بخش ۴۲ - در صفت خزان و وفات کردن خسرو
این بود اقتضای لیل و نهار
که رسد افت خزان و بهار
شاخ سبزی که رفته بر افلاک
چهرهٔ زرد خود نهد بر خاک
باز چون وقت برگریز آمد
لشکر سبزه در گریز آمد
مرغ، بی گل ز نغمه شد خاموش
با که گوید سخن چو نبود گوش
بلبل از بوستان شد آواره
گل صد برگ شد به صد پاره
پشت طاقت بنفشه را خم شد
بهر خود در لباس ماتم شد
قمری از ناله و خروش بماند
سوسن ده زبان خموش بماند
گل شد و خارها به گلشن بماند
اطلس از دست رفت و سوزن ماند
رنگ نارنج زعفرانی شد
اشک عناب ارغوانی شد
روی مه را گرفت پردهٔ گرد
بلکه در پرده رفت با رخ زرد
نار را پردههای دل خون شد
پاره پاره ز دیده بیرون شد
سیب از بهر گرمی و سردی
کرد پیدا کبودی و زردی
پسته از شاخ سرنگون افتاد
مغزش از استخوان برون افتاد
زخمناک و شکسته شد بادام
چشمزخمی رسیدش از ایام
خوشهٔ پاک تاک از سر تاک
دانهٔ لعل درفکند به خاک
بر سر شاخ برگ و بار نماند
در گلستان به غیر خار نماند
در چنین موسمی که خسرو گل
رفت و مرد از فراق او بلبل
خسر از عرصهٔ ممالک خویش
سفر آخرت گرفت به پیش
گاه در تاب بود و گه در تب
دلش آمد به جان و جان بر لب
در عرق روی زردش از تب و تاب
همچو برگ خزان میانهٔ آب
شد تنش چو کمان بر آن رگ و پی
استخوانی و پوستی بر وی
بس که از درد دل به جان آمد
دلش از درد در فغان آمد
درد او لحظه لحظه افزون شد
عاقبت حال او دگرگون شد
بخش ۴۱ - آمدن شهزاده به شهر و کیفیت استقبال او: شاه تا نامهٔ پدر برخواندبخش ۴۳ - وصیت خسرو و وفات و تجهیز و تدفین او: شاه را خواندی سوی خود خسرو
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این بود اقتضای لیل و نهار
که رسد افت خزان و بهار
هوش مصنوعی: این دنیای مادی همیشه دستخوش تغییر و تحولات است. روزها و شبها در گردشاند و این چرخه به افت و خیز فصول نیز میانجامد، به طوری که گاهی بهار را تجربه میکنیم و گاهی پاییز.
شاخ سبزی که رفته بر افلاک
چهرهٔ زرد خود نهد بر خاک
هوش مصنوعی: شاخۀ سبزی که به آسمان رفته، چهرۀ زرد خود را بر زمین میگذارد.
باز چون وقت برگریز آمد
لشکر سبزه در گریز آمد
هوش مصنوعی: زمانی که فصل ریزش برگها فرامیرسد، سپاه سبزه نیز به عقبنشینی میپردازد.
مرغ، بی گل ز نغمه شد خاموش
با که گوید سخن چو نبود گوش
هوش مصنوعی: مرغی که بدون گل است، از صدایش به سکوت مبتلا شده و حالا نمیداند با چه کسی صحبت کند در حالی که کسی نیست که گوش کند.
بلبل از بوستان شد آواره
گل صد برگ شد به صد پاره
هوش مصنوعی: بلبل از باغ به خاطر دوری از گلها آواره و بینوا شده است و حالش به حدی بد است که مثل گلبرگهای پارهپاره شده است.
پشت طاقت بنفشه را خم شد
بهر خود در لباس ماتم شد
هوش مصنوعی: پشت گل بنفشه به خاطر غم و اندوه خم شده و به حالت عزاداری درآمده است.
قمری از ناله و خروش بماند
سوسن ده زبان خموش بماند
هوش مصنوعی: قمری به خاطر ناله و آوازش خاموش ماند و سوسن نیز به خاطر او زبانش را بند آورد.
گل شد و خارها به گلشن بماند
اطلس از دست رفت و سوزن ماند
هوش مصنوعی: گل به زیبایی و شکوفایی رسید، اما خارها همچنان در باغ گل باقی ماندند. اطلس نیز که نشانهای از زیبایی و شکوه بود، از بین رفت و تنها سوزن که نمادی از سادگی و بینظمی است، باقی ماند.
رنگ نارنج زعفرانی شد
اشک عناب ارغوانی شد
هوش مصنوعی: رنگ نارنجی به طلایی تبدیل شد و اشک سرخ عناب به رنگ ارغوانی درآمد.
روی مه را گرفت پردهٔ گرد
بلکه در پرده رفت با رخ زرد
هوش مصنوعی: پردهای بر روی چهره ماه افتاده است، شاید به همین دلیل است که او با رنگی زرد و پریده به آن سو میرود.
نار را پردههای دل خون شد
پاره پاره ز دیده بیرون شد
هوش مصنوعی: دل به شدت دچار درد و غم شده و اشکها مانند پردهای از ناراحتی، به صورت پاره پاره از چشمانم بیرون میریزد.
سیب از بهر گرمی و سردی
کرد پیدا کبودی و زردی
هوش مصنوعی: سیب به خاطر تغییرات دما و فصول مختلف، رنگها و ویژگیهای متفاوتی پیدا میکند؛ گاهی رنگش کبود میشود و گاهی زرد.
پسته از شاخ سرنگون افتاد
مغزش از استخوان برون افتاد
هوش مصنوعی: پسته از درخت به زمین افتاد و مغز آن از پوستش بیرون ریخت.
زخمناک و شکسته شد بادام
چشمزخمی رسیدش از ایام
هوش مصنوعی: چشمهای او به خاطر مشکلات و رنجهایی که در زندگی متحمل شده، بیمار و آسیبدیده شدهاند.
خوشهٔ پاک تاک از سر تاک
دانهٔ لعل درفکند به خاک
هوش مصنوعی: دانههای قرمز و خوشمزهای که از خوشههای تاک میریزد، نشانهای از پاکی و ثمرات بکر آن گیاه است.
بر سر شاخ برگ و بار نماند
در گلستان به غیر خار نماند
هوش مصنوعی: در باغ و گلستان، چیزی جز خار باقی نمانده و دیگر بر روی شاخهها و برگها نشانی از میوه و گل وجود ندارد.
در چنین موسمی که خسرو گل
رفت و مرد از فراق او بلبل
هوش مصنوعی: در این فصل که شاه گلها رفته و بلبل به خاطر دوری او زار و غمگین است، حالتی از اندوه و فراق را تجربه میکند.
خسر از عرصهٔ ممالک خویش
سفر آخرت گرفت به پیش
هوش مصنوعی: شاه، از کشور و سرزمین خود خارج شد و به سفر آخرت رفت.
گاه در تاب بود و گه در تب
دلش آمد به جان و جان بر لب
هوش مصنوعی: گاهی احساس شوق و شادی میکند و گاهی هم در درد و غم به سر میبرد؛ دلش بسیار پرهیاج است و جانش در آستانهی خستگی و ناامیدی قرار دارد.
در عرق روی زردش از تب و تاب
همچو برگ خزان میانهٔ آب
هوش مصنوعی: در عرقی که بر چهرهاش نشسته و زردی پوستش از تب و بیماری حکایت میکند، حالتی شبیه به برگهای زرد پاییزی که در آب شناور هستند، به چشم میخورد.
شد تنش چو کمان بر آن رگ و پی
استخوانی و پوستی بر وی
هوش مصنوعی: بدن او به شکل کمان شده است و رگها و پیهای او به خوبی نمایان است، در حالی که استخوانها و پوست او نیز بر رویش وجود دارد.
بس که از درد دل به جان آمد
دلش از درد در فغان آمد
هوش مصنوعی: دلش از شدت درد و رنجی که تحمل کرده به شدت در حال شکایت و ناله است.
درد او لحظه لحظه افزون شد
عاقبت حال او دگرگون شد
هوش مصنوعی: درد او به تدریج بیشتر شد و در نهایت حالش کاملاً تغییر کرد.