارتکاب آن امیر را اسیر کند؛ چنان‌که زلیخا هوی را ارتکاب کرد،امیر بود، اسیر شد؛ و یوسف علیه السّلام به ترک هوی بگفت، اسیر بود، امیر گشت.

و از جنید رضی اللّه عنه پرسیدند: «مَا الْوَصْلُ؟» قال: «ترکُ الْهَوی.» آن که خواهد تا به وصلت حق مکرم شود هوای تن را خلاف باید کرد؛ که بنده هیچ عبادت نکند بزرگتر از مخالفت هوی؛ از آن که کوه به ناخن کندن به آدمیزاد آسانتر از مخالفت نفس و هوی بود.

و اندر حکایات یافتم از ذوالنون مصری رحمة اللّه علیه که گفت: یکی را دیدم که اندر هوا می‌پرید. گفتم: «این درجه به چه یافتی؟» گفت: «قدم بر هوی نهادم تادر هوا شدم.»

و از محمدبن الفضل البلخی رضی اللّه عنه می‌آید که گفت: «عجب دارم از آن که به هوای خود به خانهٔوی شود و زیارت کند، چرا قدم بر هوی ننهد تا بدو رسد و با وی دیدار کند.»

اما ظاهرترین صفتی نفس را شهوت است و شهوت معنیی است پراکنده اندر اجزای آدمی و جمله حواس درگاه وی‌اند. و بنده به حفظ جمله مکلف است و از فعل هر یک یک مسئول. شهوت چشم، دیدن و گوش، شنیدن و بینی بوییدن و زبان،گفتن و کام، چشیدن و از آنِ جسد بسودن و از آنِ صدر اندیشیدن. پس باید طالب، راعی و حاکم خود بود. روز و شب روزگار خود اندر آن گذراند تا این دواعی هوی که اندر حواس پیدا می‌آیند از خود منقطع گرداند و از خداوند تعالی اندر خواهد تا وی را بدان صفت گرداند که این ارادات از باطن وی مدفوع شود؛ که هر آن که به بحر شهوت مبتلا گردد، از کل معانی محجوب شود. پس بنده اگر به تکلف این را از خود دفع کند رنج آن بر وی دراز گردد و وجود اجناس آن متواتر شود و طریق این تسلیم است تا مراد به حاصل آید، ان شاء اللّه وحده.

و از ابوعلی سیاه مروزی قدّس اللّه روحه حکایت کنند که گفت: من به گرمابه رفته بودم و بر متابعت سنت ستره را مراعات می‌کردم. گفتم: ای ابوعلی، این مقصود را که منبع شهوات است که تو را می به چندین آفت مبتلا دارد، از خود جدا کن؛ تا از شهوت بازرهی، به سرم ندا کردن که: «یا با علی اندر مُلک ما تصرف می‌کنی؟ مر تعبیهٔ ما را عضوی از عضوی اولی‌تر نیست. به عزت ما که آن را از خود جدا کنی، که ما در هر موی از آنِ تو صد چندان شهوت آفرینیم که اندر آن محل.» و اندر این معنی گوید:

مَنَّنْتَنی الإحْسانَ دَعْ إحْسانَک
اُترُکْ بِخَشْوِ اللّهِ باذَنْجانَک

بنده را در خرابی بنیت هیچ تصرف نیست؛ اما اندر تبدیل صفت، به توفیق حق و تسلیم امر و تبرا از حول و قوت کسبی تصرف هست. و به‌حقیقت چون تسلیم آمد عصمت یافت و به عصمت حق بنده به حفظ و فنای آفت نزدیکتر بود که به مجاهدت، «لِأَنَّ نَفْیَ الذَّبابِ بالمِکبَّةِ أَیْسَرُ مِنْ نَفْیه بِالمِذَبَّةِ.»

پس حفظ حق زایل گردانندهٔ جملگی آفتهاست و بردارندهٔ جملگی علت‌ها و به هیچ صفت بنده را با وی مشارکت نیست جز آن که وی فرموده است و اندر ملک وی تصرف جایز نه، و تا تقدیر عصمت حق نباشد به جهد بنده از هیچ چیز باز نتواند بود؛ که جِد به جَدّ، جِد باشد. چون از حق به بنده جَدّ نباشد جِدّ، وی را سود ندارد و قوت طاعت به جد ساقط شود و جملهٔ جدها اندر دو جایگاه صورت بندد: یا جهد کند تا تقدیر حق بگرداند از خود، یا به خلاف تقدیر چیزی خود را کسب کند و این هر دو روا نباشد؛ که تقدیر به جهد متغیر نشود و هیچ کاری بی تقدیر نیست.

و همی‌آید که شبلیرحمة اللّه علیه بیمار شد. طبیبی به نزدیک وی آمد، گفت: «پرهیز کن.» گفت: «از چه چیز پرهیز کنم؟ از چیزی که روزی من است یا از چیزی که روزی من نیست؟ اگر پرهیز از روزی می‌باید کرد نتوان و اگر از غیر روزی آن خود به من ندهند؛ لأنّ المُشاهِدَ لایُجاهِدُ.»

و این مسأله باحتیاط به جایی دیگر بیاریم، ان شاء اللّه.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان أعزِّکَ اللّه که هوی عبارتی است از اوصاف نفس به نزدیک گروهی و به نزدیک گروهی عبارتی است از ارادت طبع که متصرف و مدبر نفس است؛ چنان‌که عقل از آنِ روح، و هر روحی را که اندر بِنْیَت خود از عقل قوتی نبود ناقص بود و هر نفسی را که از هوی قوتی نباشد ناقص بود. پس نقص روح نقص قربت باشد و نقص نفس عین قربت باشد و پیوسته مر زنده را دعوتی می‌باشد از عقل و یکی از هوی، آن که متابع دعوت عقل باشد به ایمان رسد و آن که متابع دعوت هوی باشد به نیران رسد.
هوش مصنوعی: بدان که "هوی" به معنای تمایلات و خواسته‌های نفس است که در نظر برخی افراد، به اراده و طبعی تعلق دارد که بر نفس تسلط و تدبیر دارد. به گونه‌ای که عقل متعلق به روح است و هر روحی که قوت عقل را نداشته باشد، ناقص محسوب می‌شود. همچنین هر نفسی که از هوی قوتی نداشته باشد نیز ناقص است. به این ترتیب، نقص در روح به معنای دوری از کمال و نزدیکی نیست و نقص در نفس به معنای نزدیکی به نقص است. همواره، انسان زنده تحت تأثیر دعوت‌هایی از سوی عقل و هوی قرار دارد؛ آن کسی که به دعوت عقل پاسخ دهد، به ایمان دست می‌یابد و آن کسی که به دعوت هوی تمایل پیدا کند، به نابودی و خسارت دچار می‌شود.
پس حجاب واصلان و وقعت گاه مریدان و محل اعراض طالبان هواست و مأمور است بنده به خلاف کردن آن و مَنهیّ از ارتکاب بر آن؛ «لأنّ مَنْ رَکِبَها هَلَکَ وَمَنْ خالَفَها مَلَکَ»؛ کما قال اللّهُ، تعالی: «و أمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبَّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی (۴۰/النازعات)»، و قال النّبیُّ، علیه السّلام: «أخْوَفُ ماأخافُ عَلی اُمتّی اتّباعُ الْهَوی وَطُولُ الأمَلِ.»
هوش مصنوعی: حجاب و مانع کسانی است که به اصل روحانیت و معرفت رسیده‌اند و جایگاهی برای پیروان و محلی برای دوری از تمایلات ناسالم است. بندگان باید از دنبال کردن تمایلات نفسانی پرهیز کنند و از ارتکاب به آن منع شوند. زیرا گفته شده است که کسی که به این تمایلات غرق شود، به هلاکت می‌رسد و کسی که با آن مقابله کند، به رستگاری می‌رسد. همچنین در قرآن آمده است: "و اما کسی که از مقام پروردگارش بترسد و نفس خود را از هوی و هوس منع کند." و پیامبر نیز فرمود: "بیشترین نگرانی من برای امتم، پیروی از هوی و آرزوهای طولانی است."
و از ابن عباس رضی اللّه عنه می‌آرند در تفسیر قول خدای،عزّ و جلّ: «أفَرَأیتَ مَنِ اتَّخَذَ إلهَهُ هَویهُ وَأضَلَّهُ اللّهَ (۲۳/الجاثیه)؛ ای إنَّ الْهَوی إلهٌ معبودٌ.»
هوش مصنوعی: ابن عباس نقل می‌کند که در تفسیر آیه‌ای از قرآن گفته شده است: آیا دیدی کسی را که هوس‌هایش را به عنوان خدا برگزیده و خدا او را گمراه کرده است؟ این نشان می‌دهد که هوس می‌تواند به جایگاه خدا بیفتد و مورد پرستش قرار گیرد.
ویل بر آن که دون حق هوای وی، معبود وی است و همه همت وی روز و شب طلب رضای هوای وی است.
هوش مصنوعی: ویل به کسی گفته می‌شود که عشق و وابستگی‌اش تنها به خواسته‌های خودش محدود شده و تمام تلاشش در روز و شب برای جلب رضایت و خشنودی آن خواسته‌هاست.
و هواها جمله بر دوقسم است: یکی هوای لذت و شهوت و دیگر هوای جاه و ریاست.آن که متابع هوای لذتی باشد اندر خرابات بود، و خلق از فتنهٔ وی ایمن بوند؛ اما آن که متابع هوای جاه و ریاست بود اندر صوامع و دوایر بود و فتنهٔ خلق باشد؛ که خود از راه افتاده باشد و خلق را نیز به ضلالت برده. فَنَعوذُ باللّهِ مِنْ مُتابَعَةِ الهوی.
هوش مصنوعی: هواها به دو دسته تقسیم می‌شوند: یکی خواست‌ها و تمایلات لذت‌جویانه و شهوانی و دیگری خواسته‌های مربوط به مقام و قدرت. کسی که به دنبال لذت باشد، در مکان‌های نادرست و خراب قرار دارد و دیگران از فتنه‌های او در امانند؛ اما کسی که به دنبال مقام و ریاست است، در جاهایی مانند خانقاه‌ها و محافل قرار داشته و خود به فتنه‌آفرینی مشغول است؛ چرا که او به دین و مسیر هدایت از راه خارج شده و دیگران را نیز به گمراهی می‌کشاند. پس از خداوند می‌خواهیم که ما را از پیروی هوا و نفس‌ اماره حفظ کند.
پس آن را که کل حرکت هوی باشد و یا به متابعت آن وی را رضا باشد، دور باشد از حق، اگرچه بر سما باشد؛ و باز آن را که از هوی بُرینش بود و از متابعت آن گریزش بود نزدیک بود به حق، اگرچه اندر کنش بود.
هوش مصنوعی: اگر حرکتی بر اساس هوس باشد و یا به خاطر تبعیت از آن فرد راضی باشد، این حرکت از حقیقت دور است، حتی اگر بر فراز آسمان باشد؛ اما اگر فردی از هوس خود دور شود و به تبعیت از آن نپردازد، به حقیقت نزدیک‌تر است، هرچند که در عمل ممکن است در انجام کارهایش دچار نقص باشد.
ابراهیم خواص گوید رضی اللّه عنه که: وقتی شنیدم که اندر روم راهبی هست که هفتاد سال است تا در دیر است به حکم رُهبانیت. گفتم: ای عجب! شرط رهبانیت چهل سال بود. این مرد به چه مشرب هفتاد سال به آن دیر بیارامیده است؟ قصد وی کردم. چون به نزدیک دیر وی رسیدم، دریچه باز کرد و مرا گفت: «یا ابراهیم، دانستم که به چه کار آمده‌ای. من این‌جا نه به راهبی نشسته‌‌ام اندر این هفتاد سال؛ که من سگی دارم با هوای شوریده. اندر این‌جا نشسته‌‌ام سگوانی می‌کنم و شر وی از خلق باز می‌دارم و الا من نه اینم.» چون این سخن از وی بشنیدم، گفتم: «بارخدایا، قادری که اندر عین ضلالت بنده‌ای را طریق صواب دهی و راه راست کرامت کنی.» مرا گفت: «یا ابراهیم، چند مردمان را طلبی؟ برو خود را طلب. چون یافتی پاسبان خود باش؛ که هر روز این هوی سیصد و شصت گونه جامهٔ الهیت پوشد و بنده را به ضلالت دعوت کند.»
هوش مصنوعی: ابراهیم خواص نقل می‌کند که وقتی شنیدم در روم راهبی وجود دارد که هفتاد سال است به خاطر رهبانیت در دیر زندگی می‌کند، تصمیم گرفتم او را ببینم. به این فکر کردم که رهبانیت باید چهل سال طول بکشد و این مرد چرا هفتاد سال در اینجا مانده است؟ وقتی به دیر رسیدم، او در را باز کرد و گفت: «ای ابراهیم، می‌دانم که چرا آمده‌ای. من در اینجا نه به عنوان یک راهب هستم؛ بلکه به خاطر سگی که دارم و به شدت پریشان است، اینجا نشسته‌ام تا او را آرام کنم و از شرش دیگران را دور نگه‌دارم. در غیر این صورت هیچ دلیلی برای ماندن در اینجا ندارم.» وقتی این حرف‌ها را شنیدم، به خدا گفتم: «خدایا، تو که می‌توانی در عین گمراهی بنده‌ات را به راه راست هدایت کنی، او را توفیق بده.» او به من گفت: «ابراهیم، به دنبال دیگران نباش، بلکه خودت را پیدا کن. وقتی خودت را یافتنی، محافظ خودت باش؛ زیرا هر روز هوس‌ها به شکل‌های مختلف تو را به گمراهی دعوت می‌کنند.»
و در جمله شیطان را در دل و باطن بنده مجال نباشد تاوی را هوای معصیتی پدیدار نیاید و چون مایه‌ای از هوی پدیدار آمد، آنگاه شیطان آنرا برگیرد و می‌آراید و بر دل او جلوه می‌کند، و این معنی را وسواس خوانند. پس ابتدا از هوای وی بوده باشد، وَالْبادیُ أظْلَمُ. و این معنی قول خدای است عزّ و جلّ در جواب ابلیس که می‌گفت: «فَبِعِزَّتِکَ لَاُغْوِیَّنَّهُم أجْمَعینَ (۸۲/ص)»، حق تعالی و تقدس در جواب وی فرمود: «إنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ (۶۵/الإسراء). تو را بر بندگان من هیچ سلطان نیست.»
هوش مصنوعی: در این متن بیان شده که نباید به شیطان اجازه داده شود که در دل و باطن انسان نفوذ کند، زیرا این کار ممکن است باعث بروز هوای نفس و تمایل به گناه شود. وقتی هوی و خواهشی در دل انسان پدیدار شود، شیطان آن را دریافت کرده و به آن جلوه می‌دهد که به این حالت وسواس گفته می‌شود. بنابراین، آغاز این مشکلات از هوس و تمایلات درونی خود فرد است. این موضوع در آیات الهی نیز توضیح داده شده است، جایی که خداوند به ابلیس پاسخ می‌دهد که او هیچ تسلطی بر بندگانش ندارد.
پس شیطان بر حقیقت نفس و هوای بنده باشد و از آن بود که پیغمبر صلّی اللّه علیه گفت: «ما مِنْ أحدٍ إلّا وَقَدْ غَلَبَهُ شَیْطانُه إِلّا عُمَرَ، فانَّه غَلَبَ شَیْطانَهُ. هیچ کس نیست که نه شیطان وی را غلبه کرده است؛ یعنی هوای هر کسی مر ایشان را غلبه کرده است إلا عمر رضی اللّه عنه کهوی مر هوای خود را غلبه کرده است.» پس هوی ترکیب طینت آدم و ریحان جان فرزندان وی است؛ لقوله، علیه السّلام: «الْهَوی وَالشَّهْوَةُ مَعْجُونةٌ بِطینَةِ ابنِ آدَمَ.»
هوش مصنوعی: شیطان بر نفس و خواسته‌های انسان تسلط دارد و به همین دلیل پیامبر اکرم (ص) فرمود: «هیچ کس نیست که شیطان بر او غلبه نداشته باشد، به جز عمر، زیرا او بر شیطان خود غلبه کرده است.» در اینجا به این نکته اشاره می‌شود که هر فردی در برابر خواسته‌های نفس خود ضعیف است، به جز عمر رضی‌الله عنه که توانسته است بر هوا و هوس خود غلبه کند. همچنین، خواسته و شهوات انسان بخشی از وجود او هستند؛ همان‌طور که پیامبر (ص) فرمود: «هوس و شهوت در ذات انسان‌ها عجین شده است.»
ترک هوی بنده را امیر کند و ارتکاب آن امیر را اسیر کند؛ چنان‌که زلیخا هوی را ارتکاب کرد،امیر بود، اسیر شد؛ و یوسف علیه السّلام به ترک هوی بگفت، اسیر بود، امیر گشت.
هوش مصنوعی: ترک خواسته‌های نفسانی باعث می‌شود که انسان به مقام والایی برسد و در مقابل، اگر به آن خواسته‌ها تن بدهد، خودش را در بند و اسیر آن‌ها می‌کند. به عنوان مثال، زلیخا که به خواست‌های خود پاسخ داد، خودش را به اسیری درآورد، اما یوسف که از این خواسته‌ها گذشت، به مقام امیری رسید.
و از جنید رضی اللّه عنه پرسیدند: «مَا الْوَصْلُ؟» قال: «ترکُ الْهَوی.» آن که خواهد تا به وصلت حق مکرم شود هوای تن را خلاف باید کرد؛ که بنده هیچ عبادت نکند بزرگتر از مخالفت هوی؛ از آن که کوه به ناخن کندن به آدمیزاد آسانتر از مخالفت نفس و هوی بود.
هوش مصنوعی: از جنید رضی‌الله‌عنه پرسیدند: «وصل چیست؟» او پاسخ داد: «ترک هوای نفس.» کسی که می‌خواهد به وصال حق نایل شود، باید هوس‌های جسمی را کنار بگذارد؛ زیرا هیچ عبادتی بزرگتر از مبارزه با هوس نیست و این کار از کندن کوه با ناخن برای انسان آسان‌تر است.
و اندر حکایات یافتم از ذوالنون مصری رحمة اللّه علیه که گفت: یکی را دیدم که اندر هوا می‌پرید. گفتم: «این درجه به چه یافتی؟» گفت: «قدم بر هوی نهادم تادر هوا شدم.»
هوش مصنوعی: ذوالنون مصری رحمة الله علیه می‌گوید: شخصی را دیدم که در هوا پرواز می‌کرد. از او پرسیدم: «چگونه به این درجه رسیدی؟» او پاسخ داد: «بر روی هوی و خواسته‌هایم قدم گذاشتم تا به این مقام رسیدم.»
و از محمدبن الفضل البلخی رضی اللّه عنه می‌آید که گفت: «عجب دارم از آن که به هوای خود به خانهٔوی شود و زیارت کند، چرا قدم بر هوی ننهد تا بدو رسد و با وی دیدار کند.»
هوش مصنوعی: محمد بن فضل بلخی در اینجا می‌گوید: «من تعجب می‌کنم از کسانی که به خاطر هوس‌های خود به خانه‌ای می‌روند و زیارت می‌کنند، چرا برای رسیدن به حقیقت و دیدار واقعی قدمی بر نداشته و به خواهش‌های نفسانی خود توجه نمی‌کنند.»
اما ظاهرترین صفتی نفس را شهوت است و شهوت معنیی است پراکنده اندر اجزای آدمی و جمله حواس درگاه وی‌اند. و بنده به حفظ جمله مکلف است و از فعل هر یک یک مسئول. شهوت چشم، دیدن و گوش، شنیدن و بینی بوییدن و زبان،گفتن و کام، چشیدن و از آنِ جسد بسودن و از آنِ صدر اندیشیدن. پس باید طالب، راعی و حاکم خود بود. روز و شب روزگار خود اندر آن گذراند تا این دواعی هوی که اندر حواس پیدا می‌آیند از خود منقطع گرداند و از خداوند تعالی اندر خواهد تا وی را بدان صفت گرداند که این ارادات از باطن وی مدفوع شود؛ که هر آن که به بحر شهوت مبتلا گردد، از کل معانی محجوب شود. پس بنده اگر به تکلف این را از خود دفع کند رنج آن بر وی دراز گردد و وجود اجناس آن متواتر شود و طریق این تسلیم است تا مراد به حاصل آید، ان شاء اللّه وحده.
هوش مصنوعی: بیشترین ویژگی نفس، شهوت است که به طور پراکنده در وجود انسان و در تمامی حواس او تجلی پیدا می‌کند. هر فرد موظف است که مراقب تمامی این حواس باشد و از اعمال هر یک مسئول است. شهوت چشم، به معنای دیدن است و شهوت گوش، شنیدن، بینی برای بوییدن، زبان برای گفتن و چشیدن، و همچنین احساس لذت بر بدن و تفکر در ذهن. بنابراین، هر فرد باید خود را مراقب و حاکم بر خود بداند و زمان خود را صرف این کند که خواسته‌های نفس را که از حواس به وجود می‌آید، کنترل کند و از خداوند کمک بخواهد تا به حالتی برسد که این خواسته‌ها از عمق وجودش ناپدید شوند؛ زیرا هر کسی که در دایره شهوت غرق شود، از تمامی معانی واقعی محروم می‌شود. اگر انسان با تلاش و کوشش بخواهد این خواسته‌ها را از خود دور کند، ممکن است در ابتدا سختی‌هایی را متحمل شود، اما با عزم و اراده می‌تواند به آرامش و رشد برسد تا به هدف نهایی خود نائل آید.
و از ابوعلی سیاه مروزی قدّس اللّه روحه حکایت کنند که گفت: من به گرمابه رفته بودم و بر متابعت سنت ستره را مراعات می‌کردم. گفتم: ای ابوعلی، این مقصود را که منبع شهوات است که تو را می به چندین آفت مبتلا دارد، از خود جدا کن؛ تا از شهوت بازرهی، به سرم ندا کردن که: «یا با علی اندر مُلک ما تصرف می‌کنی؟ مر تعبیهٔ ما را عضوی از عضوی اولی‌تر نیست. به عزت ما که آن را از خود جدا کنی، که ما در هر موی از آنِ تو صد چندان شهوت آفرینیم که اندر آن محل.» و اندر این معنی گوید:
هوش مصنوعی: ابوعلی سیاه مروزی حکایتی از تجربه خود در گرمابه بیان می‌کند. او در حالی که به رعایت سنن دینی توجه داشت، به خودش می‌گوید که اگر می‌خواهی از شهوت‌ها دور بمانی، باید ارتباط خود را با منابع این تمایلات قطع کنی. اما ناگهان صدایی به او می‌گوید که در زندگی‌اش تسلط دارد و اشاره می‌کند که حتی اگر بخواهد، نمی‌تواند از این موضوع فرار کند. این صدا او را تهدید می‌کند که جذابیت‌ها و تمایلات در زندگی‌اش به طور مداوم افزایش می‌یابد و او نمی‌تواند به راحتی از آنها دور شود.
مَنَّنْتَنی الإحْسانَ دَعْ إحْسانَک
اُترُکْ بِخَشْوِ اللّهِ باذَنْجانَک
هوش مصنوعی: تو با احسان‌هایت به من لطف کردی، حالا بد نیست به احسان خودت ادامه دهی و به خاطر خدا از نوع رفتار و محبتت کم نکنید.
بنده را در خرابی بنیت هیچ تصرف نیست؛ اما اندر تبدیل صفت، به توفیق حق و تسلیم امر و تبرا از حول و قوت کسبی تصرف هست. و به‌حقیقت چون تسلیم آمد عصمت یافت و به عصمت حق بنده به حفظ و فنای آفت نزدیکتر بود که به مجاهدت، «لِأَنَّ نَفْیَ الذَّبابِ بالمِکبَّةِ أَیْسَرُ مِنْ نَفْیه بِالمِذَبَّةِ.»
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم در تصرف خرابی‌های وجود خودم تأثیری داشته باشم، اما در تغییر ویژگی‌ها و صفات خودم با کمک خداوند و تسلیم بودن به او می‌توانم تأثیر بگذارم و از توانایی‌های دنیوی خودم دوری کنم. واقعاً زمانی که تسلیم می‌شوم، در حقیقت از خطا و اشتباه محفوظ می‌مانم و با کمک خداوند، محافظت و نجات بیشتری از مشکلات پیدا می‌کنم نسبت به تلاش‌های فردی‌ام. به‌عبارتی دیگر، دفع آفت و مشکلات به وسیله تسلیم و توکل به خدا آسان‌تر از رویارویی با آن‌ها به روش‌های سخت است.
پس حفظ حق زایل گردانندهٔ جملگی آفتهاست و بردارندهٔ جملگی علت‌ها و به هیچ صفت بنده را با وی مشارکت نیست جز آن که وی فرموده است و اندر ملک وی تصرف جایز نه، و تا تقدیر عصمت حق نباشد به جهد بنده از هیچ چیز باز نتواند بود؛ که جِد به جَدّ، جِد باشد. چون از حق به بنده جَدّ نباشد جِدّ، وی را سود ندارد و قوت طاعت به جد ساقط شود و جملهٔ جدها اندر دو جایگاه صورت بندد: یا جهد کند تا تقدیر حق بگرداند از خود، یا به خلاف تقدیر چیزی خود را کسب کند و این هر دو روا نباشد؛ که تقدیر به جهد متغیر نشود و هیچ کاری بی تقدیر نیست.
هوش مصنوعی: حفظ حق باعث جلوگیری از تمام آسیب‌ها و مشکلات می‌شود و هیچ چیز نمی‌تواند به ارادهٔ او آسیب برساند. انسان نمی‌تواند در ملک و حیطهٔ او تصرفی داشته باشد و تا زمانی که تقدیر الهی وجود داشته باشد، تلاش انسان نمی‌تواند او را از هیچ چیز باز دارد. اگر از جانب حق تلاش و کوشش نداشته باشد، هیچ فایده‌ای به او نمی‌رسد و قدرت او در انجام کارهای نیک کاهش می‌یابد. انسان یا باید تلاش کند تا تقدیر الهی را تغییر دهد، یا به صورت نادرست چیزی به دست آورد که هردوی این‌ها نادرست است. چراکه تقدیر خداوند تغییرپذیر نیست و هیچ عملی بدون تقدیر انجام نمی‌شود.
و همی‌آید که شبلیرحمة اللّه علیه بیمار شد. طبیبی به نزدیک وی آمد، گفت: «پرهیز کن.» گفت: «از چه چیز پرهیز کنم؟ از چیزی که روزی من است یا از چیزی که روزی من نیست؟ اگر پرهیز از روزی می‌باید کرد نتوان و اگر از غیر روزی آن خود به من ندهند؛ لأنّ المُشاهِدَ لایُجاهِدُ.»
هوش مصنوعی: شبلیرحمة الله علیه بیمار شد و پزشک نزد او آمد و گفت: «از چیزهایی که به تو ضرر می‌زند، پرهیز کن.» او پاسخ داد: «از چه چیز باید پرهیز کنم؟ آیا از چیزی که روزی من است یا از چیزی که روزی من نیست؟ اگر از روزی خود باید پرهیز کنم، این امکان‌پذیر نیست و اگر بخواهم از غیر روزی خود پرهیز کنم، آن خود به من نمی‌رسد؛ زیرا اینکه می‌بینیم، نباید تلاش کنیم.»
و این مسأله باحتیاط به جایی دیگر بیاریم، ان شاء اللّه.
هوش مصنوعی: این موضوع را با احتیاط به جای دیگری منتقل کنیم، ان‌شاءالله.