گنجور

بخش ۲ - فصل

و خلاف کرده‌اند مشایخ این قصّه -رَحِمَهُمُ اللّه- اندر فقر و غنا تا کدام فاضل‌ترند اندر صفات خلق؛ از آن‌چه خداوند تعالی غنی بر حقیقت است و کمال اندر جملهٔ اوصاف وی است، جَلَّ جلالُه. یحیی بن معاذ الرّازی و احمد ابن ابی الحواری و حارث المحاسبی و ابوالعبّاس عطا و رُوَیم و ابوالحسن بن سمعون، و از متأخّران، شیخ المشایخ ابوسعید فضل اللّه بن محمّد المیهنی -رحمة اللّه علیهم اجمعین- بر آن‌ اند که: «غنا فاضل‌تر که فقر» و دلیل آرند که: «غنا صفت حق تعالی است و فقر بر وی روا نیست. پس اندر دوستی، صفتی که مشترک باشد میان بنده و خداوند تعالی، تمام تر بود از آن صفت که بر وی -تعالی و تَقَّدَس- روا نباشد.»

گوییم: این شرکت اندر اسم است نه در معنی؛ که شرکت معنی را مماثلت باید. چون صفات وی قدیم است و از آن خلق محدث، این دلیل باطل بود.

و من همی‌گویم که علی بن عثمان الجلابی‌‌ ام -وفَّقَنی اللّهُ بالخَیر- که: غنا مر حق را نامی است بسزا و خلق مستحقّ این نام نباشد و فقر مر خلق را نامی است بسزا و بر حق آن نام روا نباشد و آن که به مَجاز مر کسی را غنی خوانند، نه چنان بود که غنی بر حقیقت بود و نیز دلیل واضح‌ترین آن که غنای ما به وجود اسباب بود و ما مُسبَّب باشیم اندر حال قبول اسباب و وی مُسبِّبُ الأسباب است و غنای وی را سبب نیست. پس شرکت اندر این صفت باطل بود و نیز چون اندر عین، شرکت روا نیست، کس را با وی اندر صفت هم روا نباشد و چون اندر صفت روا نبود، اندر اسم هم روا نبود. ماند این‌جا تسمیه و تسمیه نشانی است میان خلق و آن را حدّی. پس غنا مر خدای تعالی را آن است که وی را به هیچ کس و هیچ چیز نیاز نیست و هر چه خواهد، کند. مرادش را دافعی نی و قدرتش را مانعی نی و بر قلب اعیان و آفرینش ضدَّین توانا و همیشه بدین صفت بود و باشد. و غنای خلق، منال معیشتی و یا وجود مسرّتی یا رَستن از آفتی و یا آرام به مشاهدتی، و این جمله مُحدَث و متغیّر بود و مایهٔ طلب و تحسُّر و موضع عجز و تذلُّل. پس این اسم بنده را مَجاز بود و حق را -تعالی- حقیقت؛ لقوله تعالی: «یا أیّها النّاسُ أنْتُمُ الْفُقَراءُ إلی اللّهِ (۱۵/فاطر)»، و نیز گفت: «واللّهُ الغَنیُّ وَ أنْتُمُ الْفُقَراءُ (۳۸/محمد).»

و نیز گروهی از عوام گویند: «توانگر را فضل نهیم بر درویش؛ ازیرا چه خداوند تعالی او را اندر دو جهان سعید آفریده است و منّت به توانگری بر وی نهاده.»، و آن گروه این‌جا غنا کثرت دنیا و یافتن کام و راندن شهوت خواهند و بر این دلیل کنند که: «بر غنا شکر فرمود و اندر فقر صبر. پس صبر اندر بلا بود و شکر اندر نَعماء و به‌حقیقت نَعماء فاضل تر از بلا بود.»

گوییم: بر نعمت شکر فرمود و شکر را علّت زیادت نعمت گردانید و بر فقر صبر فرمود و صبر را علّت زیادت قربت گردانید؛ لقوله تعالی: «لَئِن شَکَرْتُم لَأزیدَنَّکُم (۷/ابراهیم)»، و نیز گفت: «إنَّ اللّهَ مَعَ الصّابرینَ(۱۵۳/البقره).» هر که اندر نعمتی که اصل آن غفلت است شکر کند، غفلتش بر غفلت زیادت کنیم و هر که اندر فقری که اصل آن بَلیَّت است، صبر کند، قربتش بر قربت زیادت کنیم.

اما غنایی که مشایخ مر آن را فضل نهند بر فقر، مرادشان نه آن بود که عوام مر آن را غنا خوانند؛ که این غنا، یافتِ نِعَم بود و آن، یافتِ مُنعِم، پس یافتِ وصلت چیزی دیگر بود و یافتِ غفلت چیزی دیگر.

شیخ بوسعید رحمة اللّه علیه گوید: «الفَقْرُ هُوَ الغِنی بِاللّهِ.» و مراد از این، کشف ابدی باشد به مشاهده حق. گوییم: مکاشف ممکن الحجاب باشد. پس اگر این صاحب مشاهدت را محجوب گرداند از مشاهدت، محتاج آن گردد، یا نه؟ اگر گوید: «نگردد»، محال باشد؛ و اگر گوید: «گردد»، گوییم: چون احتیاج آمد اسم غنا ساقط شد و نیز غنا به خداوند قائم الصفة و ثابت المراد باشد، و به اقامت مراد و اثبات اوصاف آدمیت غنا درست نیاید؛ که عین این خود مر غنا را قابل نیست؛ از آن‌چه وجود بشریت عین نیاز باشد و علامت حدث عین احتیاج. پس باقی الصفة غنی باشد و فانی الصفة مر هیچ اسم را شایسته نباشد. پس «الغَنیُّ مَنْ أغْناهُ اللّهُ»؛ از آن‌چه غنی باللّه فاعل بود و أَغْناهُ اللّه مفعول و فاعل به خود قائم بود و مفعول به فاعل قائم بود. پس اقامت به خود، صفت بشریت بود و اقامت به حق، محو صفت.

و من که علی بن عثمان الجلابی‌‌ ام -وَفَّقَني اللّه- چنین گویم که: چون درست شد که غنای بر حقیقت بر بقای صفت درست نیاید؛ که بقای صفت، محلّ علّت بود به دلایل مذکور و موجب آفت، و فنای صفت خود غنا نباشد؛ ازیرا که هر چه به خود باقی نباشد، آن را نامی ننهند، پس غنا را فنا صفت بود و چون صفت فانی شد، محلّ اسم ساقط گشت، بر این کس نه اسم فقر افتد و نه اسم غنا.

و باز جملهٔ مشایخ و بیشتری از عوام فضل نهند فقر را بر غنا؛ از آن که کتاب و سنت به فضل آن ناطق است و بیشتری از امت بر آن مجتمع‌اند.

و اندر حکایات یافتم که: روزی جنید و ابن عطا -رَحِمَهما اللّه- را در این مسأله سخن همی‌رفت. ابن عطا دلیل آورد بر آن که: «اغنیا فاضل‌ترند؛ که با ایشان به قیامت حساب کنند و حساب، شنوانیدنِ کلام بی واسطه باشد اندر محلّ عتاب، و عتاب از دوست به دوست باشد.» جنید گفت: «اگر با اغنیا حساب کنند، از درویشان عذر خواهند و عذر فاضل‌تر از عتاب حساب.»

و اینجا لطیفه‌ای عجب است. گوییم که: اندر تحقیق محبت، عذر، بیگانگی باشد، و عتاب، مخالفت، و دوستان اندر محلّی باشند که این هر دو اندر احوال ایشان آفت نماید؛ از آن که عذر بر موجب تقصیری بوَد که اندر حقّ دوست کرده باشد. چون دوست حقّ خود از وی طلب کند، او از وی عذر خواهد و عتاب بر موجب تقصیری که رفته باشد اندر فرمان دوست؛ آنگاه دوست بدان تقصیر وی را عتاب کند و این هر دو نیز محال باشد.

و در جمله مُطالب باشند فقرا به صبر و اغنیا به شکر، و اندر تحقیق دوستی نه دوست از دوست چیزی طلبد و نه دوست فرمان دوست ضایع کند. پس «ظَلَمَ مَنْ سَمّی ابنَ آدم أمیراً و قد سَمّاهُ ربُّه فَقیراً.» آن را که نامش از حق فقیر است، اگرچه امیر است، فقیر است. هلاک گشت آن که پندارد که وی نه اسیر است، اگرچه جایگاهش تخت و سریر است؛ ازیرا که اغنیا صاحب صدقه بوند و فقرا صاحب صدق و هرگز صدق چون صدقه نباشد. پس اندر حقیقت فقر سلیمان چون غنای سلیمان بود؛ از آن‌چه ایوب را اندر شدّت صبرش گفت: «نِعمَ العبدُ (۴۴/ص)»، و سلیمان را اندر استقامت ملکش، گفت: «نِعْمَ العبدُ (۳۰/ص).» چون رضای رحمان حاصل شد فقر سلیمان را چون غنای سلیمان گردانید.

و از استاد ابوالقاسم قشیری رضی اللّه عنه شنیدم که گفت: «مردمان اندر فقر و غنا، هر کسی سخن گفته‌اند و خود را چیزی اختیار کرده و من آن اختیار کنم که حق مرا اختیار کند و مرا اندر آن نگاه دارد. اگر توانگر داردم غافل و گذشته نباشم و اگر درویش داردم حریص و معرض نباشم.»

پس غنا نعمت و اعراض اندر وی آفت، و فقر نعمت و حرص اندر وی آفت. معانی جمله نیکو، روش اندر او مختلف و فقر فراغت دل از مادون و غنا مشغولی دل به غیر؛ چون فراغت آمد، فقر از غنا اولی‌تر نه و غنا از فقر اولی‌تر نه. غنا کثرت متاع و فقر قلت آن و متاع بجمله از آن خداوند؛ چون طالب به ترک ملکیت بگفت، شرکت از میان برخاست و از هر دو اسم فارغ شد.

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و خلاف کرده‌اند مشایخ این قصّه -رَحِمَهُمُ اللّه- اندر فقر و غنا تا کدام فاضل‌ترند اندر صفات خلق؛ از آن‌چه خداوند تعالی غنی بر حقیقت است و کمال اندر جملهٔ اوصاف وی است، جَلَّ جلالُه. یحیی بن معاذ الرّازی و احمد ابن ابی الحواری و حارث المحاسبی و ابوالعبّاس عطا و رُوَیم و ابوالحسن بن سمعون، و از متأخّران، شیخ المشایخ ابوسعید فضل اللّه بن محمّد المیهنی -رحمة اللّه علیهم اجمعین- بر آن‌ اند که: «غنا فاضل‌تر که فقر» و دلیل آرند که: «غنا صفت حق تعالی است و فقر بر وی روا نیست. پس اندر دوستی، صفتی که مشترک باشد میان بنده و خداوند تعالی، تمام تر بود از آن صفت که بر وی -تعالی و تَقَّدَس- روا نباشد.»
هوش مصنوعی: در این متن بیان شده است که بعضی از مشایخ به بحث در مورد فضیلت فقر و غنا پرداخته‌اند و اینکه کدام یک صفات برتری دارند. آنها بر این باورند که غنا، که به معنای بی‌نیازی است، از فقر که به معنای نیازمندی است، فاضل‌تر و برتر است. دلیل این نظر این است که غنا صفت خداوند است و او به هیچ وجه نیازمند نیست، در حالی که فقر در شأن خداوند نیست. بنابراین، صفتی که بین خدا و بندگان مشترک باشد، یعنی غنا، از صفت فقر برتری دارد.
گوییم: این شرکت اندر اسم است نه در معنی؛ که شرکت معنی را مماثلت باید. چون صفات وی قدیم است و از آن خلق محدث، این دلیل باطل بود.
هوش مصنوعی: می‌گوییم: این شرکت تنها نام دارد و نه در واقعیت؛ زیرا در شرکت واقعی، باید ویژگی‌ها شبیه به هم باشند. از آنجا که صفات او قدیمی‌اند و مخلوق جدید است، این استدلال نادرست است.
و من همی‌گویم که علی بن عثمان الجلابی‌‌ ام -وفَّقَنی اللّهُ بالخَیر- که: غنا مر حق را نامی است بسزا و خلق مستحقّ این نام نباشد و فقر مر خلق را نامی است بسزا و بر حق آن نام روا نباشد و آن که به مَجاز مر کسی را غنی خوانند، نه چنان بود که غنی بر حقیقت بود و نیز دلیل واضح‌ترین آن که غنای ما به وجود اسباب بود و ما مُسبَّب باشیم اندر حال قبول اسباب و وی مُسبِّبُ الأسباب است و غنای وی را سبب نیست. پس شرکت اندر این صفت باطل بود و نیز چون اندر عین، شرکت روا نیست، کس را با وی اندر صفت هم روا نباشد و چون اندر صفت روا نبود، اندر اسم هم روا نبود. ماند این‌جا تسمیه و تسمیه نشانی است میان خلق و آن را حدّی. پس غنا مر خدای تعالی را آن است که وی را به هیچ کس و هیچ چیز نیاز نیست و هر چه خواهد، کند. مرادش را دافعی نی و قدرتش را مانعی نی و بر قلب اعیان و آفرینش ضدَّین توانا و همیشه بدین صفت بود و باشد. و غنای خلق، منال معیشتی و یا وجود مسرّتی یا رَستن از آفتی و یا آرام به مشاهدتی، و این جمله مُحدَث و متغیّر بود و مایهٔ طلب و تحسُّر و موضع عجز و تذلُّل. پس این اسم بنده را مَجاز بود و حق را -تعالی- حقیقت؛ لقوله تعالی: «یا أیّها النّاسُ أنْتُمُ الْفُقَراءُ إلی اللّهِ (۱۵/فاطر)»، و نیز گفت: «واللّهُ الغَنیُّ وَ أنْتُمُ الْفُقَراءُ (۳۸/محمد).»
هوش مصنوعی: علی بن عثمان الجلابی بیان می‌کند که در حقیقت، غنا عنوانی است مناسب برای خداوند و مخلوق نمی‌تواند مستحق این عنوان شود. همچنین، فقر، نامی است که برای مخلوق مناسب است و بر خداوند روا نیست. اگرچه در برخی مواقع ممکن است کسی را غنی خطاب کنند، این به معنای غنای حقیقی نیست. دلیل روشنی بر این موضوع وجود دارد: غنای ما وابسته به وسایل و اسباب است، در حالی که خداوند به هیچ چیز وابسته نیست و تنها اوست که بر همه چیز قدرت دارد. بنابراین، شرکت در این صفت میان خدا و بندگان نادرست است و این امر در نام‌ها نیز صادق است. در حقیقت، غنای خداوند به معنای استقلال اوست؛ او به کسی یا چیزی نیاز ندارد و هر آنچه بخواهد، می‌تواند انجام دهد. برعکس، غنای مخلوق به نیازهای مادی و وجودی او بستگی دارد و این امر همواره در حال تغییر و وابسته به شرایط است. از این رو، این عنوان برای بندگان به صورت مجازی درست است و برای خداوند به صورت حقیقی.
و نیز گروهی از عوام گویند: «توانگر را فضل نهیم بر درویش؛ ازیرا چه خداوند تعالی او را اندر دو جهان سعید آفریده است و منّت به توانگری بر وی نهاده.»، و آن گروه این‌جا غنا کثرت دنیا و یافتن کام و راندن شهوت خواهند و بر این دلیل کنند که: «بر غنا شکر فرمود و اندر فقر صبر. پس صبر اندر بلا بود و شکر اندر نَعماء و به‌حقیقت نَعماء فاضل تر از بلا بود.»
هوش مصنوعی: برخی از مردم بر این باورند که باید در مقام و موقعیت توانگران را بر درویشان ارجحیت داد، زیرا خداوند آن‌ها را در هر دو جهان خوشبخت آفریده و به آن‌ها نعمت ثروت عطا کرده است. این گروه اعتقاد دارند که ثروت و رفاه دنیوی، خوشبختی و لذت را به همراه دارد و برای همین است که خداوند فرمان داده است تا در هنگام برخوردن به نعمت‌ها شکرگزاری کنیم و در زمان فقر و مشکلات صبر پیشه کنیم. به زعم این افراد، صبر در شرایط سخت و بلاست، در حالی که شکرگزاری در زمان برخورداری از نعمت‌ها و رفاه مورد تاکید قرار گرفته است و به واقع، نعمت‌ها از سختی‌ها ارزشمندترند.
گوییم: بر نعمت شکر فرمود و شکر را علّت زیادت نعمت گردانید و بر فقر صبر فرمود و صبر را علّت زیادت قربت گردانید؛ لقوله تعالی: «لَئِن شَکَرْتُم لَأزیدَنَّکُم (۷/ابراهیم)»، و نیز گفت: «إنَّ اللّهَ مَعَ الصّابرینَ(۱۵۳/البقره).» هر که اندر نعمتی که اصل آن غفلت است شکر کند، غفلتش بر غفلت زیادت کنیم و هر که اندر فقری که اصل آن بَلیَّت است، صبر کند، قربتش بر قربت زیادت کنیم.
هوش مصنوعی: خداوند بر نعمت‌ها شکر را واجب دانسته و آن را دلیل افزایش نعمت‌ها قرار داده است. همچنین در برابر فقر صبر را توصیه کرده و آن را سبب نزدیکی به خود می‌داند. به این معنا که اگر کسی در برابر نعمت‌هایی که ممکن است به خاطر غفلت به دست آمده، شکرگزاری کند، غفلتش بیشتر خواهد شد. و اگر کسی در شرایط فقر که به نوعی امتحان است صبوری کند، نزدیکی‌اش به خداوند بیشتر خواهد شد.
اما غنایی که مشایخ مر آن را فضل نهند بر فقر، مرادشان نه آن بود که عوام مر آن را غنا خوانند؛ که این غنا، یافتِ نِعَم بود و آن، یافتِ مُنعِم، پس یافتِ وصلت چیزی دیگر بود و یافتِ غفلت چیزی دیگر.
هوش مصنوعی: غنایی که اهل معرفت آن را بر فقر ارج می‌نهند، منظورشان این نیست که مردم عادی آن را غنا بنامند. این غنای مورد نظر به دست آوردن نعمت‌هاست، در حالی که فقر به معنای دست یافتن به نعمت‌دهنده است. پس به دست آوردن عشق و نزدیکی به خدا موضوعی جداگانه است و غفلت نیز موضوعی دیگر.
شیخ بوسعید رحمة اللّه علیه گوید: «الفَقْرُ هُوَ الغِنی بِاللّهِ.» و مراد از این، کشف ابدی باشد به مشاهده حق. گوییم: مکاشف ممکن الحجاب باشد. پس اگر این صاحب مشاهدت را محجوب گرداند از مشاهدت، محتاج آن گردد، یا نه؟ اگر گوید: «نگردد»، محال باشد؛ و اگر گوید: «گردد»، گوییم: چون احتیاج آمد اسم غنا ساقط شد و نیز غنا به خداوند قائم الصفة و ثابت المراد باشد، و به اقامت مراد و اثبات اوصاف آدمیت غنا درست نیاید؛ که عین این خود مر غنا را قابل نیست؛ از آن‌چه وجود بشریت عین نیاز باشد و علامت حدث عین احتیاج. پس باقی الصفة غنی باشد و فانی الصفة مر هیچ اسم را شایسته نباشد. پس «الغَنیُّ مَنْ أغْناهُ اللّهُ»؛ از آن‌چه غنی باللّه فاعل بود و أَغْناهُ اللّه مفعول و فاعل به خود قائم بود و مفعول به فاعل قائم بود. پس اقامت به خود، صفت بشریت بود و اقامت به حق، محو صفت.
هوش مصنوعی: شیخ بوسعید رحمت الله علیه می‌فرماید: «فقر، غنای الهی است.» منظور از این جمله، دریافت روحانی و دائمی از دیدن حقیقت است. می‌گوییم ممکن است که بیننده به خاطر حجاب‌ها از این شاهدت محروم شود. اگر این فرد بگوید که محروم نمی‌شود، این غیر ممکن است و اگر بگوید که محروم می‌شود، ما می‌گوییم در این صورت که نیازمندی به وجود می‌آید، مفهوم غنا از بین می‌رود. همچنین غنا، به خداوند که صفاتش ثابت و پایدار است، وابسته است. قرار دادن این صفات در وجود انسان که نیازمند و علامت حادث است، با مفهوم غنا سازگار نیست. پس فقط صفتی که باقی است غنی است و صفات فانی هیچ نامی را شایسته نیست. بنابراین، «غنی کسی است که خداوند او را غنی کرده است» زیرا غنی به معنی وابستگی به خداوند است و آن‌چه که خداوند او را غنی کرده، به خود وابسته بوده و مفعول نیز به فاعل وابسته است. در واقع، وابستگی به خود، مربوط به بشر است و وابستگی به حق، محو صفات بشری است.
و من که علی بن عثمان الجلابی‌‌ ام -وَفَّقَني اللّه- چنین گویم که: چون درست شد که غنای بر حقیقت بر بقای صفت درست نیاید؛ که بقای صفت، محلّ علّت بود به دلایل مذکور و موجب آفت، و فنای صفت خود غنا نباشد؛ ازیرا که هر چه به خود باقی نباشد، آن را نامی ننهند، پس غنا را فنا صفت بود و چون صفت فانی شد، محلّ اسم ساقط گشت، بر این کس نه اسم فقر افتد و نه اسم غنا.
هوش مصنوعی: من علی بن عثمان جلبی هستم و می‌گویم که: وقتی مشخص شد که غنا به حقیقت و بقای صفات ارتباطی ندارد، زیرا بقای صفت، مکان علت است و موجب آسیب می‌شود، و فنای صفت متضمن غنا نیست؛ چرا که هر چیزی که به خود باقی نباشد، نامی ندارد. بنابراین، غنا به فنا تعلق دارد و وقتی که صفت فانی شود، نام آن نیز از میان می‌رود. در نتیجه، نه نام فقر بر این فرد صدق می‌کند و نه نام غنا.
و باز جملهٔ مشایخ و بیشتری از عوام فضل نهند فقر را بر غنا؛ از آن که کتاب و سنت به فضل آن ناطق است و بیشتری از امت بر آن مجتمع‌اند.
هوش مصنوعی: بسیاری از بزرگان و حتی تعداد زیادی از مردم عادی، مهم‌تر بودن فقر از غنا را تأکید می‌کنند. دلیل این امر این است که کتاب و سنت به نفع فقر سخن می‌گویند و بیشتر مردم بر این نظر توافق دارند.
و اندر حکایات یافتم که: روزی جنید و ابن عطا -رَحِمَهما اللّه- را در این مسأله سخن همی‌رفت. ابن عطا دلیل آورد بر آن که: «اغنیا فاضل‌ترند؛ که با ایشان به قیامت حساب کنند و حساب، شنوانیدنِ کلام بی واسطه باشد اندر محلّ عتاب، و عتاب از دوست به دوست باشد.» جنید گفت: «اگر با اغنیا حساب کنند، از درویشان عذر خواهند و عذر فاضل‌تر از عتاب حساب.»
هوش مصنوعی: روزی جنید و ابن عطا درباره‌ی یک موضوع بحث می‌کردند. ابن عطا استدلال کرد که افراد ثروتمند از دیگران برتر هستند، زیرا در قیامت از آنها حساب می‌کشند و این حسابرسی به صورت مستقیم انجام می‌شود، و عتابی که بین دوستان اتفاق می‌افتد، به نوعی از دوستی نشات می‌گیرد. جنید در پاسخ گفت که اگر قرار است با ثروتمندان حسابرسی شود، پس درویشان نیز عذرهایی خواهند داشت و این عذرها در واقع از عتاب و سوال کردن مهم‌تر هستند.
و اینجا لطیفه‌ای عجب است. گوییم که: اندر تحقیق محبت، عذر، بیگانگی باشد، و عتاب، مخالفت، و دوستان اندر محلّی باشند که این هر دو اندر احوال ایشان آفت نماید؛ از آن که عذر بر موجب تقصیری بوَد که اندر حقّ دوست کرده باشد. چون دوست حقّ خود از وی طلب کند، او از وی عذر خواهد و عتاب بر موجب تقصیری که رفته باشد اندر فرمان دوست؛ آنگاه دوست بدان تقصیر وی را عتاب کند و این هر دو نیز محال باشد.
هوش مصنوعی: موضوع جالبی مطرح شده است. می‌گویند در بررسی محبت، عذر به معنای بیگانگی و عتاب به معنای مخالفت است. دوستان در وضعیتی قرار می‌گیرند که هر دو این احساسات می‌تواند برایشان مشکل‌ساز باشد. چرا که عذر به خاطر تقصیری است که نسبت به دوست کرده‌اند. وقتی دوست حق خود را از آنها مطالبه کند، عذرخواهی می‌کنند و عتاب به خاطر اشتباهی است که نسبت به خواسته‌های دوست انجام داده‌اند. در این شرایط، هم عذر و هم عتاب می‌تواند دشواری‌هایی به وجود آورد.
و در جمله مُطالب باشند فقرا به صبر و اغنیا به شکر، و اندر تحقیق دوستی نه دوست از دوست چیزی طلبد و نه دوست فرمان دوست ضایع کند. پس «ظَلَمَ مَنْ سَمّی ابنَ آدم أمیراً و قد سَمّاهُ ربُّه فَقیراً.» آن را که نامش از حق فقیر است، اگرچه امیر است، فقیر است. هلاک گشت آن که پندارد که وی نه اسیر است، اگرچه جایگاهش تخت و سریر است؛ ازیرا که اغنیا صاحب صدقه بوند و فقرا صاحب صدق و هرگز صدق چون صدقه نباشد. پس اندر حقیقت فقر سلیمان چون غنای سلیمان بود؛ از آن‌چه ایوب را اندر شدّت صبرش گفت: «نِعمَ العبدُ (۴۴/ص)»، و سلیمان را اندر استقامت ملکش، گفت: «نِعْمَ العبدُ (۳۰/ص).» چون رضای رحمان حاصل شد فقر سلیمان را چون غنای سلیمان گردانید.
هوش مصنوعی: در این متن به تأکید بر اهمیت صبر برای فقرا و شکرگزاری برای اغنیا پرداخته می‌شود. همچنین بیان شده که در واقعیت دوستی، هیچ‌یک از طرفین نباید از دیگری چیزی بخواهد یا به خواسته‌های او بی‌توجهی کند. به بیان دیگر، آن کسی که خدای او را فقیر نامیده، حتی اگر مقامش امیر باشد، در حقیقت فقیر است. شخصی که گمان کند به خاطر مقامش از بندگی آزاد است، در واقع در اشتباه است. اغنیا می‌توانند به صدقه دارنده باشند اما فقرا تنها به صدق یعنی راست‌گویی و صداقت متصف‌اند. به علاوه، فقر و غنا در واقعیت چیزی جز یک کیفیت نیست و هر دو می‌توانند در نظر خداوند ارزشی یکسان داشته باشند. در نهایت، وقتی رضای الهی حاصل شود، فقر به مثابه غنا درکی می‌شود که مقامات و شخصیت‌ها را به یکدیگر نزدیک می‌سازد.
و از استاد ابوالقاسم قشیری رضی اللّه عنه شنیدم که گفت: «مردمان اندر فقر و غنا، هر کسی سخن گفته‌اند و خود را چیزی اختیار کرده و من آن اختیار کنم که حق مرا اختیار کند و مرا اندر آن نگاه دارد. اگر توانگر داردم غافل و گذشته نباشم و اگر درویش داردم حریص و معرض نباشم.»
هوش مصنوعی: استاد ابوالقاسم قشیری فرمودند: «در مورد فقر و ثروت، هر کس نظری دارد و خود را به طریقی تعریف می‌کند. من تصمیم دارم که انتخابم از طرف حق باشد و در این انتخاب نگه‌دارم. اگر ثروتمند باشم، نباید غافل و بی‌توجه باشم و اگر بی‌پول باشم، نباید دچار حرص و طمع شوم.»
پس غنا نعمت و اعراض اندر وی آفت، و فقر نعمت و حرص اندر وی آفت. معانی جمله نیکو، روش اندر او مختلف و فقر فراغت دل از مادون و غنا مشغولی دل به غیر؛ چون فراغت آمد، فقر از غنا اولی‌تر نه و غنا از فقر اولی‌تر نه. غنا کثرت متاع و فقر قلت آن و متاع بجمله از آن خداوند؛ چون طالب به ترک ملکیت بگفت، شرکت از میان برخاست و از هر دو اسم فارغ شد.
هوش مصنوعی: غنا به عنوان یک نعمت محسوب می‌شود، اما اگر به آن اعراض شود، تبدیل به آفت می‌شود. از طرف دیگر، فقر نیز نعمت است، اما حرص نسبت به آن باعث ایجاد آفت می‌شود. معنای جمله بیانگر این است که وضعیت خوب و روش زندگی در این دو وضعیت متفاوت است. فقر می‌تواند منجر به آرامش دل شود، در حالی که غنا ممکن است باعث مشغولیت ذهن به امور غیرضروری گردد. زمانی که آرامش حاصل آید، فقر از غنا ارزش بیشتری دارد و برعکس. غنا به معنای داشتن چیزهای زیاد است و فقر به معنای کمبود آنها. همه این‌ها در نهایت از خداوند می‌آید. زمانی که انسان به ترک مالکیت و دارایی‌ها روی آورد، احساس تعلق به هر دو حالت از بین می‌رود.