گنجور

بخش ۴ - ۳ ابوالحسن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، رضی اللّه عنهم

و منهم: وارث نبوت و چراغ امت، سید مظلوم و امام مرحوم، زین العُبّاد و شمع الاوتاد، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، رضی اللّه عنهم

اکرم و اعبد اهل زمانهٔ خود بود و وی مشهور است به کشف حقایق و نشر دقایق. از وی پرسیدند که: «سعیدترین دنیا و آخرت کیست؟»

گفت: «مَنْ إذا رَضِیَ لَمْ یَحْمِلْهُ رِضاهُ عَلَی الباطِلِ، و إذا سخِطَ لَمْ یَخْرِجْه سَخَطُه مِن الحقِّ. آن که بر باطل راضی نبود چون راضی شود و خشمش از حق بیرون نیارد چون خشمگین گردد.»

و این از اوصاف کمال مستقیمان است؛ زانچه رضا دادن به باطل باطل بود و دست بداشتن حق اندر حال خشم، باطل؛ و مؤمن مبطل نباشد.

ونیز می‌آید که چون حسین علی را با فرزندان وی رضوان اللّه علیهم اندر کربلا بکشتند، جز وی کسی نماند که بر عورات قیم بودی و او بیمار بود و امیرالمؤمنین حسین رُضِیَ عنهم وی را علی اصغر خواندی. چون ایشان را بر اشتران برهنه به دمشق اندر آورند پیش یزید بن معاویه اخزاه اللّه یکی ورا گفت: «کَیْفَ أصْبَحْتُم یا علی و یا أهلَ بَیْتِ الرَّحْمةِ؟ قال: «أصْبَحنا مِنْ قَوْمِنا بِمَنْزِلَةِ قَوْمٍ مُوسی مِنْ آلِ فرعون، یُذّبِّحونَ أبْناءَنا و یَسْتَحیُونَ نِساءَنا، فلا نَدْری صَباحَنا من مَساءِنا، و هذا مِنْ حَقیقةِ بلاءِنا.»: «بامدادتان چون بود، یا علی و یا اهل بیت رحمت؟» گفت: «بامداد ما از جفای قوم خود، چون بامداد قوم موسی از بلای قوم فرعون بود که فرزندان ایشان را می‌کشتند و عوراتشان را برده می‌گرفتند؛ تا نه بامداد و نه شبانگاه می‌شناسیم و این از حقیقت بلای ماست و ما مر خداوند را جل جلاله شکر گوییم بر نعمتهای وی و صبر کنیم بر بلیات وی.»

و اندر حکایات است که هشام بن عبدالملک بن مروان سالی به حج آمد، خانه را طواف می‌کرد، خواست تا حجر ببوسد از زحمت خلق راه نیافت. آنگاه بر منبر شد و خطبه کرد. آنگاه زین العابدین، علی بن الحسین رضی اللّه عنه به مسجد اندر آمد با رویی مقمر و خدی منور و جامه‌ای معطر، و ابتدای طواف کرد چون به نزدیک حجر فراز رسید، مردمان مر تعظیم ورا حجر خالی کردند که تا وی مر آن را ببوسید.

مردی از اهل شام، چون آن هیبت بدید با هشام گفت: «یا امیرالمؤمنین، تو را به حجره راه ندادند که امیری، آن جوان خوبروی که بود که بیامد مردمان جمله از حجر در رمیدند و جای خالی کردند؟»

هشام گفت: «من ورا نشناسم.» و مرادش آن بود تا اهل شام مر او را نشناسند و بدو تولّا نکنند و به امارت وی رغبت ننمایند.

فرزدق شاعر آن‌جا استاده بود، گفت: «من او را شناسم.» گفتند: «آن کیست، یا بافراس؟ ما را خبر ده، که سخت مهیب جوانی دیدیم وی را.» فرزدق گفت: «شما گوش دارید تا به ارتجال صفت نسبت وی کنم:

هذَا الّذی تَعْرِفُ البَطْحاءُ وَطْأَتَهُ
والبیتُ یعرِفُه و الحِلُّ وَالْحَرَمُ
هذَا بنُ خیرِ عبادِ اللّه کُلِّهُمُ
هذَا التّقیُّ النّقیُّ الطّاهِرُ الْعَلَمُ
هذَا ابنُ فاطمةِ الزّهراءِ، وَیْحَکُمُ
وَابنُ الوصیِّ علیٍّ خیرُکم قَدَمُ
إذا رَأَتْهُ قُرَیشٌ قالَ قائلُها
إلی مَکارمِ هذا یَنْتَهی الکَرَمُ
یُنْمَی إلی ذِرْوةِ العزِّ الَّتی قَصُرَتْ
عَنْ نَیْلِها عَرَبُ الإسلامِ و العجمُ
مَنْ جَدُّه دانَ فضلُ الأنبیاءِ لَه
و فضلُ اُمّتهِ دانَتْ له الأمَمُ
یَنْشقُّ نُورُ الدّجی عَن نورِ طَلْعَتِه
کَالشَّمْسِ ینجابُ عَنْ إشْراقِهَا الظُّلَمُ
یکادُ یُمْسِکُه عِرْفانَ راحتِه
رُکنُ الحطیم إذا ما جاءَ یَسْتَلِمُ
یُغْضی حیاءً و یُغْضی مِنْ مَهابَتهِ
فَما یُکَلَّمُ إلَّا حینَ یَبْتَسِمُ
فی کفِّه خَیْزُروانٌ ریحُها عَبِقٌ
مِنْ کفِّ أروعَ فی عِرْنینِهِ شَمَمُ
مُشْتَقُّةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ نَبْعَتُه
طابَتْ عناصِرُه والخِیمُ والشِّیَمُ
کِلْتا یَدَیْهِ غِیاثٌ عَمَّ نَفْعُهُما
تُستوکَفانِ وَلایَعْرُوهُما العَدَمُ
عمّ البریّةَ بِالاحسانِ فَانْقَشَعَتْ
عنهُ الغیابةُ والإملاقُ والظُّلَمُ
لایَسْتَطیعُ جوادٌ بُعْدَ غایَتِهم
ولایُدانِیهِم قومٌ وَ إنْ کَرُموا
هُمُ الغُیوثُ إذا ما أزمةٌ أَزَمَتْ
وَالأُسْدُ أسْدُ الشَّری و البأس یحتدمُ
مِنْ مَعْشَرٍ حبُّهُم دینٌ وَبُغْضُهُمُ
کُفْرٌ وَ قُرْبُهم مَنْجیً و مُعْتَصَمُ
ان عُدَّ اهلُ التُّقی کانُوا ائمّتَهم
اوقیلَ مَنْ خیرُ أهلِ الأرضِ قیلَ هُمُ»

و مانند این در مدح وی بیتی چند بگفت و وی را و اهل بیت پیغمبر را علیهم السّلام بستود. هشام با وی خشم گرفت و بفرمود تا وی را به عُسفان حبس کردند؛ و آن، جایی است میان مکه و مدینه. این خبر، همچنان که بود، بعینه بدو نقل کردند بفرمود تا دوازده هزار درم بدو بردند. گفت: «ورا بگویید: یا بافراس، ما را معذور دار؛ که ما ممتحنانیم و بیش از این چیزی معلوم نداشتیم که به تو فرستادیمی.» فرزدق آن سیم باز فرستاد و گفت: «یا پسر پیغامبر خدای، من از برای سیم، اشعار بسیار گفته بودم و اندر آن مدایح دروغ آورده. این ابیات مر کفّارت بعضی از آن را گفتم از برای خدای و دوستی رسول و فرزندان وی را.» چون پیغام به زین العابدین بردند، گفت: «بازگردید و این سیم بازبرید و بگویید: یا بافراس، اگر ما را دوست داری مپسند که ما بازگردیم بدان چیزی که بداده باشیم و از ملک خود بیرون کرده.» آنگاه فرزدق آن سیم بستد و بپذیرفت.

و مناقب آن سید بیش از آن است که آن را جمع توان کرد و اللّه اعلم.

اطلاعات

قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و منهم: وارث نبوت و چراغ امت، سید مظلوم و امام مرحوم، زین العُبّاد و شمع الاوتاد، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، رضی اللّه عنهم
هوش مصنوعی: و از ایشان: وارث پیامبری و نور امت، آقای مظلوم و امام بزرگوار، زینت عبادت‌کنندگان و روشنی ادامه‌دهندگان، ابوالحسن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب، خدا آنان را رحمت کند.
اکرم و اعبد اهل زمانهٔ خود بود و وی مشهور است به کشف حقایق و نشر دقایق. از وی پرسیدند که: «سعیدترین دنیا و آخرت کیست؟»
هوش مصنوعی: اکرم و اعبد در دوران خود از معروف‌ترین افراد شناخته می‌شدند و به کشف حقایق و بیان نکات دقیق معروف بودند. از او سوال کردند: «سعیدترین فرد در دنیا و آخرت کیست؟»
گفت: «مَنْ إذا رَضِیَ لَمْ یَحْمِلْهُ رِضاهُ عَلَی الباطِلِ، و إذا سخِطَ لَمْ یَخْرِجْه سَخَطُه مِن الحقِّ. آن که بر باطل راضی نبود چون راضی شود و خشمش از حق بیرون نیارد چون خشمگین گردد.»
هوش مصنوعی: او گفت: «کسی که در باطل راضی نمی‌شود، وقتی راضی می‌شود، راضی‌اش او را به سمت باطل نمی‌برد و زمانی که خشمگین می‌شود، خشمش او را از حق خارج نمی‌کند.»
و این از اوصاف کمال مستقیمان است؛ زانچه رضا دادن به باطل باطل بود و دست بداشتن حق اندر حال خشم، باطل؛ و مؤمن مبطل نباشد.
هوش مصنوعی: از ویژگی‌های کمال افرادی که مسیر درست را دنبال می‌کنند، این است که به باطل راضی نمی‌شوند، زیرا این یک باطل است. همچنین، حمایت از حق در حالی که در خشم هستیم نیز نادرست است. مؤمن هرگز به باطل پشت نمی‌کند.
ونیز می‌آید که چون حسین علی را با فرزندان وی رضوان اللّه علیهم اندر کربلا بکشتند، جز وی کسی نماند که بر عورات قیم بودی و او بیمار بود و امیرالمؤمنین حسین رُضِیَ عنهم وی را علی اصغر خواندی. چون ایشان را بر اشتران برهنه به دمشق اندر آورند پیش یزید بن معاویه اخزاه اللّه یکی ورا گفت: «کَیْفَ أصْبَحْتُم یا علی و یا أهلَ بَیْتِ الرَّحْمةِ؟ قال: «أصْبَحنا مِنْ قَوْمِنا بِمَنْزِلَةِ قَوْمٍ مُوسی مِنْ آلِ فرعون، یُذّبِّحونَ أبْناءَنا و یَسْتَحیُونَ نِساءَنا، فلا نَدْری صَباحَنا من مَساءِنا، و هذا مِنْ حَقیقةِ بلاءِنا.»: «بامدادتان چون بود، یا علی و یا اهل بیت رحمت؟» گفت: «بامداد ما از جفای قوم خود، چون بامداد قوم موسی از بلای قوم فرعون بود که فرزندان ایشان را می‌کشتند و عوراتشان را برده می‌گرفتند؛ تا نه بامداد و نه شبانگاه می‌شناسیم و این از حقیقت بلای ماست و ما مر خداوند را جل جلاله شکر گوییم بر نعمتهای وی و صبر کنیم بر بلیات وی.»
هوش مصنوعی: پس از کشتن حسین علی و فرزندانش در کربلا، تنها فردی باقی ماند که وظیفه نگهداری از خانواده را بر عهده داشت و او نیز بیمار بود. حسین به او علی اصغر گفت. وقتی آن افراد را به طور عریان بر روی شترها به دمشق آوردند و پیش یزید بن معاویه بردند، یکی از آن‌ها از علی سوال کرد که: «چطور هستید ای علی و ای اهل بیت رحمت؟» علی پاسخ داد: «ما اکنون به مانند قوم موسی هستیم در برابر قوم فرعون، که فرزندان ما را می‌کشند و زنان ما را به اسارت می‌برند؛ تا جایی که نه صبح‌هایمان را می‌شناسیم و نه شب‌هایمان را. این است واقعیت بلای ما.» از این رو حسین و خانواده‌اش بر نعمت‌های خداوند شکر می‌گویند و بر بلاها صبر می‌کنند.
و اندر حکایات است که هشام بن عبدالملک بن مروان سالی به حج آمد، خانه را طواف می‌کرد، خواست تا حجر ببوسد از زحمت خلق راه نیافت. آنگاه بر منبر شد و خطبه کرد. آنگاه زین العابدین، علی بن الحسین رضی اللّه عنه به مسجد اندر آمد با رویی مقمر و خدی منور و جامه‌ای معطر، و ابتدای طواف کرد چون به نزدیک حجر فراز رسید، مردمان مر تعظیم ورا حجر خالی کردند که تا وی مر آن را ببوسید.
هوش مصنوعی: روزی هشام بن عبدالملک، که پادشاهی معروف بود، به همراه جمعی به حج آمد و در حال طواف دور خانه خدا بود. او تصمیم گرفت تا حجر الأسود را ببوسد، اما به دلیل ازدحام جمعیت نتوانست به آن نزدیک شود. سپس به منبر رفت و خطبه‌ای ایراد کرد. در این حین، زین العابدین، علی بن حسین، با چهره‌ای نورانی و لباس‌های خوشبو به مسجد وارد شد و در آغاز طواف خود قرار گرفت. وقتی به سمت حجر نزدیک شد، مردم به احترام او راه را باز کردند تا او بتواند حجر را ببوسد.
مردی از اهل شام، چون آن هیبت بدید با هشام گفت: «یا امیرالمؤمنین، تو را به حجره راه ندادند که امیری، آن جوان خوبروی که بود که بیامد مردمان جمله از حجر در رمیدند و جای خالی کردند؟»
هوش مصنوعی: مردی از شام وقتی آن شخصیت را دید به هشام گفت: «ای امیر مؤمنان، چرا به حجره راه ندادند؟ آن جوان خوش‌قیافه که آمد، همه مردم از حجره خارج شدند و جا را برای او خالی کردند، او کیست؟»
هشام گفت: «من ورا نشناسم.» و مرادش آن بود تا اهل شام مر او را نشناسند و بدو تولّا نکنند و به امارت وی رغبت ننمایند.
هوش مصنوعی: هشام گفت: «من ورا نمی‌شناسم.» منظورش این بود که مردم شام او را نشناسند و نسبت به او توجه نکنند و تمایلی به پذیرش مقام او نداشته باشند.
فرزدق شاعر آن‌جا استاده بود، گفت: «من او را شناسم.» گفتند: «آن کیست، یا بافراس؟ ما را خبر ده، که سخت مهیب جوانی دیدیم وی را.» فرزدق گفت: «شما گوش دارید تا به ارتجال صفت نسبت وی کنم:
هوش مصنوعی: فرزدق شاعر در آنجا ایستاده بود و گفت: «من او را می‌شناسم.» دیگران پرسیدند: «او کیست، یا از کدام نژاد است؟ به ما خبر بده، چون جوانی را که دیدیم بسیار ترسناک بود.» فرزدق پاسخ داد: «شما گوش کنید تا به صورت ناشیانه از ویژگی‌های او بگویم:»
هذَا الّذی تَعْرِفُ البَطْحاءُ وَطْأَتَهُ
والبیتُ یعرِفُه و الحِلُّ وَالْحَرَمُ
هوش مصنوعی: این شخصی که توصیف می‌شود، در مکانی شناخته‌شده و مهم قرار دارد. زمین و خانه به خوبی او را می‌شناسند و این محل، چه در حلال و چه در حرام، محل آشنایی برای اوست.
هذَا بنُ خیرِ عبادِ اللّه کُلِّهُمُ
هذَا التّقیُّ النّقیُّ الطّاهِرُ الْعَلَمُ
هوش مصنوعی: این فرد، فرزند بهترین بندگان خداست، یعنی انسانی پارسا، خالص و پاک که در میان دیگران درخشان و سرآمد است.
هذَا ابنُ فاطمةِ الزّهراءِ، وَیْحَکُمُ
وَابنُ الوصیِّ علیٍّ خیرُکم قَدَمُ
هوش مصنوعی: این شخص، پسر فاطمه زهرا است، وای به حال شما! پسر وصی علی، بهترین شماهاست که در میان شما آمده است.
إذا رَأَتْهُ قُرَیشٌ قالَ قائلُها
إلی مَکارمِ هذا یَنْتَهی الکَرَمُ
هوش مصنوعی: وقتی قریش او را دیدند، یکی از آن‌ها گفت: «مکارم و بزرگواری‌ها به این‌جا ختم می‌شود.»
یُنْمَی إلی ذِرْوةِ العزِّ الَّتی قَصُرَتْ
عَنْ نَیْلِها عَرَبُ الإسلامِ و العجمُ
هوش مصنوعی: این شعر به عبارتی می‌گوید که کسی به اوج عزت و شرافتی می‌رسد که عرب‌ها و عجم‌ها (غیر عرب‌ها) از رسیدن به آن عاجز مانده‌اند. این نشان‌دهنده بلندی مقام و منزلت آن شخص است که دیگران نمی‌توانند به آن دست یابند.
مَنْ جَدُّه دانَ فضلُ الأنبیاءِ لَه
و فضلُ اُمّتهِ دانَتْ له الأمَمُ
هوش مصنوعی: هر کس که در کاوش و تلاش خود کوشا باشد، فضیلت پیامبران را خواهد شناخت و اگر بخواهد، جامعه‌اش هم به او افتخار خواهد کرد و از او تبعیت خواهد کرد.
یَنْشقُّ نُورُ الدّجی عَن نورِ طَلْعَتِه
کَالشَّمْسِ ینجابُ عَنْ إشْراقِهَا الظُّلَمُ
هوش مصنوعی: نور شب با ظهور چهره او شکافته می‌شود، مانند اینکه ظلمت با تابش خورشید کنار می‌رود.
یکادُ یُمْسِکُه عِرْفانَ راحتِه
رُکنُ الحطیم إذا ما جاءَ یَسْتَلِمُ
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، این شعر به حالتی اشاره دارد که در آن فردی با دلی آرام و مطمئن به سوی کعبه می‌رود و در حالی که به سلامت روحی خود می‌بالد، آغوش خود را به‌سوی رکن کعبه باز می‌کند تا آن را ببوسد. این تصویر نمایان‌گر احساس امنیت و آرامش در نزدیکی خداوند است.
یُغْضی حیاءً و یُغْضی مِنْ مَهابَتهِ
فَما یُکَلَّمُ إلَّا حینَ یَبْتَسِمُ
هوش مصنوعی: او از شرم چشمانش را فرو می‌آورد و به خاطر مقام و عظمتش نیز همین کار را می‌کند، بنابراین تنها وقتی صحبت می‌کند که لبخند بزند.
فی کفِّه خَیْزُروانٌ ریحُها عَبِقٌ
مِنْ کفِّ أروعَ فی عِرْنینِهِ شَمَمُ
هوش مصنوعی: در دستانش گلی خوشبو وجود دارد که عطرش تمام فضا را پر کرده است و این عطر به طرز شگفت‌انگیزی از دستانی زیبا و با سلیقه ناشی می‌شود.
مُشْتَقُّةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ نَبْعَتُه
طابَتْ عناصِرُه والخِیمُ والشِّیَمُ
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی از وجود نسل و خانواده‌ای سخن می‌گوید که از ویژگی‌ها و ارزش‌های پیامبر اسلام ریشه گرفته و هر یک از عناصر آن پاک و نیکوست. زندگی، اصول و اخلاق این خانواده نمایانگر صفاتی است که از مقام والای پیامبر نشأت می‌گیرد.
کِلْتا یَدَیْهِ غِیاثٌ عَمَّ نَفْعُهُما
تُستوکَفانِ وَلایَعْرُوهُما العَدَمُ
هوش مصنوعی: هر دو دست او مانند بارانی هستند که فایده‌اش به همه می‌رسد و هیچ‌گاه از آن خالی نمی‌مانند.
عمّ البریّةَ بِالاحسانِ فَانْقَشَعَتْ
عنهُ الغیابةُ والإملاقُ والظُّلَمُ
هوش مصنوعی: با نیکوکاری به مردم کمک کن تا فقر، تنگ‌دستی و ستم از میان برود و چهره‌ی حقیقت نمایان شود.
لایَسْتَطیعُ جوادٌ بُعْدَ غایَتِهم
ولایُدانِیهِم قومٌ وَ إنْ کَرُموا
هوش مصنوعی: هیچ ستمگری نمی‌تواند به هدف نهایی آن‌ها برسد و حتی اگر قومی بزرگوار باشند، نمی‌توانند به جایگاه آنها نزدیک شوند.
هُمُ الغُیوثُ إذا ما أزمةٌ أَزَمَتْ
وَالأُسْدُ أسْدُ الشَّری و البأس یحتدمُ
هوش مصنوعی: آن‌ها همچون باران‌های نیکو هستند وقتی که مشکلی بزرگ پیش می‌آید، و شیرها در میدان جنگ چون شیران شجاع و دلیر می‌جنگند.
مِنْ مَعْشَرٍ حبُّهُم دینٌ وَبُغْضُهُمُ
کُفْرٌ وَ قُرْبُهم مَنْجیً و مُعْتَصَمُ
هوش مصنوعی: از جمعیتی که محبتشان دین و ایمان است و دشنام به آن‌ها کفر به شمار می‌رود، نزدیکی و همراهی با آن‌ها نجات‌بخش و پناهگاهی مطمئن است.
ان عُدَّ اهلُ التُّقی کانُوا ائمّتَهم
اوقیلَ مَنْ خیرُ أهلِ الأرضِ قیلَ هُمُ»
هوش مصنوعی: اگر اهل تقوا را بشماریم، آنها پیشوایان و رهبرانشان هستند و اگر بپرسیم که بهترین افراد روی زمین کیستند، گفته می‌شود که آنها همین اهل تقوا هستند.
و مانند این در مدح وی بیتی چند بگفت و وی را و اهل بیت پیغمبر را علیهم السّلام بستود. هشام با وی خشم گرفت و بفرمود تا وی را به عُسفان حبس کردند؛ و آن، جایی است میان مکه و مدینه. این خبر، همچنان که بود، بعینه بدو نقل کردند بفرمود تا دوازده هزار درم بدو بردند. گفت: «ورا بگویید: یا بافراس، ما را معذور دار؛ که ما ممتحنانیم و بیش از این چیزی معلوم نداشتیم که به تو فرستادیمی.» فرزدق آن سیم باز فرستاد و گفت: «یا پسر پیغامبر خدای، من از برای سیم، اشعار بسیار گفته بودم و اندر آن مدایح دروغ آورده. این ابیات مر کفّارت بعضی از آن را گفتم از برای خدای و دوستی رسول و فرزندان وی را.» چون پیغام به زین العابدین بردند، گفت: «بازگردید و این سیم بازبرید و بگویید: یا بافراس، اگر ما را دوست داری مپسند که ما بازگردیم بدان چیزی که بداده باشیم و از ملک خود بیرون کرده.» آنگاه فرزدق آن سیم بستد و بپذیرفت.
هوش مصنوعی: فرزدق در مدح شخصیت های بزرگ اسلام اشعاری خواند و اهل بیت پیامبر را ستود. هشام از این کار او ناراحت شد و دستور داد او را در عُسفان، که میان مکه و مدینه قرار دارد، حبس کنند. خبر این موضوع به فرزدق رسید و هشام دستور داد دوازده هزار درم به او بدهند. فرزدق پیامی فرستاد و گفت: «ای فرزند پیامبر خدا، من برای این پول اشعار زیادی سروده‌ام و در آنها به مدح شما به نحوی تمجید کرده‌ام که درست نیست. این ابیات را برای خدا و محبت به رسول و خانواده‌اش سروده‌ام.» زین العابدین این پیام را دریافت کرد و گفت: «بازگردید و این پول را پس بدهید و به او بگویید: ای فرزدق، اگر ما را دوست داری، نپسند که به چیزی که از ما دریافت کرده‌ای بازگردیم و از سرزمین خود بیرون رفته باشیم.» در نهایت، فرزدق پول را پذیرفت و از آن استفاده کرد.
و مناقب آن سید بیش از آن است که آن را جمع توان کرد و اللّه اعلم.
هوش مصنوعی: و ویژگی‌ها و فضایل آن بزرگوار به قدری زیاد است که نمی‌توان همه آن‌ها را جمع‌آوری کرد و خدا داناتر است.

حاشیه ها

1392/08/28 14:10
امید

اللهم صل علی نبیک و آله طیبین طاهرین