اما ترک عادت این طایفه، شرط طریق ایشان نباشد و آنچه ایشان اندر حال، جامهٔ پشمین کمتر پوشند دو معنی راست: یکی آن که پشمها شوریده شده است و چهارپایان اندر غارتها از جای به جای افتاده، و دیگر آن که گروهی از مبتدعه مر جامهٔ پشمین را شعار کردهاند و خلاف شعار مبتدعان اگرچه خلاف سنت بود سنت بود.
اما تکلف اندردوختن بدان سبب روا دارند که جاه ایشان اندر میان خلق بزرگ گشت. هر کسی خود را مانندهٔ ایشان گردانیدهاند و مرقعهای اندر پوشیده و افعال ناخوب از ایشان پیدا آمده و مر ایشان را از صحبت اضداد رنج بود؛ زینتی ساختند که جز از ایشان آن را کسی ندانست دوخت و مر آن را علامت شناخت یکدیگر گردانیدند و شعاری ساختند؛ تا حدی که درویشی به نزدیک بعضی از مشایخ اندر آمد و رقعهای را که اندر جامه دوخته بود خط به پهنا آورده بود آن شیخ او را مهجور کرد و معنی این ان بود که اصل صفا رقت طبع و لطف مزاج است و البته کژی اندر طبع نیکو نباشد؛ و چنانکه شعر ناراست اندر طبع خوش نیاید فعل ناراست هم طبع نپذیرد.
و باز گروهی اندر هست و نیست لباس تکلف نکردهاند. اگر خداوندشان عبایی داده است پوشیدهاند و اگر قبایی داده است هم پوشیدهاند و اگر برهنه داشته است هم ببودهاند و من که علی بن عثمان الجلابیام وفقنی اللّه این طریق را پسندیدهام و اندر اسفار خود همین کردهام.
و اندر حکایات است که چون احمدبن خضرویه به زیارت بویزید رحمهما اللّه آمد قبا داشت، و چون شاه شجاع به زیارت بوحفص آمد قبا داشت و آن لباس معهود ایشان نبود که اندر اوقات نیز مرقعه داشتندی و وقت بودی که نیز جامهٔ پشمین داشتندی یا پیراهن سفید پوشیدندی، چنان که آمدی.
و نفس آدمی معتاد است و با عادات مر آن را الفتی بود و چون چیزی وی را عادت شد، چون طبیعتی شود؛ و چون طبع شد حجاب گردد و از آن بود که پیغمبر علیه السّلام گفت: «خیرٌ الصّیامِ صومُ أخی داوُدَ. بهترین روزهها روزهٔ برادر من داود است، علیه السّلام.» گفتند: «یا رسول اللّه، آن چگونه باشد؟» گفت: «آن که روزی روزه داشتی و روزی نداشتی.» تا نفس را عادت نشود و وی بدان محجوب نگردد.
و اندر این معنی درست تر، ابوحامد دوستان مروزی بوده است رحمة اللّه علیه که جامهای بدو درپوشیدندی مریدان وی، آنگاه کسی را که بدان حاجت بودی فراغت آن میجستی، چون خالی بودی آن جامه از وی برکشیدی وی نه مر پوشنده را گفتی:«چرا میپوشی؟» و نه برکشنده را گفتی: «چرا میبرکشی؟»
و اندر این وقت پیری هست به غزنین حرسها اللّه تعالی، که وی را به لقب مرید گویند، رضی اللّه عنه ورا در لباس اختیار و تمییز نباشد و اندر آن حدیث درست است.
اما معنی آن که بیشترین جامههای ایشان چرا کبود باشد: یکی آن است که اصل طریقت ایشان بر سیاحت و سفر نهادهاند و جامهٔ سفید اندر سفر بر حال خود نماند و شستن وی دشوار باشد و هر کسی بدان طمع کند؛ و دیگر آن که کبود پوشیدن شعار اصحاب فوات و مصیبات است و جامهٔ اندهگنان، و دنیا دار محنت است و ویرانهٔ مصیبت و مفازهٔ اندوه، و پتیارهٔ فراق و گهوارهٔ بلا؛ چون مقصود دل اندر دنیا حاصل ندیدند، کبود اندر پوشیدند و بر سوگ وصال فرو نشستند و گروهی دیگر اندر معاملت جز تقصیر ندیدند و اندر دل بهجز خرابی نه، و اندر روزگار بهجز فوت نه، کبود اندر پوشیدند، که «الفَوتُ أشدُّ مِنَ الموتِ.» یکی بر موت عزیزی کبودی پوشید و یکی بر فوت مقصود.
یکی از مدعیان علم درویشی را گفت: «این کبود چرا پوشیدی؟» گفت: «از پیغمبر علیه السّلام سه چیز بماند: یکی فقر و دیگر علم و سدیگر شمشیر.
شمشیر سلطانان یافتند و نه در جای آن کار بستند، و علم علما اختیار کردند و به آموختن تنها بسنده کردند و فقر فقرا اختیار کردند و آن را آلت غنا ساختند. من بر مصیبت این سه گروه کبود پوشیدم.»
و از مرتعش رحمة اللّه علیه میآید که: اندر محلتی از محلتهای بغداد میگذشت. تشنه شد. به دری فراز رفت و آب خواست. یکی بیرون آمد با کوزهای آب، چون آب بخورد، دلش صید جمال ساقی شد. هم آنجا فرو نشست تا خداوند خانه بیامد. گفت: «ای خواجه، دلم به شربتی آب سخت گران بود. مرا از خانهٔ تو شربتی آب دادند دلم بربودند.» مرد گفت: «آن دختر من است. او را به زنی به تو دادم.» مرتعش به طلب دل به خانه اندر آمد و عقد بکرد. این صاحب البیت از منعمان بغداد بود، وی را به گرمابه فرستاد و جامهٔ خویش درپوشید و آن مرقعه برکشید. چون شب اندر آمد، مرتعش در نماز استاد و اورادها بگزارد و به خلوت مشغول شد. اندر آن میانه بانگ درگرفت: «هاتُوا مُرَقَّعَتی. مرقعهٔ من بیارید.» گفتند: «چه بودت؟» گفتا: «به سرم فروخواندندکه: به یک نظر که به خلاف ما نگریستی جامهٔ صلاح و مرقعه از ظاهرت برکشیدیم. اگر به نظر دیگر بنگری، لباس آشنایی از باطنت بیرون کشیم.»
لباسی که سبب پوشیدن آن قرب خداوند بود و بر موافقت اولیای خدای تعالی پوشیده باشند مداومت بر آن مبارک بود، اگر به حق آن زندگانی توانی کرد؛ و اگرنه دین خود را صیانت باید کرد و اندر جامهٔ اولیا خیانت روا نباشد، که مسلمانی بر تحقیق باشی بی دعوی دیگر بهتر از آن که ولی بر تکذیب.
اما پوشیدن آن مر دو گروه را راست آید: یکی منقطعان دنیا را و دیگر مشتاقان حضرت مولی را.
و اندر عادات مشایخ رضی اللّه عنهم سنت چنان رفته است که چون مریدی به حکم تبرک تعلق بدیشان کند، مر او را به سه سال، اندر سه معنی، ادب کنند. اگر به حکم آن معنی قیام کند و الّا گویند: «طریقت مر این را قبول نکند.»: یک سال به خدمت خلق و دیگر سال به خدمت حق و سدیگر سال به مراعات دل خود.
خدمت خلق آنگاه تواند کرد که خود را اندر درجهٔ خادمان نهد و همه خلق را اندر درجهٔ مخدومان؛ یعنی بی تمییز همه را خدمت کند و بهتر از خود داند و خدمت جمله بر خود واجب داند و خود را بدان خدمت فضلی ننهد بر دیگران؛ که آن خسرانی عظیم و عیبی ظاهر و غبنی فاحش بود و از آفات زمانه اندر زمانه یکی بلای بی دوا این است.
و خدمت حق جل جلاله آنگاه تواند کرد که همه حظهای خویش از دنیا و عقبی بکل منقطع تواند کرد و مطلق مر حق را سبحانه و تعالی پرستش کند از برای وی؛ که تا بنده مر حق را برای کفارت گناه و یافت درجات عبادت میکند نه وی را میپرستد تا به اسباب دنیا چه رسد.
و مراعات دل آنگاه تواند کرد که همتش مجتمع شده باشد و هموم مختلف از دلش برخاسته، اندر حضرت انس دل را از مواقع غفلت مینگاه دارد.
و چون این سه شرط اندر مرید حاصل شد، پوشیدن مرقعه مرید را به تحقیق دون تقلید مسلم باشد.
اما آن پوشنده که مرید را مرقّعه پوشد باید که مستقیم الحال بود که از جمله فراز و نشیب طریقت گذشته باشد و ذوق احوال چشیده و مشرب اعمال یافته و قهر جلال و لطف جمال دیده و باید که بر حال مرید خود مُشرِف باشد که اندر نهایت به کجا خواهد رسید؛ از راجعان باشد یا از واقفان یا از بالغان؟ اگر داند که روزی از این طریقت باز خواهد گشت، بگوید تا ابتدا نکند و اگر بایستد، وی را معاملت فرماید و اگر برسد وی را پرورش دهد.
و مشایخ این طریقت طبیبان دلهایند، و چون طبیب به علت بیمار جاهل بود، بیمار را به طب خود هلاک کند؛ از آنچه پرورش وی نداند و خطرگاههای وی نشناسد و غذا و شربت وی مخالف علت وی سازد؛ لقوله، علیه السّلام: «الشّیخُ فی قَوْمِه کالنّبیِّ فی أمّته.» پس انبیا علیهم السّلام که خلق را دعوت کردند بر بصیرت کردند و هر کسی را به درجهٔ وی بداشتند. شیخ را نیز دعوت بر بصیرت باید کرد و هر کسی را غذای او باید داد نامراد دعوت حاصل گردد.
پس چون بالغی اندر کمال ولایت خداوند مر مریدی را از پس این سه سال تربیت اندر ریاضت مرقعه پوشد، روا بود.
و شرط مرقعه، پوشیدن کفن بود که امید از لذت حیات منقطع کنند و دل از راحت زندگانی پاک گردانند و عمر خود بجمله بر حدیث حق جل جلاله وقف کنند و بکلیت از هوای خود تبرا کنند. آنگاه آن پیر وی را به پوشیدن خلعت عزیز کند، و وی به حق آن قیام کند و به گزاردن حق آن جهدی تمام کندو کام خود بر خود حرام کند.
اما اشارات اندر مرقعه بسیار گفتهاند:
شیخ ابومنصور معمر اصفاهانی اندر این کتابی ساخته است، و عوام متصوّفه را اندر آن غلوّی بسیار است، و مراد از این کتاب ما را نقل گفتهها نیست؛ که کشف مغلقهاست از مراد این طریقت.
و بهترین اشارت اندر مرقعه آن است که قَبّ مرقعه از صبر باشد و دو آستین از خوف و رجا، و دو تیریز از قبض و بسط و کمر از خلاف نفسو کرسی از صحت یقین و فراویز از اخلاص.
و از این نیکوتر آن که قب از فنای مؤانست، و دو آستین از حفظ و عصمت و دو تیریز از فقرو صفوت و کمر از اقامت اندر مشاهدت و کرسی از امن اندر حضرت، و فراویز از قرار اندر محل وُصلت. چون باطن را چنین مرقعه ساختی، ظاهر را نیز یکی بباید ساخت. و مرا اندر این کتابی است مفرد که نام آن اسرار الخِرَق و الملونات است و نسخهٔ آن به مرو.
اما چون این مرقّعه پوشید اگر اندر غلبهٔ حال و قهر سلطان وقت بدرد، مسلّم و معذور است؛ و چون به اختیار و تمییز درد، اندر شرط این طریقت بیش وی را مسلّم نیست مرقّعه داشتن و اگر بدارد چنین که یکی از مرقعه داران زمانه، به ظاهر بی باطن بسند کار شده.
و حقیقت اندر تخریق ثبات آن است که ایشان را از مقامی به مقامی دیگر نقل افتد اندر حال از آن جامه بیرون آیند مر شکر وجدان مقام را، و جامههای دیگر لباس یک مقام بود و مرقعه لباس جامه مر کل مقامات طریقت و فقر و صفوت را، و بیرون آمدن از این جامه و تبرا کردن، تبرا بود از همه.
هر چند که جای این مسأله نبود؛ که اندر باب خرق و کشف حجاب السماع میبایست، اینجا اشارتی کردم بدان مقدار که این لطیفه فرو نشد، و به جایگاه این حکم را تفصیل دهم، ان شاء اللّه عزّ و جلّ.
و نیز گفتهاند: پوشانندهٔ مرقعه را چندان سلطنت باید اندر طریقت که چون اندر بیگانه نگرد به چشم شفقت، آشنا گردد و چون جامهای اندر عاصی پوشد از اولیای خدا گردد.
وقتی در خدمت شیخ خود میرفتم اندر دیار آذربایگان، مرقعه داری دو سه دیدم که بر سر خرمن گندم استاده بودند و دامنهای مرقعه پیش کرده تا مرد برزگر گندم در آن افکند. شیخ بدان التفات کرد و برخواند: «اولئک الّذین أشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالهُدی فما رَبِحَتْ تِجارَتُهم و ما کانوا مُهْتَدین (۱۶/البقره).» گفتم: «ایها الشیخ، ایشان به چه بی حرمتی بدین بلا مبتلا گشتند و بر سر خلایق فضیحت شدند؟» فرمود که: «پیران ایشان را حرص مرید جمع کردن بوده است، و ایشان را حرص دنیا جمع کردن است و حرصی از حرصی اولی تر نیست، و دعوت بی امر کردن هوی پروردن است.»
و از جنید میآید رحمة اللّه علیه که به باب الطاق ترسایی دید سخت با جمال. گفت: «بارخدایا، این را در کار میکن؛ که سخت نیکو آفریدهای.» چون زمانی برآمد، ترسا بیامد گفت: «ایّها الشیخ، شهادت عرضه کن بر من.» شهادت عرضه کرد. مسلمان شد و یکی از اولیای خدای گشت.
و از شیخ بوعلی سیاه مروزی -رحمة اللّه علیه- پرسیدند که: «پوشیدن مرقّعه که را مسلّم بود؟» گفت: «آن کس را که مُشرِف مملکت خداوند تعالی باشد، چنانکه اندر جهان هیچ چیز نرود آن روز از احکام و احوال الّا که وی را آگاه کنند.»
پس مرقعه سِمَت صالحان و علامت نیکان و لباس فقرا و متصوّفه است و در حقیقت فقر و صفوت، پیش از این سخن رفت و اگر کسی مر لباس اولیا را آلت جمع دنیا و پوشش آفت خود سازد، مر آن را بدان زیانی بیشتر ندارد. و باللّه التوفیق.
برگردان به زبان ساده
اما ترک عادت این طایفه، شرط طریق ایشان نباشد و آنچه ایشان اندر حال، جامهٔ پشمین کمتر پوشند دو معنی راست: یکی آن که پشمها شوریده شده است و چهارپایان اندر غارتها از جای به جای افتاده، و دیگر آن که گروهی از مبتدعه مر جامهٔ پشمین را شعار کردهاند و خلاف شعار مبتدعان اگرچه خلاف سنت بود سنت بود.
هوش مصنوعی: ترک عادت این گروه، جزء اصول راه آنها نیست. در حال حاضر، کمتر جامهای از پشم به تن میکنند که این دو دلیل دارد: اول اینکه پشمها نا مرتب و آشفته شده و همچنین چهارپایان در غارتها از سرزمینهای خود رانده شدهاند. دوم اینکه برخی از افراد بدعتگذاری این لباس پشمی را به عنوان نماد و نشانه خود برگزیدهاند، و اینکه این عمل، اگرچه با اصول بدعتگذاران در تضاد است، اما در واقع برخلاف سنت نبوده و بخشی از سنت به حساب میآید.
اما تکلف اندردوختن بدان سبب روا دارند که جاه ایشان اندر میان خلق بزرگ گشت. هر کسی خود را مانندهٔ ایشان گردانیدهاند و مرقعهای اندر پوشیده و افعال ناخوب از ایشان پیدا آمده و مر ایشان را از صحبت اضداد رنج بود؛ زینتی ساختند که جز از ایشان آن را کسی ندانست دوخت و مر آن را علامت شناخت یکدیگر گردانیدند و شعاری ساختند؛ تا حدی که درویشی به نزدیک بعضی از مشایخ اندر آمد و رقعهای را که اندر جامه دوخته بود خط به پهنا آورده بود آن شیخ او را مهجور کرد و معنی این ان بود که اصل صفا رقت طبع و لطف مزاج است و البته کژی اندر طبع نیکو نباشد؛ و چنانکه شعر ناراست اندر طبع خوش نیاید فعل ناراست هم طبع نپذیرد.
هوش مصنوعی: بسیاری به خاطر مقام و جایگاه خود در میان مردم، تلاش میکنند تا خود را شبیه دیگران نشان دهند. آنها به پوشیدن لباسهای خاص و ایجاد ظواهر زیبا روی آوردهاند، در حالی که رفتارهای ناپسندی از خود بروز میدهند و از معاشرت با افرادی که با اصول آنها همخوانی ندارند، رنج میکشند. اینان زینتی ایجاد کردهاند که تنها خودشان از آن آگاهی دارند و این زینت را به عنوان علامتی برای شناسایی یکدیگر قرار دادهاند. تا جایی که یک درویش به نزد یکی از مشایخ رفت و لباسی را که در آن رقعهای دوخته بود، به نمایش گذاشت. آن شیخ او را مورد تحقیر قرار داد و این پیام را منتقل کرد که اساس صفا و لطافت طبع است و هر گونه کژی در طبیعت انسانی هرگز خوب به نظر نمیآید؛ درست مانند اینکه شعری نادرست در طبیعت زیبا نمینشیند، اعمال ناشایست نیز در طبیعت صحیح جایگاهی نخواهد داشت.
و باز گروهی اندر هست و نیست لباس تکلف نکردهاند. اگر خداوندشان عبایی داده است پوشیدهاند و اگر قبایی داده است هم پوشیدهاند و اگر برهنه داشته است هم ببودهاند و من که علی بن عثمان الجلابیام وفقنی اللّه این طریق را پسندیدهام و اندر اسفار خود همین کردهام.
هوش مصنوعی: جمعی از افراد هستند که به وضعیت موجود خود توجهی ندارند و هیچ قید و بندی برای لباس پوشیدن ندارند. اگر خداوند لباس خاصی به آنها عطا کرده باشد، آن را میپوشند و اگر لباس دیگری به آنها داده باشد، آن را نیز میپوشند. حتی اگر مجبور به برهنه بودن باشند، باز هم خود را میپوشانند. من که علی بن عثمان الجلابیام، این شیوه را پسندیدهام و در سفرهایم نیز همینطور عمل کردهام.
و اندر حکایات است که چون احمدبن خضرویه به زیارت بویزید رحمهما اللّه آمد قبا داشت، و چون شاه شجاع به زیارت بوحفص آمد قبا داشت و آن لباس معهود ایشان نبود که اندر اوقات نیز مرقعه داشتندی و وقت بودی که نیز جامهٔ پشمین داشتندی یا پیراهن سفید پوشیدندی، چنان که آمدی.
هوش مصنوعی: در داستانها آمده است که وقتی احمد بن خضرویه به زیارت بویید رفت، لباسی خاص به تن داشت. همچنین شاه شجاع نیز در زمان زیارت بوحفص لباسی بر تن کرده بود. این لباسها برای آنها عادی نبود چرا که در زمانهای دیگر معمولاً خود را با مرقعه و یا لباسهای پشمی و پیراهنهای سفید میآراستند.
و نفس آدمی معتاد است و با عادات مر آن را الفتی بود و چون چیزی وی را عادت شد، چون طبیعتی شود؛ و چون طبع شد حجاب گردد و از آن بود که پیغمبر علیه السّلام گفت: «خیرٌ الصّیامِ صومُ أخی داوُدَ. بهترین روزهها روزهٔ برادر من داود است، علیه السّلام.» گفتند: «یا رسول اللّه، آن چگونه باشد؟» گفت: «آن که روزی روزه داشتی و روزی نداشتی.» تا نفس را عادت نشود و وی بدان محجوب نگردد.
هوش مصنوعی: نفس انسان به عادتها وابسته است و با آنها پیوندی نزدیک برقرار میکند. زمانی که یک رفتار برای او عادت شود، به طور طبیعی به آن عادت میکند و این عادت به گونهای میتواند پردهای بر روی او بگذارد. به همین دلیل پیامبر اسلام فرمودند که بهترین نوع روزه، روزهای مانند روزه برادرش داود است. هنگامی که از او پرسیدند این روزه چگونه است، پاسخ داد که او یک روز روزه میگیرد و یک روز نمیگیرد. این کار مانع از آن میشود که نفس به یک عادت خاص وابسته شود و از آگاهی خود دور نگردد.
و اندر این معنی درست تر، ابوحامد دوستان مروزی بوده است رحمة اللّه علیه که جامهای بدو درپوشیدندی مریدان وی، آنگاه کسی را که بدان حاجت بودی فراغت آن میجستی، چون خالی بودی آن جامه از وی برکشیدی وی نه مر پوشنده را گفتی:«چرا میپوشی؟» و نه برکشنده را گفتی: «چرا میبرکشی؟»
هوش مصنوعی: ابوحامد، که درود خدا بر او باد، دوستی به نام مروزی داشت. مریدان او به خاطر احترام و محبت، جامهای بر تن او کرده بودند. وقتی کسی به آن جامه نیاز پیدا میکرد، او از تن آن شخص جدا میشد و به او میداد. در این بین، نه کسی که آن لباس را پوشیده بود سؤالی میکرد و نه کسی که آن را برمیداشت.
و اندر این وقت پیری هست به غزنین حرسها اللّه تعالی، که وی را به لقب مرید گویند، رضی اللّه عنه ورا در لباس اختیار و تمییز نباشد و اندر آن حدیث درست است.
هوش مصنوعی: در این زمان، پیرمردی در غزنین وجود دارد که او را مرید مینامند و خداوند از او راضی است. او در لباس و ظاهر خود تغییری ندارد و در این مورد، حدیثی معتبر وجود دارد.
اما معنی آن که بیشترین جامههای ایشان چرا کبود باشد: یکی آن است که اصل طریقت ایشان بر سیاحت و سفر نهادهاند و جامهٔ سفید اندر سفر بر حال خود نماند و شستن وی دشوار باشد و هر کسی بدان طمع کند؛ و دیگر آن که کبود پوشیدن شعار اصحاب فوات و مصیبات است و جامهٔ اندهگنان، و دنیا دار محنت است و ویرانهٔ مصیبت و مفازهٔ اندوه، و پتیارهٔ فراق و گهوارهٔ بلا؛ چون مقصود دل اندر دنیا حاصل ندیدند، کبود اندر پوشیدند و بر سوگ وصال فرو نشستند و گروهی دیگر اندر معاملت جز تقصیر ندیدند و اندر دل بهجز خرابی نه، و اندر روزگار بهجز فوت نه، کبود اندر پوشیدند، که «الفَوتُ أشدُّ مِنَ الموتِ.» یکی بر موت عزیزی کبودی پوشید و یکی بر فوت مقصود.
هوش مصنوعی: علت اینکه بسیاری از آنها لباسهای کبود بر تن دارند، به دو دلیل است. اول اینکه اصول روش و سلوک آنها بر پایه سفر و سیاحت قرار دارد و لباسهای سفید در سفر به سختی نگهداری میشود و شستشوی آن دشوار است و همچنین ممکن است دیگران به آن طمع کنند. دوم اینکه پوشیدن لباس کبود علامت غم و اندوه و ابراز همدردی با دردها و مصیبتهاست. دنیا محل رنج و محنت است و مملو از مصیبتها و غمهاست. چون آنها در این دنیا به مقصود خود نرسیدهاند، لباس کبود به تن میکنند و بر غم فراق و دوری نشستهاند. برخی دیگر که در معاملات زندگی خود ناکام ماندهاند، در دل خود جز ویرانی و از دست رفتن چیزی نمیبینند و از زندگی جز فقدان و ناکامی چیزی نیافتهاند. بنابراین، آنها نیز لباس کبود بر تن میکنند، چرا که معتقدند فقدان از مرگ سختتر است. برخی به خاطر مرگ عزیزان و برخی دیگر به خاطر از دست دادن آرزوها و مقاصد زندگی چنین میپوشند.
یکی از مدعیان علم درویشی را گفت: «این کبود چرا پوشیدی؟» گفت: «از پیغمبر علیه السّلام سه چیز بماند: یکی فقر و دیگر علم و سدیگر شمشیر.
هوش مصنوعی: یکی از افرادی که به علم درویشی ادعا داشت، از شخصی پرسید: «چرا این لباس آبی رنگ را پوشیدهای؟» او پاسخ داد: «از پیامبر صلیاللهعلیهوآله سه چیز به جا مانده است: یکی فقر، دیگری علم و سومی شمشیر.»
شمشیر سلطانان یافتند و نه در جای آن کار بستند، و علم علما اختیار کردند و به آموختن تنها بسنده کردند و فقر فقرا اختیار کردند و آن را آلت غنا ساختند. من بر مصیبت این سه گروه کبود پوشیدم.»
هوش مصنوعی: حاکمان از قدرت و توانایی خود استفاده نکردند و فقط به یادگیری علم و دانش اکتفا کردند. فقرا نیز فقر را به عنوان یک ابزار برای ثروتمند شدن انتخاب کردند. من از این وضعیت ناامید شدم و دلی اندوهناک دارم بابت این سه گروه.
و از مرتعش رحمة اللّه علیه میآید که: اندر محلتی از محلتهای بغداد میگذشت. تشنه شد. به دری فراز رفت و آب خواست. یکی بیرون آمد با کوزهای آب، چون آب بخورد، دلش صید جمال ساقی شد. هم آنجا فرو نشست تا خداوند خانه بیامد. گفت: «ای خواجه، دلم به شربتی آب سخت گران بود. مرا از خانهٔ تو شربتی آب دادند دلم بربودند.» مرد گفت: «آن دختر من است. او را به زنی به تو دادم.» مرتعش به طلب دل به خانه اندر آمد و عقد بکرد. این صاحب البیت از منعمان بغداد بود، وی را به گرمابه فرستاد و جامهٔ خویش درپوشید و آن مرقعه برکشید. چون شب اندر آمد، مرتعش در نماز استاد و اورادها بگزارد و به خلوت مشغول شد. اندر آن میانه بانگ درگرفت: «هاتُوا مُرَقَّعَتی. مرقعهٔ من بیارید.» گفتند: «چه بودت؟» گفتا: «به سرم فروخواندندکه: به یک نظر که به خلاف ما نگریستی جامهٔ صلاح و مرقعه از ظاهرت برکشیدیم. اگر به نظر دیگر بنگری، لباس آشنایی از باطنت بیرون کشیم.»
هوش مصنوعی: روزی مرتعش به محلهای در بغداد میگذشت و از شدت تشنگی به در خانهای رفت و آب خواست. فردی با کوزهای آب بیرون آمد و وقتی مرتعش آب را نوشید، چهره زیبا و دلربای ساقی نظرش را جلب کرد. او همانجا نشست تا صاحب خانه بیاید. وقتی مرد آمد، مرتعش گفت: «عشق شربت آبی که نوشیدم، دل مرا برده است.» مرد پاسخ داد: «این دختر من است و او را به همسری تو دادم.» مرتعش به شوق دلش به خانه رفت و ازدواج کرد. صاحب خانه که از خانوادههای محترم بغداد بود، او را به حمام فرستاد و لباسهای خود را بر تن کرد. شب که شد، مرتعش مشغول نماز و عبادت بود، که ناگهان از او خواستند که مرقعهاش را بیاورند. او گفت: «چرا؟» و ادامه داد: «به من گفتند که به یک نظر که به غیر ما نگریستهای، لباس صلاح و مرقعه از تو برداشتیم. اگر به نظر دیگری بنگری، لباس شناختی از باطن تو جدا خواهیم کرد.»
لباسی که سبب پوشیدن آن قرب خداوند بود و بر موافقت اولیای خدای تعالی پوشیده باشند مداومت بر آن مبارک بود، اگر به حق آن زندگانی توانی کرد؛ و اگرنه دین خود را صیانت باید کرد و اندر جامهٔ اولیا خیانت روا نباشد، که مسلمانی بر تحقیق باشی بی دعوی دیگر بهتر از آن که ولی بر تکذیب.
هوش مصنوعی: لباسی که به وسیله آن میتوان به خداوند نزدیک شد و بر اساس رضایت اولیای الهی انتخاب شده است، مغتنم و مبارک است. اگر بتوانی در این مسیر زندگی کنی، خوب است؛ و اگر نتوانستی، باید دین خود را حفظ کنی و در لباس اولیا خیانت نکنید. این بهتر است که فرد مسلمانی به حقیقت پایبند باشد، حتی اگر دعوایی نداشته باشد، تا اینکه ولیّی به ناحق چیزی را انکار کند.
اما پوشیدن آن مر دو گروه را راست آید: یکی منقطعان دنیا را و دیگر مشتاقان حضرت مولی را.
هوش مصنوعی: پوشیدن آن لباس برای دو گروه مناسب است: یکی کسانی که از دنیا بریدند و گروه دیگر افرادی که به حضور خداوند بسیار گرایش دارند.
و اندر عادات مشایخ رضی اللّه عنهم سنت چنان رفته است که چون مریدی به حکم تبرک تعلق بدیشان کند، مر او را به سه سال، اندر سه معنی، ادب کنند. اگر به حکم آن معنی قیام کند و الّا گویند: «طریقت مر این را قبول نکند.»: یک سال به خدمت خلق و دیگر سال به خدمت حق و سدیگر سال به مراعات دل خود.
هوش مصنوعی: در میان آداب مشایخ، سنت بر این است که وقتی کسی به خاطر برکت، به آنها وابسته میشود، او را به مدت سه سال و در سه جنبه تربیت میکنند. اگر فرد به این آموزهها عمل کند، در غیر این صورت میگویند: «طریقت این رفتار را نمیپذیرد.» سال اول به خدمت مردم اختصاص دارد، سال دوم به خدمت خدا و سال سوم به مراقبت از دل خود.
خدمت خلق آنگاه تواند کرد که خود را اندر درجهٔ خادمان نهد و همه خلق را اندر درجهٔ مخدومان؛ یعنی بی تمییز همه را خدمت کند و بهتر از خود داند و خدمت جمله بر خود واجب داند و خود را بدان خدمت فضلی ننهد بر دیگران؛ که آن خسرانی عظیم و عیبی ظاهر و غبنی فاحش بود و از آفات زمانه اندر زمانه یکی بلای بی دوا این است.
هوش مصنوعی: انسان میتواند به دیگران خدمت کند، زمانی که خود را در جایگاه خدمتگزاران قرار دهد و همه دیگران را در مقام افراد نیازمند به خدمت ببیند. به این معنا که باید به همه به یک چشم نگاه کند و آنها را بهتر از خود بداند و خدمت را برای خود یک وظیفه تلقی کند، بدون اینکه خود را برتر از دیگران بداند. در غیر این صورت، این نوع نگرش به خود، زیان بزرگ و نقصی آشکار به همراه خواهد داشت و یکی از مصیبتهای زمانه، این نوع رفتار است که درمانی ندارد.
و خدمت حق جل جلاله آنگاه تواند کرد که همه حظهای خویش از دنیا و عقبی بکل منقطع تواند کرد و مطلق مر حق را سبحانه و تعالی پرستش کند از برای وی؛ که تا بنده مر حق را برای کفارت گناه و یافت درجات عبادت میکند نه وی را میپرستد تا به اسباب دنیا چه رسد.
هوش مصنوعی: انسان باید تمام علاقههای خود به دنیا و زندگی آخرت را کنار بگذارد و فقط به پرستش خداوند بپردازد. عبادت واقعی زمانی است که انسان به خاطر خود خداوند، و نه به خاطر جبران گناهان یا رسیدن به درجات و پاداشهای دنیوی، او را بپرستد.
و مراعات دل آنگاه تواند کرد که همتش مجتمع شده باشد و هموم مختلف از دلش برخاسته، اندر حضرت انس دل را از مواقع غفلت مینگاه دارد.
هوش مصنوعی: آدمی میتواند به دلش توجه کند که وقتی تمام انرژی و تلاشش بر محافظت از آن متمرکز باشد و افکار مختلف از دلش بیرون نیفتد. در زمان ملاقات با دیگران، باید دقت کند که دچار غفلت نشود و دلش را در مراقبت نگه دارد.
و چون این سه شرط اندر مرید حاصل شد، پوشیدن مرقعه مرید را به تحقیق دون تقلید مسلم باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که این سه شرط در یک مرید فراهم شد، پوشیدن مرقعه برای او به طور واقعی و بدون تقلید خواهد بود.
اما آن پوشنده که مرید را مرقّعه پوشد باید که مستقیم الحال بود که از جمله فراز و نشیب طریقت گذشته باشد و ذوق احوال چشیده و مشرب اعمال یافته و قهر جلال و لطف جمال دیده و باید که بر حال مرید خود مُشرِف باشد که اندر نهایت به کجا خواهد رسید؛ از راجعان باشد یا از واقفان یا از بالغان؟ اگر داند که روزی از این طریقت باز خواهد گشت، بگوید تا ابتدا نکند و اگر بایستد، وی را معاملت فرماید و اگر برسد وی را پرورش دهد.
هوش مصنوعی: پوشندهای که باید مرید را با مرقعۀ خود بپوشاند، باید در مسیر سیر و سلوک مستقیم باشد و تجربیات و حالات مختلف را چشیده باشد. او باید قدرت و زیبایی الهی را مشاهده کرده باشد و بر وضعیت مرید خود نظارت کند تا بداند در نهایت به کجا خواهد رسید؛ آیا به حالتی در بازگشت، آگاهی یا بلوغ خواهد رسید؟ اگر بداند که مرید روزی از این مسیر بازخواهد گشت، بهتر است او را مطلع کند تا از ابتدا شروع نکند. اگر مرید در این مسیر باقی بماند، باید با او رفتار مناسب داشته باشد و در صورت رسیدن به کمال، او را پرورش دهد.
و مشایخ این طریقت طبیبان دلهایند، و چون طبیب به علت بیمار جاهل بود، بیمار را به طب خود هلاک کند؛ از آنچه پرورش وی نداند و خطرگاههای وی نشناسد و غذا و شربت وی مخالف علت وی سازد؛ لقوله، علیه السّلام: «الشّیخُ فی قَوْمِه کالنّبیِّ فی أمّته.» پس انبیا علیهم السّلام که خلق را دعوت کردند بر بصیرت کردند و هر کسی را به درجهٔ وی بداشتند. شیخ را نیز دعوت بر بصیرت باید کرد و هر کسی را غذای او باید داد نامراد دعوت حاصل گردد.
هوش مصنوعی: مشایخ این طریقت مانند پزشکان دلها هستند. اگر پزشک علت بیماری بیمار را نشناسد، میتواند با داروهای نادرست او را به هلاکت برساند، زیرا از نیازها و وضعیت او آگاه نیست و نمیداند چه غذایی یا چه دارویی برای او مناسب است. به همین دلیل گفته شده است که شیخ در قوم خود مانند پیامبر در امت خود است. پیامبران مردم را به بصیرت دعوت کردند و هر کسی را در جایگاه خود قرار دادند. به همین ترتیب، شیخ نیز باید مردم را به بصیرت دعوت کند و باید هر کسی را با توجه به نیازهایش nourish (غنی کند) تا دعوتش ثمربخش باشد.
پس چون بالغی اندر کمال ولایت خداوند مر مریدی را از پس این سه سال تربیت اندر ریاضت مرقعه پوشد، روا بود.
هوش مصنوعی: بنابراین، زمانی که فردی به کمال و بلوغ میرسد و خداوند او را در راه خود پرورش داده است، پوشیدن لباس مخصوص از سوی او به عنوان مرید بعد از سه سال آموزش و تمرین در مسیر تصوف، جایز و مناسب است.
و شرط مرقعه، پوشیدن کفن بود که امید از لذت حیات منقطع کنند و دل از راحت زندگانی پاک گردانند و عمر خود بجمله بر حدیث حق جل جلاله وقف کنند و بکلیت از هوای خود تبرا کنند. آنگاه آن پیر وی را به پوشیدن خلعت عزیز کند، و وی به حق آن قیام کند و به گزاردن حق آن جهدی تمام کندو کام خود بر خود حرام کند.
هوش مصنوعی: پوشیدن مرقعه به معنای پوشیدن کفن است که هدف آن قطع امید از زندگی دنیوی و پاک کردن دل از لذتهای آن است. فرد باید عمرش را فقط به یاد خدا و خدمت به او اختصاص دهد و از خواستهها و تمایلات شخصی خود دوری کند. سپس آن فرد میتواند لباس احترام و عزت بپوشد و با اراده و تمام وجود به انجام وظایف دینی خود بپردازد و لذتهای شخصی را بر خود حرام کند.
اما اشارات اندر مرقعه بسیار گفتهاند:
هوش مصنوعی: در مورد موضوع مرقعه، مطالب و نکات بسیار گفته شده است.
شیخ ابومنصور معمر اصفاهانی اندر این کتابی ساخته است، و عوام متصوّفه را اندر آن غلوّی بسیار است، و مراد از این کتاب ما را نقل گفتهها نیست؛ که کشف مغلقهاست از مراد این طریقت.
هوش مصنوعی: شیخ ابومنصور معمر اصفهانی در این کتابی که نوشته، به موضوعاتی پیرامون تصوف پرداخته است و در آن، شگفتیها و افراطهای بسیاری در باره عوام متصوّف وجود دارد. هدف از نوشتن این کتاب، فقط نقل قولهای افراد نیست؛ بلکه کشف و روشنسازی معانی پیچیده این طریقت است.
و بهترین اشارت اندر مرقعه آن است که قَبّ مرقعه از صبر باشد و دو آستین از خوف و رجا، و دو تیریز از قبض و بسط و کمر از خلاف نفسو کرسی از صحت یقین و فراویز از اخلاص.
هوش مصنوعی: بهترین نکته در مورد مرقعه این است که بخش بالایی آن نماد صبر است، آستینها نمایانگر ترس و امید هستند، تیریزها نشاندهنده انقباض و انبساطاند، کمر نماد تضاد با نفس است، پایهاش نمایانگر صحت یقین میباشد و بالای آن نمایانگر اخلاص است.
و از این نیکوتر آن که قب از فنای مؤانست، و دو آستین از حفظ و عصمت و دو تیریز از فقرو صفوت و کمر از اقامت اندر مشاهدت و کرسی از امن اندر حضرت، و فراویز از قرار اندر محل وُصلت. چون باطن را چنین مرقعه ساختی، ظاهر را نیز یکی بباید ساخت. و مرا اندر این کتابی است مفرد که نام آن اسرار الخِرَق و الملونات است و نسخهٔ آن به مرو.
هوش مصنوعی: و از این بهتر آن است که قبل از پایان دوستی، انسان دو دست خود را از حفظ و پاکی نگه دارد و دو پای خود را از فقر و ترس و کمر خود را در پایبندی به دیدارها و امنیت خود را در حضور ممتد تثبیت کند و خود را در محل وصل و ارتباط مستقر کند. وقتی باطن خود را به این شکل زیبا تزئین کردی، ظاهر خود را نیز باید به شکل مشابهی بیارایی. و من در این باره کتابی دارم به نام «اسرار خرق و ملونات» که نسخهاش در مرو است.
اما چون این مرقّعه پوشید اگر اندر غلبهٔ حال و قهر سلطان وقت بدرد، مسلّم و معذور است؛ و چون به اختیار و تمییز درد، اندر شرط این طریقت بیش وی را مسلّم نیست مرقّعه داشتن و اگر بدارد چنین که یکی از مرقعه داران زمانه، به ظاهر بی باطن بسند کار شده.
هوش مصنوعی: اما وقتی که کسی این پوشش را به تن کند، اگر در شرایطی دشوار و تحت سلطه ی حاکم زمان دچار مشکل شود، کاملاً قابل درک و معذور است. اما اگر خودش با اراده و انتخاب به درد و رنج تن دهد، در اصول این روش، نگهداری از آن پوشش برایش به طور واضح ضروری نیست و اگر هم نگه دارد، ممکن است مانند یکی از افرادی باشد که فقط ظاهری از این پوشش دارند و باطن حقیقی آن را درک نکردهاند.
و حقیقت اندر تخریق ثبات آن است که ایشان را از مقامی به مقامی دیگر نقل افتد اندر حال از آن جامه بیرون آیند مر شکر وجدان مقام را، و جامههای دیگر لباس یک مقام بود و مرقعه لباس جامه مر کل مقامات طریقت و فقر و صفوت را، و بیرون آمدن از این جامه و تبرا کردن، تبرا بود از همه.
هوش مصنوعی: حقیقت در تغییر و تحول ثابت این است که افراد از یک مرتبه به مرتبه دیگر منتقل میشوند و در این حال از لباس خاص خود خارج میشوند. این نکته نشاندهنده شناخت و آگاهی از مقام جدید است. لباسهای مختلف نمایانگر سطوح مختلفی از نعمتها و مقامها هستند. در اینجا، پارچهای که به عنوان لباس در نظر گرفته میشود، نماد تمامی مراحل و مراحل طریقت و سادگی است. بیرون آمدن از این لباس و دور شدن از آن، به معنی رهایی از همه مقامات و مراتب است.
هر چند که جای این مسأله نبود؛ که اندر باب خرق و کشف حجاب السماع میبایست، اینجا اشارتی کردم بدان مقدار که این لطیفه فرو نشد، و به جایگاه این حکم را تفصیل دهم، ان شاء اللّه عزّ و جلّ.
هوش مصنوعی: اگرچه این مسأله جایی برای بحث نداشت، اما به اندازهای که این نکته کمتر مورد توجه قرار گرفته، به آن اشاره کردم و قصد دارم به توضیح بیشتری درباره این موضوع بپردازم، ان شاء الله.
و نیز گفتهاند: پوشانندهٔ مرقعه را چندان سلطنت باید اندر طریقت که چون اندر بیگانه نگرد به چشم شفقت، آشنا گردد و چون جامهای اندر عاصی پوشد از اولیای خدا گردد.
هوش مصنوعی: گفته شده است که فردی که لباس مرقعه را بر تن میکند باید در راه و روش خود به اندازهای از سلطنت و خودفرمانروایی برخوردار باشد که وقتی به دیگران نگاه میکند، با دیدهی محبت و رحمت به آنها بنگرد. همچنین زمانی که کسی در لباس گناه و نافرمانی باشد، با پوشیدن آن لباس میتواند از بندگان خاص خداوند محسوب شود.
وقتی در خدمت شیخ خود میرفتم اندر دیار آذربایگان، مرقعه داری دو سه دیدم که بر سر خرمن گندم استاده بودند و دامنهای مرقعه پیش کرده تا مرد برزگر گندم در آن افکند. شیخ بدان التفات کرد و برخواند: «اولئک الّذین أشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالهُدی فما رَبِحَتْ تِجارَتُهم و ما کانوا مُهْتَدین (۱۶/البقره).» گفتم: «ایها الشیخ، ایشان به چه بی حرمتی بدین بلا مبتلا گشتند و بر سر خلایق فضیحت شدند؟» فرمود که: «پیران ایشان را حرص مرید جمع کردن بوده است، و ایشان را حرص دنیا جمع کردن است و حرصی از حرصی اولی تر نیست، و دعوت بی امر کردن هوی پروردن است.»
هوش مصنوعی: روزی که به خدمت شیخ خود در آذربایجان میرفتم، چند زن را دیدم که بر سر مزرعه گندم ایستاده بودند و دامنهای خود را جلویشان گرفته بودند تا مردان کشاورز گندمها را در آن بریزند. شیخ به این موضوع توجه کرد و آیهای از قرآن را خواند: «آنان کسانی هستند که هدایت را به گمراهی فروختند و تجارتشان سودی نبرد و هدایت نداشتند». پرسیدم: «ای شیخ، این زنان به چه دلیل به این ذلت مبتلا شدند و در میان مردم خفت کردند؟» او پاسخ داد: «پیران آنها فقط به جمعآوری مریدان علاقهمند بودند و خودشان نیز به دنیا گرایش داشتند؛ حرص آنها بر دنیا، حرص اولیهشان را بیمورد کرده است و اینکه بدون دستور کسی دعوت به هوی و هوس میکنند، موجب پرورش آن هوی و هوس است.»
و از جنید میآید رحمة اللّه علیه که به باب الطاق ترسایی دید سخت با جمال. گفت: «بارخدایا، این را در کار میکن؛ که سخت نیکو آفریدهای.» چون زمانی برآمد، ترسا بیامد گفت: «ایّها الشیخ، شهادت عرضه کن بر من.» شهادت عرضه کرد. مسلمان شد و یکی از اولیای خدای گشت.
هوش مصنوعی: جنید، رحمت خدا بر او باد، در نزد در "باب الطاق" شخصی ترسا را با ظاهری زیبا دید. او گفت: "خدای بزرگ، این بندهات را در کار خود به کار بگیر، که او را به زیبایی آفریدهای." وقتی مدتی گذشت، آن ترسا نزد او آمد و گفت: "ای شیخ، شهادت را بر من عرضه کن." جنید شهادت را بر او عرضه کرد و او مسلمان شد و از جمله اولیای خدا گردید.
و از شیخ بوعلی سیاه مروزی -رحمة اللّه علیه- پرسیدند که: «پوشیدن مرقّعه که را مسلّم بود؟» گفت: «آن کس را که مُشرِف مملکت خداوند تعالی باشد، چنانکه اندر جهان هیچ چیز نرود آن روز از احکام و احوال الّا که وی را آگاه کنند.»
هوش مصنوعی: از شیخ بوعلی سیاه مروزی پرسیدند که پوشیدن مرقعه برای چه کسی ثابت شده است؟ ایشان پاسخ دادند: برای کسی که در مرز مملکت خداوند قرار دارد، بهطوری که در آن روز هیچ چیز از احکام و وضعیتها در جهان نرود مگر اینکه او را آگاه کنند.
پس مرقعه سِمَت صالحان و علامت نیکان و لباس فقرا و متصوّفه است و در حقیقت فقر و صفوت، پیش از این سخن رفت و اگر کسی مر لباس اولیا را آلت جمع دنیا و پوشش آفت خود سازد، مر آن را بدان زیانی بیشتر ندارد. و باللّه التوفیق.
هوش مصنوعی: مرقعه یا لباس خاصی که صالحان و نیکان میپوشند، نمایانگر فقر و سادگی است و به نوعی به حالت تصوف اشاره دارد. در واقع، فقر و پاکی از قبل مطرح شده است و اگر کسی این لباس را به عنوان وسیلهای برای جمعآوری دنیا و پنهان کردن عیوب خود به کار گیرد، این کار به او آسیب بیشتری نخواهد زد. در نهایت، این موضوع به توفیق الهی بستگی دارد.