گنجور

بخش ۳۸ - اقامت شاه‌زاده بر لب دریا و کدا بر کوه

بود چون بحر و کان ز معنی پر
این یکی لعل دارد و آن یکی در
هر دو را خاتم و نگین کردند
نقش آن خاتم این‌چنین کردند
که چو آن شاخ مسند تمکین
نقش صحت گرفت زیر نگین
همچو در یگانه یکتا شد
جلوه‌گاهش کنار دریا شد
بس که طبعش به صید شد مایل
روز و شب جا گرفت بر ساحل
تا در آن صید که مقامش بود
مرغ و ماهی اسیر دامش بود
بر لب آن محسط شورانگیز
لجهٔ موج‌خیز گوهرریز
بود کوهی که گفته شد زین پیش
که بدان انس داشت آن درویش
بس که کاهیده بود از اندوه
بود مانند کاه در پس کوه
کوه درویش را وطن شده بود
بیستون جای کوهکن شده بود
هرگه از شوق بی‌قرار شدی
بر بلندی کوهسار شدی
بهر شاه از مژه گهر سفتی
قصرش از دور دیدی و گفتی
چون ندارم به کوی او گذری
دارم از دور سوی او نظری
گر رسیدن به کعبه نتوانم
باری، از قبله رو نگردانم
با صبا هم‌نفس شدی به هوس
گفتی ای هم‌دم خجسته نفس
چون دهی جلوه سرو ناز مرا
عرض ده پیش او نیاز مرا
سجده کن خاک آستانش را
بوسه زن پاس پاسبانش را
سگ او را سلام من برسان
پیک او را پیام من برسان
طواف کن گرد آن دربار، بیا
گردی از کوی او بیار، بیا
تا من از آب دیده گل سازم
مرهم زخم‌های دل سازم
چون رسیدی از آن طرف بادی
کردی از روی شوق فریادی
که تو امروز بوی او داری
گردی از خاک کوی او داری
به سر ریزم خاک کویش را
به دماغم فرست بویش را
روزی از شوق زار زار گریست
چشم بگشاد و هر طرف نگریست
چون نگه کرد جانب دریا
دید هر گوشه خیمه‌ای برپا
زیر خیمه ستون به صد زیور
همچو قد عروس در چادر
بود در جمع خیمه خرگاهی
در میان ستاره‌ها ماهی
سر خرگه بر آسمان می‌سود
اطلس چرخ پوشش او بود
سایبانی کشیده بر خرگاه
شاه بنشسته اندر آن چون ماه
چون گدا دید خرگه شاهی
کرد آهنگ ماه خرگاهی
گفت دانستم این چه خرگاه‌ست
خرگه شاه منزل‌ماه‌ست
نیست خرگه که ماه بدرست این
آفتاب بلندقدرست این
از سر کوه میل دریا کرد
همچو خس بر کرانه‌ای جا کرد
همچو نی دور ازان لب چو شکر
در نیستان به ناله بست کمر
مرغ هوشش ز شوق در پرواز
چشم بر راه و گوش بر آواز

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود چون بحر و کان ز معنی پر
این یکی لعل دارد و آن یکی در
هوش مصنوعی: در دریا مانند یک قطره است که از معنا پر شده است. یکی از آنها مانند لعل (گوهری خوش رنگ) است و دیگری نیز ویژگی خاصی دارد.
هر دو را خاتم و نگین کردند
نقش آن خاتم این‌چنین کردند
هوش مصنوعی: هر دو را با انگشتر و نگین زینت کردند و طرح روی آن انگشتر به این شکل بوده است.
که چو آن شاخ مسند تمکین
نقش صحت گرفت زیر نگین
هوش مصنوعی: وقتی آن شاخه‌ به‌قدر توانایی‌اش مستحکم شد و به‌خوبی در پایه‌اش قرار گرفت، نشان از صحت و سلامت پیدا کرد.
همچو در یگانه یکتا شد
جلوه‌گاهش کنار دریا شد
هوش مصنوعی: مانند در گنجینه‌ای منحصر به فرد، جلوه‌ای از او نمایان شد و این جلوه در کنار دریا پدیدار گردید.
بس که طبعش به صید شد مایل
روز و شب جا گرفت بر ساحل
هوش مصنوعی: به خاطر علاقه‌اش به شکار، روز و شب به ساحل نشسته و در آنجا اقامت کرده است.
تا در آن صید که مقامش بود
مرغ و ماهی اسیر دامش بود
هوش مصنوعی: در آن محیطی که جایگاهش برای پرندگان و ماهی‌هاست، همه آن‌ها در دام گرفتار شده‌اند.
بر لب آن محسط شورانگیز
لجهٔ موج‌خیز گوهرریز
هوش مصنوعی: بر لب آن مکان شگفت‌انگیز و پر از شور، جایی که امواج خروشان به آرامی جواهرها را به بیرون می‌آورند.
بود کوهی که گفته شد زین پیش
که بدان انس داشت آن درویش
هوش مصنوعی: کوهی بود که گفته شده بود قبلاً، زیرا آن درویش با آن آشنا بوده است.
بس که کاهیده بود از اندوه
بود مانند کاه در پس کوه
هوش مصنوعی: او به حدی از غم و اندوه رنج می‌برد که حال و روزش شبیه به کاه خشکیده‌ای بود که در دشت دور از کوه‌ها افتاده است.
کوه درویش را وطن شده بود
بیستون جای کوهکن شده بود
هوش مصنوعی: کوه درویش به خانه و دیار او تبدیل شده بود و بیستون به محل سکونت و کار کوه‌کن تبدیل شده بود.
هرگه از شوق بی‌قرار شدی
بر بلندی کوهسار شدی
هوش مصنوعی: هر بار که به شوق و عشق دچار شدی، به قله‌ی کوه بلند رسیدی.
بهر شاه از مژه گهر سفتی
قصرش از دور دیدی و گفتی
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چشمانش، گویی گوهری را در نظر داری و وقتی که از دور قصرش را دیدی، به زیبایی و عظمت آن اشاره کردی.
چون ندارم به کوی او گذری
دارم از دور سوی او نظری
هوش مصنوعی: چون به کوی او نمی‌توانم بروم، از دور به او نگاه می‌کنم.
گر رسیدن به کعبه نتوانم
باری، از قبله رو نگردانم
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به کعبه برسم، هرگز از قبله‌ام روی برنمی‌گردانم.
با صبا هم‌نفس شدی به هوس
گفتی ای هم‌دم خجسته نفس
هوش مصنوعی: با نسیم صبحگاهی هم صحبت شدی و به خاطر آرزویی که داری، به او می‌گویی ای دوست عزیز و خوش نفس.
چون دهی جلوه سرو ناز مرا
عرض ده پیش او نیاز مرا
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و شکوه تو را می‌بینم، نیاز و خواسته‌ام را در برابر او ابراز می‌کنم.
سجده کن خاک آستانش را
بوسه زن پاس پاسبانش را
هوش مصنوعی: به زمین سجده کن و خاک پای او را ببوس، زیرا کسی که از او دفاع می‌کند، شایسته احترام و محبت است.
سگ او را سلام من برسان
پیک او را پیام من برسان
هوش مصنوعی: به سگ او سلام بگو و پیامم را به پیک او برسان.
طواف کن گرد آن دربار، بیا
گردی از کوی او بیار، بیا
هوش مصنوعی: به دور آن دربار بگرد، و از مسیر او بیایید، سریعاً بیایید.
تا من از آب دیده گل سازم
مرهم زخم‌های دل سازم
هوش مصنوعی: من با اشک‌هایم گل درست می‌کنم و برای زخم‌های قلبم مرهمی می‌سازم.
چون رسیدی از آن طرف بادی
کردی از روی شوق فریادی
هوش مصنوعی: وقتی به آن طرف رسیدی، از روی شوق و هیجان فریاد زدی.
که تو امروز بوی او داری
گردی از خاک کوی او داری
هوش مصنوعی: امروز بوی او را به همراه داری و گرد غبار سرزمین او بر روی تو نشسته است.
به سر ریزم خاک کویش را
به دماغم فرست بویش را
هوش مصنوعی: عطر و بوی خاک کوی محبوبم را به خودم می‌رسانم و آن را با تمام وجود درک می‌کنم.
روزی از شوق زار زار گریست
چشم بگشاد و هر طرف نگریست
هوش مصنوعی: یک روز به شدت از شوق اشک ریخت و بعد چشمانش را باز کرد و به اطرافش نگریست.
چون نگه کرد جانب دریا
دید هر گوشه خیمه‌ای برپا
هوش مصنوعی: وقتی به سمت دریا نگاه کرد، دید که در هر گوشه‌اش دکه‌ای برپا شده است.
زیر خیمه ستون به صد زیور
همچو قد عروس در چادر
هوش مصنوعی: زیر خیمه، ستونی به زیبایی‌های فراوان مانند قد عروس در چادر وجود دارد.
بود در جمع خیمه خرگاهی
در میان ستاره‌ها ماهی
هوش مصنوعی: در میان ستاره‌ها، خیمه‌ای وجود داشت که شبیه به گنبدی از خرما بود و در آن ماهی درخشید.
سر خرگه بر آسمان می‌سود
اطلس چرخ پوشش او بود
هوش مصنوعی: سر خرگه به آسمان می‌رسید و پوشش او از پارچه‌ای به نام اطلس ساخته شده بود.
سایبانی کشیده بر خرگاه
شاه بنشسته اندر آن چون ماه
هوش مصنوعی: سایبانی بر روی محل استراحت شاه گسترده شده و او در زیر آن مانند ماه درخشان نشسته است.
چون گدا دید خرگه شاهی
کرد آهنگ ماه خرگاهی
هوش مصنوعی: وقتی گدا زندگی راحت و پرزرق و برق یک پادشاه را دید، تصمیم گرفت به سمت آن زندگی پرشکوه برود و خود را در آن فضایی که شبیه به زندگی پادشاه است، ببیند.
گفت دانستم این چه خرگاه‌ست
خرگه شاه منزل‌ماه‌ست
هوش مصنوعی: گفت: فهمیدم که اینجا کجا هست، اینجا محل توقف شاه و خانه‌اش است.
نیست خرگه که ماه بدرست این
آفتاب بلندقدرست این
هوش مصنوعی: هیچ مکانی مانند خرگاه زندگی، که ماه درخشانی در آن باشد، وجود ندارد، زیرا این آفتاب با ارزش و با قامت بلند، تنها در آنجا پیدا می‌شود.
از سر کوه میل دریا کرد
همچو خس بر کرانه‌ای جا کرد
هوش مصنوعی: از قله کوه، میل به دریا پیدا کرد و مانند علفی که در کنار آب نشسته، در جایی مستقر شد.
همچو نی دور ازان لب چو شکر
در نیستان به ناله بست کمر
هوش مصنوعی: درصدایی مثل نی که دور از لب شیرینش است، در نیستان به حالتی ناامیدانه و غمگین ناله سر می‌دهد.
مرغ هوشش ز شوق در پرواز
چشم بر راه و گوش بر آواز
هوش مصنوعی: پرندۀ هوش او از شادی، با شوق پرواز می‌کند و با دقت به راه نگاه می‌کند و به صداها گوش می‌دهد.

حاشیه ها

1397/04/21 13:07
مصطفی

در بیت هفتم محسط به محیط تبدیل شود.