گنجور

بخش ۵ - فصل

محمدبن الفضل البلخی گوید، رحمةاللّه: «العُلومُ ثَلاثَةٌ: علمٌ مِنَ اللّهِ، و علمٌ مَعَ اللّهِ، و علمٌ باللّهِ».

علم باللّه علم معرفت است که همه اولیای او، او را بدو دانسته‌اند و تا تعریف و تعرف او نبود ایشان وی را ندانستند؛ از آن‌چه همه اسباب اکتساب مطلق از حق تعالی منقطع است و علم بنده مر معرفت حق را علت نگردد؛ که علت معرفت وی -تعالی و تَقَدَّسَ- هم هدایت و اعلام وی بود و علم من اللّه علم شریعت بود که آن از وی به ما فرمان و تکلیف است و علم مع اللّه علم مقامات طریق حق و بیان درجت اولیا بود. پس معرفت بی پذیرفت شریعت درست نیاید و برزش شریعت بی اظهار مقامات راست نیاید.

و ابوعلی ثقفی رحمة اللّه علیه گوید: «العلمُ حیاةُ القَلبِ مِنَ الجهلِ و نورُ العَیْنِ منَ الظُّلْمَةِ.»

علم زندگی دل است از مرگ جهل و نور چشم یقین از ظلمت کفر و هر که را علم معرفت نیست دلش به جهل مرده است و هرکه را علم شریعت نیست دلش به نادانی بیمار است. پس دل کفّار مرده باشد که به خداوند تعالی جاهل‌اند و دل اهل غفلت بیمار، که به فرمانهای وی جاهل‌اند.

ابوبکر ورّاق ترمذی گوید -رحمة اللّه علیه-: «مَنِ اکْتَفی بِالکَلامِ مِنَ العلمِ دونَ الزُّهدِ تَزَنْدَقَ و مَنِ اکْتَفی بالفِقْهِ دونَ الوَرَعِ تَفَسَّقَ.»

هر که از علم توحید به عبارت بسنده کند و از اضداد آن روی نگرداند، زندیق شود و هر که به علم شریعت و فقه بی ورع بسنده کند، فاسق گردد و مراد اندر این آن است که بی معاملت و مجاهدت تجرید توحید جبر باشد، و موحّد جبری قول و قدری فعل باشد تا روش وی اندر میان جبر و قدر درست آید و این حقیقت آن است که آن پیر گفت -رحمة اللّه علیه-: «التّوحیدُ دونَ الجبرِ و فوقَ القَدَرِ.» پس هر که بی معاملت به عبارت آن بسنده کند، زندیق شود و امّا فقه را شرط احتیاط و تقوی باشد. هر که به رُخَص و تأویلات و تعلّق شُبهات مشغول گردد و بدون مذهب به گرد مجتهدان گردد مر آسانی را، زود که به فسق درافتد و این جمله از غفلت پدیدار آید.

و نیکو گفته است شیخ المشایخ، یحیی بن مُعاذ الرازی، رحمة اللّه علیه: «إجتَنِبْ صُحْبةَ ثلاثةِ أصنافٍ من النّاسِ: العُلماءِ الغافلینَ، و القُرّاء المداهِنینَ و المتصوّفةِالجاهلینَ.»

اما علمای غافل آنان باشند که دنیا را قبلهٔ دل خود گردانیده باشند، و از شرع آسانی اختیار کرده و پرستش سلاطین بر دست گرفته ودرگاه ایشان را طوافگاه خود گردانیده و جاه خلق را محراب خود کرده و به غرور زیرکی خود فریفته گشته و به دقت کلام خود مشغول دل شده و اندر ائمه و استادان زبان طعن برگشاده و به قهر کردن بزرگان دین به سخنی که بروی زیادت آوردن بود مشغول گشته؛ آنگاه اگر کونین اندر پلهٔ ترازوی وی نهند پدیدار نیاید؛ آنگاه حقد و حسد را مذهب گردانیده در جمله این همه علم نباشد، و علم صفتی بود که انواع جهل از موصوف آن بدان منفی باشد.

اما قُرّای مداهنین آنان باشند که چون فعل کسی بر موافقت هوای وی باشد، اگرچه باطل بود بر آن فعل وی را مدح گویند و چون بر مخالفت هوای ایشان کاری کنند، اگرچه حق بود وی را بر آن ذم کنند و از خلق به معاملت خود جاه بیوسند و بر باطل مر خلق را مداهنت کنند.

اما متصوّف جاهل آن بود که صحبت پیری نکرده باشد، و از بزرگی ادب نیافته، و گوشمال زمانه نچشیده، و به نابینایی کبودی اندر پوشیده و خود را در میان ایشان انداخته و در بی حرمتی طریق انبساطی می‌سپرد اندر صحبت ایشان و حمق وی، وی را بر آن داشته که جمله را چون خود پندارد؛ و آنگاه طریق حق و باطل بر وی مشکل بود.

پس این سه گروه را که آن موفق یاد کرد و مرید را از صحبت ایشان اعراض فرمود، مراد آن بود که ایشان اندر دعاوی خود کاذب بودند و اندر روش ناتمام.

و ابویزید بسطامی رحمة اللّه علیه گوید: «عَمِلْتُ فی المجاهَدَةِ ثلاثین سنةً، فما وجدتُ شیئاً أشدَّ عَلیَّ من العلم و مُتابَعَتِه. سی سال مجاهدت کردم بر من هیچ چیز سخت‌تر از علم و متابعت آن نیامد.»

و در جمله قدم بر آتش نهادن بر طبع آسان‌تر از آن که بر موافقت علم رفتن، و بر صراط هزار بار گذشتن بر دل جاهل آسان‌تر از آن آید که یک مسأله از علم آموختن، و اندر دوزخ خیمه زدن نزدیک فاسق دوست‌تر که یک مسأله از علم کاربستن. پس بر تو بادا علم آموختن و اندر آن کمال طلبیدن و کمال علم بنده، جهل بود به علم خداوند -عَزَّ اسمُه-. باید که چندان بدانی که بدانی که ندانی. و این آن معنی بوَد که بنده جز علم بندگی نتواند دانست و بندگی حجاب اعظم است از خداوندی؛ تا یکی اندر این معنی گوید:

العجزُ عَنْ درکِ الإدراکِ إدراکٌ
والوقفُ فی طُرقِ الأخیار إشراکُ

آن که نیاموزد و بر جهل مصر باشد، مشرک بود و آن که بیاموزد و اندر کمال علم خود منفی گردد، پندار علمش برخیزد و بداند که علم وی به‌جز عجز اندر علم عاقبت وی نیست؛ که تسمیات را اندر حقّ معانی تأثیری نباشد. واللّهُ أعلم.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

محمدبن الفضل البلخی گوید، رحمةاللّه: «العُلومُ ثَلاثَةٌ: علمٌ مِنَ اللّهِ، و علمٌ مَعَ اللّهِ، و علمٌ باللّهِ».
هوش مصنوعی: محمد بن فضل بلخی می‌گوید: «علوم سه نوع هستند: علمی که از سوی خداوند است، علمی که با کمک خداوند به دست می‌آید، و علمی که درباره خداوند می‌باشد».
علم باللّه علم معرفت است که همه اولیای او، او را بدو دانسته‌اند و تا تعریف و تعرف او نبود ایشان وی را ندانستند؛ از آن‌چه همه اسباب اکتساب مطلق از حق تعالی منقطع است و علم بنده مر معرفت حق را علت نگردد؛ که علت معرفت وی -تعالی و تَقَدَّسَ- هم هدایت و اعلام وی بود و علم من اللّه علم شریعت بود که آن از وی به ما فرمان و تکلیف است و علم مع اللّه علم مقامات طریق حق و بیان درجت اولیا بود. پس معرفت بی پذیرفت شریعت درست نیاید و برزش شریعت بی اظهار مقامات راست نیاید.
هوش مصنوعی: علم خداوند به معنای شناخت و معرفتی است که همه پیامبران و اولیای او به آن اذعان دارند. تا زمانی که تعریف و شناختی از او وجود نداشت، آنان نمی‌توانستند او را بشناسند. به همین دلیل، تمامی وسایل و ابزارهای کسب علم از خداوند قطع شده و معرفت بنده به حق، باعث معرفت او نمی‌شود. علت معرفت خداوند به هدایت و اعلام اوست. همچنین، علم الهی شامل علم شریعت است که از سوی او برای ما احکام و دستورات آمده است. علم با خدا نیز شامل مقام‌ها و مراحل سلوک در مسیر حق و بیان جایگاه اولیا است. بنابراین، بدون پذیرش شریعت، تجربه و شناخت درست نمی‌شود و بدون نشان دادن مقام‌ها، شریعت ارزش لازم را پیدا نخواهد کرد.
و ابوعلی ثقفی رحمة اللّه علیه گوید: «العلمُ حیاةُ القَلبِ مِنَ الجهلِ و نورُ العَیْنِ منَ الظُّلْمَةِ.»
هوش مصنوعی: ابوعلی ثقفی می‌فرماید: «علم، زندگی بخش قلب از جهل و روشنی چشم از تاریکی است.»
علم زندگی دل است از مرگ جهل و نور چشم یقین از ظلمت کفر و هر که را علم معرفت نیست دلش به جهل مرده است و هرکه را علم شریعت نیست دلش به نادانی بیمار است. پس دل کفّار مرده باشد که به خداوند تعالی جاهل‌اند و دل اهل غفلت بیمار، که به فرمانهای وی جاهل‌اند.
هوش مصنوعی: دانش زندگی، قلب را از مرگ جهل نجات می‌دهد و یقین همچون نوری، تاریکی کفر را روشن می‌کند. هر کسی که به علم و معرفت دست نیافته، دلش به جهل مرده است و آنان که از قوانین شرعی آگاه نیستند، دلشان به نادانی دچار بیماری است. بنابراین، دل کسانی که به خداوند آگاه نیستند، مرده است و دل کسانی که غافلند و از دستورات او بی‌خبرند، بیمار است.
ابوبکر ورّاق ترمذی گوید -رحمة اللّه علیه-: «مَنِ اکْتَفی بِالکَلامِ مِنَ العلمِ دونَ الزُّهدِ تَزَنْدَقَ و مَنِ اکْتَفی بالفِقْهِ دونَ الوَرَعِ تَفَسَّقَ.»
هوش مصنوعی: ابوبکر ورّاق ترمذی می‌گوید: «کسی که تنها به سخن گفتن درباره علم بسنده کند و از زهد و پارسایی دور بماند، به کفر مبتلا می‌شود و کسی که تنها به فقه بپردازد و از پرهیزگاری غافل باشد، به فساد و گمراهی می‌رسد.»
هر که از علم توحید به عبارت بسنده کند و از اضداد آن روی نگرداند، زندیق شود و هر که به علم شریعت و فقه بی ورع بسنده کند، فاسق گردد و مراد اندر این آن است که بی معاملت و مجاهدت تجرید توحید جبر باشد، و موحّد جبری قول و قدری فعل باشد تا روش وی اندر میان جبر و قدر درست آید و این حقیقت آن است که آن پیر گفت -رحمة اللّه علیه-: «التّوحیدُ دونَ الجبرِ و فوقَ القَدَرِ.» پس هر که بی معاملت به عبارت آن بسنده کند، زندیق شود و امّا فقه را شرط احتیاط و تقوی باشد. هر که به رُخَص و تأویلات و تعلّق شُبهات مشغول گردد و بدون مذهب به گرد مجتهدان گردد مر آسانی را، زود که به فسق درافتد و این جمله از غفلت پدیدار آید.
هوش مصنوعی: هر کس که به علم توحید فقط به تعبیرات بسنده کند و از مخالفان آن غافل بماند، به نوعی به سوی کفر می‌رود. همچنین، کسی که به علم شریعت و فقه بدون تسلط و تقوا اکتفا کند، به فساد خواهد گرایید. منظور این است که اگر کسی بدون تلاش و مجاهدت در مسیر توحید فقط به ابراز نظر بسنده کند، به جبر می‌افتد. شخصی که موحد واقعی است، باید بین جبر و قدر توازنی برقرار کند. این حقیقتی است که یک عالم بزرگ به آن اشاره کرده است: «توحید پایین‌تر از جبر و بالاتر از قدر است.» بنابراین، کسی که بدون تلاش به تعبیرات بسنده کند، به کفر نزدیک می‌شود و در مورد فقه، احتیاط و تقوا شرط لازم است. اگر کسی به آسانی‌طلبی و شبهات بپردازد و بدون پیروی از اصول، به دور مجتهدان بچرخد، به زودی به فساد دچار خواهد شد و این ناشی از غفلت اوست.
و نیکو گفته است شیخ المشایخ، یحیی بن مُعاذ الرازی، رحمة اللّه علیه: «إجتَنِبْ صُحْبةَ ثلاثةِ أصنافٍ من النّاسِ: العُلماءِ الغافلینَ، و القُرّاء المداهِنینَ و المتصوّفةِالجاهلینَ.»
هوش مصنوعی: شیخ بزرگ، یحیی بن معاذ رازی، در کلامی نیکو می‌گوید: «از دوستی با سه گروه از مردم خودداری کن: دانشمندان غافل، قاریان متملق و صوفیان ناآگاه.»
اما علمای غافل آنان باشند که دنیا را قبلهٔ دل خود گردانیده باشند، و از شرع آسانی اختیار کرده و پرستش سلاطین بر دست گرفته ودرگاه ایشان را طوافگاه خود گردانیده و جاه خلق را محراب خود کرده و به غرور زیرکی خود فریفته گشته و به دقت کلام خود مشغول دل شده و اندر ائمه و استادان زبان طعن برگشاده و به قهر کردن بزرگان دین به سخنی که بروی زیادت آوردن بود مشغول گشته؛ آنگاه اگر کونین اندر پلهٔ ترازوی وی نهند پدیدار نیاید؛ آنگاه حقد و حسد را مذهب گردانیده در جمله این همه علم نباشد، و علم صفتی بود که انواع جهل از موصوف آن بدان منفی باشد.
هوش مصنوعی: برخی علما غافل شده‌اند و دنیا را محور زندگی خود قرار داده‌اند. آن‌ها از دستورات شرعی آسان استفاده کرده و به پرستش سلاطین مشغولند و درگاه آن‌ها را مورد محبت و پرستش خود قرار داده‌اند. این گروه به جای توسل به خدا، به مقام و جاه مردم اهمیت می‌دهند و به غرور ناشی از دانش خود دلخوش شده‌اند. در حالی که به انتقاد از بزرگان دینی می‌پردازند و به دلیل کلمات و نظرات خود، به قهر و کینه‌ورزی مشغولند، اگر تمام عالم هستی را هم در مقیاس دانش خود بگذارند، چیزی از ارزش آن‌ها نمایان نخواهد شد. این حسادت و کینه را به عنوان مذهب خود انتخاب کرده و در نهایت در دانش آن‌ها چیزی جز جهل وجود ندارد، زیرا علم باید به معنای دوری از همه انواع جهل باشد.
اما قُرّای مداهنین آنان باشند که چون فعل کسی بر موافقت هوای وی باشد، اگرچه باطل بود بر آن فعل وی را مدح گویند و چون بر مخالفت هوای ایشان کاری کنند، اگرچه حق بود وی را بر آن ذم کنند و از خلق به معاملت خود جاه بیوسند و بر باطل مر خلق را مداهنت کنند.
هوش مصنوعی: اما افرادی هستند که به نفع خودشان عمل می‌کنند و وقتی کسی کاری انجام می‌دهد که با میل و خواسته آن‌ها همخوانی دارد، حتی اگر آن کار نادرست باشد، او را ستایش می‌کنند. اما اگر کسی کاری انجام دهد که برخلاف خواسته‌های آنها باشد، حتی اگر آن کار درست باشد، او را سرزنش می‌کنند. این افراد برای تأثیرگذاری بر دیگران به روش‌های نادرست متوسل می‌شوند و به حقایق پشت می‌کنند تا به نفع خود بهره‌برداری کنند.
اما متصوّف جاهل آن بود که صحبت پیری نکرده باشد، و از بزرگی ادب نیافته، و گوشمال زمانه نچشیده، و به نابینایی کبودی اندر پوشیده و خود را در میان ایشان انداخته و در بی حرمتی طریق انبساطی می‌سپرد اندر صحبت ایشان و حمق وی، وی را بر آن داشته که جمله را چون خود پندارد؛ و آنگاه طریق حق و باطل بر وی مشکل بود.
هوش مصنوعی: اما آن پیرمرد نادان کسی است که هرگز با افراد با تجربه صحبت نکرده، از ادب و فرهنگ چیزی نیاموخته، از سختی‌های زندگی درسی نگرفته و به مانند فردی کور به انتخاب دوستان پرداخته و در محیطی بی‌احترام به خود اجازه می‌دهد که در جمع آنان حضور یابد. نادانی او باعث شده که دیگران را مانند خود ببیند و در نتیجه تشخیص حق از باطل برای او دشوار شده است.
پس این سه گروه را که آن موفق یاد کرد و مرید را از صحبت ایشان اعراض فرمود، مراد آن بود که ایشان اندر دعاوی خود کاذب بودند و اندر روش ناتمام.
هوش مصنوعی: بنابراین، این سه گروه که او به عنوان موفق یاد کرده و از صحبت‌هایشان دوری کرده است، به این معناست که آنها در ادعاهای خود دروغین بوده و رویکردی نادرست داشته‌اند.
و ابویزید بسطامی رحمة اللّه علیه گوید: «عَمِلْتُ فی المجاهَدَةِ ثلاثین سنةً، فما وجدتُ شیئاً أشدَّ عَلیَّ من العلم و مُتابَعَتِه. سی سال مجاهدت کردم بر من هیچ چیز سخت‌تر از علم و متابعت آن نیامد.»
هوش مصنوعی: ابویزید بسطامی می‌گوید: «به مدت سی سال در تلاش و مجاهدت بوده‌ام و هیچ چیزی برای من سخت‌تر از علم و پیروی از آن نبوده است.»
و در جمله قدم بر آتش نهادن بر طبع آسان‌تر از آن که بر موافقت علم رفتن، و بر صراط هزار بار گذشتن بر دل جاهل آسان‌تر از آن آید که یک مسأله از علم آموختن، و اندر دوزخ خیمه زدن نزدیک فاسق دوست‌تر که یک مسأله از علم کاربستن. پس بر تو بادا علم آموختن و اندر آن کمال طلبیدن و کمال علم بنده، جهل بود به علم خداوند -عَزَّ اسمُه-. باید که چندان بدانی که بدانی که ندانی. و این آن معنی بوَد که بنده جز علم بندگی نتواند دانست و بندگی حجاب اعظم است از خداوندی؛ تا یکی اندر این معنی گوید:
هوش مصنوعی: در این متن بیان شده که آموختن علم و دانایی بسیار سخت‌تر از هیزم سوزاندن به معنای قدم گذاشتن روی آتش است. به‌عبارتی، گذر از صراط مستقیم برای کسی که نادان است، ساده‌تر از یادگیری یک مسأله علمی است. همچنین، زندگی در دوزخ برای گناهکاران بهتر از به کار بردن یک مسأله علمی است. بنابراین، بر تو لازم است که علم بیاموزی و در این حوزه به کمال برسی. دانش حقیقی انسان، فهیم از علم خداوند است. باید آن‌قدر علم بیاموزی که بفهمی هنوز چیزهایی هست که نمی‌دانی. این بدین معناست که انسان تنها می‌تواند علم بندگی را بشناسد و بندگی خود حجاب بزرگی است که او را از خداوندی دور نگه می‌دارد.
العجزُ عَنْ درکِ الإدراکِ إدراکٌ
والوقفُ فی طُرقِ الأخیار إشراکُ
هوش مصنوعی: ناتوانی از فهم و درک، خود نوعی درک به حساب می‌آید و ایستادن در مسیرهای نیکان، به معنای شریک شدن در آن راه‌هاست.
آن که نیاموزد و بر جهل مصر باشد، مشرک بود و آن که بیاموزد و اندر کمال علم خود منفی گردد، پندار علمش برخیزد و بداند که علم وی به‌جز عجز اندر علم عاقبت وی نیست؛ که تسمیات را اندر حقّ معانی تأثیری نباشد. واللّهُ أعلم.
هوش مصنوعی: کسی که یاد نگیرد و در جهل خود باقی بماند، مانند یک مشرک است. و اگر کسی آموخت و در کمال علم خود به نادانی رو بیاورد، باید بداند که علمش جز نشان‌دهنده ناتوانی‌اش در علم نیست، زیرا نام‌ها در حقیقت معانی بر اثر نمی‌گذارند. خداوند داناتر است.

حاشیه ها

1392/09/24 17:11
فاطمه محمدی

لطفا اصلاح شود:
و اندر دوزخ خیمه زدن نزدیک فاسق دوست‌تر ...

1393/10/09 15:01
محمد منفرد

مطابق تصحیح دکتر محمدحسین تسبیحی و سایر نسخ، در کتاب کشف المحجوب عبارت «دوستَر» درج شده و نه «دوست‌تر»
که ضبط دکتر تسبیحی -که با 59 نسخه خطی مطابقت داده شده- به رسم‌الخط آن زمان نزدیک‌تر است.
لطفا در متن اصلاح شود.
باتشکر

1393/10/09 15:01
محمد منفرد

دوستر
لغت نامه دهخدا
دوستر.[ ت َ ] (ص تفضیلی ) مخفف دوست تر. بهتر و عزیزتر و محبوب تر و لایقتر به دوستی . (ناظم الاطباء) :
کیست از تازک و از ترک در این صدر بزرگ
که نه اندر دل وی دوستری از زر و سیم .
ابوحنیفه ٔ اسکافی .

- دوستر داشتن ؛ بیشتر دوست داشتن . گرامی تر داشتن از. عزیزتر شمردن از : در باب تجمل و غلامان و... زیادتها فرمودی که او را دوستر داشتی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 512).
ببخشد کشوری بر بانک رودی
ز ملکی دوستر دارد سرودی .
نظامی .

جهاندار از جهانش دوستر داشت
جهان چبود ز جانش دوستر داشت .
نظامی .