گنجور

بخش ۱۵ - ۱۵ ابوالحسن سریّ بن المُغلّس السّقطی، رحمةاللّه علیه

و منهم: شیخ اهل حقایق، و منقطع از جمله علایق، ابوالحسن سری بن المُغلّس السّقطی، رحمة اللّه علیه

خال جنید بود و عالم به جملهٔ علوم، و اندر تصوّف ورا شأنی عظیم است و ابتدا کسی که اندر ترتیب مقامات و بسط احوال خوض کرد وی بود، رحمة اللّه علیه و بیشتر از مشایخ عراق مریدان وی‌اند و وی حبیب راعی را دیده بود و با وی صحبت داشته و مرید معروف کرخی بود. اندر بازار بغداد سقط فروشی کردی چون بازار بغداد بسوخت، وی را گفتند: «دوکانت بسوخت.» گفت: «من فارغ شدم از بند آن.» چون نگاه کردند، دوکان وی نسوخته بود و از چهار سوی آن همه دوکان‌ها بسوخته. چون آن چنان بدید هرچه داشت به درویشان داد و طریق تصوّف اختیار کرد.

وی را پرسیدند که: «ابتدای حالت چگونه بود؟» گفت: «حبیب راعی روزی به دوکان من اندر آمد. من شکسته‌ای فرا وی دادم که: به درویشان ده. مرا گفت: جَبَرک اللّه. از آن روز که این نکته به گوش من رسید، نیز از من فلاح دنیایی برخاست.»

و از وی می‌آید که گفت: «اللّهمَّ مَهْما عَذَّبتَنِی بِشیءٍ فَلاتُعَذِّبْنی بِذُلِّ الحِجابِ.» بار خدایا، اگر مرا به چیزی عذاب کنی به ذل حجابم عذاب مکن؛ از آن که چون محجوب نباشم از تو، عذاب و بلا به ذکر و مشاهدت تو بر من آسان بود و چون از تو محجوب باشم نعیم ابدی تو هلاک من باشد به ذل حجاب تو. پس بلایی که اندر مشاهدت مُبلی بود بلا نبود. بلا نعمت بود که اندر حجاب مُبلی بود؛ که اندر دوزخ هیچ بلا سخت‌تر از حجاب نیست؛ که اگر اندر دوزخ، اهل دوزخ، به خدای تعالی مکاشف اندی هرگز مؤمنان عاصی را از بهشت یاد نیایدی؛ که دیدار حق عزّاسمُه جان را چندان مشرب دهد که از عذاب تن و بلای کالبد یادش نیایدی و خبر نداردی و اندر بهشت هیچ نعمت کامل‌تر از کشف نیست، که اگر آن همه نعمت و صد چندان دیگر اندر حق ایشان محصول باشدی و ایشان از خداوند محجوب، هلاک از دل‌ها و جانهای ایشان برآیدی. پس سنت بار خدای آن است که اندر همه احوال دل دوستان را به خود بینا دارد تا همه مشقت و ریاضت و بلاها به شرب آن بتوانند کشید تا دعاشان چنین باشد که: «همه عذاب‌ها دوست‌تر از حجاب تو داریم؛ که چون جمال تو بر دلهای ما مکشوف باشد از بلا نیندیشیم.» واللّه اعلم.

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و منهم: شیخ اهل حقایق، و منقطع از جمله علایق، ابوالحسن سری بن المُغلّس السّقطی، رحمة اللّه علیه
هوش مصنوعی: از جمله آن‌ها، شیخی از اهل حقایق است که از تمامی وابستگی‌ها جدا شده، ابوالحسن سری بن المغلس السقطی، رحمت خدا بر او باد.
خال جنید بود و عالم به جملهٔ علوم، و اندر تصوّف ورا شأنی عظیم است و ابتدا کسی که اندر ترتیب مقامات و بسط احوال خوض کرد وی بود، رحمة اللّه علیه و بیشتر از مشایخ عراق مریدان وی‌اند و وی حبیب راعی را دیده بود و با وی صحبت داشته و مرید معروف کرخی بود. اندر بازار بغداد سقط فروشی کردی چون بازار بغداد بسوخت، وی را گفتند: «دوکانت بسوخت.» گفت: «من فارغ شدم از بند آن.» چون نگاه کردند، دوکان وی نسوخته بود و از چهار سوی آن همه دوکان‌ها بسوخته. چون آن چنان بدید هرچه داشت به درویشان داد و طریق تصوّف اختیار کرد.
هوش مصنوعی: جنید شخصیتی برجسته و عالم در تمامی علوم بود و در مساله تصوف مقام والایی داشت. او نخستین کسی بود که در زمینه مراحل و حالت‌های تصوف به بررسی و تحلیل پرداخت. بیشتر مشایخ عراقی، پیرو او بودند و او با حبیب راعی دیدار داشته و با او صحبت کرده بود. جنید در گذشته در بازار بغداد، مغازه سقط فروشی داشت و زمانی که بازار آتش گرفت، به او گفتند که مغاز‌ه‌اش سوخته است. او پاسخ داد: «من از وابستگی به آن رها شدم.» وقتی به مغازه‌اش نگاه کردند، متوجه شدند که مغازه او سالم مانده و فقط مغازه‌های اطراف سوخته‌اند. پس از این واقعه، او تمام دارایی‌هایش را به درویشان بخشید و راه تصوف را برگزید.
وی را پرسیدند که: «ابتدای حالت چگونه بود؟» گفت: «حبیب راعی روزی به دوکان من اندر آمد. من شکسته‌ای فرا وی دادم که: به درویشان ده. مرا گفت: جَبَرک اللّه. از آن روز که این نکته به گوش من رسید، نیز از من فلاح دنیایی برخاست.»
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که حالت اولیه‌ات چگونه بود؟ او گفت: «روزی حبیب راعی به فروشگاهم آمد و من شکسته‌ای را به او دادم تا به درویشان بدهد. او به من گفت: خداوند تو را عوض دهد. از آن روز که این جمله را شنیدم، نیز خوشبختی دنیایی برای من آغاز شد.»
و از وی می‌آید که گفت: «اللّهمَّ مَهْما عَذَّبتَنِی بِشیءٍ فَلاتُعَذِّبْنی بِذُلِّ الحِجابِ.» بار خدایا، اگر مرا به چیزی عذاب کنی به ذل حجابم عذاب مکن؛ از آن که چون محجوب نباشم از تو، عذاب و بلا به ذکر و مشاهدت تو بر من آسان بود و چون از تو محجوب باشم نعیم ابدی تو هلاک من باشد به ذل حجاب تو. پس بلایی که اندر مشاهدت مُبلی بود بلا نبود. بلا نعمت بود که اندر حجاب مُبلی بود؛ که اندر دوزخ هیچ بلا سخت‌تر از حجاب نیست؛ که اگر اندر دوزخ، اهل دوزخ، به خدای تعالی مکاشف اندی هرگز مؤمنان عاصی را از بهشت یاد نیایدی؛ که دیدار حق عزّاسمُه جان را چندان مشرب دهد که از عذاب تن و بلای کالبد یادش نیایدی و خبر نداردی و اندر بهشت هیچ نعمت کامل‌تر از کشف نیست، که اگر آن همه نعمت و صد چندان دیگر اندر حق ایشان محصول باشدی و ایشان از خداوند محجوب، هلاک از دل‌ها و جانهای ایشان برآیدی. پس سنت بار خدای آن است که اندر همه احوال دل دوستان را به خود بینا دارد تا همه مشقت و ریاضت و بلاها به شرب آن بتوانند کشید تا دعاشان چنین باشد که: «همه عذاب‌ها دوست‌تر از حجاب تو داریم؛ که چون جمال تو بر دلهای ما مکشوف باشد از بلا نیندیشیم.» واللّه اعلم.
هوش مصنوعی: بار خدایا، اگر مرا به چیزی عذاب کنی، به ذلّت حجابم عذاب نکن. زیرا وقتی که از تو محجوب نباشم، عذاب و مصیبت در برابر ذکر و دلایل حضورت بر من آسان خواهد بود، اما اگر محجوب شوم، نعمت ابدی تو به خاطر ذلّت حجاب از دست می‌رود. بنابراین، مصیبتی که در معرفت تو وجود دارد، در واقع عذابی نیست، بلکه عذاب حقیقی در حجاب توست؛ زیرا هیچ عذابی در جهنم به سختی حجاب نیست. اگر اهل جهنم به خداوند مکاشف شوند، هرگز به یاد مؤمنان گناهکار بهشت نخواهند افتاد، زیرا دیدار حق آنقدر جان را سیراب می‌کند که عذاب جسم و مشکلات دنیایی را فراموش می‌کنند. و در بهشت، هیچ نعمتی کامل‌تر از کشف و دیدار حق نیست، چون حتی اگر همه نعمت‌ها و بیشتر از آن‌ها به آن‌ها داده شود، اگر از خداوند محجوب باشند، هلاک در دل‌ها و جانشان خواهد بود. بنابراین، سنت خداوند این است که در تمام حال‌ها دل دوستانش را به خود بینا کند تا بتوانند تمام سختی‌ها و مشکلات را با اشتیاق به جمال او تحمل کنند و دعا کنند که همه عذاب‌ها را از حجاب تو بیشتر دوست دارند، زیرا وقتی جمال تو در دل‌های ما نمایان باشد، از بلاها نمی‌ترسیم.