گنجور

بخش ۳۲ - ۳۲ ابوالحسن احمدبن محمد النّوری، رضی اللّه عنه

ومنهم: شاه اهل تصوّف، و بری از آفت تکلف، ابوالحسن احمدبن محمد النوری، رضی اللّه عنه

احسن المعاملات بود، و ابین الکلمات و اظرف المجاهدات بود و وی را مذهبی مخصوص است اندر تصوّف و گروهی‌اند از متصوّفه که ایشان را نوری خوانند که اقتدا و تولا بدو کنند.

و جملهٔ متصوّفه دوازده گروه‌اند، و از آن دو مردودان‌اند و ده از آن مقبول‌اند. آن‌چه مقبول‌اند: یکی محاسبیان‌اند، ودیگر قصاریان‌اند و سدیگر طیفوریان‌اند و چهارم جنیدیان‌اند، و پنجم نوریان‌اند و ششم سَهلیان‌اند و هفتم حکیمیان‌اند و هشتم خرّازیان‌اند و نهم خفیفیان‌اند و دهم سیّاریان‌اند. و این جمله از محققان‌اند و اهل سنت و جماعت. اما آن دو گروه که مردودان‌اند: یکی حُلمانیان‌اند که به حلول و امتزاج منسوب‌اند و سالمیان و مشیعه بدیشان متعلق‌اند دیگر حلاجیان‌اند که به ترک شریعت و الحاد مردودند و اباحتیان و فارِسیان بدیشان متعلق‌اند و اندر این کتاب بابی اندر فَرق فِرَق ایشان بیارم و اختلاف آن ده گروه و خلاف آن دو گروه را بیان کنم تا فایده تمام شود، ان شاء اللّه، تعالی.

اما طریق وی ستوده بود اندر ترک مداهنت و رفع مسامحت و دوام مجاهدت. از وی می‌آید که به نزدیک جنید اندر آمد، وی را دید مصدر نشسته. گفت: «یا اباالقاسم، غَشَشْتَهُم فَصَدَّرُوکَ، وَنَصَحْتُهم فَرَمُونی بِالحجارةِ.» حق بر ایشان بپوشیدی تا مصدرت کردند و من مر ایشان را نصیحت کردم به سنگم براندند؛ از آن‌چه مداهنت را با هوی موافقت باشد و نصیحت را مخالفت و آدمی دشمن آن بود که مخالف هوای وی بود و دوست آن که موافق هوای وی بود.

و ابوالحسن نوری رفیق جنید بود و مرید سری. و بسیار از مشایخ را دیده بود و صحبت ایشان دریافته و احمدبن ابی الحواری را یافته بود. وی را اندر طریق تصوّف اشارات لطیف است و اقاویل جمیل و اندر فنون علم آن نُکَت عالی.

از وی می‌آید که گفت: «الجَمْعُ بِالحقِّ تَفْرِقَةٌ عَنْ غَیْرِه، و التَّفْرِقَةُ عَن غَیْرِه جمعٌ به.» جمع به حق، تفرقه باشد از غیر وی و تفرقه از غیر وی، جمع باشد بدو؛ یعنی هرکه را همت به حق تعالی مجتمع باشد از غیر وی مفترق است و هر که از غیر وی مفترق است بدو مجتمع است. پس جمع همت به حق تعالی جدایی باشد از اندیشهٔ مخلوقات. چون از مکوَّنات اعراض درست شد به حق اقبال درست شد و چون به حق اقبال درست شد از خلق اعراض درست شد؛ که «ضِدّانِ لایَجْتَمِعانِ.»

و اندر حکایات است که وقتی وی سه شبانروز می‌خروشید اندر خانه، بر یک جای استاده. جنید را بگفتند. برخاست و به نزدیک وی شد و گفت: «یا ابوالحسن، اگر دانی که با وی خروش سود دارد تا من نیز در خروشیدن آیم و اگر دانی که رضا بهْ، تسلیم کن تا دلت خرم شود.» نوری از خروش باز استاد و گفت: «نیکو معلما که تویی، یا اباالقاسم ما را!»

و از وی می‌آید که گفت: «أعَزُّ الأشْیاءِ فی زَمانِنا شَیْئانِ: عالِمٌ یَعْمَلُ بِعِلْمِهِ، و عارفٌ یَنْطِقُ عَن حَقیقَتِه.» عزیزترین چیزها در زمانهٔ ما دو چیز است: یکی عالمی که به علم خود کار کند و دیگر عارفی که ازحقیقت حال خود سخن گوید؛ یعنی اندر این زمانه علم و معرفت هر دو عزیز است؛ از آن‌چه علم بی عمل خود علم نباشد و معرفت بی حقیقت معرفت نه و آن پیر این سخن از زمانهٔ خود نشان داده است و اندر همه اوقات خود این عزیز بوده است، امروز خود عزیزتر است و هر که به طلب عالم و عارف مشغول گردد روزگارش مشوش گردد و نیابد. به خود مشغول باید شد تا همه عالم عالِم بیند و از خود به خداوند رجوع کند تا همه عالم عارف بیند؛ از آن‌چه عالم و عارف عزیز باشد و عزیز دشواریاب بود. چیزی که ادراک وجود آن دشوار بود، طلب کردن آن ضایع کردن عمر باشد. علم و معرفت از خود طلب باید کرد و عمل و حقیقت از خود درخواست.

از وی می‌آید رضی اللّه عنه که گفت: «مَنْ عَقَلَ الأشیاءَ بِاللّهِ فَرُجُوعُه فی کلِّ شیءٍ إلَی اللّه.» هرکه چیزها را به خداوند تعالی داند و از آنِ وی شناسد، اندر همه چیزها رجوعش به وی باشد نه به چیزها؛ از آن‌چه اقامت مُلک و مِلک به مالک بود. پس استراحت اندر رؤیت مُکوِّن بود نه اندر رؤیت کون؛ از آن‌چه اگر اشیا را علت افعال داند پیوسته رنجور باشد، و به هر چیزی رجوع کردن ورا شرک باشد. چون اشیا را اسباب فعل داند، سبب به خود قایم نبود؛ که به مسبب قایم بود چون رجوع به مسبّب الاسباب کند از شغل نجات یابد.

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ومنهم: شاه اهل تصوّف، و بری از آفت تکلف، ابوالحسن احمدبن محمد النوری، رضی اللّه عنه
هوش مصنوعی: یکی از آنها، شاه اهل تصوف، ابوالحسن احمد بن محمد نوری است که از آفت تکلف پاک و دور است. خداوند بر او رحمت فرستد.
احسن المعاملات بود، و ابین الکلمات و اظرف المجاهدات بود و وی را مذهبی مخصوص است اندر تصوّف و گروهی‌اند از متصوّفه که ایشان را نوری خوانند که اقتدا و تولا بدو کنند.
هوش مصنوعی: او در رفتارهای خود بهترین بود، سخنانی روشن و واضح داشت و در کارهای جهاد، بسیار باهوش و زیرک بود. او دارای یک مکتب خاص در تصوف است و گروهی از متصوفه هستند که به او نوری می‌گویند و از او پیروی و تبعیت می‌کنند.
و جملهٔ متصوّفه دوازده گروه‌اند، و از آن دو مردودان‌اند و ده از آن مقبول‌اند. آن‌چه مقبول‌اند: یکی محاسبیان‌اند، ودیگر قصاریان‌اند و سدیگر طیفوریان‌اند و چهارم جنیدیان‌اند، و پنجم نوریان‌اند و ششم سَهلیان‌اند و هفتم حکیمیان‌اند و هشتم خرّازیان‌اند و نهم خفیفیان‌اند و دهم سیّاریان‌اند. و این جمله از محققان‌اند و اهل سنت و جماعت. اما آن دو گروه که مردودان‌اند: یکی حُلمانیان‌اند که به حلول و امتزاج منسوب‌اند و سالمیان و مشیعه بدیشان متعلق‌اند دیگر حلاجیان‌اند که به ترک شریعت و الحاد مردودند و اباحتیان و فارِسیان بدیشان متعلق‌اند و اندر این کتاب بابی اندر فَرق فِرَق ایشان بیارم و اختلاف آن ده گروه و خلاف آن دو گروه را بیان کنم تا فایده تمام شود، ان شاء اللّه، تعالی.
هوش مصنوعی: متصوفه به دوازده گروه تقسیم می‌شوند که از این میان دو گروه مردود و ده گروه مقبول هستند. گروه‌های مقبول شامل محاسبیان، قصاریان، طیفوریان، جنیدیان، نوریان، سَهلیان، حکیمیان، خرّازیان، خفیفیان و سیّاریان هستند که همگی از محققان و اهل سنت و جماعت به شمار می‌روند. دو گروه مردود شامل حُلمانیان هستند که به اعتقاد به حلول و امتزاج شهرت دارند و سالمیان و مشیعه به آن‌ها تعلق دارند، همچنین حلاجیان که به دلیل ترک شریعت و بی‌دینی مردود شناخته می‌شوند و اباحتیان و فارسیان به آن‌ها مربوط‌اند. در این کتاب، بخشی به بررسی تفاوت‌های این گروه‌ها و اختلافات آن دو دسته مردود اختصاص داده خواهد شد تا حقایق به‌طور کامل روشن شود، ان شاء اللّه.
اما طریق وی ستوده بود اندر ترک مداهنت و رفع مسامحت و دوام مجاهدت. از وی می‌آید که به نزدیک جنید اندر آمد، وی را دید مصدر نشسته. گفت: «یا اباالقاسم، غَشَشْتَهُم فَصَدَّرُوکَ، وَنَصَحْتُهم فَرَمُونی بِالحجارةِ.» حق بر ایشان بپوشیدی تا مصدرت کردند و من مر ایشان را نصیحت کردم به سنگم براندند؛ از آن‌چه مداهنت را با هوی موافقت باشد و نصیحت را مخالفت و آدمی دشمن آن بود که مخالف هوای وی بود و دوست آن که موافق هوای وی بود.
هوش مصنوعی: او در ترک مداهنت (دورویی) و کاهش مسامحت (سهولت در برخورد) و ادامه مجاهدت (کوشش و تلاش) ستوده شده است. از او نقل شده که به نزد جنید رفت و او را در حال نشسته دید. گفت: «ای اباالقاسم، تو با آن‌ها نرمش کردی و آن‌ها تو را کنار زدند، اما من به آن‌ها نصیحت کردم و با سنگ به من حمله کردند.» او به این نکته اشاره می‌کند که حق بر ایشان پوشیده شده بود تا جایی که مقامشان را به دست آوردند، اما من به آن‌ها نصیحت کردم و به جای پاداش، با سنگ به من حمله کردند، زیرا مداهنت با هوای نفس هم‌راستا است و نصیحت با آن در تضاد؛ انسان دشمن کسی است که با خواسته‌های او مخالفت کند و دوست کسی است که با خواسته‌های او همسو باشد.
و ابوالحسن نوری رفیق جنید بود و مرید سری. و بسیار از مشایخ را دیده بود و صحبت ایشان دریافته و احمدبن ابی الحواری را یافته بود. وی را اندر طریق تصوّف اشارات لطیف است و اقاویل جمیل و اندر فنون علم آن نُکَت عالی.
هوش مصنوعی: ابوالحسن نوری دوست جنید و مرید سری بود. او بارها با مشایخ مختلف دیدار کرده و از صحبت‌های آنها بهره‌مند شده بود و احمد بن ابی الحواری را نیز ملاقات کرده بود. او در زمینه تصوف نکات ظریف و آموزه‌های زیبایی دارد و در علوم مربوط به این فن نیز دانش بالایی را به نمایش می‌گذارد.
از وی می‌آید که گفت: «الجَمْعُ بِالحقِّ تَفْرِقَةٌ عَنْ غَیْرِه، و التَّفْرِقَةُ عَن غَیْرِه جمعٌ به.» جمع به حق، تفرقه باشد از غیر وی و تفرقه از غیر وی، جمع باشد بدو؛ یعنی هرکه را همت به حق تعالی مجتمع باشد از غیر وی مفترق است و هر که از غیر وی مفترق است بدو مجتمع است. پس جمع همت به حق تعالی جدایی باشد از اندیشهٔ مخلوقات. چون از مکوَّنات اعراض درست شد به حق اقبال درست شد و چون به حق اقبال درست شد از خلق اعراض درست شد؛ که «ضِدّانِ لایَجْتَمِعانِ.»
هوش مصنوعی: این متن به بیان رابطه بین جمع و تفرقه در ارتباط با حقیقت و خداوند می‌پردازد. گفته می‌شود که جمع در حقیقت، جدا شدن از دیگر امور و مخلوقات است و تفرقه از دیگران، در واقع همان جمع به حق است. به عبارت دیگر، کسی که توجهش به خداوند است، از دیگر موضوعات و مخلوقات فاصله می‌گیرد. بنابراین، تمرکز بر خداوند به معنای رها کردن اندیشه‌های مربوط به مخلوقات است. این امر نشان می‌دهد که جاذبه حق سبب دوری از مخلوقات می‌شود و از طرفی، اجزاء غیر حق به نحوی ناپایدار هستند و نمی‌توانند با هم جمع شوند.
و اندر حکایات است که وقتی وی سه شبانروز می‌خروشید اندر خانه، بر یک جای استاده. جنید را بگفتند. برخاست و به نزدیک وی شد و گفت: «یا ابوالحسن، اگر دانی که با وی خروش سود دارد تا من نیز در خروشیدن آیم و اگر دانی که رضا بهْ، تسلیم کن تا دلت خرم شود.» نوری از خروش باز استاد و گفت: «نیکو معلما که تویی، یا اباالقاسم ما را!»
هوش مصنوعی: روایت شده است که وقتی او سه روز و شب در خانه‌اش فریاد می‌زد و در یک جا ایستاده بود، جنید به او خبر دادند. او برخاست و به نزد او رفت و گفت: «ای ابوالحسن، اگر می‌دانی که این فریاد کشیدن فایده‌ای دارد، من هم به فریاد زدن ادامه می‌دهم و اگر می‌دانی که در رضا و تسلیم بهتر است، تسلیم شو تا دلت شاد شود.» نوری از فریاد زدن بازایستاد و گفت: «چقدر خوب است که تو معلمی چون ابوالقاسم داری!»
و از وی می‌آید که گفت: «أعَزُّ الأشْیاءِ فی زَمانِنا شَیْئانِ: عالِمٌ یَعْمَلُ بِعِلْمِهِ، و عارفٌ یَنْطِقُ عَن حَقیقَتِه.» عزیزترین چیزها در زمانهٔ ما دو چیز است: یکی عالمی که به علم خود کار کند و دیگر عارفی که ازحقیقت حال خود سخن گوید؛ یعنی اندر این زمانه علم و معرفت هر دو عزیز است؛ از آن‌چه علم بی عمل خود علم نباشد و معرفت بی حقیقت معرفت نه و آن پیر این سخن از زمانهٔ خود نشان داده است و اندر همه اوقات خود این عزیز بوده است، امروز خود عزیزتر است و هر که به طلب عالم و عارف مشغول گردد روزگارش مشوش گردد و نیابد. به خود مشغول باید شد تا همه عالم عالِم بیند و از خود به خداوند رجوع کند تا همه عالم عارف بیند؛ از آن‌چه عالم و عارف عزیز باشد و عزیز دشواریاب بود. چیزی که ادراک وجود آن دشوار بود، طلب کردن آن ضایع کردن عمر باشد. علم و معرفت از خود طلب باید کرد و عمل و حقیقت از خود درخواست.
هوش مصنوعی: در زمانه ما ارزشمندترین چیزها دو موضوع هستند: اول، فردی که با علم خود عمل کند و دوم، فردی که از حقیقت درون خود صحبت کند. در این زمان، علم و معرفت هر دو دارای ارزش زیادی هستند؛ زیرا علم بدون عمل، واقعی نیست و معرفت بدون حقیقت نیز مفهوم ندارد. این گفته نشان از شرایط عصر خود دارد و در هر زمانی اهمیت آن ملموس است. امروز اهمیت این دو بیشتر از گذشته است و اگر کسی به دنبال عالم و عارف باشد، ممکن است زندگی‌اش به هم بریزد و به نتیجه نرسد. بلکه باید به درون خود توجه کند تا همه چیز را درک کند و به خداوند رجوع کند تا عارف واقعی باشد. چرا که عالم و عارف هر دو نادر و کمیاب هستند و یافتن آنها دشوار است. جستجوی افراطی برای چیزهایی که وجودشان سخت است، وقت انسان را هدر می‌دهد. بنابراین، باید از خود علم و معرفت را بجوییم و همچنین عمل و حقیقت را از دل خود طلب کنیم.
از وی می‌آید رضی اللّه عنه که گفت: «مَنْ عَقَلَ الأشیاءَ بِاللّهِ فَرُجُوعُه فی کلِّ شیءٍ إلَی اللّه.» هرکه چیزها را به خداوند تعالی داند و از آنِ وی شناسد، اندر همه چیزها رجوعش به وی باشد نه به چیزها؛ از آن‌چه اقامت مُلک و مِلک به مالک بود. پس استراحت اندر رؤیت مُکوِّن بود نه اندر رؤیت کون؛ از آن‌چه اگر اشیا را علت افعال داند پیوسته رنجور باشد، و به هر چیزی رجوع کردن ورا شرک باشد. چون اشیا را اسباب فعل داند، سبب به خود قایم نبود؛ که به مسبب قایم بود چون رجوع به مسبّب الاسباب کند از شغل نجات یابد.
هوش مصنوعی: هر کس که چیزها را به خداوند تعالی بشناسد و درک کند، در تمامی امور به او بازگشت خواهد داشت و نه به چیزهای دیگر؛ زیرا مالکیت و فرمانروایی به خداوند تعلق دارد. بنابراین، آرامش در درک و دیدن خالق است، نه در مشاهده مخلوقات. اگر کسی اشیا را علت افعال بداند، همواره دچار رنج و سختی خواهد بود و بازگشت به هر چیزی جز خدا شرک محسوب می‌شود. زیرا اگر اشیا را به عنوان سبب اعمال بدانیم، خود سبب حقیقت ندارد و تنها به مسبب واقعی وابسته است. با رجوع به مسبب الأسباب، فرد از مشغله‌های خود رهائی می‌یابد.