و منهم: سید زُهّاد و قائد اوتاد، عبداللّه بن المبارک المروزی، -رَضِيَ اللّه عنه-.
از محتشمان قوم بود و عالم به جملهٔ احوال و اسباب طریقت و شریعت و اندر وقت خود امام وقت بود و مشایخ بسیار دریافته بود و با ایشان صحبت داشته و به امام اعظم، ابی حنیفه -رَضِيَ اللّه عنه- پیوسته و از وی علم آموخته و وی را تصانیف مذکور و کرامات مشهور است اندر هر فنّی از علم.
و ابتدای توبهٔ وی را سبب آن بود که بر کنیزکی فتنه شده بود. شبی از میان مستان برخاست و یکی را با خود ببرد و اندر زیر دیوار معشوقه بیستاد و وی برآمد بر بام، تا بامداد هر دو در مشاهدهٔ یکدیگر بیستادند. عبداللّه چون بانگ نماز بشنید پنداشت که نماز خفتن است. چون روز روشن شد، دانست که همه شب مستغرق جمال معشوقه بوده است. وی را از این تنبیهی بود. با خود گفت: «شرم بادت، ای پسر مبارک، که شبی همه شب بر هوای خود بر پای بایستی و ملالت نگیرد، که اگر امامی در نماز سورهای درازتر خواند، دیوانه گردی. کو معنی مؤمنی در برابر دعوی؟» آنگاه توبه کرد و به علم و طلب آن مشغول شد تا به درجتی برسید که وقتی مادر وی اندر باغ شد، وی را دید خفته و ماری عظیم شاخی ریحان در دهان گرفته و مگس از وی همیبازداشت.
آنگاه از مرو رحلت کرد و به بغداد رفت و مدّتی در صحبت مشایخ ببود و به مکّه شد و چندگاه آنجا نیز مجاور بود و باز به مرو آمد؛ مردم شهر بدو تولّا کردند و وی را درس و مجالس نهادند و در آن وقت از مرو نیمی مردم متابع حدیث رفتندی و نیمی طریق رأی داشتندی، همچنان که امروز و وی را «رضیّ الفریقین» خوانند، به حکم آن که با هر یک از ایشان موافقت داشت؛ و هر دو فریق اندر وی دعوی کردند و وی در آنجا دو رباط کرد: یکی مر اهل حدیث را، و یکی مر اهل رأی را. و تا امروز آن هر دو رباط بر جای است بر آن قاعدهٔ اصل. و از آنجا به حجاز باز شد و مجاور نشست.
وی را پرسیدند که: «از عجایب چه دیدی؟» گفت: «راهبی دیدم از مجاهدت نزار گشته و از ترس خدای دو تا شده. پرسیدمش که: یا راهبُ، کیفَ الطّریقُ إلی اللّهِ؟ فقال: لو عرفتَ اللّهَ لعرفتَ الطّریقَ إلیه، فقال: أعبُدُ مَن لا أعرِفُه و تَعصی مَن تعرِفُه.» :«راه به خدای چه چیز است؟» گفت: «اگر ورا بشناسی، راه بدو هم بدانی.» آن گاه بگفت: «من میپرستم آن را که ورا نشناسم و تو می عاصی شوی در آن که ورا میبشناسی.» یعنی معرفت خوف اقتضا کند و تو را ایمن میبینم، و امن کفر و جهل اقتضا کند و خود را خائف همییابم. گفت: «این مرا پند شد و مرا از بسیاری ناکردنی بازداشت.»
و از او روایت آرند که گفت: «السّکونُ حرامٌ علی قُلوبِ أولیائه.»
دل دوستانش ساکن نگردد؛ که سکونت حرام است بر ایشان. اندر دنیا مضطرب، اندر حال طلب و اندر عقبی مضطرب، اندر حال طرب در دنیا به غیبت از حق، سکونت بر ایشان روا نه و اندر عقبی به حضور حقّ و تجلّی و رؤیت قرار بر ایشان روا نه. پس دنیا مر ایشان را چون عقبی، و عقبی چون دنیا؛ از آن که سکونت دل دو چیز تقاضا کند: یا یافت مقصود و یا غفلت از مراد. یافت وی اندر عقبی و دنیا روا نه، تا دل از خفقان محبّت ساکن شود؛ و غفلت بر دوستان وی حرام، تا دل از حرکات طلب ساکن شود. و این اصلی قوی است اندر طریقت محقّقان و اللّه أعلمُ بِالصَّواب.
اطلاعات
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
و منهم: سید زُهّاد و قائد اوتاد، عبداللّه بن المبارک المروزی، -رَضِيَ اللّه عنه-.
هوش مصنوعی: و از آنها: سید زهاد و رهبر اوتاد، عبدالله بن المبارک مروزی، -رضی الله عنه-.
از محتشمان قوم بود و عالم به جملهٔ احوال و اسباب طریقت و شریعت و اندر وقت خود امام وقت بود و مشایخ بسیار دریافته بود و با ایشان صحبت داشته و به امام اعظم، ابی حنیفه -رَضِيَ اللّه عنه- پیوسته و از وی علم آموخته و وی را تصانیف مذکور و کرامات مشهور است اندر هر فنّی از علم.
هوش مصنوعی: او از respected افراد قوم بود و به تمامی شرایط و اصول طریقت و شریعت آگاه بود. در زمان خودش به عنوان امام شناخته میشد و با بسیاری از مشایخ ارتباط داشت. او به امام بزرگ، ابی حنیفه -رضیاللهعنه- پیوسته و از او علم آموخته است. آثار و نوشتجاتی از او در هر زمینهای از علم معروف و شناخته شده است.
و ابتدای توبهٔ وی را سبب آن بود که بر کنیزکی فتنه شده بود. شبی از میان مستان برخاست و یکی را با خود ببرد و اندر زیر دیوار معشوقه بیستاد و وی برآمد بر بام، تا بامداد هر دو در مشاهدهٔ یکدیگر بیستادند. عبداللّه چون بانگ نماز بشنید پنداشت که نماز خفتن است. چون روز روشن شد، دانست که همه شب مستغرق جمال معشوقه بوده است. وی را از این تنبیهی بود. با خود گفت: «شرم بادت، ای پسر مبارک، که شبی همه شب بر هوای خود بر پای بایستی و ملالت نگیرد، که اگر امامی در نماز سورهای درازتر خواند، دیوانه گردی. کو معنی مؤمنی در برابر دعوی؟» آنگاه توبه کرد و به علم و طلب آن مشغول شد تا به درجتی برسید که وقتی مادر وی اندر باغ شد، وی را دید خفته و ماری عظیم شاخی ریحان در دهان گرفته و مگس از وی همیبازداشت.
هوش مصنوعی: آغاز توبه او به خاطر فتنهای بود که درگیر کنیزکی شده بود. شبی از میان میخانهها برخاست و یکی از افراد را با خود برد و در زیر دیوار محبوبش ایستاد. محبوب بر بام آمد و تا صبح هر دو در تماشای یکدیگر ایستادند. وقتی عبدالله صدای اذان نماز را شنید، فکر کرد که وقت خواب است. اما وقتی روز روشن شد، متوجه شد که تمام شب را غرق نگاه به جمال محبوبهاش بوده است و این موضوع او را بیدار کرد. با خود گفت: «شرم بر تو، ای پسر، که شبی را در مقابل هوای خود ایستادهای و خسته هم نشدهای، حال آنکه اگر امامی در نماز سورهای طولانی بخواند، دیوانه میشوی. ایمان واقعی چه معنایی دارد در برابر این ادعا؟» سپس توبه کرد و به علم و جستجو مشغول شد تا به درجهای رسید که وقتی مادرش در باغ بود، او را دید که خوابیده و ماری بزرگ در دهانش ریحان گرفته و مگسها از او دور میشدند.
آنگاه از مرو رحلت کرد و به بغداد رفت و مدّتی در صحبت مشایخ ببود و به مکّه شد و چندگاه آنجا نیز مجاور بود و باز به مرو آمد؛ مردم شهر بدو تولّا کردند و وی را درس و مجالس نهادند و در آن وقت از مرو نیمی مردم متابع حدیث رفتندی و نیمی طریق رأی داشتندی، همچنان که امروز و وی را «رضیّ الفریقین» خوانند، به حکم آن که با هر یک از ایشان موافقت داشت؛ و هر دو فریق اندر وی دعوی کردند و وی در آنجا دو رباط کرد: یکی مر اهل حدیث را، و یکی مر اهل رأی را. و تا امروز آن هر دو رباط بر جای است بر آن قاعدهٔ اصل. و از آنجا به حجاز باز شد و مجاور نشست.
هوش مصنوعی: سپس از مرو خارج شد و به بغداد رفت و مدتی در جمع مشایخ و علمای آنجا ماند. بعد به مکه رفت و مدتی نیز آنجا به عبادت و مجاورت پرداخت. سپس دوباره به مرو بازگشت و مردم شهر به او احترام گذاشتند و برای او درس و مجلس تشکیل دادند. در آن زمان نیمی از مردم مرو پیرو حدیث بودند و نیمی دیگر به رای و نظر خود عمل میکردند. به همین خاطر، او به عنوان "رضی الفریقین" شناخته میشد، زیرا با هر دو گروه توافق داشت. هر دو گروه در مورد او نظر داشتند و او در مرو دو رباط (محل برای تجمع) بنا کرد: یکی برای اهل حدیث و یکی برای اهل رای. این دو رباط تا به امروز باقی مانده است. سپس او به حجاز بازگشت و به مجاورت پرداخت.
وی را پرسیدند که: «از عجایب چه دیدی؟» گفت: «راهبی دیدم از مجاهدت نزار گشته و از ترس خدای دو تا شده. پرسیدمش که: یا راهبُ، کیفَ الطّریقُ إلی اللّهِ؟ فقال: لو عرفتَ اللّهَ لعرفتَ الطّریقَ إلیه، فقال: أعبُدُ مَن لا أعرِفُه و تَعصی مَن تعرِفُه.» :«راه به خدای چه چیز است؟» گفت: «اگر ورا بشناسی، راه بدو هم بدانی.» آن گاه بگفت: «من میپرستم آن را که ورا نشناسم و تو می عاصی شوی در آن که ورا میبشناسی.» یعنی معرفت خوف اقتضا کند و تو را ایمن میبینم، و امن کفر و جهل اقتضا کند و خود را خائف همییابم. گفت: «این مرا پند شد و مرا از بسیاری ناکردنی بازداشت.»
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که: «از شگفتیها چه دیدهای؟» او پاسخ داد: «راهبی دیدم که از سختی عبادت دچار خستگی شده و به خاطر ترس از خدا، دو نیم شده است. از او پرسیدم: ای راهب، راه رسیدن به خدا چیست؟ او گفت: اگر خدا را بشناسی، راه رسیدن به او را هم خواهی شناخت. من در پاسخ گفتم: آیا من کسی را که نمیشناسم پرستش کنم و در عوض، کسی را که میشناسم، نافرمانی نمایم؟» او گفت: «شناختن خدا ترس ایجاد میکند و تو را در امان میسازد، اما جهل و عدم شناخت منجر به کفر میشود و در این حالت خود را در خطر احساس میکنم.» او گفت: «این نکته برای من پند آموز بود و مرا از بسیاری از کارهای نادرست بازداشت.»
و از او روایت آرند که گفت: «السّکونُ حرامٌ علی قُلوبِ أولیائه.»
هوش مصنوعی: و از او نقل شده که گفت: «سکون و آرامش برای دلهای دوستان خدا حرام است.»
دل دوستانش ساکن نگردد؛ که سکونت حرام است بر ایشان. اندر دنیا مضطرب، اندر حال طلب و اندر عقبی مضطرب، اندر حال طرب در دنیا به غیبت از حق، سکونت بر ایشان روا نه و اندر عقبی به حضور حقّ و تجلّی و رؤیت قرار بر ایشان روا نه. پس دنیا مر ایشان را چون عقبی، و عقبی چون دنیا؛ از آن که سکونت دل دو چیز تقاضا کند: یا یافت مقصود و یا غفلت از مراد. یافت وی اندر عقبی و دنیا روا نه، تا دل از خفقان محبّت ساکن شود؛ و غفلت بر دوستان وی حرام، تا دل از حرکات طلب ساکن شود. و این اصلی قوی است اندر طریقت محقّقان و اللّه أعلمُ بِالصَّواب.
هوش مصنوعی: دل دوستانش هرگز نباید آرام و ساکن باشد؛ زیرا سکون برای آنها مجاز نیست. در این دنیا دچار اضطراباند، در تلاش برای طلب و در آخرت نیز مضطرباند، و در حال شادی در دنیا برای غفلت از حق نیز سکون برای آنها روا نیست. در آخرت نیز آرامش در حضور خدا و تجلی و دیدار او برایشان جایز نیست. بنابراین، دنیا برای آنها همانند آخرت و آخرت همانند دنیا است؛ زیرا سکون دل به دو چیز وابسته است: یا رسیدن به هدف و یا غفلت از آن. رسیدن به هدف در آخرت و دنیا برایشان درست نیست، تا دلشان از فشار محبت آرام شود؛ و غفلت از دوستانش نیز حرام است، تا دلشان از حرکات طلب ساکن نشود. این اصل قوی در طریقه حقیقتجویان است و خداوند داناتر است.