شمارهٔ ۲ - فی مدحه خلد الله سلطانه
خسرو خاور چو پنهان شد ز شاه زنگبار
پادشاه شام شد بر توسن گردون سوار
زورق زرین چو پنهان گشت در بحر محیط
کشتی سیمین روان گردید در دریای قار
پیر ازرق پوش را دامن پر از در و گهر
لیکن از رنگ شفق یاقوت بودش در کنار
چون نگه کردم کنار چرخ دیدم پر درم
همچو بر فرش زمرد ریخته برگ بهار
قرص زرین فلک تا در دل شب شد نهان
در فلک دیدم هزاران لعبت سیمین عذار
عقل کل انگشت حیرت برده در دندان فکر
از تعجب کین عجب قصری است پرنقش و نگار
او چنان بیدار و حیران بود و من در خواب خوش
دیدم ایوانی بخوبی خوشتر از دارالقرار
از سرافرازی فتاده عرش در پایش حقیر
وز بلندی گشته پیشش سدره پست و شرمسار
پرگل و ریحان و سنبل همچو بستان ارم
روشن و دلجوی و خرم همچو روی غمگسار
بر در و دیوار و سقفش جمله صورتهای خوش
دست مانی برده معنیها در آن صورت به کار
بادگیرش از بلندی برتر از هفت آسمان
و اندرو باد بهاری عطربیز و مشکبار
گرد ایوان بوستانی خوشتر از باغ ارم
پربهار و ارغوان و یاسمین و لاله زار
زآنکه تا عشاق را برگ نوا حاصل شود
بر سر هر گلبنی می خواند موسیقی هزار
تا به رقص آرد درخت بید و ساج و کاج و سرو
در میان بوستان دست طرب می زد چنار
بر مثال سلسبیل و کوثر از هر سو روان
جویهای سرد شیرین همچو نوش خوشگوار
دست قدرت از درختانش به صنع آویخته
سیب و زردآلو و امرود و به و نارنج و نار
حوض کوثر بر لبش دو تخت سلطانی زده
پایه شان بر رفته تر از نه سپهر باوقار
کوتوال چرخ هفتم آنکه کیوان نام اوست
بر در ایوان به دربانی نشسته روز بار
مشتری در وعظ و مریخ ایمن و خور بی خبر
زهره با چنگ و عطارد نی زن و مه پرده دار
مطربان در های و هوی و دلبران در گفت و گوی
صد هزاران شمع می افروخت از دست نگار
دف به قانون چون فغان می کرد از زخم قفا
چنگ و نای و عود و بربط ناله می کردند زار
مسکنی میمون و اجلاسی خوش و قومی شریف
ساعتی سعد و زمانی خوب و وقتی اختیار
همچو من کروبیان نه سپهر از خرمی
رقص می کردند و بودند از محبت بی قرار
حوریان هشت جنت جمله بیرون آمدند
و اندر آن مجلس باستادند از بهر نظار
بس که شب می ریخت مشک از آستین و جیب خویش
از زمین تا آسمان پر بود از مشک تتار
تاج دولت بر سر و بنشسته با بلقیس عهد
بر سر تخت سلیمان پادشاه کامکار
نصرت دنیا و دین، گردن فراز شرق و غرب
شاه یحیای مظفر، سایه ی پروردگار
بر سپهر لاجوردی قدسیان از خرمی
گوهر سیاره می کردند بر فرقش نثار
در جنان جاه و جلالت آنچنان صاحب قران
چون سزا دیدم بر او کردم دعای بی شمار
کردگارا! بر سر ما این چنین صاحب قران
در چنین جاه و جلالت تا ابد پاینده دار
همرهش بادا سعادت، همدمش بادا ظفر
همنشینش دولت و، نصرت قرین و، بخت یار
شاه چون نوشین روان آمد به گاه عدل و داد
وین وزیر زیرکش، بوزرجمهر روزگار
ملک یزد از دولتت همچون بهشت آراستند
و اندرو شادی کنانند از صغار و کبار
چشم زخم از ملک و از سلطان صفدر دور باد
زآنکه هستی عادل فرخنده و فرخ تبار
حاتم طایی که باشد پیش بذلت گاه جود؟
رستم دستان چه کوشد پیش حزمت وقت کار؟
در بر سلطان محمد پهلوان شرق و غرب
بر در تبریز بشکستی اخی در کارزار
چون چنین نام آوری کردی به هنگام نبرد
سنجق نام آوری دادت خدیو نامدار
تا به سلطانی نشینی بر سر تخت پدر
آمدی و یزد بگرفتی به عزم استوار
ملک می گیری به تیغ و ملک می بخشی به عدل
مثل تو هرگز ندیدم ملک گیر ملک دار
نعلهای مرکب فرخ پی ات، یعنی هلال
می شود هر ماه در گوش فلک چون گوشوار
تیر پیر چرخ اگر چه می زند دایم قلم
آورد کاغذ به پیشت بهر حاجت چند بار
در میان ز عدلت کس ننالد جز که نی
زهره از شادی ازین رو چنگ دارد در کنار
از هوای مجلس جان پرورت هر صبحدم
پیر ازرق پوش گردون می کند مهر آشکار
ترک خون ریز فلک، مریخ، در روز نبرد
می کند رمحش درون دیده ی خصمت گذار
قاضی گردون گردان، آنکه نامش مشتری است
آورد کاغذ به پیشت بهر حاجت چند بار
پیر پر دستان باهیبت که کیوان نام اوست
پاسبان بام ایوان تو باشد بنده وار
تا ببیند پادشاهی چون تو بر تخت مراد
سالها تا دیده ی گردون همی کرد انتظار
زآسمانها دست قدرت بهر پای مرکبت
نه طبق پر کرده است از دانه های شاهوار
مردم شیرازت از جان دوستدار حضرتند
وز ارادت در دعا کوشند در لیل و نهار
همچو حیدر از محبت روز و شب از جان و دل
عمر و جاه دولتت خواهند از پروردگار
من به القاب همایونت دو دفتر ساختم
تا به اقبالت بماند در زمانه یادگار
تا بخوانند و بدانند و بگویندت دعا
برده ام در وی سخنهای تر شیرین به کار
من به خاک راهت افتادم ز بهر بندگی
خوش بود کز خاک برگیری تن این خاکسار
تا یمین است و یسارست و جنوب است و شمال
دولتت باد از جنوب و نصرتت باد از یسار
روز عید فرخ و دامادی فرخنده ات
بر تو میمون و مبارک باد تا روز شمار
شمارهٔ ۱ - ترکیب بند - فی مدح ملک نصرة الدین یحیی سلطان شیراز خلد الله ملکه: چون شاه شرق ز رخسار برکشید نقابشمارهٔ ۳ - فی البدیهه و مدح خلد الله سلطانه: علی الصباح که سلطان طارم ازرق
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خسرو خاور چو پنهان شد ز شاه زنگبار
پادشاه شام شد بر توسن گردون سوار
هوش مصنوعی: خسرو خاور، که به ظاهر از شاه زنگبار پنهان شده است، اکنون بر گردونه ای در آسمان سوار شده و به عنوان پادشاه شام شناخته میشود.
زورق زرین چو پنهان گشت در بحر محیط
کشتی سیمین روان گردید در دریای قار
هوش مصنوعی: کشتی طلایی وقتی در دریا ناپدید شد، کشتی نقرهای به حرکت در آمد و در دریا جریان پیدا کرد.
پیر ازرق پوش را دامن پر از در و گهر
لیکن از رنگ شفق یاقوت بودش در کنار
هوش مصنوعی: پیر با لباس آبی و دامن پر از در و گوهر، اما رنگ یاقوتش در کنار شفق است.
چون نگه کردم کنار چرخ دیدم پر درم
همچو بر فرش زمرد ریخته برگ بهار
هوش مصنوعی: وقتی به آسمان نگاه کردم، متوجه شدم که پرهای من به رنگ سبز و زیبا مانند برگهای بهاری روی فرش زمردی زمین پراکنده است.
قرص زرین فلک تا در دل شب شد نهان
در فلک دیدم هزاران لعبت سیمین عذار
هوش مصنوعی: وقتی که ماه طلایی آسمان در دل شب پنهان شد، در آسمان هزاران دختر زیبا با چهرههای نقرهای را دیدم.
عقل کل انگشت حیرت برده در دندان فکر
از تعجب کین عجب قصری است پرنقش و نگار
هوش مصنوعی: تمام عقلها در برابر شگفتی این دنیا انگشت حیرت به دندان گرفتهاند، چرا که اینجا قصر بزرگی است پر از نقش و نگارهای زیبا و شگرف.
او چنان بیدار و حیران بود و من در خواب خوش
دیدم ایوانی بخوبی خوشتر از دارالقرار
هوش مصنوعی: او آنقدر شگفتزده و بیدار بود که من در خواب خوش، ایوانی را دیدم که خیلی زیباتر از مکانی امن و آرامشبخش بود.
از سرافرازی فتاده عرش در پایش حقیر
وز بلندی گشته پیشش سدره پست و شرمسار
هوش مصنوعی: از افتادگی و نازش، مقام عرش در پایش کوچک و حقیر شده است و سدره که در بالا قرار دارد، در برابرش کمارزش و شرمنده شده است.
پرگل و ریحان و سنبل همچو بستان ارم
روشن و دلجوی و خرم همچو روی غمگسار
هوش مصنوعی: فضای باغی پر از گل و ریحان و سنبل است که همچون باغ ارم، روشنی و شادابی را به همراه دارد و دلنواز و خوشحال است، مانند چهرهای که غم را از خود دور کرده است.
بر در و دیوار و سقفش جمله صورتهای خوش
دست مانی برده معنیها در آن صورت به کار
هوش مصنوعی: در همه جا و در هر گوشه از این فضا، تصاویری زیبا و دلنشین وجود دارد که معانی عمیق را در پس آن تصاویر میتوان یافت.
بادگیرش از بلندی برتر از هفت آسمان
و اندرو باد بهاری عطربیز و مشکبار
هوش مصنوعی: بادگیر این ساختمان به قدری بلند است که بالاتر از هفت آسمان به نظر میرسد و درونش بادی میوزد که عطر بهار و عطر مشک را با خود دارد.
گرد ایوان بوستانی خوشتر از باغ ارم
پربهار و ارغوان و یاسمین و لاله زار
هوش مصنوعی: محل گردهمایی در فضای باز، زیباتر از باغ ارم است که پر از گلهای بهاری، ارغوان، یاس و لاله است.
زآنکه تا عشاق را برگ نوا حاصل شود
بر سر هر گلبنی می خواند موسیقی هزار
هوش مصنوعی: برای اینکه عاشقان از زیبایی عشق بهرهمند شوند، در هر باغی صدای موسیقی به گوش میرسد.
تا به رقص آرد درخت بید و ساج و کاج و سرو
در میان بوستان دست طرب می زد چنار
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که بید، ساج، کاج و سرو در میانه باغ به رقص درآمدهاند و چنار از سر شوق و شادی دست به تلاش و کار میزند.
بر مثال سلسبیل و کوثر از هر سو روان
جویهای سرد شیرین همچو نوش خوشگوار
هوش مصنوعی: نهرهای سرد و شیرین مانند نوشیدنی گوارا از همهجا جاری هستند، شبیه به چشمههای بهشتی و آب زلالی که در آنجا وجود دارد.
دست قدرت از درختانش به صنع آویخته
سیب و زردآلو و امرود و به و نارنج و نار
هوش مصنوعی: دست خداوند از درختان مختلف مانند سیب، زردآلو، امرود، به، نارنج و نار به ساختن و خلق کردن مشغول است.
حوض کوثر بر لبش دو تخت سلطانی زده
پایه شان بر رفته تر از نه سپهر باوقار
هوش مصنوعی: حوض کوثر در کنار او دو تخت سلطنت قرار دارد که پایههایشان از ارتفاع آسمان بالاتر است و بسیار با وقار به نظر میرسند.
کوتوال چرخ هفتم آنکه کیوان نام اوست
بر در ایوان به دربانی نشسته روز بار
هوش مصنوعی: مسئول نگهبانی و امنیت در آسمان، که به کیوان معروف است، در آستانه کاخ نشسته و در روز روشن و بارانی به نظارت و مراقبت مشغول است.
مشتری در وعظ و مریخ ایمن و خور بی خبر
زهره با چنگ و عطارد نی زن و مه پرده دار
هوش مصنوعی: مشتری در حال نصیحت و تذکر است، در حالی که سیاره مریخ در حال تماشاست و در این میان، خورشید بیخبر از اوضاع است. زهره با موسیقیاش و عطارد هم در حال نواختن است، و ماه هم مثل پردهای همه چیز را پنهان کرده است.
مطربان در های و هوی و دلبران در گفت و گوی
صد هزاران شمع می افروخت از دست نگار
هوش مصنوعی: موسیقیدانان در شور و هیجان هستند و معشوقان در صحبت و گپ و گفت. هزاران شمع از دستان دلبر روشن میشود.
دف به قانون چون فغان می کرد از زخم قفا
چنگ و نای و عود و بربط ناله می کردند زار
هوش مصنوعی: به نظر میرسد سازها به دلیل درد و زخمهایی که دیدهاند، صدای ناله و فریاد سر میدهند و به این ترتیب، احساسات عمیق خود را بروز میدهند. این صداها نشاندهندهٔ غم و اندوهی است که در دل دارند.
مسکنی میمون و اجلاسی خوش و قومی شریف
ساعتی سعد و زمانی خوب و وقتی اختیار
هوش مصنوعی: محل زندگیام خوشبو و مراسمی خوشایند و بستری از مردم نیک و زمانهایی با خوشبختی و لحظاتی با انتخاب مناسب است.
همچو من کروبیان نه سپهر از خرمی
رقص می کردند و بودند از محبت بی قرار
هوش مصنوعی: مانند من، فرشتگان هم از شادابی و عشق به پررقص و خرامش میپرداختند و از محبت به شدت بیتاب و ناآرام بودند.
حوریان هشت جنت جمله بیرون آمدند
و اندر آن مجلس باستادند از بهر نظار
هوش مصنوعی: هشت حوری از بهشت خارج شدند و در آن مجلس ایستادند تا بینند.
بس که شب می ریخت مشک از آستین و جیب خویش
از زمین تا آسمان پر بود از مشک تتار
هوش مصنوعی: به دلیل زیاد بودن مشک که از آستین و جیبش به زمین میریخت، فضای زمین تا آسمان پر از بوی عطر و خوشبویی شده بود.
تاج دولت بر سر و بنشسته با بلقیس عهد
بر سر تخت سلیمان پادشاه کامکار
هوش مصنوعی: تاج سلطنت بر سر دارد و در کنار بلقیس، معاهدهای را بر روی تخت سلیمان، پادشاه موفق، برقرار کردهاند.
نصرت دنیا و دین، گردن فراز شرق و غرب
شاه یحیای مظفر، سایه ی پروردگار
هوش مصنوعی: پیروزی در دنیا و دین به دست شاه یحیای مظفر است که در شرق و غرب دارای اعتبار و عظمت است و تحت حمایت خداوند قرار دارد.
بر سپهر لاجوردی قدسیان از خرمی
گوهر سیاره می کردند بر فرقش نثار
هوش مصنوعی: در آسمان آبی، فرشتگان از خوشحالی جواهرات را بر سر سیارهای میپاشیدند.
در جنان جاه و جلالت آنچنان صاحب قران
چون سزا دیدم بر او کردم دعای بی شمار
هوش مصنوعی: در بهشت مقام و عظمت تو به اندازهای است که مانند تویی را در شأن یافتم و به همین دلیل برای تو دعاهای فراوانی کردم.
کردگارا! بر سر ما این چنین صاحب قران
در چنین جاه و جلالت تا ابد پاینده دار
هوش مصنوعی: خدای بزرگ! این چنین کسی که صاحب قرآن است، با این مقام و عظمت را بر ما نگهدار تا همیشه پایدار باشد.
همرهش بادا سعادت، همدمش بادا ظفر
همنشینش دولت و، نصرت قرین و، بخت یار
هوش مصنوعی: باشد که خوشبختی همراه او باشد، پیروزی همواره در کنار او باشد، و همراه او شانس و نصرت باشد.
شاه چون نوشین روان آمد به گاه عدل و داد
وین وزیر زیرکش، بوزرجمهر روزگار
هوش مصنوعی: پادشاه مانند نوشابهای خوشطعم و دلپذیر به زمان عدالت و حکمرانی آمد و این وزیر خائن و فاسد، بوزرجمهر، در زمانهای تاریک و ناخوشایند حضور دارد.
ملک یزد از دولتت همچون بهشت آراستند
و اندرو شادی کنانند از صغار و کبار
هوش مصنوعی: ملک یزد به واسطه دولت و نعمتهای تو زیبا و آباد شده است و در آنجا همه، از کوچک و بزرگ، با شادی و خوشحالی زندگی میکنند.
چشم زخم از ملک و از سلطان صفدر دور باد
زآنکه هستی عادل فرخنده و فرخ تبار
هوش مصنوعی: چشم حسد و آسیب از پادشاه و ملک دور بماند، زیرا او مردی عادل و خوشبخت با نیاکان نیکوست.
حاتم طایی که باشد پیش بذلت گاه جود؟
رستم دستان چه کوشد پیش حزمت وقت کار؟
هوش مصنوعی: حاتم طایی که به عنوان نمونه بزرگی از سخاوت و کرامت شناخته میشود، در برابر بخشش و بزرگمنشی تو چه جایگاهی دارد؟ رستم، که قهرمان و دلاور نامداری است، در برابر تواناییها و ویژگیهای تو در هنگام نیاز چه تلاشی میتواند کند؟
در بر سلطان محمد پهلوان شرق و غرب
بر در تبریز بشکستی اخی در کارزار
هوش مصنوعی: در کنار سلطان محمد، قهرمانان شرق و غرب درب تبریز را شکست دادهاند، ای برادر در میدان نبرد.
چون چنین نام آوری کردی به هنگام نبرد
سنجق نام آوری دادت خدیو نامدار
هوش مصنوعی: وقتی که در میدان جنگ نام تو را به یاد میآورند، خداوند نام پرآوازهات را به تو عطا میکند.
تا به سلطانی نشینی بر سر تخت پدر
آمدی و یزد بگرفتی به عزم استوار
هوش مصنوعی: شما با عزمی راسخ به قدرت رسیدید و بر تخت پدر نشستهاید و یزد را به تصاحب درآوردید.
ملک می گیری به تیغ و ملک می بخشی به عدل
مثل تو هرگز ندیدم ملک گیر ملک دار
هوش مصنوعی: تو با شمشیر تصرف میکنی و با عدل و انصاف، بخشش میکنی. مثل تو را هرگز ندیدهام که هم ملک بگیرد و هم ملک داشته باشد.
نعلهای مرکب فرخ پی ات، یعنی هلال
می شود هر ماه در گوش فلک چون گوشوار
هوش مصنوعی: نعلهای مرکب (زین) اسب خوششانس تو، مثل هلال ماه در آسمان میشود که در هر ماه همچون گوشوارهای در گوش فلک دیده میشود.
تیر پیر چرخ اگر چه می زند دایم قلم
آورد کاغذ به پیشت بهر حاجت چند بار
هوش مصنوعی: هرچند زمان مدام بر ما تأثیر میگذارد و مشکلهایی را ایجاد میکند، اما تو باید برای حل نیازهایت به کار و تلاش ادامه دهی و با جدیت عمل کنی.
در میان ز عدلت کس ننالد جز که نی
زهره از شادی ازین رو چنگ دارد در کنار
هوش مصنوعی: هیچکس به خاطر عدالت شکایت نکرده و تنها نیزهره از شادی به دلیل این موضوع، در کنار چنگی را در دست دارد.
از هوای مجلس جان پرورت هر صبحدم
پیر ازرق پوش گردون می کند مهر آشکار
هوش مصنوعی: هر روز صبح، از عشق و محبت تو، آسمان به رنگ آبی در میآید و نور خورشید به وضوح نمایان میشود.
ترک خون ریز فلک، مریخ، در روز نبرد
می کند رمحش درون دیده ی خصمت گذار
هوش مصنوعی: در روز جنگ، سیارات و ستارهها که خونریز هستند، با نگاهی تهاجمی به دشمن مینگرند و نیزهشان را به سوی او نشانه میگیرند.
قاضی گردون گردان، آنکه نامش مشتری است
آورد کاغذ به پیشت بهر حاجت چند بار
هوش مصنوعی: قاضی آسمانی، که نامش مشتری است، کاغذی به حضورت میآورد تا به خواستهات رسیدگی کند.
پیر پر دستان باهیبت که کیوان نام اوست
پاسبان بام ایوان تو باشد بنده وار
هوش مصنوعی: پیر با شکوه و با قدرتی که نامش کیوان است، به عنوان نگهبان سقف ایوان تو خواهد بود و همچون یک خدمتگزار در کنارت خواهد بود.
تا ببیند پادشاهی چون تو بر تخت مراد
سالها تا دیده ی گردون همی کرد انتظار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که سالها طول کشید تا پادشاهی مانند تو بر تخت سلطنت بنشیند و آسمان نیز به نظاره نشسته بود تا این لحظه را ببیند.
زآسمانها دست قدرت بهر پای مرکبت
نه طبق پر کرده است از دانه های شاهوار
هوش مصنوعی: از آسمانها قدرتی برای هدایت و حمایت تو به سوی موفقیت فرستاده شده است، مانند اینکه طبق پر از دانههای باارزش برای تو تهیه شده باشد.
مردم شیرازت از جان دوستدار حضرتند
وز ارادت در دعا کوشند در لیل و نهار
هوش مصنوعی: مردم شیراز به شدت به حضرت علاقهمند هستند و در تمام شب و روز به خاطر محبت خود دعا میکنند.
همچو حیدر از محبت روز و شب از جان و دل
عمر و جاه دولتت خواهند از پروردگار
هوش مصنوعی: مانند حیدر (علی) که به خاطر محبت و عشق به دیگران، روز و شب با تمام وجودش از جان و دل برای دیگران خدمت میکند، عمر و مقام و ثروت و نعمتهایی که داری، از خداوند طلب میکنند.
من به القاب همایونت دو دفتر ساختم
تا به اقبالت بماند در زمانه یادگار
هوش مصنوعی: من دو دفتر نوشتم با نامهای پر افتخار تو، تا یادگار آنها در زمانه باقی بماند و به بخت و اقبال تو کمک کند.
تا بخوانند و بدانند و بگویندت دعا
برده ام در وی سخنهای تر شیرین به کار
هوش مصنوعی: تلاش دارم که همه بگویند دعای خوبی برای تو نوشتهام و در آن از کلمات زیبا و شیرین استفاده کردهام.
من به خاک راهت افتادم ز بهر بندگی
خوش بود کز خاک برگیری تن این خاکسار
هوش مصنوعی: من به خاطر خدمت و بندگیام به خاک راهت افتادم. خوشحالم که تو این خاکی را که من هستم، از زمین برمیداری.
تا یمین است و یسارست و جنوب است و شمال
دولتت باد از جنوب و نصرتت باد از یسار
هوش مصنوعی: تا زمانی که راست و چپ و جنوب و شمال وجود دارد، امید میرود که قدرت و پیروزی تو از سوی جنوب و یاریت از سمت چپ بیاید.
روز عید فرخ و دامادی فرخنده ات
بر تو میمون و مبارک باد تا روز شمار
هوش مصنوعی: در روز عید شادی و جشن ازدواجت، امیدوارم که این روز برایت خوش و مبارک باشد تا همیشه در زندگیات ادامه یابد.