و منهم: سراج وقت و مشرف آفات مَقْت، ابوالحسن احمدبن ابی الحواری، رضی اللّه عنه
از جلّهٔ مشایخ شام بود و ممدوح جملهٔ مشایخ؛ تا حدی که جنید گفت: «احمدبن ابی الحواری ریحانةُ الشّامِ.»
وی را کلام عالی است و اشارت لطیف اندر فنون علم این طریقت و روایات صحیح از حدیث پیغمبر، علیه السّلام و رجوع اهل وقت بدو بود اندر واقعات ایشان و او مرید ابوسلیمان دارانی بود، رضی اللّه عنه و صحبت سفیان بن عُیینه و مروان بن معاویة الفزاری و نِباجی کرده بود و از هر یک ادب و فایده گرفته.
و ازوی میآید که گفت: «الدُّنیا مَزْبَلةٌ و مَجْمَعُ الکِلابِ و أقلُّ مِنَ الکِلابِ مَنْ عَکَفَ علیها؛ فانَّ الکلبَ یأخذُ مِنْها حاجَتَهُ و یَنْصَرِفُ عنها و المُحِبُّ لها لایَزُولُ عنها بِحالٍ.» دنیا چون مزبلهای است و جایگاه جمع گشتن سگان و کمتر از سگان باشد آن که بر سر معلوم دنیا بایستد؛ از آنچه سگ از مزبله حاجت خود روا کند و برود و دوست دارندهٔ دنیا از جمع کردن آن برنگردد. و از حقیری دنیا بود به نزدیک همت آن جوانمرد که دنیا را به مزبله مانند کرد و اهل آن را به کمتر از سگان و علت آورد که چون سگ از مزبله بهرهٔ خویش بگیرد از آن فراتر شود؛ اما اهل دنیا پیوسته بر سر جمع کردن دنیا نشستهاند و از محبت و گرد کردن آن هرگز برنگردند و این علامت انقطاع وی است از دنیا و اخوات آن و اعراض وی از اصحاب آن و مر اهل این طریقت را گسستگی از دنیا مجالی خوش و روضهای خرم است.
وی اندر ابتدا طلب علم کرد و به درجهٔ ائمه رسید. آنگاه کتب خود برداشت و به دریا برد و گفت: «نِعمَ الدّلیلُ کنت و أمّا الإشتغالُ بالدّلیلِ بعدَ الوُصولِ مُحالٌ.»
نیکو دلیل و راهبری که تویی مر مرید را؛ اما پس از رسیدگی به مقصود، مشغول بودن به دلیل محال باشد؛ که دلیل تا آنگاه بود که مرید اندر راه بود. چون پیشگاه پدید آمد درگاه و راه را چه قیمت باشد؟
و مشایخ گفتهاند که: این در حال سُکْر بود واندر این راه آن که گفت: «وصلتُ» فقد فَصَلَ؛ چون رسیدن بازماندن بود. پس شغل شغل بود و فراغت فراغت و وصول وصول اندر شغل و فراغت نبسته است؛ که این هر دو صفت بنده باشد و وصل عنایت حق و ارادت ازلی وی به نیکو خواست بنده و این اندر شغل و فراغت بنده نیاید. پس وصولش را اصول نه و ملازمت و قرب و مجاورت بر وی ناروا وصلش کرامت بنده بود و هجرش اهانت وی. تغیر بر صفات وی روا نه.
و علی بن عثمان الجلابی رضی اللّه عنه چنین گوید که: محتمل است که آن پیر بزرگ را اندر لفظ وصول مراد به وصل راه حق بوده است؛ از آنچه در کتب راه حق نیست، که عبارات از آن است؛ که چون طریق واضح شود عبارت منقطع گردد؛ که عبارت را چندان قوت بود که اندر غیبت مقصود بود، چون مشاهدت حاصل آمد عبارت متلاشی شود. چون در صحت معرفت زفانها گنگ بود از عبارت، کتب اولیتر که ضایع بود. و از مشایخ رضی اللّه عنهم بهجز وی همین کردند چون شیخ المشایخ ابوسعید فضل اللّه بن محمد المیهنی رحمه اللّه و غیر وی که کتب خود به آب دادند. و گروهی از مترسمان از کاهلی و مدد جهل را بدان احرار تقلید کردند و مانا که آن احرار بدان بهجز انقطاع علایق نخواستند و ترک التفات و فراغت دل از مادون وی و این جز از سُکْر ابتدا و آتش کودکی راست نیاید؛ از آنچه متمکن را کونین حجاب نکند، کاغذ پارهای هم حجاب نکند. چون دل از علایق منقطع شد، پارهای کاغذ را چه قیمت بود؟
اما آن که گوید: «شستن کتاب مراد نفی عبارت است ازتحقیق معنی»چنانکه گفتیم پس اولیتر ان بود که عبارت از زبان منفی باشد؛ از آنچه در کتاب عبارتی مکتوب است و بر زبان عبارتی جاری و عبارتی از عبارتی اولیتر نباشد.
و مرا چنین صورت بندد که احمدبن ابی الحواری رحمةاللّه علیه اندر غلبهٔ حال خود مستمع نیافت و شرح حال خود بر کاغذ پارهها نبشت. چون بسیار فراهم آمد اهل نیافت تا نشر کردی. به آب فرو گذاشت وگفت:«نیکو دلیلی تو؛ اما چون مراد برآمد از تو، مشغول شدن به تو محال بود.» و نیز احتمال کند که وی را کتب از اوراد و معاملات باز میداشت و مشغول میگردانید، شغل از پیش خود برداشت و فراغت دل طلبید مر معنی را و به ترک عبارات بگفت.
اطلاعات
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
و منهم: سراج وقت و مشرف آفات مَقْت، ابوالحسن احمدبن ابی الحواری، رضی اللّه عنه
هوش مصنوعی: یکی از آنها، سراج زمان و ناظر آسیبهای مرگ، ابوالحسن احمد بن ابی الحواری است که خداوند بر او رحمت کند.
از جلّهٔ مشایخ شام بود و ممدوح جملهٔ مشایخ؛ تا حدی که جنید گفت: «احمدبن ابی الحواری ریحانةُ الشّامِ.»
هوش مصنوعی: او از بزرگان مشایخ شام بود و مورد ستایش تمامی مشایخ قرار داشت؛ به گونهای که جنید گفت: «احمد بن ابی الحواری، گل خوشبوی شام است.»
وی را کلام عالی است و اشارت لطیف اندر فنون علم این طریقت و روایات صحیح از حدیث پیغمبر، علیه السّلام و رجوع اهل وقت بدو بود اندر واقعات ایشان و او مرید ابوسلیمان دارانی بود، رضی اللّه عنه و صحبت سفیان بن عُیینه و مروان بن معاویة الفزاری و نِباجی کرده بود و از هر یک ادب و فایده گرفته.
هوش مصنوعی: او از نظر سخن گفتن، بسیار عالی است و در علوم مربوط به این طریقت و روایات معتبر از حدیث پیامبر، علیه السّلام، نظرات عمیق و ظریفی دارد. افراد آن زمان به او رجوع میکردند و او مرید ابوسلیمان دارانی بود. همچنین با افرادی چون سفیان بن عیینه و مروان بن معاویه فزاری در ارتباط بود و از هرکدام از آنها آداب و بهرهوری آموخته است.
و ازوی میآید که گفت: «الدُّنیا مَزْبَلةٌ و مَجْمَعُ الکِلابِ و أقلُّ مِنَ الکِلابِ مَنْ عَکَفَ علیها؛ فانَّ الکلبَ یأخذُ مِنْها حاجَتَهُ و یَنْصَرِفُ عنها و المُحِبُّ لها لایَزُولُ عنها بِحالٍ.» دنیا چون مزبلهای است و جایگاه جمع گشتن سگان و کمتر از سگان باشد آن که بر سر معلوم دنیا بایستد؛ از آنچه سگ از مزبله حاجت خود روا کند و برود و دوست دارندهٔ دنیا از جمع کردن آن برنگردد. و از حقیری دنیا بود به نزدیک همت آن جوانمرد که دنیا را به مزبله مانند کرد و اهل آن را به کمتر از سگان و علت آورد که چون سگ از مزبله بهرهٔ خویش بگیرد از آن فراتر شود؛ اما اهل دنیا پیوسته بر سر جمع کردن دنیا نشستهاند و از محبت و گرد کردن آن هرگز برنگردند و این علامت انقطاع وی است از دنیا و اخوات آن و اعراض وی از اصحاب آن و مر اهل این طریقت را گسستگی از دنیا مجالی خوش و روضهای خرم است.
هوش مصنوعی: دنیا به گونهای است که همانند زبالهدانی میماند و محل تجمع سگهاست. کسی که به دنیا گرایش پیدا کند، از سگها هم پستتر است، زیرا سگ به اندازه نیازش از زبالهها استفاده میکند و سپس دور میشود. اما کسی که عاشق دنیا شده، هیچگاه از آن دست برنمیدارد و همواره در حال جمعآوری آن است. این برخورد نشاندهنده بیارزشی دنیا نسبت به روح بزرگ و آزاداندیشی است. فردی که دنیا را به زباله تشبیه میکند و اهل آن را کمارزشتر از سگها میداند، به این دلیل است که سگ پس از کسب نیازش از زباله فرادستی میگیرد، در حالی که اهل دنیا هیچگاه از محبت و گردآوری آن فنا نمیشوند. این وضعیت نشاندهنده دوری از دنیا و تعلقات آن و ایجاد فضایی خوش برای کسانی است که به این طریق قدم میزنند.
وی اندر ابتدا طلب علم کرد و به درجهٔ ائمه رسید. آنگاه کتب خود برداشت و به دریا برد و گفت: «نِعمَ الدّلیلُ کنت و أمّا الإشتغالُ بالدّلیلِ بعدَ الوُصولِ مُحالٌ.»
هوش مصنوعی: او ابتدا به دنبال علم رفت و به مرتبهٔ ائمه رسید. سپس کتابهایش را برداشت و به دریا رفت و گفت: «دلیل من بسیار خوب بود و اما پرداختن به دلیل بعد از رسیدن به هدف غیرممکن است.»
نیکو دلیل و راهبری که تویی مر مرید را؛ اما پس از رسیدگی به مقصود، مشغول بودن به دلیل محال باشد؛ که دلیل تا آنگاه بود که مرید اندر راه بود. چون پیشگاه پدید آمد درگاه و راه را چه قیمت باشد؟
هوش مصنوعی: تو بهترین دلیل و راهنمایی برای مرید خود هستی؛ اما پس از اینکه به هدف رسیدی، ادامه دادن به داشتن دلیل بیفایده است، زیرا دلیل تنها زمانی معنا دارد که مرید در مسیر باشد. وقتی که هدف روشن و در دسترس است، دیگر ارزشی برای مسیر و دلیل وجود ندارد.
و مشایخ گفتهاند که: این در حال سُکْر بود واندر این راه آن که گفت: «وصلتُ» فقد فَصَلَ؛ چون رسیدن بازماندن بود. پس شغل شغل بود و فراغت فراغت و وصول وصول اندر شغل و فراغت نبسته است؛ که این هر دو صفت بنده باشد و وصل عنایت حق و ارادت ازلی وی به نیکو خواست بنده و این اندر شغل و فراغت بنده نیاید. پس وصولش را اصول نه و ملازمت و قرب و مجاورت بر وی ناروا وصلش کرامت بنده بود و هجرش اهانت وی. تغیر بر صفات وی روا نه.
هوش مصنوعی: مشایخ معتقدند که در حال سرمستی، اگر کسی بگوید «به وصال رسیدم»، در واقع از هم جدا شده است؛ زیرا رسیدن به وصال در حقیقت همان بازماندن است. بنابراین، کار و فعالیت و همچنین آرامش و فراغت، هر کدام به جای خود اهمیت دارد و وصال در این دو حالت نمیگنجد. این دو ویژگی متعلق به بنده است، در حالی که وصال به معنای توجه و لطف خداوند و ارادهای ازلی است که به خواستههای نیکو و درستی از سوی بنده مربوط میشود. در نتیجه، وصال به اصول خاصی نیاز ندارد و نزدیک شدن و همجواری نیز نمیتواند به او آسیب برساند. وصال یک موهبت و کرامت برای بنده است و جدایی از آن، نوعی بیاحترامی محسوب میشود. تغییر در ویژگیهای او مجاز نیست.
و علی بن عثمان الجلابی رضی اللّه عنه چنین گوید که: محتمل است که آن پیر بزرگ را اندر لفظ وصول مراد به وصل راه حق بوده است؛ از آنچه در کتب راه حق نیست، که عبارات از آن است؛ که چون طریق واضح شود عبارت منقطع گردد؛ که عبارت را چندان قوت بود که اندر غیبت مقصود بود، چون مشاهدت حاصل آمد عبارت متلاشی شود. چون در صحت معرفت زفانها گنگ بود از عبارت، کتب اولیتر که ضایع بود. و از مشایخ رضی اللّه عنهم بهجز وی همین کردند چون شیخ المشایخ ابوسعید فضل اللّه بن محمد المیهنی رحمه اللّه و غیر وی که کتب خود به آب دادند. و گروهی از مترسمان از کاهلی و مدد جهل را بدان احرار تقلید کردند و مانا که آن احرار بدان بهجز انقطاع علایق نخواستند و ترک التفات و فراغت دل از مادون وی و این جز از سُکْر ابتدا و آتش کودکی راست نیاید؛ از آنچه متمکن را کونین حجاب نکند، کاغذ پارهای هم حجاب نکند. چون دل از علایق منقطع شد، پارهای کاغذ را چه قیمت بود؟
هوش مصنوعی: علی بن عثمان جلابی میگوید که ممکن است آن پیر بزرگ منظورش از اصطلاح «وصول» رسیدن به راه حق باشد. زیرا عباراتی که در کتابهای مربوط به راه حق وجود ندارد، وقتی راه روشن شود، دیگر نیازی به عبارات نیست. در زمانی که شناخت صحیح از طریق کلام امکانپذیر نیست، نوشتهها ارزش بیشتری دارند. برخی از مشایخ نیز مانند شیخ ابوسعید فضلاللّه میهنی، کتابهای خود را از بین بردند. عدهای نیز به دلایل مختلف، به این امر توجه نکردند و فقط خواهان رها کردن علایق دنیا و فراغت از مسائل دنیوی بودند. این حالت به نوعی ناشی از سرخوشی و شگفتی آغازین است. وقتی دل از وابستگیها آزاد شود، دیگر حتی تکهای کاغذ هم نمیتواند حجاب باشد و ارزش خاصی نخواهد داشت.
اما آن که گوید: «شستن کتاب مراد نفی عبارت است ازتحقیق معنی»چنانکه گفتیم پس اولیتر ان بود که عبارت از زبان منفی باشد؛ از آنچه در کتاب عبارتی مکتوب است و بر زبان عبارتی جاری و عبارتی از عبارتی اولیتر نباشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که "شستن کتاب" به معنای از بین بردن عبارت است و معانی آن را تحقیق کند، به نظر میرسد بهتر است که این عبارت به زبان منفی بیان شود، بهجای اینکه بر اساس متنی که در کتاب نوشته شده، بیانی بیابد که به جملات دیگر وابسته باشد.
و مرا چنین صورت بندد که احمدبن ابی الحواری رحمةاللّه علیه اندر غلبهٔ حال خود مستمع نیافت و شرح حال خود بر کاغذ پارهها نبشت. چون بسیار فراهم آمد اهل نیافت تا نشر کردی. به آب فرو گذاشت وگفت:«نیکو دلیلی تو؛ اما چون مراد برآمد از تو، مشغول شدن به تو محال بود.» و نیز احتمال کند که وی را کتب از اوراد و معاملات باز میداشت و مشغول میگردانید، شغل از پیش خود برداشت و فراغت دل طلبید مر معنی را و به ترک عبارات بگفت.
هوش مصنوعی: مرا اینگونه توصیف میکند که احمد بن ابی الحواری، رحمت خدا بر او، در اوج حالتی که داشت نتوانست کسی را برای شنیدن داستان خود پیدا کند و پس از آن، تجربیاتش را بر روی تکهکاغذهایی نوشت. وقتی که این نوشتهها جمع آوری شد، کسی برای نشر آنها پیدا نشد. بنابراین، آن را در آب انداخت و گفت: «شاهکاری که تو فراهم کردی خوب است؛ اما چون هدف تو به اتمام رسید، درگیر شدن با تو امکانپذیر نیست.» همچنین بر این نکته تأمل کرد که احتمالاً آن نوشتهها او را از ذکرهایش و امور دینیاش باز میداشت و موجب مشغولیتش میشد. بنابراین، کارهای خود را کنار گذاشت و به دنبال آرامش دل بود و به ترک عبارات پرداخت.