گنجور

بخش ۴۹ - عمر به سر کردن شاه و گدا با یکدیگر

چون سر زلف شب به دست آمد
قرص خورشید را شکست آمد
پیکر آسمان ملمع شد
چتر فیروزه‌گون مرصع شد
مردم از خواب دیده بربستند
از تماشای ره نظر بستند
خواب دیدند شاه و جمله سپاه
که مگر عارفی رسید به شاه
همچو خضرش لباس سبز به بر
خلعتی سبزتر ز سبزهٔ تر
گفتش آن دم که بر عزیمت جنگ
تیز شد از مخالفان آهنگ
تو همان دم که حرب می‌کردی
رو به میدان ضرب می‌کردی
به تو آن نصرتی که ما دادیم
از دعاهای آن گدا دادیم
خیز و از محرمان خاصش کن
وز غم بی‌کسی خلاصش کن
شاه چون چشم خود ز خواب گشود
وز سپاه آنچه دیده بود شنود
خواند درویش را به مجلس شاه
گشت فارغ ز رنج و محنت و آه
خواند درویش را به مجلس خاص
کردش از محنت فراق خلاص
شکر آن را چه سان توان گفتن
نیست ممکن به صد زبان گفتن
چرخ بازیچه‌ای غریب نمود
از فلک این بسی عجیب نمود
لیک از لطف دوست نیست عجب
که ز محنت کسی رسد به طرب
هر که رنج فراق جانان دید
بعد از آن رنج راحت جان دید
شام هجران خوش ست و رنج ملال
تا بدانند قدر روز وصال
بعد هجران اگر وصالی هست
شیوهٔ عشق را کمالی هست
غرض از عشق وصل جانان‌ست
خاصه وصلی که بعد هجران‌ست
الغرض هر دو تا چون شیر و شکر
به هم آمیختند شام و سحر
پای شه بر سریر عزت و ناز
سر درویش بر سریر نیاز
کار معشوق ناز می‌باشد
رسم عاشق نیاز می‌باشد
روز و شب رازدار هم بودند
تا دم مرگ یار هم بودند
عاقبت در نقاب خاک شدند
از خدنگ اجل هلاک شدند
عمر برگشت و بی‌وفایی کرد
مرغ روح از قفس جدایی کرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون سر زلف شب به دست آمد
قرص خورشید را شکست آمد
هوش مصنوعی: وقتی که شب با موهایش ظاهر شد، خورشید که مانند قرصی روشن است، در برابر آن شکسته و کم‌رنگ شد.
پیکر آسمان ملمع شد
چتر فیروزه‌گون مرصع شد
هوش مصنوعی: آسمان به شکل زیبایی در آمده و همچون چتری فیروزه‌ای و زینت‌دار دیده می‌شود.
مردم از خواب دیده بربستند
از تماشای ره نظر بستند
هوش مصنوعی: مردم از خواب بیدار شدند و به تماشای زیبایی مسیر زندگی و آینده‌ای که در پیش دارند، توجه کردند.
خواب دیدند شاه و جمله سپاه
که مگر عارفی رسید به شاه
هوش مصنوعی: در خواب، شاه و تمام سربازان دیدند که شاید عارفی به نزد شاه آمده است.
همچو خضرش لباس سبز به بر
خلعتی سبزتر ز سبزهٔ تر
هوش مصنوعی: او مانند خضر، لباس سبز بر تن دارد و پوششی سبزتر از سبزه‌های تازه به تن کرده است.
گفتش آن دم که بر عزیمت جنگ
تیز شد از مخالفان آهنگ
هوش مصنوعی: او در لحظه‌ای که برای رفتن به جنگ آماده شد، شروع به آهنگ مبارزه با مخالفانش کرد.
تو همان دم که حرب می‌کردی
رو به میدان ضرب می‌کردی
هوش مصنوعی: زمانی که تو در حال نبرد و جنگیدن بودی، در واقع به میدان و شرایط نبرد ضربه‌ می‌زدید و نقش خود را ایفا می‌کردی.
به تو آن نصرتی که ما دادیم
از دعاهای آن گدا دادیم
هوش مصنوعی: ما دعای آن گدا را برای تو فرستادیم که برکت و نصرتی که ما به تو ارزانی داشتیم، از آن ناشی می‌شود.
خیز و از محرمان خاصش کن
وز غم بی‌کسی خلاصش کن
هوش مصنوعی: برخیز و از رازهای خاص او باخبرش کن و او را از درد تنهایی نجات بده.
شاه چون چشم خود ز خواب گشود
وز سپاه آنچه دیده بود شنود
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه چشمانش را از خواب باز کرد و شروع به شنیدن خبرهایی کرد که از سپاه به او رسیده بود.
خواند درویش را به مجلس شاه
گشت فارغ ز رنج و محنت و آه
هوش مصنوعی: درویش به محفل شاه دعوت شد و از زحمت‌ها و دردهایش رها گردید.
خواند درویش را به مجلس خاص
کردش از محنت فراق خلاص
هوش مصنوعی: درویش را به محفل خاصی دعوت کردند و از درد جدایی نجاتش دادند.
شکر آن را چه سان توان گفتن
نیست ممکن به صد زبان گفتن
هوش مصنوعی: شکر و قدردانی از آن چیزهایی که داریم، به گونه‌ای نیست که بتوان با کلمات به خوبی بیانش کرد. حتی اگر به صد زبان هم صحبت کنیم، باز هم نمی‌توانیم احساس واقعی‌مان را منتقل کنیم.
چرخ بازیچه‌ای غریب نمود
از فلک این بسی عجیب نمود
هوش مصنوعی: چرخ این دنیا مانند یک اسباب‌بازی عجیب و غریب به نظر می‌رسد که از آسمان آمده و این واقعا شگفت‌انگیز است.
لیک از لطف دوست نیست عجب
که ز محنت کسی رسد به طرب
هوش مصنوعی: با این حال، شگفت‌انگیز نیست که از محبت و لطف دوست، انسان می‌تواند از سختی‌ها و مشکلات به شادی و سرخوشی برسد.
هر که رنج فراق جانان دید
بعد از آن رنج راحت جان دید
هوش مصنوعی: هر کسی که رنج دوری از محبوبش را تجربه کند، بعد از آن، لذت و آرامش واقعی را احساس خواهد کرد.
شام هجران خوش ست و رنج ملال
تا بدانند قدر روز وصال
هوش مصنوعی: در دل شب‌هایی که دوری سخت است و رنج و اندوه به وجود می‌آورد، شادی خاصی نهفته است، زیرا این رنج‌ها به ما کمک می‌کند تا ارزش لحظات خوش و دیدار را بهتر درک کنیم.
بعد هجران اگر وصالی هست
شیوهٔ عشق را کمالی هست
هوش مصنوعی: بعد از دوری و جدایی، اگر روزی به وصال و نزدیک شدن برسیم، درک و فهم عشق به اوج و کمال خود خواهد رسید.
غرض از عشق وصل جانان‌ست
خاصه وصلی که بعد هجران‌ست
هوش مصنوعی: هدف از عشق، پیوستن به محبوب است، به ویژه پیوستی که بعد از جدایی به دست می‌آید.
الغرض هر دو تا چون شیر و شکر
به هم آمیختند شام و سحر
هوش مصنوعی: در نهایت، هر دو مانند شیر و شکر به هم پیوسته‌اند، چه در شب و چه در صبح.
پای شه بر سریر عزت و ناز
سر درویش بر سریر نیاز
هوش مصنوعی: پای پادشاه بر تخت احترام و عظمت قرار دارد، در حالی که سر درویش بر تخت نیاز و تضرع است.
کار معشوق ناز می‌باشد
رسم عاشق نیاز می‌باشد
هوش مصنوعی: کار معشوق نشان‌دهنده‌ی زیبایی و لطافت است، در حالی که عاشق همیشه در پی برآورده شدن نیازهای خود است.
روز و شب رازدار هم بودند
تا دم مرگ یار هم بودند
هوش مصنوعی: روز و شب همیشه در کنار هم بودند و تا آخرین لحظه زندگی، دوستی و یاری یکدیگر را حفظ کردند.
عاقبت در نقاب خاک شدند
از خدنگ اجل هلاک شدند
هوش مصنوعی: در نهایت، از تیر مرگ به زیر خاک رفتند و نابود شدند.
عمر برگشت و بی‌وفایی کرد
مرغ روح از قفس جدایی کرد
هوش مصنوعی: عمر گذشته و به ما وفا نکرد، روح ما مانند پرنده‌ای که از قفس آزاد شده، از جدایی رنج می‌برد.