گنجور

شمارهٔ ۶۱ - و له ایضا

از هر چه هست و بود، می خوشگوار به
وز می، به پیش من، لب شیرین یار به
باشد لطیف سیب سپاهان، ولی ازو
دیدم به چشم خویش زنخدان یار به
بر به به حسن اگر زنخ او زنخ زند
چون سیب گردد از زنخش شرمسار، به
گفتم دلم دوا کن، بر آتشش نهاد
هیهات! کی شود دل سوزان ز نار به؟
هرگه که وصف گوهر دندان او کنم
باشد حدیثم از گهر شاهوار به
چشم ملک ندید و نبیند به عمر خویش
در بوستان حسن از آن گل عذار به
حیدر! دمی مرو به تماشای نوبهار
زآن رو که روی دلبرت از نوبهار، به!‏

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از هر چه هست و بود، می خوشگوار به
وز می، به پیش من، لب شیرین یار به
هوش مصنوعی: از هر چیزی که وجود دارد، بدم نمی‌آید، فقط می‌خواهم شراب بخورم و پیش من، دوست عزیزم با لب‌های شیرینش باشد.
باشد لطیف سیب سپاهان، ولی ازو
دیدم به چشم خویش زنخدان یار به
هوش مصنوعی: لطافت سیب سپاهان ممکن است بسیار جذاب باشد، اما من با چشمان خودم زیبایی و جذابیت چانه ی یار را دیده‌ام.
بر به به حسن اگر زنخ او زنخ زند
چون سیب گردد از زنخش شرمسار، به
هوش مصنوعی: اگر حسن با لبخندش به من نگاه کند، آن چنان زیبایی او را تحت تأثیر قرار می‌دهد که به اندازه یک سیب از شرم سرخ می‌شود.
گفتم دلم دوا کن، بر آتشش نهاد
هیهات! کی شود دل سوزان ز نار به؟
هوش مصنوعی: گفتم که دلم را درمان کن، اما او گفت نه! چگونه می‌شود که دل سوزان به آتش جانش شفا یابد؟
هرگه که وصف گوهر دندان او کنم
باشد حدیثم از گهر شاهوار به
هوش مصنوعی: هر بار که به توصیف زیبایی دندان‌های او می‌پردازم، سخنم به حدی می‌رسد که گویی دارم از جواهرات گرانبها سخن می‌گویم.
چشم ملک ندید و نبیند به عمر خویش
در بوستان حسن از آن گل عذار به
هوش مصنوعی: چشم هیچ فرشته‌ای تا به حال و در تمام عمرش در باغ زیبایی این دختر، چهره‌ی او را ندیده و نخواهد دید.
حیدر! دمی مرو به تماشای نوبهار
زآن رو که روی دلبرت از نوبهار، به!‏
هوش مصنوعی: ای حیدر! لحظه‌ای به تماشای بهار نرو، زیرا که چهره محبوب‌ات از زیبایی بهار هم دلربا‌تر است!