گنجور

بخش ۴۳ - وصیت خسرو و وفات و تجهیز و تدفین او

شاه را خواندی سوی خود خسرو
گفت از من وصیتی بشنو
عدل پیش آور پادشاهی کن
ظلم بگذار و هرچه خواهی کن
تا نبینی ز هیچ رهگذری
گردی از خود به دامن دگری
سر مپیچ از رضای درویشان
که سرافراز عالمند ایشان
هر که یابد ز فقر آگاهی
نکند میل شوکت شاهی
ای بسا شاه عاقبت‌اندیش
که ز شاهی گذشت و شد درویش
هر که بر درگه تو داد کند
طلب حاجت و مراد کند
اگرش هیبت تو لال کند
نتواند که عرض حال کند
همچو گل بر رخسش تبسم کن
به سخن‌های خوش تکلم کن
از قلم‌زن به لطف یاد بکن
بر سیه نامه اعتماد بکن
هر جراحت که بر دل از ستمست
همه از نوک نیزه و قلمست
قیمت عدل را شکست مده
جانب شرع را ز دست مده
زان که میزان راستی شرع‌ست
اصل شرع‌ست و غیر از آن فرع‌ست
این وصیت چون بکرد جان بسپرد
جان به جان‌آفرین روان بسپرد
هر کسی بهر ماتم افغان کرد
ماتمی شد که شرح نتوان کرد
شعلهٔ آه تا به گردون رفت
دجلهٔ اشک تا به جیحون رفت
همه آفاق در خروش شدند
همه ترکان سیاه‌پوش شدند
لشکر از ماتمش سیه در بر
مضطرب چو سیاهی لشکر
زان سیاهی که داشت لشکر او
خطهٔ هند گشت کشور او
کمر زر که بر میان می بست
حلقهٔ پشتش از کمر بشکست
شد سیه‌روز ز ماتمش خاتم
کند رخسار خود در آن ماتم
تاج یک سو فتاد و ابتر شد
همه خیل و سپاه بی‌سر شد
تخت بر خاک ره ز پا افتاد
که سلیمان عصر شد بر باد
این یکی آه دردناکی زدی
وان دگری جیب جامه چاگ زدی
بدنش را ز گریه می‌شستند
کفنش را ز حله می‌جستند
آخرش جانب لحد بردند
همچو گنجش به خاک بسپردند
آن که اوج فلک نشیمن ساخت
عاقبت زیر خاک مسکن ساخت
آن که از حله پیرهن پوشید
کند پیراهن و کفن پوشید
آن که بر فرق تاج از زر کرد
در لحد رفت و خاک بر سر کرد
هیچ کس در جهان قدم نزند
که قدم جانب عدم نزند
هر که گهواره ساخت منزل خویش
رفت و تابوت کرد محفل خویش

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاه را خواندی سوی خود خسرو
گفت از من وصیتی بشنو
هوش مصنوعی: شاه را به سوی خود فراخواندی و خسرو گفت از من نصیحتی بشنو.
عدل پیش آور پادشاهی کن
ظلم بگذار و هرچه خواهی کن
هوش مصنوعی: عدالت را در اولویت قرار بده و حاکمیت کن، ظلم را کنار بگذار و هر کاری که دوست داری انجام بده.
تا نبینی ز هیچ رهگذری
گردی از خود به دامن دگری
هوش مصنوعی: تا زمانی که از دیگران چیزی را نمی‌بینی و در خود مشغول هستی، از وابستگی به دیگران دور خواهی ماند.
سر مپیچ از رضای درویشان
که سرافراز عالمند ایشان
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که از خواسته‌ها و رضایت درویشان روی‌گردان نباشی، زیرا آن‌ها انسان‌های بزرگ‌مقام و سرافراز در این جهان هستند.
هر که یابد ز فقر آگاهی
نکند میل شوکت شاهی
هوش مصنوعی: هر کسی که به احساس فقر و تهیدستی آگاه باشد، هرگز تمایلی به زندگی پر زرق و برق و قدرت شاهانه نخواهد داشت.
ای بسا شاه عاقبت‌اندیش
که ز شاهی گذشت و شد درویش
هوش مصنوعی: بسیاری از پادشاهان که با فکر و تدبیر زندگی می‌کنند، در نهایت از مقام بلند خود کناره‌گیری کرده و به زندگی سادگی و درویشی می‌گرایند.
هر که بر درگه تو داد کند
طلب حاجت و مراد کند
هوش مصنوعی: هر کس که به درگاه تو بیاید و خواسته‌اش را طلب کند، بی‌تردید به آرزوی خود خواهد رسید.
اگرش هیبت تو لال کند
نتواند که عرض حال کند
هوش مصنوعی: اگر جذبه و شکوه تو به حدی باشد که کسی نتواند حتی حرف دل خود را بزند و فقط به سکوت بیفتد.
همچو گل بر رخسش تبسم کن
به سخن‌های خوش تکلم کن
هوش مصنوعی: چنان‌که گل بر چهره‌اش لبخند می‌زند، با کلمات زیبا و دلنشین صحبت کن.
از قلم‌زن به لطف یاد بکن
بر سیه نامه اعتماد بکن
هوش مصنوعی: به خاطر نوشته‌های خوب قلم‌زن، بر روزگار تاریک خود اعتماد کن و از او قدردانی کن.
هر جراحت که بر دل از ستمست
همه از نوک نیزه و قلمست
هوش مصنوعی: هر دردی که بر دل عمیق می‌شود، نتیجه ستم و ظلم است که یا بر اثر ضربه‌های نیزه است یا به وسیله کلمات و نوشته‌ها به وجود آمده.
قیمت عدل را شکست مده
جانب شرع را ز دست مده
هوش مصنوعی: قیمت عدالت را پایین نیاور و اجازه نده که اصول و قوانین شرع را فراموش کنی.
زان که میزان راستی شرع‌ست
اصل شرع‌ست و غیر از آن فرع‌ست
هوش مصنوعی: چون میزان و ملاک درستی و حقیقت، خود اصول دین است، هر آن‌چه جز آن باشد، فرع و زائده‌ای از حقیقت به شمار می‌آید.
این وصیت چون بکرد جان بسپرد
جان به جان‌آفرین روان بسپرد
هوش مصنوعی: این وصیت به گونه‌ای است که وقتی جان را فدای کسی می‌کند، آن جان به کسی که جان را آفریده، تقدیم می‌شود.
هر کسی بهر ماتم افغان کرد
ماتمی شد که شرح نتوان کرد
هوش مصنوعی: هر شخصی به خاطر اندوه و غم خود، ناله و فریاد زاری می‌کند، و آن اندوهی است که وصف آن ممکن نیست.
شعلهٔ آه تا به گردون رفت
دجلهٔ اشک تا به جیحون رفت
هوش مصنوعی: آتش دل تا به آسمان رفت و اشک‌های من به عمق جیحون سرازیر شد.
همه آفاق در خروش شدند
همه ترکان سیاه‌پوش شدند
هوش مصنوعی: همه جا به هم ریخت و غوغایی به پا شد و همه ترک‌ها لباس‌های سیاه به تن کردند.
لشکر از ماتمش سیه در بر
مضطرب چو سیاهی لشکر
هوش مصنوعی: سپاهیان از غم و ماتم او در اندوه و پریشانی به سر می‌برند، مانند تاریکی که در دل لشکر حاکم است.
زان سیاهی که داشت لشکر او
خطهٔ هند گشت کشور او
هوش مصنوعی: به خاطر تاریکی و سیاهی که لشکر او داشت، سرزمین هند به سرزمین او تبدیل شد.
کمر زر که بر میان می بست
حلقهٔ پشتش از کمر بشکست
هوش مصنوعی: دختران زیبا و ثروتمند در میان خود زنجیری از طلا به کمر می‌بندند، اما به دلیل زیبایی و جذابیت خیره‌کننده‌شان، گاهی این زنجیر به خاطر شدت جذبه و جذابیت آنها از کمرشان جدا می‌شود.
شد سیه‌روز ز ماتمش خاتم
کند رخسار خود در آن ماتم
هوش مصنوعی: در اثر غم و اندوهی که او را فراگرفته، چهره‌اش را پوشانده و به طرز غم‌انگیزی به سوگواری می‌پردازد.
تاج یک سو فتاد و ابتر شد
همه خیل و سپاه بی‌سر شد
هوش مصنوعی: تاج (نماد سلطنت) به یک سمت افتاد و همه لشکر و نیروها بی‌سر شدند و از هم پاشیدند.
تخت بر خاک ره ز پا افتاد
که سلیمان عصر شد بر باد
هوش مصنوعی: تختی که بر روی زمین بود و نماد قدرت و عظمت بود، به زمین افتاد و این نشان‌دهنده این است که زمانی می‌رسد که قدرت‌های بزرگ هم از بین خواهند رفت.
این یکی آه دردناکی زدی
وان دگری جیب جامه چاگ زدی
هوش مصنوعی: تو یکی از شدت درد آه بلندی کشیدی و دیگری از غم و اندوه جیب لباسش را پاره کرد.
بدنش را ز گریه می‌شستند
کفنش را ز حله می‌جستند
هوش مصنوعی: بدن او را از اشک‌های گریه تمیز می‌کردند و کفنش را از پارچه‌ای زیبا می‌جستند.
آخرش جانب لحد بردند
همچو گنجش به خاک بسپردند
هوش مصنوعی: در نهایت، او را به سمت قبر بردند و مانند یک گنجشک در خاک دفن کردند.
آن که اوج فلک نشیمن ساخت
عاقبت زیر خاک مسکن ساخت
هوش مصنوعی: کسی که در بلندای آسمان‌ها زندگی کرد و به مقام‌های رفیع دست یافت، در نهایت به زیر خاک رفته و جایی جز زمین برای خود نیافت.
آن که از حله پیرهن پوشید
کند پیراهن و کفن پوشید
هوش مصنوعی: کسی که لباس زیبای دنیا را به تن می‌کند، در نهایت باید لباس آرامش و کفن را هم بپوشد.
آن که بر فرق تاج از زر کرد
در لحد رفت و خاک بر سر کرد
هوش مصنوعی: کسی که بر سرش تاجی از طلا گذاشت، در نهایت به زیر خاک رفت و ترس و ننگ را بر خود دید.
هیچ کس در جهان قدم نزند
که قدم جانب عدم نزند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در دنیا نباید قدمی بردارد که آن قدم به سمت نابودی نرود.
هر که گهواره ساخت منزل خویش
رفت و تابوت کرد محفل خویش
هوش مصنوعی: هر کسی که برای خود خانه و زندگی‌ای ساخته، در نهایت به پایان عمرش فکر می‌کند و در محفلش یاد مرگ و جدایی را به همراه دارد.