گنجور

بخش ۴۱ - آمدن شه‌زاده به شهر و کیفیت استقبال او

شاه تا نامهٔ پدر برخواند
نیت شهر کرد و مرکب راند
جانب شهر عزم جولان کرد
یوسف از مصر میل کنعان کرد
سوی آن شاه کشور اقبال
خلق رفتند بهر استقبال
نازنینان به ناز کوشیدند
جامهٔ سرخ و سبز پوشیدند
آن یکی رفته در قبای سفید
همچو شاخ شکوفه‌زار امید
وان دگر جامهٔ سبز کرده به بر
همچو گل در میان سبزهٔ تر
آن یکی زرد گشته خلعت او
بر تو افگنده ماه طلعت او
و آن دگر کرده جامهٔ عنبرفام
رفته چون آفتاب جانب شام
آن یکی در لباس گلناری
تازه گل دسته‌ای‌ست پنداری
وان دگر جامه لاله‌گون کرده
سر ز جیب فلک برون کرده
همه در انتظار مقدم شاه
همه را چشم انتظار به راه
ناگهان چتر شاه پیدا شد
چرخ گردون و ماه پیدا شد
همه رفتند پیش و صف بستند
دست بر سینهٔ هر طرف بستند
آن چنان حالتی پدید آمد
که تو پنداشتی که عید آمد
شاه چون شمع بزم خسرو شد
ماه اقبال خسروی نو شد
منظر قدرش از فلک بگذشت
طایر قصرش از ملک بگذشت
خرم آن ساعتی،خوش آن روزی
که فتد دیده بر دل‌افروزی
سر و تن خاک پای او گردد
دل و جان هم فدای او گردد
این تجمل به هر کسی نرسد
دامن گل به هر خسی نرسد
می راحت به جام هر کس نیست
جام عشرت به کام هر کس نیست
کردگارا به حق دیدارت
به دل عارفان بیدارت
که مرا هم بدین شرف برسان
سرو نازی به ایم طرف برسان

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاه تا نامهٔ پدر برخواند
نیت شهر کرد و مرکب راند
هوش مصنوعی: وقتی شاه نامهٔ پدرش را خواند، تصمیم به فتح شهر گرفت و سوار بر مرکب شد.
جانب شهر عزم جولان کرد
یوسف از مصر میل کنعان کرد
هوش مصنوعی: یوسف از مصر به سوی سرزمین کنعان حرکت کرد و تصمیم به سفر به آنجا گرفت.
سوی آن شاه کشور اقبال
خلق رفتند بهر استقبال
هوش مصنوعی: مردم به سوی آن پادشاه که خوشبختی و پیشرفت را برایشان به ارمغان آورده است، رفتند تا او را مورد استقبال قرار دهند.
نازنینان به ناز کوشیدند
جامهٔ سرخ و سبز پوشیدند
هوش مصنوعی: زیبا یا نازنینان به‌خود افخار کردند و لباس‌های زیبا به رنگ‌های قرمز و سبز به تن کردند.
آن یکی رفته در قبای سفید
همچو شاخ شکوفه‌زار امید
هوش مصنوعی: یک نفر با لباسی سفید مانند شاخه‌های شکوفه‌های درختان امید رفته است.
وان دگر جامهٔ سبز کرده به بر
همچو گل در میان سبزهٔ تر
هوش مصنوعی: و دیگری لباس سبزی به تن کرده است، مانند گلی که در وسط چمن‌های تازه خوش می‌درخشد.
آن یکی زرد گشته خلعت او
بر تو افگنده ماه طلعت او
هوش مصنوعی: او با ظاهری زرد و رنگ باخته، لباسش را بر تو پوشانده و چهره تابناک او بر تو سایه افکنده است.
و آن دگر کرده جامهٔ عنبرفام
رفته چون آفتاب جانب شام
هوش مصنوعی: شماری از شیرین‌زبانان و زیباپسندان، لباس خوشبو و زیبا بر تن کرده‌اند و مانند آفتاب که در سمت غروب درخشان است، در میان جمع می‌درخشند.
آن یکی در لباس گلناری
تازه گل دسته‌ای‌ست پنداری
هوش مصنوعی: یک نفر در لباس تازه و زیبا مانند دسته گلی به نظر می‌رسد.
وان دگر جامه لاله‌گون کرده
سر ز جیب فلک برون کرده
هوش مصنوعی: و دیگر اینکه، جامه‌ای به رنگ لاله به تن کرده و سر خود را از جیب آسمان بیرون آورده است.
همه در انتظار مقدم شاه
همه را چشم انتظار به راه
هوش مصنوعی: همه به انتظار هستند تا شاه بیاید و همه چشم به راه او دارند.
ناگهان چتر شاه پیدا شد
چرخ گردون و ماه پیدا شد
هوش مصنوعی: ناگهان نماد سلطنت و قدرت نمایان شد و همچنین دوران و زیبایی باطل شد.
همه رفتند پیش و صف بستند
دست بر سینهٔ هر طرف بستند
هوش مصنوعی: همه به جلو رفته و صف تشکیل دادند، در حالی که دستشان را بر سینه گذاشته بودند و به هر سمتی اشاره کردند.
آن چنان حالتی پدید آمد
که تو پنداشتی که عید آمد
هوش مصنوعی: حالت و وضعیتی به وجود آمد که گویی روز عید فرارسیده است.
شاه چون شمع بزم خسرو شد
ماه اقبال خسروی نو شد
هوش مصنوعی: سلطنت به مانند نوری درخشان در جشن و سرور است و دوران جدیدی از خوشبختی و پیروزی آغاز شده است.
منظر قدرش از فلک بگذشت
طایر قصرش از ملک بگذشت
هوش مصنوعی: منظره‌ی او از آسمان فراتر رفت و پرنده‌ی قصرش از ملک عبور کرد.
خرم آن ساعتی،خوش آن روزی
که فتد دیده بر دل‌افروزی
هوش مصنوعی: لحظه‌ای شاد و روزی خوش است که نگاه بر دل‌افروزهایی بیفتد.
سر و تن خاک پای او گردد
دل و جان هم فدای او گردد
هوش مصنوعی: سر و تن به پای او می‌افتد و دل و جان نیز فدای او می‌شود.
این تجمل به هر کسی نرسد
دامن گل به هر خسی نرسد
هوش مصنوعی: این تزئینات و تجملات به هر فردی نمی‌رسد و هر کسی نمی‌تواند به زیبایی و لطافت گل دست یابد.
می راحت به جام هر کس نیست
جام عشرت به کام هر کس نیست
هوش مصنوعی: هر کسی نمی‌تواند از خوشی و لذت زندگی بهره‌مند شود و همه آدم‌ها نمی‌توانند به یک اندازه از شادمانی و خوشبختی برخوردار باشند.
کردگارا به حق دیدارت
به دل عارفان بیدارت
هوش مصنوعی: ای خداوند، به راستی که دیدن تو قلب عارفان را بیدار و زنده می‌کند.
که مرا هم بدین شرف برسان
سرو نازی به ایم طرف برسان
هوش مصنوعی: به من هم فرصتی بده تا به مقام و مرتبه‌ای برسید که شایسته‌ام است، مانند یک جوان زیبا و خوش‌بهره.