گنجور

فی حق الحق و ما فی شانه یصدق

قادرا، پاکا به درگاهت پناه آورده‌ام
سر ز ره گر برده بودم، سر به راه آورده‌ام
جان به صبح اول اندر حضرت آوردم به صدق
تا نگویی دیر آوردی، به گاه آورده‌ام
پای عزت در رهت هر شامگه بنهاده‌ام
روی طاعت بر درت هر صبحگاه آورده‌ام
من به پیش قاضی الحاجات بر اقرار خویش
مصطفا و مرتضا هر دو گواه آورده‌ام
از برای آنکه تا پشت و پناه من بود
روی دل دایم به درگاه الاه آورده‌ام
دستگاهم نیست وز افلاس پایم در گِل است
تا نپنداری که پیشت دستگاه آورده‌ام
شرمسار حضرتم، افکنده‌ام سر پیش پای
از برای آنکه در حضرت گناه آورده‌ام
من مسلمانم، نکردم اشتباه حق به کس
کافرم گر زآنکه هرگز اشتباه آورده‌ام
از برای سجده هر بانگی که بر من می‌زنند
قامت خود بر در حضرت دوتاه آورده‌ام
گرچه دایم روی بر درگاه می‌بایست کرد
روی بر درگاه عزت گاه‌گاه آورده‌ام
هرکسی از باغ طاعت گل در آن حضرت کشید
من ز بی‌برگی در آن حضرت گیاه آورده‌ام
روسفیدی نیست در من زیر این چرخ کبود
زآنکه من رخ زردم و نامه سیاه آورده‌ام
آه بر آیینهٔ گردون کشیدم نیم‌شب
وین کبودی بین که در رخسار ماه آورده‌ام
گرچه می‌دانم که آهم باد باشد پیش تو
دم به دم از سینه در پیش تو آه آورده‌ام
خویشتن آورده‌ام پیش تو با دست تهی
تا نگویی خویش با خیل و سپاه آورده‌ام
جای من چاه است، شرمم باد از درگاه تو
گر بگویم من که در پیش تو جاه آورده‌ام
خرمن عمر از هوا بر باد غفلت داده‌ام
لاجرم بر درگهت روی چو کاه آورده‌ام
بس که دریای سرشک از دیدهٔ من می‌رود
در میان بحر چون ماهی شناه آورده‌ام
ناگهان طوفان نوح اندر جهان آید پدید
بس که من از دیدهٔ خونین میاه آورده‌ام
حال من باشد تباه از جرم و آوردم برت
راستی را در برت حالی تباه آورده‌ام
درد من افزون شد و کاهید عمرم از ندم
بس که من از سینه آه عمر کاه آورده‌ام
جان ز تن آورده‌ام در ملک مصر وحدتت
یوسف مصری نگر کز قعر چاه آورده‌ام
من ز «الا الله» می‌گویم سخن در حضرتت
تا نگویی من سخن از «لا اله» آورده‌ام
ای مسلمانان! درین عرصه ز اسب آرزو
من پیاده گشتم و رخ پیش شاه آورده‌ام
گرچه هرکس را بود پشت و پناهی در جهان
در حقیقت من ز حق پشت و پناه آورده‌ام
این چنین عشقی که من آورده‌ام با کردگار
تا نپنداری که در این سال و ماه آورده‌ام
در ازل من بوده‌ام عاشق به ذات پاک او
عشق او با خویشتن زآن جایگاه آورده‌ام
تا مگر عذرش بخواهی از خداوندی خویش
حیدر دل‌خسته پیشت عذرخواه آورده‌ام
از سیاست سخت می‌ترسم که از دیوانگی
بندهٔ مجرم به پیش پادشاه آورده‌ام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قادرا، پاکا به درگاهت پناه آورده‌ام
سر ز ره گر برده بودم، سر به راه آورده‌ام
هوش مصنوعی: ای پروردگار توانا و پاک، به درگاهت پناه آورده‌ام. اگر قبلاً از مسیر گم شده بودم، حالا به راهت برگشته‌ام.
جان به صبح اول اندر حضرت آوردم به صدق
تا نگویی دیر آوردی، به گاه آورده‌ام
هوش مصنوعی: من جانم را در صبحگاه اول با صداقت نزد تو آوردم، تا مبادا بگویی دیر آمدی، زیرا هم‌اکنون به وقت خود آمده‌ام.
پای عزت در رهت هر شامگه بنهاده‌ام
روی طاعت بر درت هر صبحگاه آورده‌ام
هوش مصنوعی: هر شب خود را برای عزت تو آماده کرده‌ام و هر صبح برای اطاعت از تو به درگاهت می‌روم.
من به پیش قاضی الحاجات بر اقرار خویش
مصطفا و مرتضا هر دو گواه آورده‌ام
هوش مصنوعی: من به نزد قاضی نیازها به خاطر گناهانم، از محمد و علی به عنوان شاهدان یاد کرده‌ام.
از برای آنکه تا پشت و پناه من بود
روی دل دایم به درگاه الاه آورده‌ام
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه همیشه برای من پشتیبان و تکیه‌گاه بود، همیشه دل و روحم را به درگاه خداوند می‌سپارم.
دستگاهم نیست وز افلاس پایم در گِل است
تا نپنداری که پیشت دستگاه آورده‌ام
هوش مصنوعی: من ابزار و امکاناتی ندارم و به خاطر فقر و تنگ دستی‌ام در باتلاقی مانده‌ام، تا فکر نکنی که برای تو با خودم وسایلی آورده‌ام.
شرمسار حضرتم، افکنده‌ام سر پیش پای
از برای آنکه در حضرت گناه آورده‌ام
هوش مصنوعی: من از شرم شما، سرم را به زمین گذاشته‌ام چون در حضور شما گناه کرده‌ام.
من مسلمانم، نکردم اشتباه حق به کس
کافرم گر زآنکه هرگز اشتباه آورده‌ام
هوش مصنوعی: من مسلمانم و نمی‌توانم به کسی که کافر است، اشتباه کنم. زیرا من هرگز دچار اشتباه نشده‌ام.
از برای سجده هر بانگی که بر من می‌زنند
قامت خود بر در حضرت دوتاه آورده‌ام
هوش مصنوعی: به خاطر سجده و عبادت، هر کس که به من نزدیک می‌شود، خود را در حضور آن مقام رفیع humble کرده‌ام.
گرچه دایم روی بر درگاه می‌بایست کرد
روی بر درگاه عزت گاه‌گاه آورده‌ام
هوش مصنوعی: با وجود اینکه همیشه باید بر درگاه خداوند توجه داشت، گاهی اوقات هم به درگاه عزت و مقام اهمیت داده‌ام.
هرکسی از باغ طاعت گل در آن حضرت کشید
من ز بی‌برگی در آن حضرت گیاه آورده‌ام
هوش مصنوعی: هر کسی به خاطر طاعت و عبادت خود میوه‌ای از بهشت به حضور آن بزرگوار آورده، اما من به خاطر نداشتن میوه، فقط یک گیاه بی‌برگ به او تقدیم کرده‌ام.
روسفیدی نیست در من زیر این چرخ کبود
زآنکه من رخ زردم و نامه سیاه آورده‌ام
هوش مصنوعی: در من نشانه‌ای از زیبایی و افتخار نیست، زیرا تحت تاثیر سختی‌ها و مشکلات زندگی قرار گرفته‌ام. من دچار شکست و ناکامی شده‌ام و آینده‌ام نیز تاریک و ناامیدکننده به نظر می‌رسد.
آه بر آیینهٔ گردون کشیدم نیم‌شب
وین کبودی بین که در رخسار ماه آورده‌ام
هوش مصنوعی: در نیمه شب، آهی به آسمان بلند کردم و نگاهی به آینهٔ آسمان انداختم. این کبودی که روی چهرهٔ ماه نشسته، همه نشانهٔ غم و اندوه من است.
گرچه می‌دانم که آهم باد باشد پیش تو
دم به دم از سینه در پیش تو آه آورده‌ام
هوش مصنوعی: هرچند که می‌دانم صدای ناله‌ام برای تو بی‌اهمیت است، اما همچنان هر لحظه از دل خود برایت آه و ناله می‌کنم.
خویشتن آورده‌ام پیش تو با دست تهی
تا نگویی خویش با خیل و سپاه آورده‌ام
هوش مصنوعی: من به پیش تو آمده‌ام بدون هیچ گونه قدرت و ثروتی، تا این‌که نگوئی که من با بزرگان و لشگریان آمده‌ام.
جای من چاه است، شرمم باد از درگاه تو
گر بگویم من که در پیش تو جاه آورده‌ام
هوش مصنوعی: من در موقعیتی سخت و عمیق قرار دارم و از این که بخواهم در برابر تو از مقام و جایگاه خود سخن بگویم شرمنده‌ام.
خرمن عمر از هوا بر باد غفلت داده‌ام
لاجرم بر درگهت روی چو کاه آورده‌ام
هوش مصنوعی: من به خاطر بی‌توجهی و غفلت، عمر خود را به باد داده‌ام، بنابراین اکنون مانند کاهی در درگاه تو حاضر شده‌ام.
بس که دریای سرشک از دیدهٔ من می‌رود
در میان بحر چون ماهی شناه آورده‌ام
هوش مصنوعی: شکستگی اشک‌هایم به اندازه‌ای زیاد است که گویی در دریا فرو می‌رود، و من مانند ماهی در حال شنا کردن در این احساسات غوطه‌ور هستم.
ناگهان طوفان نوح اندر جهان آید پدید
بس که من از دیدهٔ خونین میاه آورده‌ام
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، طوفان بزرگ و عظیم مانند طوفان نوح در جهان ظاهر خواهد شد، زیرا من از چشمانم، اشک‌های خونین و غمگین را به ارمغان آورده‌ام.
حال من باشد تباه از جرم و آوردم برت
راستی را در برت حالی تباه آورده‌ام
هوش مصنوعی: حال من به خاطر گناهی که مرتکب شده‌ام خراب است و این حال بد را به خاطر صداقتی که در دلم به تو دارم، به وجود آورده‌ام.
درد من افزون شد و کاهید عمرم از ندم
بس که من از سینه آه عمر کاه آورده‌ام
هوش مصنوعی: درد من بیشتر شده و به عمرم افزوده شده است، چون به خاطر نداشتن آرامش، هر روز از عمری که داشتم با آه و ناله کم کرده‌ام.
جان ز تن آورده‌ام در ملک مصر وحدتت
یوسف مصری نگر کز قعر چاه آورده‌ام
هوش مصنوعی: من جانم را از بدن خارج کرده‌ام و به سرزمین مصر آمده‌ام. به یوسف مصری نگاه کن، که من او را از عمق چاه بیرون آورده‌ام.
من ز «الا الله» می‌گویم سخن در حضرتت
تا نگویی من سخن از «لا اله» آورده‌ام
هوش مصنوعی: من در حضور تو از خداوند می‌گویم و به تو یادآور می‌شوم که تنها اوست که وجود دارد، تا تو اشتباه نگیری و فکر نکنی که من از ناوجودی‌ها صحبت می‌کنم.
ای مسلمانان! درین عرصه ز اسب آرزو
من پیاده گشتم و رخ پیش شاه آورده‌ام
هوش مصنوعی: ای مسلمانان! در این میدان، از اسب آرزوهایم پیاده شدم و چهره‌ام را به سوی شاه آورده‌ام.
گرچه هرکس را بود پشت و پناهی در جهان
در حقیقت من ز حق پشت و پناه آورده‌ام
هوش مصنوعی: هر فردی در دنیای خود حمایتی دارد، اما در واقع من تنها از حق و حقیقت به عنوان پشتیبان و تکیه‌گاه خود بهره‌مند شده‌ام.
این چنین عشقی که من آورده‌ام با کردگار
تا نپنداری که در این سال و ماه آورده‌ام
هوش مصنوعی: عشق من به قدری عمیق و خاص است که نمی‌خواهم فکر کنی که این احساس تنها محصول زمان و اتفاقات دنیوی است.
در ازل من بوده‌ام عاشق به ذات پاک او
عشق او با خویشتن زآن جایگاه آورده‌ام
هوش مصنوعی: در ابتدا، من به ذات پاک او عاشق بوده‌ام و عشق او را از همان زمان با خود به اینجا آورده‌ام.
تا مگر عذرش بخواهی از خداوندی خویش
حیدر دل‌خسته پیشت عذرخواه آورده‌ام
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه تو از خداوند عذرخواهی کنی، من که حیدر هستم و دلم پر از دل‌تنگی است، این عذرخواهی را به تو تقدیم کرده‌ام.
از سیاست سخت می‌ترسم که از دیوانگی
بندهٔ مجرم به پیش پادشاه آورده‌ام
هوش مصنوعی: من از سیاست وحشت دارم، زیرا دیوانگی من که موجبات جرم را فراهم کرده، ممکن است مرا به حضور پادشاه بیاورد.