گنجور

بخش ۴۸ - عزیمت کردن شاه بر سر خصم و ظفر یافتن او بر دشمن و کشته شدن رقیب

باز چون موسم زمستان شد
آتش از خرمی گلستان شد
همه کس رو به آفتاب نشست
همه عالم شد آفتاب‌پرست
بس که افسرده چون یخ افتادند
در تمنای دوزخ افتادند
مهر زود از فلک به در می‌رفت
تا شود گرم زودتر می‌رفت
بلکه مهر جهان‌فروز نبود
همه شب بود و هیچ روز نبود
قدر آتش فزون‌تر از گل شد
دود او شاخ و برگ سنبل شد
در زمستان زدند شعله بخار
تا دروگل دمد چنان که بهار
آب از یخ قبای آهن ساخت
موجش از سهم قوس جوشن ساخت
یخ چو آیینه‌ای مشکل شد
نعل مرکب ز سیم صیقل شد
بر یخ آن مرکبی که گام زدی
سکه بر نقره‌های خام زدی
رعد زد بانگ و در ستیز آمد
ژاله زد سنگ و رعد تیز آمد
در چنین موسمی که چلهٔ دی
تیر باران نمود پی در پی
شاه ترک دیار خویش گرفت
با عدو راه جنگ پیش گرفت
لشکر انگیخت سوی کشور او
تا به حدی که راند بر سر او
راست کردند صف ز هر طرفی
خیل دشمن صفی و شاه صفی
هر طرف تیغ تیز پیدا شد
فتنهٔ رستخیز پیدا شد
زره از خنجر ستیز شکافت
سبزهٔ تر ز آب تیز شکافت
تیغ‌ها چون ز هم گذر کردند
همچو مقراض قطع سر کردند
نیزه بر دوش سرکشان به غرور
چون عصای کلیم بر سر طور
گرد سوی سپهر کرد آهنگ
شد زمین هم با آسمان در جنگ
بر سر چابکان کوه شکوه
گرد میدان چو ابر بر سر کوه
هر که بر خصم تیغ بیم زدی
خصم را از کمر دو نیم زدی
بر سر هر که تیغ کین خوردی
زو گذشتی و بر زمین خوردی
ابروی خصم در سپر نایاب
همچو کشتی فتاده در گرداب
مرد و مرکب فتاده زیر و زبر
کاسهٔ سیم گشته کاسهٔ سر
باد از آن عرصه چون گذر کردی
خاک در کاسه‌های سر کردی
بس که روی زمین پر از خون شد
موج آن چون شفق به گردون شد
شفقی کو به اوج گردون‌ست
اثر سرخی همان خون‌ست
بود درویش در همان منزل
داده شه را میان جان منزل
روی خود را بر آسمان کرده
به دعا دست‌ها برآورده
نصرت شاه خویش می‌طلبید
زانچه گویند بیش می‌طلبید
ناگهان خصم در گریز افتاد
رخنه در لشکر ستیز افتاد
پشت ان کس که پشت داد به جنگ
پشته‌ای شد تمام تیر خدنگ
طرفه حالی که چون نبرد کنند
دشمنان از نهیب گرد کنند
طرفه‌تر آن که زان همه لشکر
که شه آورد سوی آن کشور
کس نگردید جز رقیب هلاک
گر رقیبی هلاک گشت چه باک
شاه و لشکر اگرچه شد غمگین
لیک سگ کشته شد، چه بهتر ازین
به همین یک فسون ز دست مرو
زین نکوتر فسانه‌ای بشنو

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز چون موسم زمستان شد
آتش از خرمی گلستان شد
هوش مصنوعی: وقتی زمستان فرا می‌رسد، آتش از گرمای گلستان جان می‌گیرد.
همه کس رو به آفتاب نشست
همه عالم شد آفتاب‌پرست
هوش مصنوعی: همه افراد به سمت آفتاب رفتند و همه جهان به پرستش آفتاب مشغول شدند.
بس که افسرده چون یخ افتادند
در تمنای دوزخ افتادند
هوش مصنوعی: به خاطر حال و هوای غم‌انگیزشان، به شکل یخ و سردی در آمده‌اند و در آرزوی جهنم افتاده‌اند.
مهر زود از فلک به در می‌رفت
تا شود گرم زودتر می‌رفت
هوش مصنوعی: خورشید زودتر از آسمان خارج می‌شد تا گرما بیشتر شود.
بلکه مهر جهان‌فروز نبود
همه شب بود و هیچ روز نبود
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که مهر، که به معنای خورشید و نماد روشنایی و زندگی است، تنها در شب به کار نمی‌آید و در حقیقت، در تاریکی شب وجود ندارد و روزی برای روشنایی نمی‌آورد. این بیان نشان‌دهنده اهمیت وجود نور و روشنایی در زندگی است و اینکه روزها زمان‌ها و لحظاتی برای زندگی و شکوفایی هستند.
قدر آتش فزون‌تر از گل شد
دود او شاخ و برگ سنبل شد
هوش مصنوعی: آتش ارزش بیشتری نسبت به گل پیدا کرد و دود آن به مانند شاخ و برگ سنبل شد.
در زمستان زدند شعله بخار
تا دروگل دمد چنان که بهار
هوش مصنوعی: در زمستان بخار و گرما به راه افتاد تا گل‌ها شکوفا شوند، درست مانند بهار.
آب از یخ قبای آهن ساخت
موجش از سهم قوس جوشن ساخت
هوش مصنوعی: آب از یخ به شکل آهن درآمد و موج آن از برخورد قوس زره به وجود آمد.
یخ چو آیینه‌ای مشکل شد
نعل مرکب ز سیم صیقل شد
هوش مصنوعی: یخ به مانند یک آینه سخت و زبر شده و نعل مرکب به واسطه‌ی نقره به خوبی صیقل خورده است.
بر یخ آن مرکبی که گام زدی
سکه بر نقره‌های خام زدی
هوش مصنوعی: بر روی یخ آن سواری که کردی، سکه‌ای بر نقره‌های خام زدی.
رعد زد بانگ و در ستیز آمد
ژاله زد سنگ و رعد تیز آمد
هوش مصنوعی: طوفانی آغاز شد و صداهای بلندی به گوش رسید. باران شروع به باریدن کرد و در این میان، رعد و برق به شدت درخشید.
در چنین موسمی که چلهٔ دی
تیر باران نمود پی در پی
هوش مصنوعی: در این فصل که در میانهٔ زمستان باران مثل تیر به صورت مداوم می‌بارد.
شاه ترک دیار خویش گرفت
با عدو راه جنگ پیش گرفت
هوش مصنوعی: شاه ترک از سرزمین خود خارج شد و برای نبرد با دشمن راه جنگ را برگزید.
لشکر انگیخت سوی کشور او
تا به حدی که راند بر سر او
هوش مصنوعی: لشکر به سمت سرزمین او حرکت کردند تا جایی که بر او تسلط یافتند.
راست کردند صف ز هر طرفی
خیل دشمن صفی و شاه صفی
هوش مصنوعی: دشمنان از هر سو به صف ایستاده‌اند و آماده نبرد هستند، و در میان آنها نیز پادشاه قرار دارد.
هر طرف تیغ تیز پیدا شد
فتنهٔ رستخیز پیدا شد
هوش مصنوعی: در هر سو که تیغ تیزی دیده می‌شود، نشانه‌ای از شورش و آشوب پدیدار شده است.
زره از خنجر ستیز شکافت
سبزهٔ تر ز آب تیز شکافت
هوش مصنوعی: زره به وسیلهٔ خنجر جنگ پاره شد و سبزهٔ تازه به دلیل آب تند شکافته شد.
تیغ‌ها چون ز هم گذر کردند
همچو مقراض قطع سر کردند
هوش مصنوعی: زمانی که شمشیرها از کنار هم عبور کردند، مانند قیچی سرها را بریده و قطع کردند.
نیزه بر دوش سرکشان به غرور
چون عصای کلیم بر سر طور
هوش مصنوعی: سلاحی بر دوش دلیران به شکوه همچون عصای موسی بر بالای کوه.
گرد سوی سپهر کرد آهنگ
شد زمین هم با آسمان در جنگ
هوش مصنوعی: آسمان به دور خود گردشی را آغاز کرد و زمین نیز به خیزش کردند، به‌گونه‌ای که بین آنها درگیری و تضاد به وجود آمد.
بر سر چابکان کوه شکوه
گرد میدان چو ابر بر سر کوه
هوش مصنوعی: در بالای کوه، زیبایی و عظمت میدان به اندازه ابرهایی است که بر فراز کوه قرار دارند.
هر که بر خصم تیغ بیم زدی
خصم را از کمر دو نیم زدی
هوش مصنوعی: هر کسی که با سلاح خود بر دشمن حمله کند، او را به شدت آسیب می‌زند و از پا درمی‌آورد.
بر سر هر که تیغ کین خوردی
زو گذشتی و بر زمین خوردی
هوش مصنوعی: وقتی که بر کسی خشم و کینه‌ات را نثار کنی و از او عبور کنی، خودت نیز در نهایت به افتادن و مشکل برمی‌خوری.
ابروی خصم در سپر نایاب
همچو کشتی فتاده در گرداب
هوش مصنوعی: این ابرو که به عنوان نشانه‌ای از زیبایی یا ویژگی‌های خاص توصیف شده، در واقع نادر و ارزشمند است، مانند کشتی‌ای که در دشواری‌های شدید گرفتار شده و به سختی می‌تواند از آن وضعیت خارج شود.
مرد و مرکب فتاده زیر و زبر
کاسهٔ سیم گشته کاسهٔ سر
هوش مصنوعی: انسان و اسب هر دو در وضعیتی نابسامان و به هم ریخته قرار دارند، همان‌طور که ظرف نقره‌ای برای خواص و ارزشش معروف است.
باد از آن عرصه چون گذر کردی
خاک در کاسه‌های سر کردی
هوش مصنوعی: باد که از آن منطقه عبور کرد، خاک را در فکر و ذهن‌های مردم نشاند.
بس که روی زمین پر از خون شد
موج آن چون شفق به گردون شد
هوش مصنوعی: زمین به قدری پر از خون شده که موج‌های آن مانند رنگ‌های شفق به آسمان می‌تابند.
شفقی کو به اوج گردون‌ست
اثر سرخی همان خون‌ست
هوش مصنوعی: در افق آسمان، زمانی که خورشید غروب می‌کند، رنگ قرمزی که مشاهده می‌شود، نشانه‌ای از خون است که در ذات و وجود او جاری است.
بود درویش در همان منزل
داده شه را میان جان منزل
هوش مصنوعی: یک درویش در همان خانه زندگی می‌کرد که در آنجا، روح او را با محبت و محبت‌پذیری شهید کرده بود.
روی خود را بر آسمان کرده
به دعا دست‌ها برآورده
هوش مصنوعی: صورتش را به سمت آسمان گرفته و با دستانی بلند شده، دعا می‌کند.
نصرت شاه خویش می‌طلبید
زانچه گویند بیش می‌طلبید
هوش مصنوعی: او به خاطر قدرت و یاری شاه خود را می‌طلبید، زیرا گفته می‌شود که او بیشتر از آنچه لازم است، درخواست می‌کند.
ناگهان خصم در گریز افتاد
رخنه در لشکر ستیز افتاد
هوش مصنوعی: ناگهان دشمن به سرعت عقب‌نشینی کرد و نقاط ضعفی در نیروهای خودی به وجود آمد.
پشت ان کس که پشت داد به جنگ
پشته‌ای شد تمام تیر خدنگ
هوش مصنوعی: کسی که در میدان جنگ به دیگری پشت می‌کند، به مانند تلی از تیرهای پرتاب شده می‌شود که هیچ‌کدام به هدف نمی‌نرسند. در واقع، او به سادگی در برابر خطرات ایستاده و نمی‌تواند از خود دفاع کند.
طرفه حالی که چون نبرد کنند
دشمنان از نهیب گرد کنند
هوش مصنوعی: وقتی که دشمنان به هم در می‌افتند، از ترس صدای برخوردشان گرد و غبار به‌پا می‌شود.
طرفه‌تر آن که زان همه لشکر
که شه آورد سوی آن کشور
هوش مصنوعی: جالب‌تر این که از میان همه آن لشکر که برای نبرد به آن سرزمین آمدند، هیچ‌کدام به اندازه‌ی او درخشان و برجسته نبودند.
کس نگردید جز رقیب هلاک
گر رقیبی هلاک گشت چه باک
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز رقیب بی‌نصیب نمی‌شود؛ اگر رقیبی نابود شود، چه اهمیتی دارد؟
شاه و لشکر اگرچه شد غمگین
لیک سگ کشته شد، چه بهتر ازین
هوش مصنوعی: اگرچه پادشاه و سپاه ناراحت شدند، اما این بهتر است که سگ کشته شده است.
به همین یک فسون ز دست مرو
زین نکوتر فسانه‌ای بشنو
هوش مصنوعی: به خاطر همین جادو و فریب، از دست من نرو؛ از این داستان زیبا، چیزی بشنو.