بدان که لبس مرقعه شعار متصوّفه است، و لبس مرقعات سنت است؛ از آنجا که رسول علیه السّلام فرمود: «علیکُم بلباسِ الصِّوفِ تَجِدونَ حَلاوَةَ الإیمانِ فی قُلوبِکم.» و نیز یکی از صحابه گوید، رضی اللّه عنه: «کان النّبیُّ صلّی اللّه علیه و سلم یلبسُ الصّوفَ و یرکَبُ الْحِمارَ.» و نیز رسول صلی اللّه علیه و سلم مر عایشه را گفت، رضی اللّه عنها: «لاتَضَیِّعِی الثَّوْبَ حتّی تُرَقِّعیه.» گفت: «بر شما بادا به جامهٔ پشمین تا حلاوت ایمان بیابید.» و روایت کردند که: «وی علیه السّلام جامهٔ پشمین پوشید و بر خر نشست.» و نیز گفت عایشه را رضی اللّه عنها که: «جامه را ضایع مکن تا رقعه یعنی پیوندها بر آن نگذاری.»
و از عمر خطاب رضی اللّه عنه میآید که وی مرقعهای داشت، سی پیوند بر آن گذاشته.
و هم از عمر خطاب میآید رضی اللّه عنه که گفت: «بهترین جامهها آن بود که مئونت آن کمتر بود.»
و از امیرالمؤمنین علی رضی اللّه عنه میآید که پیراهنی داشت که آستین آن با انگشت او برابر بود، و اگر وقتی پیراهنی درازتر بودی سر آستین آن فرو دریدی.
و نیز رسول را صلی اللّه علیه فرمان آمد به تقصیر جامه؛ کما قال اللّه، تعالی: «وَثِیابَکَ فَطَهِّرْ (۴/المدثر)، ای فقصّرْ.»
حسن بصری گوید، رحمة اللّه علیه: «هفتاد یار بدری را بدیدم. همه را جامه پشمین بود.»
و صدیق اکبر رضی اللّه عنه اندر حال تجرید جامهٔ صوف پوشید.
و حسن بصری رحمه اللّه گوید که: «سلمان را بدیدم گلیمی با رقعههای بسیار پوشیده.»
و از عمربن خطاب و علی بن ابی طالب رضوان اللّه علیهما و از هَرِم بن حیان رضی اللّه عنه روایت آرند که ایشان مر اویس قرنی را بدیدند با جامههای پشمین با رقعهها بر آن گذاشته.
و حسن بصری و مالک بن دینار و سفیان ثوری رحمهم اللّه جمله صاحب مرقعهٔ صوف بودند.
و از امام اعظم ابوحنیفه رضی اللّه عنه روایت آرند و این اندر کتاب تاریخ المشایخ که محمد بن علی ترمذی کرده است مکتوب است که وی در اول صوف پوشیدی و قصد عزلت کردی تا پیغمبر را علیه السّلام به خواب دید که: «تو را اندر میان خلق میباید بود؛ از آنچه سبب احیای سنت من تویی.» آنگاه دست از عزلت بداشت و هرگز جامهای نپوشیدی که آن را قیمتی بودی و داود طایی را رحمةاللّه علیه لبس صوف فرمود و او یکی از محققان متصوّفه بود.
و ابراهیم ادهم به نزدیک ابوحنیفه آمد رحمهما اللّه با مرقعهای از صوف. اصحاب، وی را به چشم تصغیر نگریستند. بوحنیفه گفت: «سیدنا، ابراهیم ادهم.» اصحاب گفتند: «بر زبان امام مسلمانان هزل نرود. وی این سیادت به چه یافت؟» گفت: «به خدمت بردوام؛ که وی به خدمت خداوند مشغول شد و ما به خدمت تنهای خود، تا وی سید ما گشت.»
و اگر اکنون بعضی از اهل زمانه را مراد اندر لبس مرقعات و خرق، جاه و جمال خلق است و یا به دل موافق ظاهر نیستند روا باشد؛ که اندر لشکر مبارز یکی باشد و در جملهٔ طوایف محقق اندک باشد؛ اما جمله را نسبت بدیشان کنند، هرگاه که به یک چیزشان با ایشان مماثلت بود از احکام؛ لقوله، علیه السّلام: «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُم.» هرکه به قومی تولا کند به کرداری کند و به اعتقادی؛ اما گروهی را چشم بر رسم و ظاهر معاملت ایشان افتاد و گروهی را بر سرّ و بر صفای باطن ایشان افتاد.
در جمله هرکه قصد صحبت متصوّفه کند از چهار معنی بیرون نباشد:
گروهی را صفای باطن و جلای خاطر و لطافت طبع و اعتدال مزاج و صحت سریرت به اسرار ایشان دیدار دهد تا قربت محققان و رفعت کبرای ایشان ببینند و ارادت آن درجه دامنگیر ایشان گردد، تعلق بدیشان کنند بر بصیرت و ابتدای حالش بر کشف احوال و تجرید از هوی و اعراض از نفس باشد.
و گروهی دیگر را صلاح و عفت دل و سکون و سلامت صدر به اظهار ایشان دیدار دهد تا برزش شریعت و حفظ آداب اسلام و حسن معاملت ایشان بینند و قصد صحبت ایشان کنند و برزیدن صلاح بر دست گیرند و ابتدای حال ایشان بر مجاهدت و حسن معاملت بود.
و گروهی دیگر را مروت انسانیت و ظرف مجالست و حسن سیرت به افعال ایشان راه نماید تا زندگانی ظاهر ایشان ببینند آراسته به ظرف و مروت، با مهتران به حرمت و با کهتران فتوت، با اقران خود حسن معاشرت، آسوده از طلب زیادت و آرمیده با قناعت، قصد صحبت ایشان کنند و طریق جهد و تعب طلب دنیا بر خود آسان کنند و خود را به فراغت از جملهٔ مَلَکان کنند.
و گروهی دیگر را کسل طبع و رعونت نفس، و طلب ریاست بی آلت و مراد تصدّر بی فضل و جستن تخصیص بی علم، راه نماید به افعال ایشان و پندارد که جز این کار ظاهر هیچ کاری دیگر نیست قصد صحبت ایشان کند و ایشان به خُلق و کرم وی را مداهنت همیکنند و به حکم مسامحت با وی زندگانی میگذارند؛ از آنچه اندر دلهای ایشان از حدیث حق هیچ نباشد و بر تنهای ایشان از مجاهدت طلب طریقت هیچ نه و خواهند تا خلق مر ایشان را حرمت دارند چنانکه محققان را، و از ایشان بشکوهند چنانکه از خواصّ خداوند عزّ و جلّ و به صحبت و تعلق بدیشان آن خواهند که آفات خود را در صلاح ایشان پنهان کنند و جامهٔ ایشان اندرپوشند و آن جامههای بی معاملت بر کذب ایشان میخروشند؛ که آن ثوب زور باشد و لباس غرور و حسرت روز حشر و نشور، قوله، تعالی: «مثلُ الّذینَ حُمِّلُوا التّوریةَ ثمّ لم یحملوها کمثل الحمار یَحْمِلُ أسفاراً بئسَ مثلُ الْقَومِ الَّذینَ کذَّبُوا بآیاتِ اللّه (۵/الجمعه).» و اندر این زمانه این گروه بیشترند.
پس بر تو بادا که هرچه از آن تو نگردد قصد آن نکنی؛ که اگر هزار سال تو به قبول طریقت بگویی چنان نباشد که یک لحظه طریقت تو را قبول کند؛ که این کار به خرقه نیست، به حُرقه است. چون کسی با طریقت آشنا بود ورا قبا چون عبا بود و چون پیر بزرگ را گفتند: «لِمَ لاتَلْبِسُ المُرَقَّعَةَ؟» قال: «مِنَ النِّفاقِ أنْ تَلْبِسَ لباسَ الفِتْیانِ ولاتدْخُلَ فی حَمْلِ أثْقالِ الفُتُوَّةِ.» : «چرا مرقعه نپوشی؟» گفت: «از نفاق بود که لباس جوانمردان بپوشی و اندر تحت ثقل معاملت جوانمردان درنیایی، با ترک حمل حِمْل جوانمردی منافقی باشد.»
پس اگر این لباس از برای آن است که خداوند تو را بشناسد که تو خاص اویی، او بی لباس بشناسد و اگر از بهر آن است که به خلق نمایی که من از آن اویم، اگر هستی ریا و اگر نیستی نفاق. و این راهی صعب پرخطر است و اهل حق اجلِّ آناند که به جامه معروف گردند. «الصّفاءُ مِنَ اللّه إنعامٌ وَ إکرامٌ و الصُّوفُ لِباسٌ الأنْعامِ.» صفا از خداوند تعالی به بنده نعمتی و کرامتی عیان بود و صوف لباس ستوران بود.
پس حلیت حیلت بود. گروهی حیلت قربت میکنند و آنچه بر ایشان است به جای میآرند. ظاهر میآرایند، امید آن را تا از ایشان گردند و مشایخ این قصه مر مریدان را حیلت و زینت به مرقعات بفرمودند و خود نیز بکردند تا اندر میان خلق علامت شوند و جملهٔ خلق پاسبان ایشان گردند. اگر یک قدم بر خلاف نهند همه زبان ملامت در ایشان دراز کنند و اگر خواهند که اندر آن جامه معصیت کنند از شرم خلق نتوانند کرد.
در جمله مرقعه زینت اولیای خدای عزّ و جلّ است. عوام بدان عزیز گردند و خواص اندر آن ذلیل شوند. عزّ عامه آن بود که چون بپوشند خلقانش بدان حرمت دارند و ذل خاص آن بود که چون آن بپوشند خلق اندر ایشان به چشم عوام نگرند و مر ایشان را بدان ملامت کنند. «لباسُ النِّعَم للعوامّ وجوشنُ البلاء للخواصّ.» عوام را مرقعه لباس نعما بود، و خواص را جوشن بلا بود؛ از آنچه بیشتری از عوام اندر آن مضطر باشند، چنانکه دست به کار دیگر نرسد و مر طلب جاه را آلتی دیگر ندارند، بدان طلب ریاست کنند و مر آن را سبب جمع نعمت سازند؛ و باز خواص به ترک ریاست بگویند و ذل را بر عزّ اختیار کنند تا این قوم را این، بلا بود و آن قوم را آن، نعما.
«المُرَقَّعةُ قَمیصُ الْوَفاءِ لِإهْلِ الصَّفاءِ و سِرْبالُ السُّرُور لِأهلِ الغُرورِ.» مرقعه پیراهن وفاست مر اهل صفا را و لباس سرور است مر اهل غرور را؛ تا اهل صفا به پوشیدن آن از کونین مجرد شوند و از مألوفات منقطع گردند، و اهل غرور بدان از حق محجوب شوند و از صلاح بازمانند. در جمله مر همه را سِمَت صلاح و سبب فلاح است و مراد جمله از آن محصول. یکی را صفا بود و یکی را عطا، و یکی را غطا و یکی را وطا. امید دارم به حسن صحبت و محبت یکدیگر همه رستگار باشند؛ از آنچه رسول -صلَّی اللّه علیه و سلّم- گفت: «مَنْ أَحبَّ قَوْماً فَهُو مَعَهم. دوستان هر گروهی به قیامت با ایشان باشند و اندر زمرهٔ ایشان باشند.»
اما باید که باطنت طلب تحقیق کند و از رسوم معرض باشد؛ که هرکه به ظاهر بسنده کار باشد هرگز به تحقیق نرسد و بدان که وجود آدمیت حجاب ربوبیت بود، و حجاب جز به دور ایام و پرورش اندر مقامات فانی نگردد و صفا نام آن فناست، و فانی صفت را لباس اختیار کردن محال باشد و با تکلف خود را زینتی ساختن ناممکن. پس چون فنای صفت پدید آمد و آفت طبیعت از میانه برخاست و بهجز آن که او را صوفی خوانند نامی دیگر خوانند به نزدیک وی متساوی بود.
برگردان به زبان ساده
بدان که لبس مرقعه شعار متصوّفه است، و لبس مرقعات سنت است؛ از آنجا که رسول علیه السّلام فرمود: «علیکُم بلباسِ الصِّوفِ تَجِدونَ حَلاوَةَ الإیمانِ فی قُلوبِکم.» و نیز یکی از صحابه گوید، رضی اللّه عنه: «کان النّبیُّ صلّی اللّه علیه و سلم یلبسُ الصّوفَ و یرکَبُ الْحِمارَ.» و نیز رسول صلی اللّه علیه و سلم مر عایشه را گفت، رضی اللّه عنها: «لاتَضَیِّعِی الثَّوْبَ حتّی تُرَقِّعیه.» گفت: «بر شما بادا به جامهٔ پشمین تا حلاوت ایمان بیابید.» و روایت کردند که: «وی علیه السّلام جامهٔ پشمین پوشید و بر خر نشست.» و نیز گفت عایشه را رضی اللّه عنها که: «جامه را ضایع مکن تا رقعه یعنی پیوندها بر آن نگذاری.»
هوش مصنوعی: لبس مرقعه، نشانهای از تصوف و سنتی است که به آن اشاره میشود. پیامبر اکرم (ص) فرمودند که با پوشیدن لباسهای پشمی، میتوان طعم ایمان را در دلها احساس کرد. یکی از صحابه نقل کرده که پیامبر لباس پشمی میپوشید و بر الاغ سوار میشد. همچنین، پیامبر به همسرش عایشه سفارش کرده که لباس را هدرد ندهد و باید آن را ترمیم کند. او به این موضوع تأکید کرد که باید بر لباسهای پشمین تکیه کرد تا حلاوت ایمان را تجربه کرد. در واقع، پیامبر بر این لباس پشمی پوشیده و بر حیوان سواری کرده است و از عایشه خواسته که مراقب لباسهای خود باشد تا آنها را ضایع نکند و ترمیم کند.
و از عمر خطاب رضی اللّه عنه میآید که وی مرقعهای داشت، سی پیوند بر آن گذاشته.
هوش مصنوعی: عمر بن خطاب رضی الله عنه یک مرقعه داشت که بر روی آن، سی پیوند زده شده بود.
و هم از عمر خطاب میآید رضی اللّه عنه که گفت: «بهترین جامهها آن بود که مئونت آن کمتر بود.»
هوش مصنوعی: عمر خطاب، یکی از شخصیتهای بزرگ تاریخ اسلام، میگوید که بهترین لباسها آنهایی هستند که مراقبت و نگهداری از آنها کمتر باشد.
و از امیرالمؤمنین علی رضی اللّه عنه میآید که پیراهنی داشت که آستین آن با انگشت او برابر بود، و اگر وقتی پیراهنی درازتر بودی سر آستین آن فرو دریدی.
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین علی (ع) پیراهنی داشت که آستینهای آن به اندازه انگشتش بود و اگر پیراهنی بلندتر از این داشت، سر آستین آن را داخل میکرد.
و نیز رسول را صلی اللّه علیه فرمان آمد به تقصیر جامه؛ کما قال اللّه، تعالی: «وَثِیابَکَ فَطَهِّرْ (۴/المدثر)، ای فقصّرْ.»
هوش مصنوعی: و همچنین به پیامبر صلیاللهعلیهوآله دستور داده شد که لباس خود را پاک و تمیز نگه دارد؛ همانطور که خداوند متعال فرموده است: «لباس خود را پاکیزه دار.» بنابراین، به او گفته شد که لباسش را کوتاه کند.
حسن بصری گوید، رحمة اللّه علیه: «هفتاد یار بدری را بدیدم. همه را جامه پشمین بود.»
هوش مصنوعی: حسن بصری میگوید: «هفتاد نفر از یاران حضرت علی (ع) که در جنگ بدر شرکت کرده بودند را دیدم و همگی لباسهایی از پشم به تن داشتند.»
و صدیق اکبر رضی اللّه عنه اندر حال تجرید جامهٔ صوف پوشید.
هوش مصنوعی: صدیق اکبر، با رضایت خداوند، در حالتی خاص اقدام به پوشیدن جامهای از پشم کرد.
و حسن بصری رحمه اللّه گوید که: «سلمان را بدیدم گلیمی با رقعههای بسیار پوشیده.»
هوش مصنوعی: حسن بصری رحمه الله میگوید: «سلمان را دیدم که گلیمی در دست داشت که با تکههای زیادی پوشیده شده بود.»
و از عمربن خطاب و علی بن ابی طالب رضوان اللّه علیهما و از هَرِم بن حیان رضی اللّه عنه روایت آرند که ایشان مر اویس قرنی را بدیدند با جامههای پشمین با رقعهها بر آن گذاشته.
هوش مصنوعی: عمر بن خطاب و علی بن ابی طالب (رضی الله عنهم) و همچنین هرم بن حیان (رضی الله عنه) روایت کردهاند که اویس قرنی را مشاهده کردند که لباسهای پشمین پوشیده و بر آنها بقچههایی گذاشته است.
و حسن بصری و مالک بن دینار و سفیان ثوری رحمهم اللّه جمله صاحب مرقعهٔ صوف بودند.
هوش مصنوعی: حسن بصری، مالک بن دینار و سفیان ثوری، همگی از بزرگترین شخصیتهای صوفی بودند.
و از امام اعظم ابوحنیفه رضی اللّه عنه روایت آرند و این اندر کتاب تاریخ المشایخ که محمد بن علی ترمذی کرده است مکتوب است که وی در اول صوف پوشیدی و قصد عزلت کردی تا پیغمبر را علیه السّلام به خواب دید که: «تو را اندر میان خلق میباید بود؛ از آنچه سبب احیای سنت من تویی.» آنگاه دست از عزلت بداشت و هرگز جامهای نپوشیدی که آن را قیمتی بودی و داود طایی را رحمةاللّه علیه لبس صوف فرمود و او یکی از محققان متصوّفه بود.
هوش مصنوعی: امام اعظم ابوحنیفه از شخصیتهای بزرگ اسلامی است که در کتاب تاریخ المشایخ نوشته محمد بن علی ترمذی، داستانی از او روایت شده است. در این داستان آمده که او در ابتدا به زندگی گوشهنشینی و دوری از مردم روی آورد و در این مدت خواب پیغمبر را دید که به او فرمود: «تو باید در میان مردم باشی، زیرا تو سبب احیای سنت من هستی.» پس از این خواب، او از عزلت دست کشید و دیگر هرگز لباس بیقیمتی نپوشید. همچنین داود طایی، یکی از بزرگترین عارفان و متصوفه، گفته است که لباس پشمی بپوشید و او نیز یکی از محققان این زمینه به شمار میرفت.
و ابراهیم ادهم به نزدیک ابوحنیفه آمد رحمهما اللّه با مرقعهای از صوف. اصحاب، وی را به چشم تصغیر نگریستند. بوحنیفه گفت: «سیدنا، ابراهیم ادهم.» اصحاب گفتند: «بر زبان امام مسلمانان هزل نرود. وی این سیادت به چه یافت؟» گفت: «به خدمت بردوام؛ که وی به خدمت خداوند مشغول شد و ما به خدمت تنهای خود، تا وی سید ما گشت.»
هوش مصنوعی: ابراهیم ادهم به نزد ابوحنیفه رفت و در حالی که پوششی از صوف به تن داشت. یاران او به چهرهاش با بیاحترامی نگاه کردند. ابوحنیفه به احترام او گفت: «سید ما، ابراهیم ادهم.» یاران او گفتند: «چطور ممکن است که امام مسلمانان این گونه سخن بگوید؟ او چه نسبتی با سیادت دارد؟» ابوحنیفه پاسخ داد: «او با خدمت مداوم خود به خداوند معروف شد، در حالی که ما مشغول خدمت به خود بودیم و به همین خاطر او سید ما شد.»
و اگر اکنون بعضی از اهل زمانه را مراد اندر لبس مرقعات و خرق، جاه و جمال خلق است و یا به دل موافق ظاهر نیستند روا باشد؛ که اندر لشکر مبارز یکی باشد و در جملهٔ طوایف محقق اندک باشد؛ اما جمله را نسبت بدیشان کنند، هرگاه که به یک چیزشان با ایشان مماثلت بود از احکام؛ لقوله، علیه السّلام: «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُم.» هرکه به قومی تولا کند به کرداری کند و به اعتقادی؛ اما گروهی را چشم بر رسم و ظاهر معاملت ایشان افتاد و گروهی را بر سرّ و بر صفای باطن ایشان افتاد.
هوش مصنوعی: اگر برخی از مردم زمان ما به دلیل حجاب و ظواهر زیبایی و مقام و جلالت افراد را ارزیابی میکنند، این موضوع چندان هم نادرست نیست؛ زیرا در هر جمعیتی، افراد مشابهی وجود دارند و تعداد کسانی که واقعاً به باطن اشخاص توجه میکنند کم است. اما در مجموع، همه آنها به یکدیگر مرتبط هستند؛ چرا که وقتی افراد به برخی از ویژگیها و احکام مشترک بپردازند، از یکدیگر متأثر میشوند. این به این معناست که هر کسی به نحوی به جمعی وابسته میشود، چه از نظر رفتار و چه از نظر عقیده. برای برخی، ظاهر و رسمیت مهم است و برای عدهای دیگر، جوهر و باطن افراد اهمیت بیشتری دارد.
در جمله هرکه قصد صحبت متصوّفه کند از چهار معنی بیرون نباشد:
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد دربارهی تصوف صحبت کند، باید در نظر داشته باشد که موضوع او تنها در چهار معنا میگنجد.
گروهی را صفای باطن و جلای خاطر و لطافت طبع و اعتدال مزاج و صحت سریرت به اسرار ایشان دیدار دهد تا قربت محققان و رفعت کبرای ایشان ببینند و ارادت آن درجه دامنگیر ایشان گردد، تعلق بدیشان کنند بر بصیرت و ابتدای حالش بر کشف احوال و تجرید از هوی و اعراض از نفس باشد.
هوش مصنوعی: گروهی را با صفای درون، آرامش قلب، لطافت روح و تعادل مزاج و سلامت باطن میسر میشود تا بتوانند به رازهای عمیق زندگی پی ببرند و عظمت و مقام بلند آنها را مشاهده کنند. این افراد نیروی جذب و ارادت خاصی به حقیقت دارند و در آغاز درک خود، به شناخت وضعیتهای درونی و جدا شدن از خواستههای نفسانی میپردازند.
و گروهی دیگر را صلاح و عفت دل و سکون و سلامت صدر به اظهار ایشان دیدار دهد تا برزش شریعت و حفظ آداب اسلام و حسن معاملت ایشان بینند و قصد صحبت ایشان کنند و برزیدن صلاح بر دست گیرند و ابتدای حال ایشان بر مجاهدت و حسن معاملت بود.
هوش مصنوعی: گروهی دیگر را به خاطر اخلاق خوب، آرامش خاطر و سلامت روحشان میبینند تا نحوهٔ رعایت قوانین شریعت، حفظ آداب اسلامی و رفتار نیکو آنها را مشاهده کنند و تصمیم بگیرند با آنها صحبت کنند. این افراد تلاش میکنند تا خوبی را در زندگی خود به وجود آورند و آغاز کار آنها بر پایهٔ تلاش و رفتار خوب است.
و گروهی دیگر را مروت انسانیت و ظرف مجالست و حسن سیرت به افعال ایشان راه نماید تا زندگانی ظاهر ایشان ببینند آراسته به ظرف و مروت، با مهتران به حرمت و با کهتران فتوت، با اقران خود حسن معاشرت، آسوده از طلب زیادت و آرمیده با قناعت، قصد صحبت ایشان کنند و طریق جهد و تعب طلب دنیا بر خود آسان کنند و خود را به فراغت از جملهٔ مَلَکان کنند.
هوش مصنوعی: گروهی دیگر با دیانت انسانی و ویژگیهای مناسب رفتاری، به عنوان راهنما عمل میکنند تا زندگی ظاهریشان را با آراستگی و شخصیت خوب به نمایش بگذارند. آنها با بزرگترها با احترام و با جوانترها با جوانمردی رفتار میکنند، با همنسلهای خود خوب معاشرت مینمایند و از تمایل به فزونی و حرص دوری میکنند، در عوض با قناعت زندگی میکنند. این افراد سعی دارند که با دیگران به گفتگو بنشینند و تلاش برای کسب دنیا را برای خود آسانتر کرده و خود را از قید و بند مَلَکان آزاد نمایند.
و گروهی دیگر را کسل طبع و رعونت نفس، و طلب ریاست بی آلت و مراد تصدّر بی فضل و جستن تخصیص بی علم، راه نماید به افعال ایشان و پندارد که جز این کار ظاهر هیچ کاری دیگر نیست قصد صحبت ایشان کند و ایشان به خُلق و کرم وی را مداهنت همیکنند و به حکم مسامحت با وی زندگانی میگذارند؛ از آنچه اندر دلهای ایشان از حدیث حق هیچ نباشد و بر تنهای ایشان از مجاهدت طلب طریقت هیچ نه و خواهند تا خلق مر ایشان را حرمت دارند چنانکه محققان را، و از ایشان بشکوهند چنانکه از خواصّ خداوند عزّ و جلّ و به صحبت و تعلق بدیشان آن خواهند که آفات خود را در صلاح ایشان پنهان کنند و جامهٔ ایشان اندرپوشند و آن جامههای بی معاملت بر کذب ایشان میخروشند؛ که آن ثوب زور باشد و لباس غرور و حسرت روز حشر و نشور، قوله، تعالی: «مثلُ الّذینَ حُمِّلُوا التّوریةَ ثمّ لم یحملوها کمثل الحمار یَحْمِلُ أسفاراً بئسَ مثلُ الْقَومِ الَّذینَ کذَّبُوا بآیاتِ اللّه (۵/الجمعه).» و اندر این زمانه این گروه بیشترند.
هوش مصنوعی: گروهی از افراد به خاطر کسلطبعی و خودبزرگبینی، به دنبال ریاست و مقام بدون شایستگی هستند و خیال میکنند که تنها هدف آنها همنشینی با دیگران است. آنها به خاطر جذابیت ظاهری و خوبیهای اخلاقی یکدیگر را تحسین میکنند و به زندگی خود ادامه میدهند، در حالی که در دلشان هیچ حقیقتی از آموزههای دینی وجود ندارد و در جستجوی راه حق، هیچ تلاشی نمیکنند. این افراد انتظار دارند که دیگران به آنها احترام بگذارند، همانطور که به محققان واقعی احترام میگذارند. آنها میخواهند با ارتباط و دوستی خود، ضعفها و آفات خود را بپوشانند و ظاهری جذاب و بیعیب داشته باشند، در حالی که در حقیقت، رفتارشان و ادعاهایشان، نادرست و بیپایه است. در این زمانه، اینگونه افراد بیشتر شدهاند و به نوعی شبیه به الاغهایی هستند که بار کتابی را به دوش دارند، اما از مطالب آن هیچ بهرهای نمیبرند.
پس بر تو بادا که هرچه از آن تو نگردد قصد آن نکنی؛ که اگر هزار سال تو به قبول طریقت بگویی چنان نباشد که یک لحظه طریقت تو را قبول کند؛ که این کار به خرقه نیست، به حُرقه است. چون کسی با طریقت آشنا بود ورا قبا چون عبا بود و چون پیر بزرگ را گفتند: «لِمَ لاتَلْبِسُ المُرَقَّعَةَ؟» قال: «مِنَ النِّفاقِ أنْ تَلْبِسَ لباسَ الفِتْیانِ ولاتدْخُلَ فی حَمْلِ أثْقالِ الفُتُوَّةِ.» : «چرا مرقعه نپوشی؟» گفت: «از نفاق بود که لباس جوانمردان بپوشی و اندر تحت ثقل معاملت جوانمردان درنیایی، با ترک حمل حِمْل جوانمردی منافقی باشد.»
هوش مصنوعی: بر تو لازم است که هرگز به چیزی که متعلق به تو نیست، دست نزنید؛ چرا که اگر هزار سال هم به پیروی از مسیر خود بپردازید، به اندازه یک لحظه نمیتوانید این مسیر را بپذیرید. این موضوع به لباس و ظاهری که بر تن دارید نیست، بلکه به درون شما بستگی دارد. وقتی کسی با طریقت آشنا شود، آن را مانند لباس بزرگانی میبیند. وقتی از یک پیرمرد پرسیدند: «چرا لباس مرقعه نمیپوشی؟»، او پاسخ داد: «پوشیدن لباس جوانمردان در حالی که خودت در زیر بار مسئولیتهای جوانمردی نمیروی، نفاق است.» در واقع، این فرد به این نکته اشاره میکند که اگر به ظواهر بپردازیم اما در عمل نتوانیم به مسئولیتهای خود در مسیر جوانمردی عمل کنیم، در حقیقت به نوعی نشاندهنده یک تناقض هستیم.
پس اگر این لباس از برای آن است که خداوند تو را بشناسد که تو خاص اویی، او بی لباس بشناسد و اگر از بهر آن است که به خلق نمایی که من از آن اویم، اگر هستی ریا و اگر نیستی نفاق. و این راهی صعب پرخطر است و اهل حق اجلِّ آناند که به جامه معروف گردند. «الصّفاءُ مِنَ اللّه إنعامٌ وَ إکرامٌ و الصُّوفُ لِباسٌ الأنْعامِ.» صفا از خداوند تعالی به بنده نعمتی و کرامتی عیان بود و صوف لباس ستوران بود.
هوش مصنوعی: اگر این لباس به این دلیل است که خداوند تو را بشناسد و تو را ویژه خود بداند، او میتواند بدون لباس هم تو را بشناسد. و اگر این لباس برای نشان دادن به دیگران است که تو متعلق به او هستی، این یعنی ریاکاری و در غیر این صورت، نفاق به شمار میآید. این یک راه دشوار و پرخطر است و اهل حقیقت بهتر است که با لباس معروف و شایستهای شناخته شوند. صفای الهی نعمتی و کرامتی است که به بنده داده میشود و صوفیگری، به معنای پوشش و لباس حیوانات است.
پس حلیت حیلت بود. گروهی حیلت قربت میکنند و آنچه بر ایشان است به جای میآرند. ظاهر میآرایند، امید آن را تا از ایشان گردند و مشایخ این قصه مر مریدان را حیلت و زینت به مرقعات بفرمودند و خود نیز بکردند تا اندر میان خلق علامت شوند و جملهٔ خلق پاسبان ایشان گردند. اگر یک قدم بر خلاف نهند همه زبان ملامت در ایشان دراز کنند و اگر خواهند که اندر آن جامه معصیت کنند از شرم خلق نتوانند کرد.
هوش مصنوعی: این متن اشاره به نوعی فریب و ظاهر سازی دارد که برخی افراد برای نزدیک شدن به خداوند انجام میدهند. آنها ظاهر خود را به گونهای میآرایند که مورد توجه قرار گیرند و دیگران از آنان پیروی کنند. مشایخ این گروه به مریدان خود توصیه کردهاند که با این شیوهها خود را به نمایش بگذارند تا در جامعه شناخته شوند و مردم به حمایت از آنان بپردازند. اما اگر همین افراد بخواهند کار ناپسندی انجام دهند، به دلیل شرم از نگاه مردم نمیتوانند به راحتی این کار را بکنند.
در جمله مرقعه زینت اولیای خدای عزّ و جلّ است. عوام بدان عزیز گردند و خواص اندر آن ذلیل شوند. عزّ عامه آن بود که چون بپوشند خلقانش بدان حرمت دارند و ذل خاص آن بود که چون آن بپوشند خلق اندر ایشان به چشم عوام نگرند و مر ایشان را بدان ملامت کنند. «لباسُ النِّعَم للعوامّ وجوشنُ البلاء للخواصّ.» عوام را مرقعه لباس نعما بود، و خواص را جوشن بلا بود؛ از آنچه بیشتری از عوام اندر آن مضطر باشند، چنانکه دست به کار دیگر نرسد و مر طلب جاه را آلتی دیگر ندارند، بدان طلب ریاست کنند و مر آن را سبب جمع نعمت سازند؛ و باز خواص به ترک ریاست بگویند و ذل را بر عزّ اختیار کنند تا این قوم را این، بلا بود و آن قوم را آن، نعما.
هوش مصنوعی: در این متن، اشاره شده است که مرقعه، به عنوان زینتی برای اولیای خداوند، برای عوام (مردم عادی) عزیز و محترم است، اما برای خواص (فرهیختگان) ذلتآور به شمار میآید. به گونهای که وقتی مردم عادی این لباس را میپوشند، به خاطر آن حرمت و احترام میگذارند، اما اگر خواص آن را بپوشند، به چشم عوام دیده میشوند و مورد ملامت قرار میگیرند. به عنوان مثال، برای عوام، مرقعه نماد نعمت و برای خواص، نشانهای از بلا محسوب میشود. همانطور که عوام به دلیل نیاز به شرایط خاص، این لباس را برای جلب نعمت بر تن میکنند، خواص ممکن است از مقام و ریاست خود دست کشیده و ذلت را با عزت عوض کنند؛ به این ترتیب برای یک گروه این موضوع، بلا و برای گروه دیگر، نعمت به حساب میآید.
«المُرَقَّعةُ قَمیصُ الْوَفاءِ لِإهْلِ الصَّفاءِ و سِرْبالُ السُّرُور لِأهلِ الغُرورِ.» مرقعه پیراهن وفاست مر اهل صفا را و لباس سرور است مر اهل غرور را؛ تا اهل صفا به پوشیدن آن از کونین مجرد شوند و از مألوفات منقطع گردند، و اهل غرور بدان از حق محجوب شوند و از صلاح بازمانند. در جمله مر همه را سِمَت صلاح و سبب فلاح است و مراد جمله از آن محصول. یکی را صفا بود و یکی را عطا، و یکی را غطا و یکی را وطا. امید دارم به حسن صحبت و محبت یکدیگر همه رستگار باشند؛ از آنچه رسول -صلَّی اللّه علیه و سلّم- گفت: «مَنْ أَحبَّ قَوْماً فَهُو مَعَهم. دوستان هر گروهی به قیامت با ایشان باشند و اندر زمرهٔ ایشان باشند.»
هوش مصنوعی: مرقعه به عنوان پیراهن وفا برای اهل صفا و لباس سرور برای اهل غرور شناخته میشود. این لباس به اهل صفا کمک میکند تا از دنیای مادی و عادتهای روزمره خود دور شوند و از حقایق الهی بهتر بهرهمند گردند. در عوض، اهل غرور با پوشیدن آن از حقیقت غافل میمانند و از راههای نیکو خارج میشوند. در واقع، این لباس برای همه نشانهای از نیکی و راهی به فلاح و رستگاری است. برای بعضی نشانه صفا، برای بعضی عطا، برای برخی دیگر پوشش و برای دیگران نوعی آرامش است. امید است که با گفتوگو و محبت نسبت به یکدیگر، همه به رستگاری برسند. چنانکه پیامبر اکرم فرمودهاند: «هر کس گروهی را دوست داشته باشد، در قیامت با آنها خواهد بود» و دوستان هر گروهی در روز قیامت در کنار یکدیگر خواهند بود.
اما باید که باطنت طلب تحقیق کند و از رسوم معرض باشد؛ که هرکه به ظاهر بسنده کار باشد هرگز به تحقیق نرسد و بدان که وجود آدمیت حجاب ربوبیت بود، و حجاب جز به دور ایام و پرورش اندر مقامات فانی نگردد و صفا نام آن فناست، و فانی صفت را لباس اختیار کردن محال باشد و با تکلف خود را زینتی ساختن ناممکن. پس چون فنای صفت پدید آمد و آفت طبیعت از میانه برخاست و بهجز آن که او را صوفی خوانند نامی دیگر خوانند به نزدیک وی متساوی بود.
هوش مصنوعی: اما باید باطن انسان جستجو شود و از ظاهر به دور باشد؛ زیرا کسی که فقط به ظواهر اکتفا کند، هرگز به حقیقت نرسد. باید دانست که وجود انسان خود پردهای بر روی حقیقت الهی است و این پرده فقط با گذر زمان و پرورش در مراحل فنا از بین میرود. این فنا خود را به شکل صفا نشان میدهد و کسی که در صفت فانی گرفتار شود، نمیتواند این صفت را به اختیار خود بپوشد و تلاش برای آراستن خود در این حالت عملاً غیرممکن است. بنابراین، وقتی که فنا در صفات انسان ظهور پیدا کند و آلودگیهای طبیعی کنار برود، او را صرفاً صوفی مینامند و در نظر او این نام با سایر نامها برابر است.