شمارهٔ ۱۱ - و له ایضا
دوش، آغوش و بر و بوس و کناری داشتم
تا به هنگام سحر در بر نگاری داشتم
اختیارم باده خوردن بود و آغوش و کنار
از برای آنکه در دست اختیاری داشتم
شاهدی شوخی شگرفی شکری شیرین لبی
دلبری سنگین دلی سیمین عذاری داشتم
عیش می کردم به شادی، باده می خوردم به کام
غم نمی خوردم که در بر غمگساری داشتم
گاه لعلش بوسه دادم، گه کشیدم در برش
گاه با درج عقیقش کار و باری داشتم
کوری چشم رقیبان و حسودان تا به صبح
در بر و آغوش، یاری و چه یاری داشتم
همچو حیدر بنده بودم، پادشه می خواندمش
زآن به گوش جان ز زلفش گوشواری داشتم
شمارهٔ ۱۰ - و له ایضا: حسبة لله عزیزان یار من باز آوریدشمارهٔ ۱۲ - و له ایضا - مثنوی: چو خورشید رخشنده رخ برفروخت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش، آغوش و بر و بوس و کناری داشتم
تا به هنگام سحر در بر نگاری داشتم
هوش مصنوعی: دیروز شب، در آغوش یکدیگر بودیم و لحظات عاشقانهای را سپری کردیم تا اینکه صبح رسید و او را در کنارم داشتم.
اختیارم باده خوردن بود و آغوش و کنار
از برای آنکه در دست اختیاری داشتم
هوش مصنوعی: من فقط در اختیار داشتم که شراب بنوشم و در آغوش کسی باشم، زیرا اختیارم در دست خودم بود.
شاهدی شوخی شگرفی شکری شیرین لبی
دلبری سنگین دلی سیمین عذاری داشتم
هوش مصنوعی: شاهدی دارم که با شوخیهایش دل را میرباید، لبانی شیرین دارد و دلبری میکند. دلی سنگین و زیبایی دارد که واقعا خیرهکننده است.
عیش می کردم به شادی، باده می خوردم به کام
غم نمی خوردم که در بر غمگساری داشتم
هوش مصنوعی: من در میانهی خوشیها زندگی میکردم و از شراب لذت میبردم و هیچگاه به اندوه فکر نمیکردم، چرا که در کنار کسی بودم که غمهایم را تسکین میداد.
گاه لعلش بوسه دادم، گه کشیدم در برش
گاه با درج عقیقش کار و باری داشتم
هوش مصنوعی: گاهی بوسهای به لبهایش میزدم، گاهی او را در آغوش میگرفتم و گاهی مشغول بازی با نگین عقیقش بودم.
کوری چشم رقیبان و حسودان تا به صبح
در بر و آغوش، یاری و چه یاری داشتم
هوش مصنوعی: تا صبح، در کنار یاریام، حاکی از کوری چشم رقبای حسودم بود که از شادی و محبت ما بیخبر ماندند.
همچو حیدر بنده بودم، پادشه می خواندمش
زآن به گوش جان ز زلفش گوشواری داشتم
هوش مصنوعی: من همچون حیدر، بنده و وفادار به او بودم و او را همچون یک پادشاه میخواندم. به همین دلیل، از زیبایی و دلبستگیاش در عمق جانم لذت میبردم و به زلفهایش، او را بهخوبی گوش میدادم.