گنجور

شمارهٔ ۷ - و له ایضا

مطرب بزن نوایی، ساقی بده شرابی
از تشنگی بمُردم بر آتشم زن آبی
تا من خیال رویت دیدم به خواب مستی
از حسرت خیالت راضی شدم به خوابی
گر سر ز پای اسبت از دست غم بتابم
در گردنم درافکن از زلف خود طنابی
از خال همچو دانه کام دلم برآور
کز آب دیدگانم می گردد آسیابی
گر از درم برانی چون بندگان به خواری
نگریزم از در تو هرگز به هیچ بابی
از لعل شکرینت، هر خنده ای و مصری
وز زلف عنبرینت، هر حلقه ای و تابی
روزی به خنده گفتی: کام دلت برآرم
درویش مستحقم گر می کنی ثوابی
یک بوسه از لبانت بهر زکات خوبی
صد ره سئوال کردم، یک ره بده جوابی
حیدر بسان مستان در بزم می پرستان
از خون خورد شرابی، وز دل کند کبابی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.