گنجور

شمارهٔ ۱۴ - غزل

ای سَمَن‌عارِضِ مَه‌پیکرِ شیرین‌گفتار
وی زده دایره بر گرد گل از مشک تتار
نرگس مست تو در باغ ارم باده‌فروش
سنبل پست تو بر برگ سمن غالیه‌بار
زلف پرچین تو آشفته دلی در فردوس
خال مشکین تو هندو بچه‌ای در گلزار
چشم میگون تو هنگام سحر مست مدام
لعل نوشین تو در وقت طرب باده‌گسار
طُرّهٔ زلف تو از سنبلِ تر گرد سمن
نقطهٔ خال تو از غالیه بر برگ بهار
زلف مه‌پوش تو بر خرمن گل عنبربیز
سرو دلجوی تو بر طرف چمن خوش‌رفتار
سنبل از سنبل مشکین تو در تاب و گره
نرگس از نرگس مخمور تو در عین خمار
عارضت مهوش و اندام لطیفت نازک
نرگست دلکش و مژگان چو تیرت خونخوار
عاشقت چاکر و چون عاشق سرگشته بسی
حیدرت بنده و چون حیدر بیچاره هزار
گفت: اگر بندهٔ مایی، برو و مدحی گوی
بهر سلطان جهان، بحر هنر، کوه وقار
آنکه در معرکه بر هم شکند قلب عدو
آنکه در روز یلی صید کند شیرشکار
آنکه چون تیر دلیری بجهد از شستش
خال از چهرهٔ زنگی ببرد در شب تار
آنکه چون تیغ جهان گیر زند بر سر کوه
گردد از ضربت او کوه دو نیمه چون خیار
آنکه چون گُرز یلی برکشد از کوههٔ زین
به یکی حمله به دست آورد این هفت حصار
تیر دلدوز وی از قلب عدو درگذرد
تیغ خونریز وی از خصم برآورد دمار
چون ز مجری بجهد ناوک او روز نبرد
در دل سنگ سیه غرقه شود تا سوفار
نه فلک بر سر ما بر زبر یکدیگرست
مگر از پای سمندش به هوا رفت غبار
شرف دنیی و دین، بحر هنر، شاه حسین
آنکه کیوانش غلام است و فلک خدمتکار
مثل این شاه جهانگیر نباشد هرگز
نه درین مملکت یزد که در هیچ دیار
گرچه هستند بسی پادشهان در عالم
نبود مثل تو ای پادشه معنی‌دار
تو ولی‌زادهٔ عهدی و ولایت داری
وز تو مانند پدر گشت ولایت اظهار
گر تو از نور ولایت بکشی خنجر تیز
از بداندیش تو در دهر نماند دیار
تا برت چرخ پیاده شود و رخ بنهد
پیل‌تن گردد و بر اسب شود شاه سوار
دهر بر پای عدوی تو ببندد زنجیر
چرخ بر دیدهٔ خَصمِ تو بکوبد مسمار
دوستان تو مقیمند، ولی در جنّت
دشمنان تو نگونسار، ولی بر سر دار
تا تو سلطان سلاطین شدی ای شاه جهان
پادشاهان به غلامی تو کردند اقرار
این علی رنگ حسن رو که حسینش نام است
به محمد که خدا عمر دهادش بسیار
تا بر ای عمر و جوانی بخوری در عالم
بادی از عمر و جوانی به جهان برخوردار!‏

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای سَمَن‌عارِضِ مَه‌پیکرِ شیرین‌گفتار
وی زده دایره بر گرد گل از مشک تتار
هوش مصنوعی: ای گل خوشبو و زیبا که نقش و نگاری همچون چهره‌ی مهتاب داری، بویی همچون مشک سرتاسر دایره‌ای مانند گل را فرا گرفته است.
نرگس مست تو در باغ ارم باده‌فروش
سنبل پست تو بر برگ سمن غالیه‌بار
هوش مصنوعی: نرگس زیبا و بی‌تاب تو در باغی بهشتی مانند ارم از باده‌فروشی، و سنبل بی‌ارزش تو بر روی برگ سمن مانند گلی خوشبو و ارزشمند است.
زلف پرچین تو آشفته دلی در فردوس
خال مشکین تو هندو بچه‌ای در گلزار
هوش مصنوعی: زلف‌های پریشان تو دل‌هایی را بی‌قرار کرده و زیبایی خال سیاه تو همچون کودکی هندی در باغ گل است.
چشم میگون تو هنگام سحر مست مدام
لعل نوشین تو در وقت طرب باده‌گسار
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبا و دل‌انگیز تو در صبحگاه همیشه سرمست هستند و لب‌های خوش‌رنگ تو در زمان شادی مانند شراب‌ دوست داشتنی می‌باشد.
طُرّهٔ زلف تو از سنبلِ تر گرد سمن
نقطهٔ خال تو از غالیه بر برگ بهار
هوش مصنوعی: موی تو بسان گل‌های تر و تازه‌ای است که در باغی زیبا شکوفا شده‌اند، و نقطهٔ سیاه روی صورتت مانند عطر خوشبویی است که بر روی برگ‌های بهار نشسته است.
زلف مه‌پوش تو بر خرمن گل عنبربیز
سرو دلجوی تو بر طرف چمن خوش‌رفتار
هوش مصنوعی: زلف‌های زیبای تو مانند گیسوانی که صورت زیبای دوستان را می‌پوشاند، در میان باغی از گل‌های خوشبو، زیبایی و دلنشینی خاصی دارند. همچنین، قامت دلنواز تو در کنار چمن که نرم و خوشایند است، جلوه‌ای خاص به آن محل می‌بخشد.
سنبل از سنبل مشکین تو در تاب و گره
نرگس از نرگس مخمور تو در عین خمار
هوش مصنوعی: گل سنبل به خاطر عطر مشکی که تو دارد، در حال ناز و بازی است و گره‌های نرگس هم به خاطر مستی تو، در حال جذبه و زیبایی‌اند.
عارضت مهوش و اندام لطیفت نازک
نرگست دلکش و مژگان چو تیرت خونخوار
هوش مصنوعی: چهره‌ات زیبا و اندامت نرم و دلنشین است، گل نرگس تو جذابیت خاصی دارد و مژگان‌ت مانند تیرهایی هستند که مرگبارند.
عاشقت چاکر و چون عاشق سرگشته بسی
حیدرت بنده و چون حیدر بیچاره هزار
هوش مصنوعی: عاشق تو هستم و مانند یک خدمتگزار به تو تقدیم می‌شوم. مثل یک عاشق که سرگردان است، مانند حضرت علی (حیدر) که یک بنده متواضع است و به بیچاره بودن خود ادامه می‌دهد.
گفت: اگر بندهٔ مایی، برو و مدحی گوی
بهر سلطان جهان، بحر هنر، کوه وقار
هوش مصنوعی: گفت: اگر تو بنده ما هستی، برو و شعر یا نوشته‌ای در ستایش پادشاه جهان بگو؛ او دریایی از هنر و کوهی از وقار است.
آنکه در معرکه بر هم شکند قلب عدو
آنکه در روز یلی صید کند شیرشکار
هوش مصنوعی: کسی که در میدان نبرد، دل دشمن را می‌شکند و او که در روز نبرد، شکار شیر را انجام می‌دهد.
آنکه چون تیر دلیری بجهد از شستش
خال از چهرهٔ زنگی ببرد در شب تار
هوش مصنوعی: کسی که مانند تیر از دستش رها می‌شود و لکه‌ای سیاه را از چهره‌اش در شب تیره پاک می‌کند.
آنکه چون تیغ جهان گیر زند بر سر کوه
گردد از ضربت او کوه دو نیمه چون خیار
هوش مصنوعی: کسی که مانند تیغی قوی و قدرتمند بر سر کوهی فرود آید، ضربه‌اش باعث می‌شود که کوه به دو نیم تقسیم شود مانند یک خیار.
آنکه چون گُرز یلی برکشد از کوههٔ زین
به یکی حمله به دست آورد این هفت حصار
هوش مصنوعی: کسی که مانند یک قهرمان بزرگ و قدرتمند، با نیرویی عظیم از سرزمین خود به دشمنان حمله می‌کند و به سادگی می‌تواند بر هفت دژ و قلعه غلبه کند.
تیر دلدوز وی از قلب عدو درگذرد
تیغ خونریز وی از خصم برآورد دمار
هوش مصنوعی: پیکان تیر عشق او به راحتی از قلب دشمن عبور می‌کند و شمشیر خونین او، دشمن را از پای درمی‌آورد.
چون ز مجری بجهد ناوک او روز نبرد
در دل سنگ سیه غرقه شود تا سوفار
هوش مصنوعی: زمانی که تیر او از چله کمان رها می‌شود، در روز نبرد، قلب سنگ سیاه را نیز سوراخ خواهد کرد تا به عمق آن نفوذ کند.
نه فلک بر سر ما بر زبر یکدیگرست
مگر از پای سمندش به هوا رفت غبار
هوش مصنوعی: آسمان بر ما نیست و به هم مرتبط نیست؛ بلکه گرد و غبار سمندش از پایین به آسمان بلند می‌شود.
شرف دنیی و دین، بحر هنر، شاه حسین
آنکه کیوانش غلام است و فلک خدمتکار
هوش مصنوعی: شرافت دنیا و دین به دریاى هنر ختم می‌شود، و حسین، شاه هنر است؛ او کسی است که ستاره‌ها همیشه در خدمت او بوده و احترام می‌گذارند.
مثل این شاه جهانگیر نباشد هرگز
نه درین مملکت یزد که در هیچ دیار
هوش مصنوعی: در این دیار یزد و در هیچ جای دیگر، هیچ کس مانند این شاه جهانگیر وجود نخواهد داشت.
گرچه هستند بسی پادشهان در عالم
نبود مثل تو ای پادشه معنی‌دار
هوش مصنوعی: اگرچه در دنیا پادشاهان زیادی وجود دارند، اما هیچ‌کدام نظیر تو، ای پادشاه با معنا، نیستند.
تو ولی‌زادهٔ عهدی و ولایت داری
وز تو مانند پدر گشت ولایت اظهار
هوش مصنوعی: تو فرزند زمانه‌ای و حق فرمانروایی داری و از تو مانند پدرت، نشانه‌های حکمرانی بروز کرده است.
گر تو از نور ولایت بکشی خنجر تیز
از بداندیش تو در دهر نماند دیار
هوش مصنوعی: اگر تو از روشنایی رهبری و هدایت، شمشیر تیزی را بیرون بیاوری، از بدفکری و ناپاکی در این دنیا، هیچ سرزمینی باقی نخواهد ماند.
تا برت چرخ پیاده شود و رخ بنهد
پیل‌تن گردد و بر اسب شود شاه سوار
هوش مصنوعی: تا زمانی که چرخ تاریخ به زمین بیفتد و از ارتفاعش پایین آید، کسانی که در این دنیا بزرگ و قدرتمندند، به مانند انسانی با شکوه و در سلسله‌مراتب بالا خواهند شد.
دهر بر پای عدوی تو ببندد زنجیر
چرخ بر دیدهٔ خَصمِ تو بکوبد مسمار
هوش مصنوعی: زمانه برای دشمن تو زنجیرهایی می‌بافد و چرخ سرنوشت بر چشمان حسادت‌کنندگان به تو می‌کوبد.
دوستان تو مقیمند، ولی در جنّت
دشمنان تو نگونسار، ولی بر سر دار
هوش مصنوعی: دوستان تو در کنار تو هستند، اما دشمنانت در جهنم شکست خورده‌اند، اگرچه بر سر دار در حال محاکمه هستند.
تا تو سلطان سلاطین شدی ای شاه جهان
پادشاهان به غلامی تو کردند اقرار
هوش مصنوعی: ای شاه بزرگ، زمانی که تو به مقام سلطنت رسیدی، دیگر پادشاهان به بندگی و خدمت به تو اعتراف کردند.
این علی رنگ حسن رو که حسینش نام است
به محمد که خدا عمر دهادش بسیار
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و خوبی حضرت علی اشاره دارد و او را به عنوان کسی معرفی می‌کند که از زیبایی‌های حسین بهره‌مند است. همچنین به شخصیت محمد اشاره می‌کند و از خداوند درخواست عمر طولانی برای او دارد. به طور کل، این متن به مقام والای این شخصیت‌ها در اسلام پرداخته و از ویژگی‌های مثبت آنها سخن می‌گوید.
تا بر ای عمر و جوانی بخوری در عالم
بادی از عمر و جوانی به جهان برخوردار!‏
هوش مصنوعی: برای لذت بردن از جوانی و زندگی، باید از این فرصت‌ها در دنیا بهره‌برداری کنی و از عمر و جوانی‌ات استفاده کنی.