گنجور

شمارهٔ ۶ - مرثیهٔ سلطان ابوسعید

باز ازین واقعه ما را دل و جان می‌سوزد
نه دل ما، که دل خلق جهان می‌سوزد
گوییا آتش دوزخ به جهان در زده‌اند
که دل مرد و زن و پیر و جوان می‌سوزد
چنگ در چنگ مغنی ز درون می‌نالد
شمع در مجلس ما گریه‌کنان می‌سوزد
نه منم سوخته در دهر که از آتش مهر
دل چرخ از غم سلطان جهان می‌سوزد
بوسعید آن شه فرخ‌رخ فرخنده‌وصال
آنکه در ماتم او کون و مکان می‌سوزد
شاه در خاک نهاد این فلک چابک سیر
در همه جایگهی آتش از آن می‌سوزد
عاشق سوخته با انده و غم می‌سازد
حیدر خسته‌دل از عشق فلان می‌سوزد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.