بخش ۴۶ - آمدن گدا به دربار شاه
چون ز الطاف شاه نیکاندیش
خبر آمد به عاشق درویش
زود برجست و رو به راه نهاد
قدم اندر حریم شاه نهاد
گفت شاید ز روی صدق و صفا
شاه با من کند به وعده وفا
خاتم شه که مدتی زین پیش
در بغل کرده بود آن درویش
برد با محرمان شاه سپرد
محرمی رفت و نزد شاهش برد
شاه چو دید خاتم خود را
آفرین کرد محرم خود را
گفت بیرون رو ز راه ادب
خاتمآرنده را درون بطلب
چون قدم زد به سوی شاه گدا
جان شد از قالب رقیب جدا
شاه دشمنگداز دوستنواز
در لباس نیاز و خلعت ناز
سخن آغاز کرد خندهکنان
که گه خنده خوش بود سخنان
از سر لطف همزبانش ساخت
وز شکرخنده نوش جانش ساخت
هر نفس دیده سوی او میداشت
گوش بر گفتگوی او میداشت
عاشق خویش را نواخت بسی
عاشق لطف خویش ساخت بسی
دل عاشق درین خیال افتاد
که به کف دامن وصال افتاد
لیک از آنجا که دور گردونست
هر زمان حالتی دگرگونست
گر دلی را به وصل بنوازد
بازش از داغ هجر بگدازد
دایم اسباب وصل پیدا نیست
اگر امروز هست فردا نیست
بخش ۴۵ - بر تخت نشستن شاه و توفیهٔ عهد با درویش: دور او همچو دور می خوش بودبخش ۴۷ - به وصل رسیدن درویش و دوری او بار دیگر به جور رقیب: گفت راوی که شاه هر نفسی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون ز الطاف شاه نیکاندیش
خبر آمد به عاشق درویش
هوش مصنوعی: زمانی که خبر محبت و لطفهای پادشاه با خرد به گوش درویش عاشق رسید، او از شنیدن این خبر شگفتزده و خوشحال شد.
زود برجست و رو به راه نهاد
قدم اندر حریم شاه نهاد
هوش مصنوعی: بلافاصله برافراشته شد و به سمت راه رفت، قدمی در جایگاه شاه گذاشت.
گفت شاید ز روی صدق و صفا
شاه با من کند به وعده وفا
هوش مصنوعی: شاید به خاطر صداقت و پاکی روحی که دارم، پادشاه با من طبق وعدهای که داده وفا کند.
خاتم شه که مدتی زین پیش
در بغل کرده بود آن درویش
هوش مصنوعی: حاکم یا امیری که مدتی قبل در آغوش آن درویش بود.
برد با محرمان شاه سپرد
محرمی رفت و نزد شاهش برد
هوش مصنوعی: برد به معنی موفقیت و پیروزی است. در این بیت، شخصی برنده میشود و رازهایش را به شاه میسپارد. همچنین شخصی به دلیل نزدیکی و محرمیتی که با شاه دارد، به دربار او میرود. به طور کلی، این بیت به ارتباط نزدیک و تأثیرگذاری بر شخصیتهای مهم اشاره دارد.
شاه چو دید خاتم خود را
آفرین کرد محرم خود را
هوش مصنوعی: وقتی شاه دید که انگشترش در اوج زیبایی و ارزش قرار دارد، از آن تعجب و ستایش کرد و به آن نزدیک شد.
گفت بیرون رو ز راه ادب
خاتمآرنده را درون بطلب
هوش مصنوعی: از ادب فاصله بگیر و به درون خود بپرداز، زیرا کسی که همواره بر جریان زندگی و قلمرو خویش تسلط دارد، مایه نیکی و زیبایی را در درون میطلبد.
چون قدم زد به سوی شاه گدا
جان شد از قالب رقیب جدا
هوش مصنوعی: زمانی که او به سمت شاه قدم برداشت، جان گدا از بدن رقیب جدا شد.
شاه دشمنگداز دوستنواز
در لباس نیاز و خلعت ناز
هوش مصنوعی: شاهی که دشمنان را نابود میکند و دوستان را با محبت در آغوش میگیرد، در ظاهری متواضع و با لباس ساده و دلنواز جلوه میکند.
سخن آغاز کرد خندهکنان
که گه خنده خوش بود سخنان
هوش مصنوعی: با لبخند شروع به صحبت کرد و گفت که بعضی زمانها، خندیدن و خوشگفتن بسیار دلچسب است.
از سر لطف همزبانش ساخت
وز شکرخنده نوش جانش ساخت
هوش مصنوعی: از روی محبت، او را همزبان خود کرد و با خندهای شیرین، او را خوشحال و سیراب کرد.
هر نفس دیده سوی او میداشت
گوش بر گفتگوی او میداشت
هوش مصنوعی: هر لحظه به او نگاه میکرد و به سخنانش گوش میداد.
عاشق خویش را نواخت بسی
عاشق لطف خویش ساخت بسی
هوش مصنوعی: محبت و عشق به خود انسان، او را از طریق زیباییها و لطفهایش بسیار تحت تأثیر قرار میدهد. عشق به خود باعث میشود تا انسان به خاطر خوبیها و ویژگیهایش، احساس شوق و محبت بیشتری نسبت به خود پیدا کند.
دل عاشق درین خیال افتاد
که به کف دامن وصال افتاد
هوش مصنوعی: دل عاشق به خیال این افتاده که به دست آوردن وصال معشوقش، مانند گرفتن دامن اوست.
لیک از آنجا که دور گردونست
هر زمان حالتی دگرگونست
هوش مصنوعی: اما از آنجا که دنیای ما همیشه در حال تغییر و تحول است، هر لحظه حال و هوایی متفاوت دارد.
گر دلی را به وصل بنوازد
بازش از داغ هجر بگدازد
هوش مصنوعی: اگر دلی را به وصال و نزدیکی خوشحال کند، سپس از درد جدایی آن دل را خاموش و آزاد سازد.
دایم اسباب وصل پیدا نیست
اگر امروز هست فردا نیست
هوش مصنوعی: همیشه امکان برقراری ارتباط وجود ندارد، اگر امروز فرصتی برای نزدیک شدن باشد، فردا ممکن است این فرصت وجود نداشته باشد.