گنجور

بخش ۱ - باب الفقر

بدان که درویشی را اندر راه خداوند عزّ و جلّ مرتبتی عظیم است، و درویشان را خطری بزرگ؛ کما قال اللّه تعالی: «لِلفَقراءِ الّذینَ أُحصِرُوا فی سبیلِ اللّهِ لایَسْتطیعونَ ضَرْباً فی الأرضِ یحسَبُهُم الجاهِلُ أَغنیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ (۲۷۳/البقره)». و نیز گفت: «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عبداً مملوکاً لایقدِرُ عَلی شَیْءٍ(۷۵/النحل).» و نیز گفت: «تَتَجافی جُنُوبُهُم عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ ربَّهُم خَوْفاً و طَمَعاً (۱۶/السّجده).

و رسول صلی اللّه علیه و سلم فقر را اختیار کرد و گفت: «اللّهُمَّ أحْیِنی مسکیناً و أَمِتْنی مِسْکیناً واحشُرنی فی زُمْرَةِ المَساکینَ.» و نیز گفت: در روز قیامت خداوند تعالی گوید: «أُدنُوا منّی أحِبّائی. فیقولُ المَلائِکةُ: مَنْ اَحِبّائُکَ؟ فیقول: فُقراءُ المسلمینَ.»

و مانند این آیات و اخبار بسیار است، تا حدی که از مشهوری به اثبات آن حاجت نیاید مر صحت دلایل را.

و اندر وقت پیغمبر علیه السّلام فقرای مهاجرین بودند آنان که اندر حکم ادای عبودیت و صحبت پیغمبر علیه السّلام نشسته بودند اندر مسجد وی و از اشغال بکلی اعراض کرده و به ترک معارضه بگفته، و خداوند تعالی را به روزی خود استوار داشته و توکل بر وی کرده، تا رسول صلی اللّه علیه و سلم مأمور بود به صحبت و قیام کردن به حق ایشان؛ چنان‌که فرمود - عَزَّ مِنْ قائلٍ-: «وَلاتَطْرُدِ الّذینَ یَدْعُونَ ربَّهُم بِالغَدوةِ وَالْعَشیِّ یُریدِونَ وَجْهَهُ (۵۲/الأنعام)»، و نیز گفت: «ولاتعْدُ عَیْناکَ عَنْهم تُرید زینَةَ الحَیوةِ الدُّنیا وَ لاتُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَه عَن ذکرِنا (۲۸/الکهف)»، تا رسول علیه السّلام هر کجا یکی از ایشان بدیدی گفتی: «مادر و پدرم فدای آنان باد که خداوند تعالی بر من از برای ایشان عتاب کرد.»

پس خداوند تعالی مر فقر را مرتبتی و درجتی بزرگ داده است و مر فقرا را بدان مخصوص گردانیده تا به ترک اسباب ظاهری و باطنی گفته‌اند و بکلیت به مسبب رجوع کرده؛ تا فقر ایشان فخر ایشان گشت، تا به رفتن آن نالان شدند و به آمدن آن شادمان گشتند و مر آن را در کنار گرفتند و به جز اخواتِ آن را جمله خوار گرفتند.

اما فقر را رسمی و حقیقتی است. رسمش افلاس اضطراری است، و حقیقتش اقبال اختیاری. آن که رسم دید به اسم بیارامید، و چون مراد نیافت از حقیقت برمید. و آن که حقیقت یافت روی از موجودات برتافت، و به فنای کل، اندر رؤیت کل، به بقای کلی بشتافت. «مَنْ لم یعْرِفْ سِوَی رسْمِه لم یَسْمَعْ سِوَی اسْمِه.» پس فقیر آن بود که هیچ چیزش نباشد و اندر هیچ چیز خلل نه. به هستی اسباب غنی نگردد و به نیستی آن محتاج سبب نه. وجود و عدم اسباب به نزدیک فقرش یکسان بود و اگر اندر نیستی خرّم‌تر بود، نیز روا بود؛ از آن‌چه مشایخ گفته‌اند که: «هر چند درویش دست تنگ‌تر بود، حال بر وی گشاده‌تر بود.» ازیرا چه وجود معلوم مر درویش را شوم بود؛ تا حدّی که هیچ چیز را در بند نکند، الّا هم بدان مقدار اندر بند شود. پس زندگانی دوستان حق به الطاف خفی و اسرار بَهی است با حق، نه به آلات دنیای غَدّار و سرای فُجّار. پس متاع متاع باشد از راه رضا.

همی آید که درویشی را با ملکی ملاقات افتاد. ملک گفت: «حاجتی بخواه.» گفت: «من از بندهٔ بندگان خود حاجت نخواهم.» گفت: «این چگونه باشد؟» گفت: «مرا دو بنده‌اند که هر دو خداوندان تواند: یکی حرص و دیگر امل.» و رسول گفت، صلی اللّه علیه و سلم: «الفَقْرُ عزّ لِّأهْلِه».

پس چیزی که اهل را عزّ بود، مر نااهل را ذل بود و عزّش آن است که فقیر محفوظ الجوارح بود از زلل و محفوظ الحال از خلل. نه بر تنش معصیت و زَلَّت رود و نه بر حالش خلل و آفت صورت گیرد؛ از آن‌چه ظاهرش مستغرق نعم ظاهره بود و باطنش منبع نعم باطنه، تا تنش روحانی بود و دلش ربّانی. خلق را بدو حواله نماند و آدم را بدو نسبت نه، تا از حوالهٔ خلق و نسبت آدم، فقیر بود و به ملک این عالم، غنی نگردد اندر این عالم و به ملک آن عالم، غنی نگردد اندر آن عالم. و کونین اندر پلهٔ ترازوی فقرش به پر پشه‌ای نسنجد و یک نفس وی اندر هر دو عالم نگنجد.

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1393/01/16 09:04
ناشناس

خوف - خشیت -خضوع

1399/10/07 14:01
شادی

اصلاحیه :شادی نوشته:
در جمله ی “پس متاع متاع باشد از راه رضا.” غلط املایی وجود دارد. درست آن : “پس متاع مناع باشد از راه رضا.”
مترادف مناع: {بازدارنده، منع کننده}

1401/01/25 11:03
محمد حسن ارجمندی

«لِلفَقراءِ الّذینَ أُحصِرُوا فی سبیلِ اللّهِ لایَسْتطیعونَ ضَرْباً فی الارضِ یحسَبُهُم الجاهِلُ اغنیاءَ مِنَ التَّعفّفِ (۲۷۳/البقره)»[ [این صدقات‌] برای آن [دسته از] نیازمندانی است که در راه خدا فرومانده‌اند، و نمی‌توانند [برای تأمین هزینه زندگی‌] در زمین سفر کنند. از شدّت خویشتن‌داری، فرد بی‌اطلاع، آنان را توانگر می‌پندارد.(تعفف=خویشتن‌داری] ونیز گفت: «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عبداً مملوکاً لایقدِرُ عَلی شَیْءٍ(۷۵/النحل).»[ خدا مثلی زده (بشنوید): آیا بنده مملوکی که قادر بر هیچ چیز (حتی بر نفس خود) نیست] ونیز گفت: «تَتَجافی جُنُوبُهُم عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ ربَّهُم خَوْفاً و طَمَعاً (۱۶/السّجده).[ (شبها) پهلو از بستر خواب تهی کنند و با بیم و امید (و ناله اشتیاق در نماز شب) خدای خود را بخوانند و آنچه روزی آنها کرده‌ایم (به مسکینان) انفاق کنند.]

1401/01/25 11:03
محمد حسن ارجمندی

«أُدنُوا منّی أحِبّائی. فیقولُ المَلائِکةُ: مَنْ اَحِبّائُکَ؟ فیقول: فُقراءُ المسلمینَ.»[دوستان من نزدیک شوید(نزد من آیید) فرشتگان گویند: دوستانت چه کسانی هستند؟ رسوال الله گوید: مسکینان مسلمان]

1401/01/25 11:03
محمد حسن ارجمندی

در خصوص معنی عز من قائل گفتنی است:

عزمِنْ قائلٍ یعنی گرامی است گوینده . عزیز و ارجمند است آنکه گفته است ، و آن را پیش از نقل آیتی از قرآن کریم آرند، قوله تعالی عزمن قائل ... (از یادداشت مرحوم دهخدا).] 

1401/01/25 12:03
محمد حسن ارجمندی

رسول گفت، صلی اللّه علیه و سلم: «الفَقْرُ عزّ لِّأهْلِه».[فقر مایه سربلندی فقیران است.]