شمارهٔ ۱۵ - و له ایضا
پرتو روی تو از روی صفا میبینم
مردم چشم تو در عین حیا میبینم
در لبت مینگرم، جوهر جان مییابم
در رخت مینگرم، صنع خدا میبینم
شام گیسوی تو یا ملک ختن مینگرم؟
زلف پرچین تو یا مشک خطا میبینم؟
گرد کوه از سر غیرت چو کمر میگردم
زآنکه اندام تو در بند قبا میبینم
چون صبا بی سر و پا میروم و سودایی
تا سر زلف تو در دست صبا میبینم
دل یکتای خود از غایت سرگردانی
بسته در سلسلهٔ زلف دوتا میبینم
تا به هم درشکند قلب اسیران کمند
ترک سرمست تو با تیغ جفا میبینم
دل که از غصه به تنگ آمد و ناپیدا شد
اثرش در دهن تنگ شما میبینم
از تو چندان که به من جور و جفا میآید
همچنان در دل خود مهر و وفا میبینم
حیدر از آرزوی آتش و آب رخ تو
خاکش از مهر تو بر باد هوا میبینم
شمارهٔ ۱۴ - غزل: ای سَمَنعارِضِ مَهپیکرِ شیرینگفتارشمارهٔ ۱۶ - و له ایضا: ترک سرمست تو خون دل ما میریزد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پرتو روی تو از روی صفا میبینم
مردم چشم تو در عین حیا میبینم
هوش مصنوعی: شعاع زیبایی چهرهات را با دل پاک و خالص خود میبینم و در عین اینکه تو فردی با حیا هستی، نگاه مردم به تو را هم میتوانم ببینم.
در لبت مینگرم، جوهر جان مییابم
در رخت مینگرم، صنع خدا میبینم
هوش مصنوعی: وقتی به لبهای تو نگاه میکنم، حس زندگی و انرژی را در خود مییابم و وقتی به جامهات نگاه میکنم، زیبایی و خلقوخوئی از سوی خدا را میبینم.
شام گیسوی تو یا ملک ختن مینگرم؟
زلف پرچین تو یا مشک خطا میبینم؟
هوش مصنوعی: آیا زیبایی گیسوی تو که شبیه به ملک ختن است را تماشا کنم، یا زلفهای پیچیدهات را که بوی مشک میدهد؟
گرد کوه از سر غیرت چو کمر میگردم
زآنکه اندام تو در بند قبا میبینم
هوش مصنوعی: من همچون گرد کوه به دور غیرتم میچرخم، زیرا که بدن تو را در قبا میبینم و احساس میکنم در قید و بند است.
چون صبا بی سر و پا میروم و سودایی
تا سر زلف تو در دست صبا میبینم
هوش مصنوعی: من مثل نسیم بیسر و پا به سمت تو میروم و با حالتی عاشقانه، تا زمانی که زلف تو را در دست نسیم ببینم.
دل یکتای خود از غایت سرگردانی
بسته در سلسلهٔ زلف دوتا میبینم
هوش مصنوعی: دل تنها و بیهمانند من به خاطر شدت بلاتکلیفیاش در زنجیری که از دو رشته مو درست شده، محبوس است.
تا به هم درشکند قلب اسیران کمند
ترک سرمست تو با تیغ جفا میبینم
هوش مصنوعی: تا وقتی که قلب کسانی که در عشق تو اسیرند، شکسته میشود، من هنوز تسلط تو را با تیغ بیرحمیات مشاهده میکنم.
دل که از غصه به تنگ آمد و ناپیدا شد
اثرش در دهن تنگ شما میبینم
هوش مصنوعی: وقتی دل از غم و اندوه پر شد و دیگر نتوانست تحمل کند، تأثیر آن را در سخنان تنگنظرتان میبینم.
از تو چندان که به من جور و جفا میآید
همچنان در دل خود مهر و وفا میبینم
هوش مصنوعی: هر اندازه که از طرف تو به من ظلم و سختی میرسد، باز هم در قلبم محبت و وفاداری برای تو احساس میکنم.
حیدر از آرزوی آتش و آب رخ تو
خاکش از مهر تو بر باد هوا میبینم
هوش مصنوعی: حیدر به شدت خواسته که آتش و آب تو را ببیند؛ اما من میبینم که خاک او از عشق تو به سمت باد و هوا رفته است.