گنجور

بخش ۲ - فصل

اما شرط مرقعات آن است که از برای خفت و فراغت سازد، و چون اصلی بود هرکجا پاره شود رقعه‌ای بر آن گذارد و مشایخ را رحمهم اللّه و رضی عنهم اندر این دو قول است:

گروهی گویند که: دوختن رقعه را ترتیب نگاه داشتن شرط نیست. باید که از آن‌جا که سوزن سر برآرد بر کشد و اندر آن تکلف نکند.

و گروهی دیگر گویند که: دوختن رقعه را ترتیب و راستی شرط است و نگاه داشتن تضریب و تکلف کردن اندر راستی آن؛ که این معاملت فقر است و صحت معاملت دلیل صحت اصل باشد.

و من که علی بن عثمان الجلابی‌‌ام وفقنی اللّه از شیخ المشایخ، ابوالقاسم کُرکانی رضی اللّه عنه در طوس پرسیدم که: «درویش را کمترین چه چیز باید تا اسم فقر را سزاوار گردد؟» گفت: «سه چیز باید که کم از آن نشاید: یکی باید که پاره‌ای راست برداند دوخت، و دیگر سخنی راست بداند شنید، و سدیگر پایی راست بر زمین داند زد.»

گروهی از درویشان که با من حاضر بودند که این بگفت، چون به دویره باز آمدیم، هر کسی را سری پدیدار آمد و گفتند که: «فقر خود همین است.» و بیشتر از ایشان در خوب دوختن پاره و بر زمین زدن پای می‌شتافتند و هر کسی را پندار آن بود که: «ما سخنان طریقت بدانیم شنید.» و به حکم آن که روی دل من بدان سید بود، نخواستیم که آن سخن وی بر زمین افتد. گفتم: «بیایید تا هر کسی اندر این سخن چیزی بگوییم.» هر یک صورت خود بگفتند. چون نوبت به من رسید، گفتم: «پارهٔ راست آن بود که به فقر دوزند نه به زینت؛ چون رقعه اگر به فقر دوزی اگر ناراست دوزی راست بود. و سخن راست شنیدن آن بود که به حال شنود نه به مُنیت و به جد اندر آن تصرف کند نه به هزل و به زندگانی مر آن را فهم کند نه به عقل و پای راست آن باشد که به وجد بر زمین نهد نه به لهو و به رسم.» بعین این سخن را بدان سید نقل کردند. گفت: «أصابَ عَلیٌّ، جَبَرَهُ اللّه».

پس مراد پوشیدن مرقعه مر این طایفه را تخفیف مئونت دنیا باشد و صدق فقر به خداوند، تعالی.

و اندر آثار صحیح وارد است که عیسی بن مریم علیه السّلام مرقعه‌ای داشت که وی را به آسمان بردند و یکی از مشایخ گفت: وی را به خواب دیدم با آن مرقعهٔ صوف و از هر رقعه‌ای نوری می‌درفشید. گفتم: «ایها المسیح، این انوار چیست بر این جامهٔ تو؟» گفت: «انوار اضطرار من است؛ که هر پاره‌ای از این به ضرورتی بردوخته‌ام. خدای عزّ و جلّ مر هر رنجی را که به ذل من رسانیده است مر آن را نوری گردانیده است.»

و نیز پیری را دیدم از اهل ملامت به ماوراء النهر که هر چیزی که آدمی را در آن نصیبی بودی نخوردی و نپوشیدی. چیزهایی خوردی که مردمان بینداختندی، چون ترهٔ پوسیده و کدوی تلخ و گزر تباه شده و مِثْلِهُم و پوشش از خرقه‌هایی ساختی که از راه برچیدی و نمازی کردی و از آن مرقعه ساختی.

و شنیدم که به مرو الرود پیری بود از متأخران از ارباب معانی، قوی حال و نیکو سیرت از بس رقعه‌های بی تکلف که بر سجاده و کلاه وی بود کژدم اندر آن بچه کردی.

و شیخ من رضی اللّه عنه پنجاه و شش سال یک جامه داشت که پاره‌های بی تکلف بر آن می‌گذاشتی.

و اندر حکایات عراقیان یافتم که دو درویش بودند: یکی صاحب مشاهدت و دیگر صاحب مجاهدت. آن یکی در عمر خود نپوشیدی مگر آن پاره‌ها که اندر سماع درویشان خرقه شدی و این که صاحب مجاهدت بود نپوشیدی مگر آن پاره‌ها که در حال استغفار که جرمی کرده شده بودی، خرقه شدی؛ تا زیّ ظاهرشان موافق باطن بودی و این پاس داشتن حال باشد.

و شیخ محمد بن خفیف رضی اللّه عنه بیست سال پلاسی داشت پوشیده و هر سال چهار چهل بداشتی و اندر هر چهل روز تصنیفی بکردی از غوامض علوم حقایق. اندر وقت وی پیری بود از محققان علمای طریقت به پَرَک پارس نشستی وی را محمد زکریا گفتندی. هرگز مرقعه نپوشیدی. از شیخ محمد پرسیدند که: «شرط مرقعه چیست و داشتن آن مر که را مسلم است؟» گفت: «شرط مرقعه آن است که محمد زکریا در میان پیراهن سفید به جای می‌آرد، و داشتن آن او را مسلم است.»

بخش ۱ - باب لُبس المرقعات: بدان که لبس مرقعه شعار متصوّفه است، و لبس مرقعات سنت است؛ از آن‌جا که رسول علیه السّلام فرمود: «علیکُم بلباسِ الصِّوفِ تَجِدونَ حَلاوَةَ الإیمانِ فی قُلوبِکم.» و نیز یکی از صحابه گوید، رضی اللّه عنه: «کان النّبیُّ صلّی اللّه علیه و سلم یلبسُ الصّوفَ و یرکَبُ الْحِمارَ.» و نیز رسول صلی اللّه علیه و سلم مر عایشه را گفت، رضی اللّه عنها: «لاتَضَیِّعِی الثَّوْبَ حتّی تُرَقِّعیه.» گفت: «بر شما بادا به جامهٔ پشمین تا حلاوت ایمان بیابید.» و روایت کردند که: «وی علیه السّلام جامهٔ پشمین پوشید و بر خر نشست.» و نیز گفت عایشه را رضی اللّه عنها که: «جامه را ضایع مکن تا رقعه یعنی پیوندها بر آن نگذاری.»بخش ۳ - فصل: اما ترک عادت این طایفه، شرط طریق ایشان نباشد و آن‌چه ایشان اندر حال، جامهٔ پشمین کمتر پوشند دو معنی راست: یکی آن که پشم‌ها شوریده شده است و چهارپایان اندر غارت‌ها از جای به جای افتاده، و دیگر آن که گروهی از مبتدعه مر جامهٔ پشمین را شعار کرده‌اند و خلاف شعار مبتدعان اگرچه خلاف سنت بود سنت بود.

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اما شرط مرقعات آن است که از برای خفت و فراغت سازد، و چون اصلی بود هرکجا پاره شود رقعه‌ای بر آن گذارد و مشایخ را رحمهم اللّه و رضی عنهم اندر این دو قول است:
هوش مصنوعی: اما شرط مرقعات این است که باید به منظور راحتی و سکونت تهیه شود. و هر کجا که اصلی وجود داشته باشد و پاره شود، باید رقعه‌ای بر روی آن گذاشت. مشایخ نیز در این باره دو نظر دارند.
گروهی گویند که: دوختن رقعه را ترتیب نگاه داشتن شرط نیست. باید که از آن‌جا که سوزن سر برآرد بر کشد و اندر آن تکلف نکند.
هوش مصنوعی: برخی معتقدند که برای دوختن رقعه نیازی به رعایت نظم خاصی نیست. باید فقط سوزن را از جایی که بیرون می‌آید، خارج کرد و در این کار نباید زحمت زیادی کشید.
و گروهی دیگر گویند که: دوختن رقعه را ترتیب و راستی شرط است و نگاه داشتن تضریب و تکلف کردن اندر راستی آن؛ که این معاملت فقر است و صحت معاملت دلیل صحت اصل باشد.
هوش مصنوعی: برخی دیگر معتقدند که برای دوختن رقعه، ترتیب و دقت لازم است و باید به تناسب و درستکاری آن توجه کرد؛ زیرا این عمل به منزله فقر است و سلامت معامله نشان‌دهنده صحت اصل موضوع است.
و من که علی بن عثمان الجلابی‌‌ام وفقنی اللّه از شیخ المشایخ، ابوالقاسم کُرکانی رضی اللّه عنه در طوس پرسیدم که: «درویش را کمترین چه چیز باید تا اسم فقر را سزاوار گردد؟» گفت: «سه چیز باید که کم از آن نشاید: یکی باید که پاره‌ای راست برداند دوخت، و دیگر سخنی راست بداند شنید، و سدیگر پایی راست بر زمین داند زد.»
هوش مصنوعی: علی بن عثمان الجلابی می‌گوید که از شیخ المشایخ، ابوالقاسم کرکانی در طوس پرسیدم: «حداقل چه ویژگی‌هایی باید در یک درویش باشد تا لایق نام فقر شود؟» او پاسخ داد: «سه چیز باید داشته باشد که کمتر از آن نداشته باشد: اول اینکه بخشی از راستگویی را درک کند و به دوخت بزند، دوم اینکه سخنی راست را بشناسد و سوم اینکه بر روی زمین به‌درستی گام بگذارد.»
گروهی از درویشان که با من حاضر بودند که این بگفت، چون به دویره باز آمدیم، هر کسی را سری پدیدار آمد و گفتند که: «فقر خود همین است.» و بیشتر از ایشان در خوب دوختن پاره و بر زمین زدن پای می‌شتافتند و هر کسی را پندار آن بود که: «ما سخنان طریقت بدانیم شنید.» و به حکم آن که روی دل من بدان سید بود، نخواستیم که آن سخن وی بر زمین افتد. گفتم: «بیایید تا هر کسی اندر این سخن چیزی بگوییم.» هر یک صورت خود بگفتند. چون نوبت به من رسید، گفتم: «پارهٔ راست آن بود که به فقر دوزند نه به زینت؛ چون رقعه اگر به فقر دوزی اگر ناراست دوزی راست بود. و سخن راست شنیدن آن بود که به حال شنود نه به مُنیت و به جد اندر آن تصرف کند نه به هزل و به زندگانی مر آن را فهم کند نه به عقل و پای راست آن باشد که به وجد بر زمین نهد نه به لهو و به رسم.» بعین این سخن را بدان سید نقل کردند. گفت: «أصابَ عَلیٌّ، جَبَرَهُ اللّه».
هوش مصنوعی: گروهی از درویش‌ها که با من بودند، وقتی این موضوع مطرح شد، به دویره برگشتیم و هر یک از آن‌ها نظری درباره آنچه گفته شده داشتند و عنوان کردند که "فقر خود همین است." بسیاری از آن‌ها با علاقه مشغول دوختن نوارهایی بودند و پاهای خود را به زمین می‌زبانیدند و هر فردی احساس می‌کرد که ما به درستی سخنان طریقت را فهمیده‌ایم. از آنجا که دل من با آن سید بود، نمی‌خواستم آن سخن بر زمین بیفتد. گفتم: "بیایید هر یک مان چیزی بگوییم." هر کس نظرش را بیان کرد. وقتی نوبت من رسید، گفتم: "حقیقت در این است که فقر باید با صداقت همراه باشد، نه با زینت؛ این‌که اگر نوار را به درستی بدوزند، حتی اگر به شکل نادرست دوخته شود، همچنان باید درست باشد. و شنیدن حقیقت باید با توجه به حال شنونده باشد، نه تصنعی و با جدیت در آن باید بررسی شود، نه با شوخی؛ و آنچه به زندگی مربوط است را باید نه با عقل بلکه با احساس درک کرد و پای راست، آن است که با وجد به زمین نهاده شود، نه با سرگرمی و طبق رسم." این سخن را همچنین به آن سید منتقل کردند و او گفت: "علی حق را گفت، خداوند او را یاری کند."
پس مراد پوشیدن مرقعه مر این طایفه را تخفیف مئونت دنیا باشد و صدق فقر به خداوند، تعالی.
هوش مصنوعی: بنابراین، هدف از پوشیدن این نوع پوشش برای این گروه، کاستن از زحمت‌های دنیوی است و نشان‌دهنده صداقت در فقر به درگاه خداوند متعال می‌باشد.
و اندر آثار صحیح وارد است که عیسی بن مریم علیه السّلام مرقعه‌ای داشت که وی را به آسمان بردند و یکی از مشایخ گفت: وی را به خواب دیدم با آن مرقعهٔ صوف و از هر رقعه‌ای نوری می‌درفشید. گفتم: «ایها المسیح، این انوار چیست بر این جامهٔ تو؟» گفت: «انوار اضطرار من است؛ که هر پاره‌ای از این به ضرورتی بردوخته‌ام. خدای عزّ و جلّ مر هر رنجی را که به ذل من رسانیده است مر آن را نوری گردانیده است.»
هوش مصنوعی: در این نوشته آمده است که عیسی بن مریم علیه السلام یک لباس خاص داشت که در آن به آسمان برده شد. یکی از عالمان گفته است که او را در خواب دید که آن لباس پر از نور بود. وقتی از او درباره‌ی این نورها پرسید، عیسی جواب داد که این نورها ناشی از اضطرار و مشکلاتی است که در زندگی‌اش تجربه کرده است و هر قسمت از لباس به یک ضرورت و رنجی که متحمل شده، مربوط می‌شود. خداوند نیز هر رنجی که به او وارد کرده، به نور تبدیل کرده است.
و نیز پیری را دیدم از اهل ملامت به ماوراء النهر که هر چیزی که آدمی را در آن نصیبی بودی نخوردی و نپوشیدی. چیزهایی خوردی که مردمان بینداختندی، چون ترهٔ پوسیده و کدوی تلخ و گزر تباه شده و مِثْلِهُم و پوشش از خرقه‌هایی ساختی که از راه برچیدی و نمازی کردی و از آن مرقعه ساختی.
هوش مصنوعی: من مردی را دیدم که در سن پیری به سر می‌برد و از نظر دیگران مورد سرزنش قرار داشت. او در سرزمین ماوراء النهر زندگی می‌کرد و به طور کلی هیچ یک از لذات دنیا را که معمولاً مردم از آن بهره‌مند می‌شوند، نچشیده بود. او خوراک‌هایی می‌خورد که مردم معمولاً دور می‌انداختند، مانند ترهٔ پوسیده، کدوهای تلخ و سبزی‌های خراب. همچنین، او لباس‌هایی می‌پوشید که از جاهای مختلف جمع‌آوری کرده بود و با آن‌ها نمازی به جای می‌آورد و از پارچه‌های کهنه، مرقعه‌ای می‌ساخت.
و شنیدم که به مرو الرود پیری بود از متأخران از ارباب معانی، قوی حال و نیکو سیرت از بس رقعه‌های بی تکلف که بر سجاده و کلاه وی بود کژدم اندر آن بچه کردی.
هوش مصنوعی: گوشه‌ای از مرو الرود، پیر مردی از اهل علم و ادب بود که از نظر روحی قوی و خلق و خوی نیکو داشت. او به خاطر نامه‌نگاری‌های ساده و بی‌پیرایه‌ای که بر روی سجاده و کلاهی که می‌پوشید، معروف بود و در این میان، کژدمی به وجود آمده بود که در آن نامه‌ها حضور داشت.
و شیخ من رضی اللّه عنه پنجاه و شش سال یک جامه داشت که پاره‌های بی تکلف بر آن می‌گذاشتی.
هوش مصنوعی: شیخ بزرگوار، که خدا از او راضی باشد، به مدت پنجاه و شش سال یک لباس داشت و بر روی آن، پارچه‌های ساده و بی‌زرق و برق می‌گذاشت.
و اندر حکایات عراقیان یافتم که دو درویش بودند: یکی صاحب مشاهدت و دیگر صاحب مجاهدت. آن یکی در عمر خود نپوشیدی مگر آن پاره‌ها که اندر سماع درویشان خرقه شدی و این که صاحب مجاهدت بود نپوشیدی مگر آن پاره‌ها که در حال استغفار که جرمی کرده شده بودی، خرقه شدی؛ تا زیّ ظاهرشان موافق باطن بودی و این پاس داشتن حال باشد.
هوش مصنوعی: در داستان‌هایی از عراقی‌ها می‌خواندم که دو درویش وجود داشتند: یکی دارای بینش و دیگری دارای تلاش و کوشش. درویش بینا در طول عمرش جز لباس‌هایی که در هنگام سماع درویشان به تن کرد، نمی‌پوشید و درویش دیگر فقط لباس‌هایی را بر تن داشت که در زمان توبه و استغفار به خاطر گناهی که مرتکب شده بود، به او رسید. به این ترتیب، ظاهر آنان با باطنشان هماهنگ بود و این نشانه‌ای از حفظ حال آن‌ها بود.
و شیخ محمد بن خفیف رضی اللّه عنه بیست سال پلاسی داشت پوشیده و هر سال چهار چهل بداشتی و اندر هر چهل روز تصنیفی بکردی از غوامض علوم حقایق. اندر وقت وی پیری بود از محققان علمای طریقت به پَرَک پارس نشستی وی را محمد زکریا گفتندی. هرگز مرقعه نپوشیدی. از شیخ محمد پرسیدند که: «شرط مرقعه چیست و داشتن آن مر که را مسلم است؟» گفت: «شرط مرقعه آن است که محمد زکریا در میان پیراهن سفید به جای می‌آرد، و داشتن آن او را مسلم است.»
هوش مصنوعی: شیخ محمد بن خفیف رضی الله عنه به مدت بیست سال، لباس مخصوصی به نام پلاسی به تن داشت و هر سال چهار چهل روز را روزه می‌گرفت. در هر چهل روز، متنی درباره حقایق علوم می‌نوشت. در دوران پیری‌اش، گروهی از محققان علمای طریقت در پَرَک پارس به او می‌نشستند و او را محمد زکریا می‌خواندند. او هرگز لباسی به نام مرقعه بر تن نمی‌کرد. هنگامی که از شیخ محمد درباره شرط مرقعه و اینکه چه کسی باید آن را بپوشد، سوال کردند، او پاسخ داد که شرط مرقعه این است که محمد زکریا در زیر لباس سفید، آن را به نمایش می‌گذارد و داشتن آن مختص اوست.