گنجور

بخش ۲۸ - ۲۸ ابوالسّری منصور بن عمّار، رضی اللّه عنه

و منهم: شیخ باوقار و مُشرف خواطر و اسرار، ابوالسری منصور بن عمار، رضی اللّه عنه

از بزرگان مشایخ بود به درجت و از کبرای ایشان به مرتبت. از اصحاب عراقیان بود و مقبول اهل خراسان بود و احسن کلام اندر موعظت کلام وی بود و الطف بیان، بیانِ وی. مردمان را عِظت کردی به فنون علم و روایات و درایات و احکام ومعاملات عالم بود. و بعضی از متصوّفه اندر امر وی مبالغت فوق حد کنند.

از وی می‌آید که گفت: «سبحانَ مَنْ جَعَلَ قُلُوبَ العارفینَ أَوْعیَةَ الذِّکْرِ، و قُلوبَ الزّاهدینَ أوْعَیَةَ التَّوکُّلِ، و قُلوبَ المتوکِّلینَ أَوْعیَةَ الرِّضا، و قُلوبَ الفُقَراءِ أَوعیَة القَناعَةِ، و قُلوبَ أَهْلِ الدّنیا أَوْعیَةَ الطَّمَعِ.»

پاک آن خدایی که دل عارفان را محل ذکر گردانید و از آنِ زاهدان موضع توکل، و از آن متوکلان منبع رضا، و از آنِ درویشان جایگاه قناعت، و از آنِ اهل دنیا محل طمع و اندر این عبرتی است که هر عضوی را که خداوند تعالی بیافرید مر فعلی را محل گردانید؛ چنان‌که دست‌ها را محل بطش و پای‌ها را محل مَشْی و چشم‌ها را محل نظر وگوش‌ها را محل سمع و زبان را محل نطق آفرید و اندر معانی کمونی و ظهوری ایشان خلافی بیشتر نبود. فاما دل‌ها را که بیافرید در هر یکی معنیی مختلف نهاد و ارادتی دیگرسان و هوایی دیگرگون، یکی را محل معرفت کرد و یکی را موضع ضلالت، یکی جایگاه قناعت و مانند این و اندر هیچ عضو عجوبهٔ فعل خداوند تعالی ظاهرتر از دل‌ها نیست.

هم از وی می‌آید که گفت: «النّاسُ رَجُلانِ: عارفٌ بنفسِه، فَشُغْلُهُ فی المجاهَدَةِ و الریاضَةِ، و عارفٌ برَبِّه، فَشُغْلُهُ بخِدْمتِه و عبادَتِه و مَرْضاتِه.» مردم آن بود که یا به حق عارف بود یا به خود: آن که به خود عارف بود شغلش مجاهدت و ریاضت بود، و آن که به حق عارف بود شغلش خدمت و عبودیت و طلب رضا باشد. پس عارفان به خود را عبادت، ریاضت بود و عارفان به حق را عبادت ریاست. این عبادت کند تا درجت یابد و آن عبادت کند و خود همه یافته باشد. فشتّانَ ما بینَ المَنزلتَینِ! بنده‌ای قایم به مجاهدت و دیگری قایم به مشاهدت.

و ازوی می‌آید که گفت: «النّاسُ رجُلانِ: مُفتَقِرٌ إلی اللّهِ، فَهُوَ فی أعلَی الدَّرجاتِ عَلی لِسانِ الشَّریعَةِ، و آخَرُ لایَرَی الإفتقارَ لِما عَلِمَ مِنْ فَراغِ اللّهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ الرِّزْقِ و الأجَلِ و السَّعادةِ و الشَّقاوةِ، فهوَ فی إفتقارِه إلیه و اسْتغناءه به.» مردمان بر دو گروه‌اند: یکی نیازمندی به خدای تعالی و او اندر درجهٔ بزرگترین است به حکم ظاهر شریعت، و دیگر آن که رؤیت افتقارش نباشد؛ از آن‌چه می‌داند که خداوند تعالی و تقدس قسمت کرده است اندر ازل از خلق و رزق و اجل و حیات و شقاوت و سعادت، جز آن نباشد که این کس اندر عین افتقار است بدو و استغنا از غیر او. پس آن گروه اندر افتقارشان به رؤیت افتقار محجوب‌اند از رؤیت تقدیر، و این گروه اندر ترک رؤیت افتقارشان مکاشف و مستغنی بدو. پس یکی با نعمت ودیگر با منعم، آن که با نعمت اندر رؤیت نعمت، اگرچه غنی فقیر و آن که با منعم و مشاهدت وی، اگرچه فقیر غنی. واللّه اعلم بالصواب.

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و منهم: شیخ باوقار و مُشرف خواطر و اسرار، ابوالسری منصور بن عمار، رضی اللّه عنه
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها، شیخی با وقار و درک عمیق، ابوالسری منصور بن عمار، است که خداوند از او راضی باشد.
از بزرگان مشایخ بود به درجت و از کبرای ایشان به مرتبت. از اصحاب عراقیان بود و مقبول اهل خراسان بود و احسن کلام اندر موعظت کلام وی بود و الطف بیان، بیانِ وی. مردمان را عِظت کردی به فنون علم و روایات و درایات و احکام ومعاملات عالم بود. و بعضی از متصوّفه اندر امر وی مبالغت فوق حد کنند.
هوش مصنوعی: او یکی از شخصیت‌های بزرگ و محترم در حوزه علم و عرفان بود و به درجات عالی دست یافته بود. از جمله شاگردان و همراهان عراقی بود و در میان مردم خراسان مورد قبول و احترام قرار داشت. سخنان او در موعظه و نصیحت بسیار تاثیرگذار و دلنشین بود. او به عنوان یک عالم در زمینه‌های مختلفی از جمله علوم، روایات، فقه و معاملات فعالیت می‌کرد و توانایی بالایی در بیان مسائل داشت. برخی از صوفیان نیز درباره او اغراق‌هایی بیش از حد بیان کرده‌اند.
از وی می‌آید که گفت: «سبحانَ مَنْ جَعَلَ قُلُوبَ العارفینَ أَوْعیَةَ الذِّکْرِ، و قُلوبَ الزّاهدینَ أوْعَیَةَ التَّوکُّلِ، و قُلوبَ المتوکِّلینَ أَوْعیَةَ الرِّضا، و قُلوبَ الفُقَراءِ أَوعیَة القَناعَةِ، و قُلوبَ أَهْلِ الدّنیا أَوْعیَةَ الطَّمَعِ.»
هوش مصنوعی: از او نقل شده که گفت: «پاک است کسی که دل‌های عارفان را ظرف‌های یاد خدا قرار داده، و دل‌های زاهدان را ظرف‌های توکل، و دل‌های توکل‌کنندگان را ظرف‌های رضا، و دل‌های فقرا را ظرف‌های قناعت، و دل‌های اهل دنیا را ظرف‌های طمع قرار داده است.»
پاک آن خدایی که دل عارفان را محل ذکر گردانید و از آنِ زاهدان موضع توکل، و از آن متوکلان منبع رضا، و از آنِ درویشان جایگاه قناعت، و از آنِ اهل دنیا محل طمع و اندر این عبرتی است که هر عضوی را که خداوند تعالی بیافرید مر فعلی را محل گردانید؛ چنان‌که دست‌ها را محل بطش و پای‌ها را محل مَشْی و چشم‌ها را محل نظر وگوش‌ها را محل سمع و زبان را محل نطق آفرید و اندر معانی کمونی و ظهوری ایشان خلافی بیشتر نبود. فاما دل‌ها را که بیافرید در هر یکی معنیی مختلف نهاد و ارادتی دیگرسان و هوایی دیگرگون، یکی را محل معرفت کرد و یکی را موضع ضلالت، یکی جایگاه قناعت و مانند این و اندر هیچ عضو عجوبهٔ فعل خداوند تعالی ظاهرتر از دل‌ها نیست.
هوش مصنوعی: خدای پاکی که دل عارفان را به یاد خود مشغول ساخت و زاهدان را به توکل بر او ترغیب کرد، متوکلان را به مقام خشنودی خودش رسانید و درویشان را به قناعت واداشت. در برابر دنیاطلبان نیز قرارگاه طمع را مشخص کرد. در اینجا عبرتی نهفته است که هر عضوی را که خداوند آفرید، مخصوص به نوعی عمل گردانید. به طور مثال، دست‌ها را برای قدرت و زور، پاها را برای راه رفتن، چشم‌ها را برای دیدن، گوش‌ها را برای شنیدن و زبان را برای سخن گفتن قرار داد، و در این معانی تفاوتی نمی‌بینیم. اما زمانی که به دل‌ها می‌رسیم، هر کدام را با معنایی متفاوت و اراده‌ای خاص آفریده است؛ یکی را برای شناخت قرار داده و دیگری را به گمراهی می‌کشاند، و یکی را به قناعت هدایت می‌کند. و هیچ عضوی در فعل خداوند برجسته‌تر از دل‌ها نیست.
هم از وی می‌آید که گفت: «النّاسُ رَجُلانِ: عارفٌ بنفسِه، فَشُغْلُهُ فی المجاهَدَةِ و الریاضَةِ، و عارفٌ برَبِّه، فَشُغْلُهُ بخِدْمتِه و عبادَتِه و مَرْضاتِه.» مردم آن بود که یا به حق عارف بود یا به خود: آن که به خود عارف بود شغلش مجاهدت و ریاضت بود، و آن که به حق عارف بود شغلش خدمت و عبودیت و طلب رضا باشد. پس عارفان به خود را عبادت، ریاضت بود و عارفان به حق را عبادت ریاست. این عبادت کند تا درجت یابد و آن عبادت کند و خود همه یافته باشد. فشتّانَ ما بینَ المَنزلتَینِ! بنده‌ای قایم به مجاهدت و دیگری قایم به مشاهدت.
هوش مصنوعی: مردم به دو دسته تقسیم می‌شوند: کسانی که به خود آگاهی دارند و مشغول مجاهدت و ریاضت هستند، و کسانی که به حق و حقیقت آگاهند و مشغول خدمت و عبادت پروردگارشان می‌باشند. دسته اول، که به خود آگاه‌اند، به دنبال ورزش و تلاش درونی‌اند، در حالی که دسته دوم، که به حقیقت آگاهند، به دنبال خدمت و کسب رضایت خداوند هستند. عبادت دسته اول بیشتر به شکل ریاضت است، اما عبادت دسته دوم به معنای ریاست و مقام بالای عبودیت است. فردی که مجاهدت می‌کند برای ascension و ترقی است، در حالی که کسی که به حقیقت رسیده، خود را یافته و در مرحله‌ای بالاتر قرار دارد. این دو مرتبه از هم فاصله زیادی دارند؛ یکی در تلاش برای مجاهدت است و دیگری در حال مشاهده و درک حقیقت.
و ازوی می‌آید که گفت: «النّاسُ رجُلانِ: مُفتَقِرٌ إلی اللّهِ، فَهُوَ فی أعلَی الدَّرجاتِ عَلی لِسانِ الشَّریعَةِ، و آخَرُ لایَرَی الإفتقارَ لِما عَلِمَ مِنْ فَراغِ اللّهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ الرِّزْقِ و الأجَلِ و السَّعادةِ و الشَّقاوةِ، فهوَ فی إفتقارِه إلیه و اسْتغناءه به.» مردمان بر دو گروه‌اند: یکی نیازمندی به خدای تعالی و او اندر درجهٔ بزرگترین است به حکم ظاهر شریعت، و دیگر آن که رؤیت افتقارش نباشد؛ از آن‌چه می‌داند که خداوند تعالی و تقدس قسمت کرده است اندر ازل از خلق و رزق و اجل و حیات و شقاوت و سعادت، جز آن نباشد که این کس اندر عین افتقار است بدو و استغنا از غیر او. پس آن گروه اندر افتقارشان به رؤیت افتقار محجوب‌اند از رؤیت تقدیر، و این گروه اندر ترک رؤیت افتقارشان مکاشف و مستغنی بدو. پس یکی با نعمت ودیگر با منعم، آن که با نعمت اندر رؤیت نعمت، اگرچه غنی فقیر و آن که با منعم و مشاهدت وی، اگرچه فقیر غنی. واللّه اعلم بالصواب.
هوش مصنوعی: مردم به دو دسته تقسیم می‌شوند: یکی آن‌ها که به خداوند نیازمندند و در نظر شریعت در بالاترین درجات قرار دارند. دسته دیگر کسانی هستند که احساس نیازی به آنچه خداوند از سرنوشت، رزق، عمر و سعادت و شقاوت برای بندگانش مقرر کرده، ندارند. این گروه در واقع در حالت نیاز به خداوند هستند، در حالی که به ظاهر مستقل از او به نظر می‌رسند. از این رو، دسته اول به دلیل عدم درک تقدیر و تقسیم الهی از افتقار خود بی‌خبرند، در حالی که دسته دوم که از نظر نیازی که به خدا دارند، با درک واقعیت نیاز خود معرفت بیشتری پیدا می‌کنند. بنابراین، یکی با نعمت و دیگری با منعم سر و کار دارد: آن که نعمت را درک می‌کند، حتی اگر از نظر مالی بی‌نیاز باشد، و آن که به منعم توجه دارد، حتی اگر از نظر مالی نیازمند باشد، غنی است. در نهایت، تنها خداوند می‌داند که حقیقت چیست.