گنجور

شمارهٔ ۳۵ - در فراق

درمان دل خسته ندانم ز که جویم
یا حال پریشانی خاطر به که گویم
خود با که توان گفت که در آتش هجران
خوناب دل و دیده چه آورد به رویم
تا سر بودم بر سر زانو نهم از غم
تا جان بودم در طلب وصل بپویم
ترک سر و زر گویم و روی از تو نتابم
رخسار به خون شویم و دست از تو نشویم
تا بر سر من بگذری از ناز و تکبر
در پای تو افتاده چو خاک سر کویم
ای دوست! چه گویم من بیچاره ی مسکین
کز زلف چو چوگان تو سرگشته چو گویم
گر زآنکه به تیغ تو شوم کشته چو حیدر
من ترک تو ای ترک پری‌چهره نگویم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درمان دل خسته ندانم ز که جویم
یا حال پریشانی خاطر به که گویم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم برای درمان دلم به سراغ چه کسی بروم یا حال ناخوشایند خود را به چه کسی بگویم.
خود با که توان گفت که در آتش هجران
خوناب دل و دیده چه آورد به رویم
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که بتوانم با او صحبت کنم و بگویم که درد جدایی و اشک‌ها چه بار سنگینی بر دوش من گذاشته است؟
تا سر بودم بر سر زانو نهم از غم
تا جان بودم در طلب وصل بپویم
هوش مصنوعی: تا زمانی که سرم بود، غم را بر زانوانم می‌نهادیم، و تا زمانی که جانم بود، در جستجوی وصال تو می‌دویدم.
ترک سر و زر گویم و روی از تو نتابم
رخسار به خون شویم و دست از تو نشویم
هوش مصنوعی: من از زیبایی و ثروت سخن می‌گویم و هرگز روی خود را از تو برنمی‌گردانم، حتی اگر چهره‌ام به خون آغشته شود، دست از عشق تو نخواهم کشید.
تا بر سر من بگذری از ناز و تکبر
در پای تو افتاده چو خاک سر کویم
هوش مصنوعی: اگر از ناز و خودخواهی بر من بگذری، من مثل خاک در پای تو افتاده‌ام و به تو احترام می‌گذارم.
ای دوست! چه گویم من بیچاره ی مسکین
کز زلف چو چوگان تو سرگشته چو گویم
هوش مصنوعی: ای دوست، چه بگویم از حال ناچیز و بیچاره‌ام که به خاطر زلف‌های تو مانند یک مهره‌ی بازی سرگشته و پریشان شده‌ام.
گر زآنکه به تیغ تو شوم کشته چو حیدر
من ترک تو ای ترک پری‌چهره نگویم
هوش مصنوعی: اگر به دست تو کشته شوم، مانند حیدر، هرگز به خاطر تو، ای ترک زیباچهره، نخواهم گفت.