گنجور

بخش ۴ - فصل

بدان که گروهی‌اند از ملاحده لعنهم اللّه که مر ایشان را سوفسطائیان خوانند و مذهب ایشان آن است که: «به هیچ چیز علم درست ناید و علم خود نیست.» با ایشان گوییم که: «این دانش که می‌دانید که به هیچ چیز علم درست نیاید، درست هست یا نی؟» اگر گویند: «هست»، علم اثبات کردند و اگر گویند: «نیست»، پس چیزی که درست نیاید، آن را معارضه کردن محال باشد و با آن کس سخن گفتن از خرد نبود.

و گروهی از ملاحده که تعلق بدین طریق دارند، همین گویند که: «علم ما به هیچ چیز درست نیاید. پس ترک علم، ما را تمام‌تر از اثبات آن باشد.» و این از حُمق و ضلالت و جهالت ایشان بود؛ که ترک علم از دو بیرون نباشد: یا به علمی بود یا به جهلی. پس علم مر علم را نفی نکندو ضد نیاید، و به علم ترک علم محال باشد، ماند این‌جا جهل؛ و چون درست شد که نفی علم جهل باشد و ترک آن به جهل بود و جاهل مذموم باشد و جهل قرینهٔ کفر، باطل باشد که حق را به جهل تعلق بود و این خلاف جملهٔ مشایخ است و چون این قول را مردمان بشنیدند و بر این ارتکاب کردند، گفتند که مذهب جملهٔ اهل تصوّف این است و روششان چنین؛ تا اعتقاد ایشان مشوش شد و از تمییز کردن حق از باطل باز ماندند.

و ما امور جمله به خداوند تعالی تسلیم کردیم تا دربار ضلالت خود همی‌باشند. اگر دین گریبانگیر ایشان گرددی تصرف بهتر از این کنندی و حکم رعایت را دست بندارندی و اندر دوستان خدای عزّ و جلّ بدین چشم ننگرندی و احتیاط روزگار خود نکوتر کنندی. و اگر قومی از ملاحده تعلق به احرار کردند تا به جمال ایشان خود از آفت‌ها رستگار گردند و اندر سایهٔ عزّ ایشان زندگانی کنند، چرا باید که همگنان را بر ایشان قیاس گیرندو اندر معاملت ایشان مکابرهٔ عیان بر دست گیرند و قدر ایشان در زیر پای آرند؟

و مرا با یکی از متلبسان علم که کلاه رعونت را عزّ علم نام کرده است و متابعت هوی را سنت رسول علیه السّلام و موافقت شیطان را سیرت امام، مناظره همی‌رفت. اندر آن میان گفت: «ملاحده دوازده گروه‌اند. یک گروه اندر میان متصوّفه‌اند.» گفتم: «اگر یک گروه در میان ایشان‌اند، یازده گروه اندر میان شمایند. ایشان خود را از یک گروه بهتر نگاه توانند داشت که شما از یازده گروه.»

اما این جمله از نتیجهٔ فتور زمانه است و آفتهایی که پدیدار آمده است و خداوند تعالی پیوسته اولیای خود را اندر میان قومی مستور داشته است و آن قوم را از جهت ایشان اندر میان خلق مهجور داشته و نیکو گفته است آن پیر پیران، و آفتاب مریدان، علی بن بندار الصّیرفی، رحمة اللّه علیه: «فَسادُ القُلوب علی حسبِ فَسادِ الزَّمانِ و أهلِه».

اکنون من فصلی اندر اقاویل ایشان بیارم تا تنبیهی باشد مر آن را که از حق تعالی عنایتی اندر کار وی صادق است از منکران بدین طایفه و باللّه التوفیق.

اطلاعات

منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که گروهی‌اند از ملاحده لعنهم اللّه که مر ایشان را سوفسطائیان خوانند و مذهب ایشان آن است که: «به هیچ چیز علم درست ناید و علم خود نیست.» با ایشان گوییم که: «این دانش که می‌دانید که به هیچ چیز علم درست نیاید، درست هست یا نی؟» اگر گویند: «هست»، علم اثبات کردند و اگر گویند: «نیست»، پس چیزی که درست نیاید، آن را معارضه کردن محال باشد و با آن کس سخن گفتن از خرد نبود.
هوش مصنوعی: گروهی از افرادی هستند که به نام سوفسطائیان شناخته می‌شوند و آنها بر این باورند که هیچ چیزی قابل شناخت نیست و علم وجود ندارد. ما با آنها اینگونه استدلال می‌کنیم: «این دانشی که دارید که هیچ چیز قابل شناخت نیست، آیا خود واقعاً درست است یا نه؟» اگر پاسخ بدهند که «درست است»، در واقع علم را اثبات کرده‌اند و اگر بگویند «نادرست است»، در آن صورت صحبت کردن درباره چیزی که به زعم آنها نادرست است، منطقی نخواهد بود.
و گروهی از ملاحده که تعلق بدین طریق دارند، همین گویند که: «علم ما به هیچ چیز درست نیاید. پس ترک علم، ما را تمام‌تر از اثبات آن باشد.» و این از حُمق و ضلالت و جهالت ایشان بود؛ که ترک علم از دو بیرون نباشد: یا به علمی بود یا به جهلی. پس علم مر علم را نفی نکندو ضد نیاید، و به علم ترک علم محال باشد، ماند این‌جا جهل؛ و چون درست شد که نفی علم جهل باشد و ترک آن به جهل بود و جاهل مذموم باشد و جهل قرینهٔ کفر، باطل باشد که حق را به جهل تعلق بود و این خلاف جملهٔ مشایخ است و چون این قول را مردمان بشنیدند و بر این ارتکاب کردند، گفتند که مذهب جملهٔ اهل تصوّف این است و روششان چنین؛ تا اعتقاد ایشان مشوش شد و از تمییز کردن حق از باطل باز ماندند.
هوش مصنوعی: گروهی از ملحدان به این دیدگاه اعتقاد دارند که «علم ما به هیچ چیزی درست نیست. بنابراین، ترک علم برای ما بهتر از اثبات آن است.» این نگرش ناشی از نادانی و بی‌خبری آن‌هاست. ترک علم می‌تواند ناشی از دو حالت باشد: یا به دلیل دانشی آگاهانه یا به خاطر نادانی. علم نمی‌تواند علم را نفی کند و ترک علم به وسیله علم ممکن نیست؛ در واقع، اینجا تنها جهل مطرح است. وقتی درک شود که نفی علم به معنای جهل است و ترک آن نشان‌دهنده جهل است و جهل امری ناپسند و به نوعی نشانه‌ای از کفر محسوب می‌شود، مشخص می‌شود که حق با جهل در تضاد است. این نظر مخالف آموزه‌های مشایخ است و وقتی این عقیده توسط مردم شنیده شد و به آن عمل کردند، گفتند که مذهب همه اهل تصوف چنین است و این گونه از تفکر باعث شد که اعتقاداتشان به هم بریزد و از تشخیص حق از باطل باز بمانند.
و ما امور جمله به خداوند تعالی تسلیم کردیم تا دربار ضلالت خود همی‌باشند. اگر دین گریبانگیر ایشان گرددی تصرف بهتر از این کنندی و حکم رعایت را دست بندارندی و اندر دوستان خدای عزّ و جلّ بدین چشم ننگرندی و احتیاط روزگار خود نکوتر کنندی. و اگر قومی از ملاحده تعلق به احرار کردند تا به جمال ایشان خود از آفت‌ها رستگار گردند و اندر سایهٔ عزّ ایشان زندگانی کنند، چرا باید که همگنان را بر ایشان قیاس گیرندو اندر معاملت ایشان مکابرهٔ عیان بر دست گیرند و قدر ایشان در زیر پای آرند؟
هوش مصنوعی: ما همه امور را به خداوند بزرگ سپردیم تا در مورد گمراهی خود باشند. اگر دین به آن‌ها نزدیک شود، باید بهتر از این عمل کنند و دستورات را به دقت رعایت کنند و در برخورد با دوستان خدا به خوبی نگاه کنند و روزگار خود را بهبود دهند. اگر گروهی از ملحدان به آزادگی متمایل شدند تا از زیبایی آن‌ها رنج‌ها را کنار بگذارند و در سایه‌ی آرامش آن‌ها زندگی کنند، چرا باید دیگران را بر آنان مشابه بدانند و در تعاملات‌شان با آن‌ها به وضوح دست به غفلت بزنند و ارزش آنان را پایین بیاورند؟
و مرا با یکی از متلبسان علم که کلاه رعونت را عزّ علم نام کرده است و متابعت هوی را سنت رسول علیه السّلام و موافقت شیطان را سیرت امام، مناظره همی‌رفت. اندر آن میان گفت: «ملاحده دوازده گروه‌اند. یک گروه اندر میان متصوّفه‌اند.» گفتم: «اگر یک گروه در میان ایشان‌اند، یازده گروه اندر میان شمایند. ایشان خود را از یک گروه بهتر نگاه توانند داشت که شما از یازده گروه.»
هوش مصنوعی: من با یکی از افرادی که به علم متظاهر شده و خود را عالم می‌نامد و در واقع به عناوین فریبنده متوسل شده بود، بحث می‌کردم. او گفت که ملحدان دوازده گروه هستند و یکی از این گروه‌ها در میان صوفیان قرار دارد. من پاسخ دادم که اگر یک گروه در میان آن‌ها وجود دارد، پس یازده گروه دیگر هم در میان شما هستند و خودتان می‌توانید بهتر از آن‌ها در مقایسه با یک گروه باقی بمانید.
اما این جمله از نتیجهٔ فتور زمانه است و آفتهایی که پدیدار آمده است و خداوند تعالی پیوسته اولیای خود را اندر میان قومی مستور داشته است و آن قوم را از جهت ایشان اندر میان خلق مهجور داشته و نیکو گفته است آن پیر پیران، و آفتاب مریدان، علی بن بندار الصّیرفی، رحمة اللّه علیه: «فَسادُ القُلوب علی حسبِ فَسادِ الزَّمانِ و أهلِه».
هوش مصنوعی: این جمله نتیجه مشکلات و ناهنجاری‌های زمانه است و نشان‌دهنده آسیب‌هایی است که در جامعه ظاهر شده‌اند. خداوند همیشه اولیا و بندگان خاص خود را در میان قوم‌های ناشناس قرار داده است و آن قوم به خاطر وجود این اولیا در بین مردم، مهجور و کم‌توجه شده‌اند. یکی از بزرگان این موضوع را به خوبی بیان کرده است و گفته که فساد دل‌ها به نسبت فساد زمانه و مردم آن بستگی دارد.
اکنون من فصلی اندر اقاویل ایشان بیارم تا تنبیهی باشد مر آن را که از حق تعالی عنایتی اندر کار وی صادق است از منکران بدین طایفه و باللّه التوفیق.
هوش مصنوعی: اکنون من فصلی را درباره سخنان آنها ارائه می‌دهم تا تنبیهی باشد برای کسانی که از جانب خداوند، عنایتی در کار آنها وجود دارد و این را منکر می‌شوند. به خواست خدا، توفیق لازم برای این کار را دارم.

حاشیه ها

1392/08/16 02:11
بِنسینا persia۱۵۰۰@yahoo.com

پاراگراف یکی مونده به آخر به جای "گشته"، " گفته" صحیحه! نیکو گفته است آن پیر پیران،