و منهم: شیخ مشایخ اندر طریقت و امام ائمه اندر شریعت، ابوالقاسم الجنید ابن محمدبن الجنید القواریری، رضی اللّه عنه
مقبول اهل ظاهر و ارباب القلوب بود. و اندر فنون علم کامل، و در اصول و فروع و معاملات مفتی و امام اصحاب ابوثور بود. وی را کلام عالی و احوال کامل است؛ تا جملهٔ اهل طریقت بر امامت وی متفقاند و هیچ مدعی و متصرفی را در وی مجال اعتراض و اعراض نیست.
خواهرزادهٔ سری سقطی بود و مرید وی بود. روزی از سری پرسیدند که: «هیچ مرید را درجه بلندتر از پیر باشد؟» گفت: «بلی، برهان این ظاهر است. جنید را درجه فوق درجهٔ من است.» رضی اللّه عنهما.
و این قول از آن پیر بزرگوار تواضع بود و آنچه گفت به بصیرت گفت. اما کسی را به فوق خود دیدار نباشد؛ که دیدار به تحت تعلق گیرد و قول وی دلیل واضح است که بدید جنید را اندر فوق مرتبت خود، چون دید اگرچه فوق دید تحت باشد.
و مشهور است که اندر حال حیات سری، مریدان مر جنید را گفتند که: «شیخ ما را سخنی گوید تا دلهای ما را راحتی باشد.» وی اجابت نکرد و گفت: «تا شیخ من برجای است، من سخن نگویم.» تا شبی خفته بود، پیغمبر را علیه السّلام به خواب دید که گفت: «یا جنید، خلق را سخن گوی؛ که سخن تو سبب راحت دلهای خلق است و خداوند تعالی کلام تو را سبب نجات عالمی گردانیده است.» چون بیدار شد اندر دلش صورت گرفت که: «درجت من از سری اندر گذشت؛ که مرا از رسول صلوات اللّه علیه امر دعوت آمد.» چون بامداد بود، سری مریدی را بفرستاد که: «چون جنید سلام نماز بدهد ورا بگوی که: به گفتار مریدان مر ایشان را سخن نگفتی و شفاعت مشایخ بغداد رد کردی و من پیغام فرستادم هم سخن نگفتی اکنون پیغمبر علیه السّلام فرمود، فرمان وی را جابت کن.»
جنید گفت، رضی اللّه عنهم: «آن پنداشت از سر من برفت، و دانستم که سری اندر همه احوال مشرف ظاهر و باطن من است ودرجهٔ وی فوق درجت من است؛ که وی بر اسرار من مشرف است و من از روزگار وی بیخبر.» به نزدیک وی آمدم و استغفار کردم، و از وی پرسیدم که: «تو چه دانستی که من پیغمبر را علیه السّلام در خوابدیدم؟» گفت: «من خداوند را تعالی وتقدس به خواب دیدم که گفت: من رسول را علیه السّلام فرستادم تا جنید را بگوید که: پند و عِظَت کن مر خلق را تا مراد اهل بغداد از وی حاصل شود.»
و اندر این حکایت دلیل واضح است که پیران به هر حال که باشند مشرف حال مریدان باشند.
و وی را کلام عالی و رموز لطیف است.
از وی میآید رضی اللّه عنه که گفت: «کلامُ الْأنبیاءِ بَبَأٌ عَنِ الْحُضورِ و کَلامُ الصِّدّیقینَ إشارَةٌ عَنِ المشاهَداتِ.» سخن انبیاء خبر باشد از حضور و کلام صدیقان اشارت از مشاهدات. صحت خبر از نظر بود و از آنِ مشاهدات از فکر و خبر جز از عین نتوان داد و اشارت جز به عین نباشد. پس کمال و نهایت صدیقان ابتدای روزگار انبیا بود و فرقی واضح میان ولی و نبی و تفضیل انبیا بر اولیا. به خلاف دو گروه از ملاحده که انبیا را اندر فضل مؤخر گویند و اولیا را مقدم.
و از وی میاید که گفت: وقتی آرزو خواستم که ابلیس را علیه اللّعنه ببینم. روزی بر در مسجد استاده بودم، پیری آمد از دو روی به من آورده. چون ورا بدیدم وحشتی اندر دلم اثر کرد. چون به نزدیک من آمد، گفتم: «تو کیستی ای پیر، که چشمم طاقت روی تو نمیدارد از وحشت، و دل طاقت اندیشهٔ تو نمیدارد از هیبت؟» گفت: «من آنم که تو را آرزوی روی من است.» گفتم: «یا ملعون، چه چیز تو را از سجده کردن بازداشت مر آدم را؟» گفت: «یا جنید،تو را چه صورت بندد که من غیر وی را سجده کنم؟» جنید گفت: «من متحیر شدم اندر سخن وی. به سرم ندا آمد: «قُلْ لَهُ کَذبْتَ، لو کُنْتَ عبداً لما خَرَجْتَ أمْرِهِ و نَهْیِه.فَسَمِعَ النِّداءَ مِنْ قَلبی، فَصاحَ و قالَ: أَحْرَقْتَنی باللّهِ، وَغابَ. بگو یا جنید مر او را که: دروغ میگویی؛ که اگر تو بنده بودی، از امر وی بیرون نیامدی و به نهیش تقرب نکردی. وی آن ندا از سر من بشنید بانگی بکرد و گفت: بسوختی مرا باللّه یا جنید و ناپیدا شد.»
و اندر این حکایت دلیل حفظ و عصمت وی است؛ از آنچه خداوند تعالی اولیای خود را اندر همه احوال از کیدهای شیطان نگاه دارد.
و از وی مریدی را رنجی به دل آمد و پنداشت که مگر به درجهای رسیده است، اعراض کرد. روزی بیامد که وی را تجربتی کند. وی به حکم اشراف آن مراد وی میدید از وی سؤالی کرد. جنید گفت: «جواب عبارتی خواهی یا معنوی» گفتا: «هر دو.» گفت: «اگر عبارتی خواهی، اگر خود را تجربه کرده بودی به تجربه کردن من محتاج نگشتی و اینجا به تجربه نیامدی و اگر معنوی خواهی از ولایتت معزول کردم.» اندر حال این مرید را روی سیاه شد و بانگ برگرفت که: «راحت یقین از دلم گم شد.» به استغفار مشغول شد و دست از فضولی بداشت. آنگاه جنید وی را گفت: «تو ندانستهای که اولیای خداوند تعالی والیان اسرارند، تو طاقت زخم ایشان نداری؟» نَفَسی بروی فکند وی به سر مراد خود بازرسید و از تصرف کردن اندر مشایخ رحمهم اللّه توبه کرد.واللّه اعلم.
اطلاعات
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
و منهم: شیخ مشایخ اندر طریقت و امام ائمه اندر شریعت، ابوالقاسم الجنید ابن محمدبن الجنید القواریری، رضی اللّه عنه
هوش مصنوعی: از جمله شخصیتها، شیخ بزرگ طریقت و پیشوای ائمه در شریعت، ابوالقاسم جنید، پسر محمد بن جنید قواریری است که خداوند از او راضی باشد.
مقبول اهل ظاهر و ارباب القلوب بود. و اندر فنون علم کامل، و در اصول و فروع و معاملات مفتی و امام اصحاب ابوثور بود. وی را کلام عالی و احوال کامل است؛ تا جملهٔ اهل طریقت بر امامت وی متفقاند و هیچ مدعی و متصرفی را در وی مجال اعتراض و اعراض نیست.
هوش مصنوعی: او مورد پذیرش افرادی با فهم ظاهری و کسانی که دلهاشان را به حال و هواهای معنوی گماشتهاند، قرار داشت. در رشتههای علمی به کمال رسیده بود و در مباحث اصولی و فروعی و همچنین در حوزه معاملات، صاحب نظر و پیشوای پیروان ابوثور به شمار میرفت. سخنان او بسیار ارزشمند و حال او کامل بود؛ به طوری که تمام اهل طریقت بر رهبری او توافق دارند و هیچکس دیگری نمیتواند در نقد یا مخالفت او برآید.
خواهرزادهٔ سری سقطی بود و مرید وی بود. روزی از سری پرسیدند که: «هیچ مرید را درجه بلندتر از پیر باشد؟» گفت: «بلی، برهان این ظاهر است. جنید را درجه فوق درجهٔ من است.» رضی اللّه عنهما.
هوش مصنوعی: خواهرزادهٔ سری سقطی مرید او بود و روزی از او سوال کرد: «آیا ممکن است که مریدی درجهاش بالاتر از پیرش باشد؟» او پاسخ داد: «بله، دلیل آن واضح است. جنید از من درجهای بالاتر دارد.» رضی الله عنهما.
و این قول از آن پیر بزرگوار تواضع بود و آنچه گفت به بصیرت گفت. اما کسی را به فوق خود دیدار نباشد؛ که دیدار به تحت تعلق گیرد و قول وی دلیل واضح است که بدید جنید را اندر فوق مرتبت خود، چون دید اگرچه فوق دید تحت باشد.
هوش مصنوعی: این گفته از آن شخصیت بزرگ، نشانهٔ تواضع اوست و آنچه بیان کرده، به بصیرتی عمیق است. اما هیچکس نمیتواند در مرتبهای بالاتر از خود، دیگری را ببیند؛ زیرا دیدن همواره به آنچه پایینتر است متعلق میشود. این سخن دلیلی روشن دارد که جنید را در مرتبهای بالاتر از خود مشاهده کرده است. او فهمید که هرچند در مرتبهای بالاتر قرار دارد، اما دیدن، همیشه به جاهایی پایینتر مربوط میشود.
و مشهور است که اندر حال حیات سری، مریدان مر جنید را گفتند که: «شیخ ما را سخنی گوید تا دلهای ما را راحتی باشد.» وی اجابت نکرد و گفت: «تا شیخ من برجای است، من سخن نگویم.» تا شبی خفته بود، پیغمبر را علیه السّلام به خواب دید که گفت: «یا جنید، خلق را سخن گوی؛ که سخن تو سبب راحت دلهای خلق است و خداوند تعالی کلام تو را سبب نجات عالمی گردانیده است.» چون بیدار شد اندر دلش صورت گرفت که: «درجت من از سری اندر گذشت؛ که مرا از رسول صلوات اللّه علیه امر دعوت آمد.» چون بامداد بود، سری مریدی را بفرستاد که: «چون جنید سلام نماز بدهد ورا بگوی که: به گفتار مریدان مر ایشان را سخن نگفتی و شفاعت مشایخ بغداد رد کردی و من پیغام فرستادم هم سخن نگفتی اکنون پیغمبر علیه السّلام فرمود، فرمان وی را جابت کن.»
هوش مصنوعی: در دوران حیات سری، مریدان جنید از او خواسته بودند که سخنی بگوید تا دلهایشان آرام گیرد. جنید پاسخ نداد و گفت که تا شیخش زنده است، او سخنی نمیگوید. شبها جنید خواب پیامبر را دید که به او فرمود: «ای جنید، سخن بگوی؛ زیرا کلام تو موجب آرامش دلهاست و خداوند، سخنان تو را وسیله نجات مردم قرار داده است.» وقتی جنید بیدار شد، در دلش احساس کرد که مقام او از سری بالاتر رفته و او به دعوت پیامبر پاسخ داده است. صبح وقتی بیدار شد، به مریدی گفت که وقتی جنید نماز را سلام داد، به او بگوید که او به درخواست مریدانش پاسخ نداده و شفاعت مشایخ بغداد را رد کرده است، اما اکنون پیامبر به او چنین فرمان داده است.
جنید گفت، رضی اللّه عنهم: «آن پنداشت از سر من برفت، و دانستم که سری اندر همه احوال مشرف ظاهر و باطن من است ودرجهٔ وی فوق درجت من است؛ که وی بر اسرار من مشرف است و من از روزگار وی بیخبر.» به نزدیک وی آمدم و استغفار کردم، و از وی پرسیدم که: «تو چه دانستی که من پیغمبر را علیه السّلام در خوابدیدم؟» گفت: «من خداوند را تعالی وتقدس به خواب دیدم که گفت: من رسول را علیه السّلام فرستادم تا جنید را بگوید که: پند و عِظَت کن مر خلق را تا مراد اهل بغداد از وی حاصل شود.»
هوش مصنوعی: جنید گفت: «من احساس کردم که از سر من چیزی رفته و فهمیدم که حقیقی در همه حال و احوال من وجود دارد و مقام او بالاتر از مقام من است؛ زیرا او به اسرار من آگاه است و من از زمان او بیخبرم.» به او نزدیک شدم و استغفار کردم و از او پرسیدم که: «چطور فهمیدی که من پیغمبر را در خواب دیدم؟» او گفت: «من خداوند را در خواب دیدم که فرمود: من پیامبر را فرستادم تا به جنید بگوید که مردم را نصیحت کند تا اهل بغداد از او بهرهمند شوند.»
و اندر این حکایت دلیل واضح است که پیران به هر حال که باشند مشرف حال مریدان باشند.
هوش مصنوعی: در این داستان، به وضوح نشان داده شده است که افراد سالخورده هرچقدر هم که باشند، همیشه در حال نظارت و توجه به وضعیت مریدان خود هستند.
و وی را کلام عالی و رموز لطیف است.
هوش مصنوعی: او سخنانی عمیق و رمز و رازهای ظریفی دارد.
از وی میآید رضی اللّه عنه که گفت: «کلامُ الْأنبیاءِ بَبَأٌ عَنِ الْحُضورِ و کَلامُ الصِّدّیقینَ إشارَةٌ عَنِ المشاهَداتِ.» سخن انبیاء خبر باشد از حضور و کلام صدیقان اشارت از مشاهدات. صحت خبر از نظر بود و از آنِ مشاهدات از فکر و خبر جز از عین نتوان داد و اشارت جز به عین نباشد. پس کمال و نهایت صدیقان ابتدای روزگار انبیا بود و فرقی واضح میان ولی و نبی و تفضیل انبیا بر اولیا. به خلاف دو گروه از ملاحده که انبیا را اندر فضل مؤخر گویند و اولیا را مقدم.
هوش مصنوعی: از وی روایت شده است که گفته: «سخن انبیاء به منزله خبری از حضور است و سخن صدیقان نشانهای از مشاهدات.» این به این معناست که پیامبران اطلاعاتی را از حقیقتی ارائه میدهند و صدیقان به تجربه و مشاهده شخصیتهای الهی اشاره میکنند. صحت اطلاعات به واسطه شهود و مشاهده بهدست میآید و فقط از طریق عین قابل درک است. بنابراین، مقام صدیقان در آغاز ظهور انبیاء قرار دارد و تفاوت واضحی بین ولی و نبی وجود دارد و مقام انبیاء بر اولیا برتری دارد. در مقابل، گروهی از ملاحده بر این باورند که انبیاء در فضیلت عقبتر از اولیا قرار دارند.
و از وی میاید که گفت: وقتی آرزو خواستم که ابلیس را علیه اللّعنه ببینم. روزی بر در مسجد استاده بودم، پیری آمد از دو روی به من آورده. چون ورا بدیدم وحشتی اندر دلم اثر کرد. چون به نزدیک من آمد، گفتم: «تو کیستی ای پیر، که چشمم طاقت روی تو نمیدارد از وحشت، و دل طاقت اندیشهٔ تو نمیدارد از هیبت؟» گفت: «من آنم که تو را آرزوی روی من است.» گفتم: «یا ملعون، چه چیز تو را از سجده کردن بازداشت مر آدم را؟» گفت: «یا جنید،تو را چه صورت بندد که من غیر وی را سجده کنم؟» جنید گفت: «من متحیر شدم اندر سخن وی. به سرم ندا آمد: «قُلْ لَهُ کَذبْتَ، لو کُنْتَ عبداً لما خَرَجْتَ أمْرِهِ و نَهْیِه.فَسَمِعَ النِّداءَ مِنْ قَلبی، فَصاحَ و قالَ: أَحْرَقْتَنی باللّهِ، وَغابَ. بگو یا جنید مر او را که: دروغ میگویی؛ که اگر تو بنده بودی، از امر وی بیرون نیامدی و به نهیش تقرب نکردی. وی آن ندا از سر من بشنید بانگی بکرد و گفت: بسوختی مرا باللّه یا جنید و ناپیدا شد.»
هوش مصنوعی: روزی جنید در حالی که در برابر مسجد ایستاده بود، آرزوی دیدن ابلیس را کرد. ناگهان پیرمردی دو رویه به نزد او آمد که باعث ترس جنید شد. وقتی پیر به او نزدیک شد، جنید از او پرسید که کیست که چنین وحشتی در دلش ایجاد کرده است. پیر پاسخ داد که او کسی است که جنید آرزو دارد او را ببیند. جنید از او خواست که بگوید چرا از سجده به آدم خودداری کرده است. پیر در پاسخ گفت که او نمیتواند به غیر از خود سجده کند. جنید در پاسخ به این سخن متحیر شد و به یاد ندایی در دلش، گفت که اگر پیر بنده خدا بود، هرگز از دستورات او تخلف نمیکرد. در نتیجه، پیر فریادی زد که او به واسطه این کلمات آزار دیده و سپس ناپدید شد.
و اندر این حکایت دلیل حفظ و عصمت وی است؛ از آنچه خداوند تعالی اولیای خود را اندر همه احوال از کیدهای شیطان نگاه دارد.
هوش مصنوعی: در این داستان دلیلی برای حفظ و مصونیت او وجود دارد؛ زیرا خداوند متعال در تمام شرایط اولیای خود را از مکر و فریب شیطان محافظت میکند.
و از وی مریدی را رنجی به دل آمد و پنداشت که مگر به درجهای رسیده است، اعراض کرد. روزی بیامد که وی را تجربتی کند. وی به حکم اشراف آن مراد وی میدید از وی سؤالی کرد. جنید گفت: «جواب عبارتی خواهی یا معنوی» گفتا: «هر دو.» گفت: «اگر عبارتی خواهی، اگر خود را تجربه کرده بودی به تجربه کردن من محتاج نگشتی و اینجا به تجربه نیامدی و اگر معنوی خواهی از ولایتت معزول کردم.» اندر حال این مرید را روی سیاه شد و بانگ برگرفت که: «راحت یقین از دلم گم شد.» به استغفار مشغول شد و دست از فضولی بداشت. آنگاه جنید وی را گفت: «تو ندانستهای که اولیای خداوند تعالی والیان اسرارند، تو طاقت زخم ایشان نداری؟» نَفَسی بروی فکند وی به سر مراد خود بازرسید و از تصرف کردن اندر مشایخ رحمهم اللّه توبه کرد.واللّه اعلم.
هوش مصنوعی: مریدی دچار رنجی در دل شد و فکر کرد که به مرتبهای بالا رسیده است، از استاد خود اعراض کرد. روزی تصمیم گرفت که از او امتحان بگیرد. او به دستور استادش از او سوالی کرد. جنید پاسخ داد: «آیا جوابی که میخواهی، به صورت عبارت است یا معنوی؟» مرید پاسخ داد: «هر دو.» جنید گفت: «اگر به دنبال عبارتی هستی، باید بگویی که اگر خود را تجربه کرده بودی، نیازی به تجربه من نداشتی و اگر به دنبال معنوی هستی، از مقام تو عزلت میکنم.» در آن لحظه، رنگ از روی مرید پرید و فریاد کرد که «راحت یقین از دلم رفته است.» سپس به استغفار پرداخت و از فضولی دست برداشت. جنید به او گفت: «تو نمیدانی که اولیای خداوند نگهبان اسرار هستند و تو قدرت تحمل زخمهای آنها را نداری.» مرید به خود آمد و از رفتار خود با مشایخ توبه کرد.