گنجور

بخش ۳۵ - بزم‌آرایی شاه و نظر کردن گدا

شب که در بزم‌گاه مینا رنگ
زهره با چنگ راست کرد آهنگ
باده از سرخی شفق کردند
اختران لعل در طبق کردند
شاه را دل به سوی باده کشید
باده با مهوشان ساده کشید
بهر عشرت نشست در جایی
کان گدا را بود تماشایی
شاه در بزم با هزار شکوه
آن گدا در نظاره از سر کوه
مجلس آراستند و می خوردند
می به آواز چنگ و نی خوردند
روی ساقی ز باده گل گل شد
غلغل شیشه صوت بلبل شد
شد لب گل‌رخان شراب‌آلود
همچو برگ گل گلاب‌آلود
عکس رخ بر شراب افگندند
بر شفق آفتاب افگندند
لب شیرین به بادهٔ زرین
چو رساندند گشت لب شیرین
خندهٔ شاهدان شورانگیز
گشت در جام باده شکرریز
چشم ساقی ز باده مست شده
ترک مخمور می‌پرست شده
اهل مجلس شکفته و خرم
فارغ از هرچه هست در عالم
شیشهٔ زهد را زدند به سنگ
تار تسبیح شد بریشم چنگ
پر می لعل شد پیالهٔ زر
گل رعنا نمود پیش نظر
شیشهٔ صاف و آن می دلکش
چون دل صاف عاشقان بی غش
دختر رز به شیشه منزل کرد
گرم خون بود جای در دل کرد
شیشهٔ می که پر ز خون افتاد
در درون هر چه داشت بیرون داد
مطرب صاف عندلیب آهنگ
ساخت آهنگ و چنگ زد در چنگ
دیگری دف گرفت بیخود و مست
همچو طفلان نواخت بر سر دست
نی تهی ماند از هوی و هوس
زان کمر بست در قبول نفس
هر ندا کز صدای عود آمد
چنگ بشنید و در سجود آمد
ناله آمد رباب را بم و زیر
زان که بر وی کمانچه می‌زد تیر
شکل قانون چو مضطر آمد راست
صفحهٔ سینه‌اش به نقش آراست
از برای فروغ مجلس شاه
شمع و مشعل شدند زهره و ماه
بزم شه را چو شمع گلشن کرد
دید درویش و دیده روشن کرد
شاه در بزم با هزار شکوه
و آن گدا را نظاره از سر کوه
تا به نزدیک بزم‌گاه آمد
بهر نظاره سوی شاه آمد
گفت شاید که در فروغ چراغ
بینم آن شمع بزم را به فراغ
چون میسر نبود بزم حضور
شاد بود از نگاه دورادور
گر کسی جام عشرتی می‌خورد
او به صد رشک حسرتی می‌خورد
می‌کشیدند می به نغمهٔ نی
آن گدا آه می‌کشید از پی
شاه بر لب نهاد جام شراب
آن گدا بی شراب مست و خراب
شه ز دست حریف می می‌خورد
آن گدا خون ز دست وی می‌خورد
شاه در لاله‌زار خرم و خوش
و آن گدا در میانهٔ آتش
شاه ساغر گرفته از سر عیش
و آن گدا را شکسته ساغر عیش
شاه می‌کرد نوش باده به کام
آن گدا تلخ‌کام و زهرآشام
شاه چون رخ ز باده می‌افروخت
آن گدا ز آتش رخش می‌سوخت
شاه را ذوق و حالتی که مپرس
آن گدا را ملامتی که مپرس
آن شب القصه تا به آخر شب
مجلس عیش بود و بزم و طرب
عاقبت، کار خویش کرد شراب
اهل مجلس شدند مست و خراب
باده نوشان ز باده مست شدند
سر به پای قدخ ز دست شدند
خواب چون رو به آن گروه نهاد
باز درویش سر به کوه نهاد
کوه با عاشقان هم‌آوازست
پایدارست زان سرافرازست
همچو نازک‌دلان ز جا نرود
متصل با تو گوید و شنود

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شب که در بزم‌گاه مینا رنگ
زهره با چنگ راست کرد آهنگ
هوش مصنوعی: در شب، زمانی که در محفل مینا، زهره به وسیله چنگ، آهنگی زیبا نواخت.
باده از سرخی شفق کردند
اختران لعل در طبق کردند
هوش مصنوعی: ستاره‌ها درخشش خود را به رنگ سرخ غروب شفق می‌آورند و آن را در ظرفی به شکل لعل قرار می‌دهند.
شاه را دل به سوی باده کشید
باده با مهوشان ساده کشید
هوش مصنوعی: پادشاه را به سمت نوشیدنی کشاند و نوشیدنی نیز با زیبایی‌های ساده و دلنشینش او را فریب داد.
بهر عشرت نشست در جایی
کان گدا را بود تماشایی
هوش مصنوعی: به خاطر شادی و لذت، در جایی نشسته که برای بیننده‌ها و تماشاچیان بسیار جالب و جذاب است.
شاه در بزم با هزار شکوه
آن گدا در نظاره از سر کوه
هوش مصنوعی: پادشاه در میهمانی با شکوه و جلال بسیاری در حال خوشگذرانی است، در حالی که یک مرد فقیر از دور بر بالای کوه به تماشا و نظاره این مراسم می‌پردازد.
مجلس آراستند و می خوردند
می به آواز چنگ و نی خوردند
هوش مصنوعی: جمعی دور هم نشسته بودند و با شادی و سرور شراب می‌نوشیدند و به صدای سازهایی مثل چنگ و نی گوش می‌دادند.
روی ساقی ز باده گل گل شد
غلغل شیشه صوت بلبل شد
هوش مصنوعی: چهره ساقی به خاطر شراب مانند گل زیبایی شده و صدای شیشه همچون آواز بلبل قشنگ و دلنشین شده است.
شد لب گل‌رخان شراب‌آلود
همچو برگ گل گلاب‌آلود
هوش مصنوعی: لب‌های زیبای او به شکل و حالتی شبیه به گل‌های گلابی پر از شراب به نظر می‌رسند.
عکس رخ بر شراب افگندند
بر شفق آفتاب افگندند
هوش مصنوعی: عکس چهره‌اش را بر روی شراب نقش کردند، و نور آفتاب را بر روی افق قرار دادند.
لب شیرین به بادهٔ زرین
چو رساندند گشت لب شیرین
هوش مصنوعی: وقتی که لب‌های شیرین به شراب طلایی نزدیک شد، همان لب‌ها شیرین‌تر شدند.
خندهٔ شاهدان شورانگیز
گشت در جام باده شکرریز
هوش مصنوعی: خندهٔ زیبای معشوقه‌ها باعث شگفتی و شادی بیشتر در دل من شد، گویا که در دل جام شراب، شیرینی و لذت وجود دارد.
چشم ساقی ز باده مست شده
ترک مخمور می‌پرست شده
هوش مصنوعی: چشم ساقی از نوشیدنی سرشار شده و به خاطر زیبایی و جذابیت شراب به آن علاقه‌مند شده است.
اهل مجلس شکفته و خرم
فارغ از هرچه هست در عالم
هوش مصنوعی: افراد حاضر در مجلس شاداب و خوشحال هستند و از هر چیز دیگری در دنیا بی‌خبر و آسوده به نظر می‌رسند.
شیشهٔ زهد را زدند به سنگ
تار تسبیح شد بریشم چنگ
هوش مصنوعی: شیشهٔ زهد را با سنگ شکستند و تسبیح با رشتهٔ چنگ در هم آمخت.
پر می لعل شد پیالهٔ زر
گل رعنا نمود پیش نظر
هوش مصنوعی: جامی که زرین است، به خاطر رنگ زیبای لعل، همچون گلی خوشبو در برابر چشم‌ها نمایان شده است.
شیشهٔ صاف و آن می دلکش
چون دل صاف عاشقان بی غش
هوش مصنوعی: شیشهٔ صاف و شفاف و آن نوشیدنی دل‌انگیز مانند دل پاک و بی‌آلایش عاشقان است.
دختر رز به شیشه منزل کرد
گرم خون بود جای در دل کرد
هوش مصنوعی: دختر گل در شیشه خانه نگاه کرد، و گرما و احساساتش در دلش جای گرفت.
شیشهٔ می که پر ز خون افتاد
در درون هر چه داشت بیرون داد
هوش مصنوعی: شیشهٔ می که خونین شده، تمام محتویات خود را درونش نمایان می‌کند.
مطرب صاف عندلیب آهنگ
ساخت آهنگ و چنگ زد در چنگ
هوش مصنوعی: موسیقی‌دان با پرنده‌ای خوش‌صدا، آهنگی نواخت و چنگش را در دستانش گرفت.
دیگری دف گرفت بیخود و مست
همچو طفلان نواخت بر سر دست
هوش مصنوعی: دیگری بدون فکر و حالتی ناخودآگاه به نواختن دف پرداخت و مانند کودکان با شادی و بی‌خیالی دست‌هایش را بالا برد.
نی تهی ماند از هوی و هوس
زان کمر بست در قبول نفس
هوش مصنوعی: در اینجا می‌گوییم که شخصی که خود را از خواسته‌ها و آرزوهای بیهوده آزاد کرده است، با تمام قدرت به پذیرش نفس خود می‌پردازد.
هر ندا کز صدای عود آمد
چنگ بشنید و در سجود آمد
هوش مصنوعی: هر صدایی که از عود به گوش رسید، چنگ هم به آن گوش داد و به حالت سجده درآمد.
ناله آمد رباب را بم و زیر
زان که بر وی کمانچه می‌زد تیر
هوش مصنوعی: صدای ناله از ساز رباب بلند شده و زیر پای آن کسی است که با کمانچه می‌نوازد و انگار تیر به او زده‌اند.
شکل قانون چو مضطر آمد راست
صفحهٔ سینه‌اش به نقش آراست
هوش مصنوعی: وقتی قانون به حالت اضطرار و ناچاری درآید، سینه‌اش به زیبایی و نقش و نگار آراسته می‌شود.
از برای فروغ مجلس شاه
شمع و مشعل شدند زهره و ماه
هوش مصنوعی: زهره و ماه برای روشنایی مجلس شاه همچون شمع و مشعل درخشان شدند.
بزم شه را چو شمع گلشن کرد
دید درویش و دیده روشن کرد
هوش مصنوعی: درویش در باغ شاهنشاه، همچون شمعی در گلستان، به تماشای آن زیبایی نشست و بینایی‌اش را به دست آورد.
شاه در بزم با هزار شکوه
و آن گدا را نظاره از سر کوه
هوش مصنوعی: پادشاه با شکوه و جلال در جشن و میهمانی نشسته و از دور، نگاهش به آن مرد گدا که از بالای کوه می‌نگرد، جلب شده است.
تا به نزدیک بزم‌گاه آمد
بهر نظاره سوی شاه آمد
هوش مصنوعی: به محضر شاه نزدیک شد تا ببیند و تماشا کند.
گفت شاید که در فروغ چراغ
بینم آن شمع بزم را به فراغ
هوش مصنوعی: شاید که در نور چراغ بتوانم آن شمع جشن را با آرامش ببینم.
چون میسر نبود بزم حضور
شاد بود از نگاه دورادور
هوش مصنوعی: چون نمی‌توانستم در مهمانی حضور داشته باشم، از دور به تماشای آن شادی می‌پرداختم.
گر کسی جام عشرتی می‌خورد
او به صد رشک حسرتی می‌خورد
هوش مصنوعی: اگر کسی از لذت‌های زندگی استفاده می‌کند، او به خاطر آرزوهایی که در دل دارد، به شدت حسرت می‌خورد.
می‌کشیدند می به نغمهٔ نی
آن گدا آه می‌کشید از پی
هوش مصنوعی: در این بیت، افرادی مشغول نوشیدن هستند و صدای نی به گوش می‌رسد که با نغمه‌ای دل‌نشین همراه است. در این میان یک گدا نیز از دور آهی می‌کشد و از آن جو serene حسرت می‌خورد. چیزی که در اینجا وجود دارد، تضاد بین خوشی و شادی کسانی که در حال لذت بردن از زندگی هستند و درد و غم گدای بی‌نواست.
شاه بر لب نهاد جام شراب
آن گدا بی شراب مست و خراب
هوش مصنوعی: پادشاه جام شراب را بر لب گذاشت و آن گدا که شراب نداشت، به شدت intoxicated و خراب بود.
شه ز دست حریف می می‌خورد
آن گدا خون ز دست وی می‌خورد
هوش مصنوعی: شاه از می‌نوشی لذت می‌برد، در حالی که آن گدا در زیر فشار و سختی، احساس درد و رنج می‌کند.
شاه در لاله‌زار خرم و خوش
و آن گدا در میانهٔ آتش
هوش مصنوعی: سلطان در باغی پر از گل‌های زیبا و شاداب است، در حالی که آن درمیان آتش و خطر قرار دارد.
شاه ساغر گرفته از سر عیش
و آن گدا را شکسته ساغر عیش
هوش مصنوعی: پادشاه از خوشی و لذت ساغری در دست دارد، اما آن گدا به خاطر تهیدستی و فقر خود، ساغر شادی را شکسته و از آن بی‌بهره است.
شاه می‌کرد نوش باده به کام
آن گدا تلخ‌کام و زهرآشام
هوش مصنوعی: پادشاه شراب خوش‌گوار می‌نوشید در حالی که آن گدای بدبخت و تلخ‌کام، زهر را می‌نوشید.
شاه چون رخ ز باده می‌افروخت
آن گدا ز آتش رخش می‌سوخت
هوش مصنوعی: شاه به‌قدری زیبایی و جاذبه داشت که وقتی با خمار ناشی از شراب ظاهر می‌شد، آن گدا به شدت تحت تأثیر قرار می‌گرفت و در دلش آتش اشتیاق شعله‌ور می‌شد.
شاه را ذوق و حالتی که مپرس
آن گدا را ملامتی که مپرس
هوش مصنوعی: شاه در حالی سرشار از شادی و نشاط است که جای سوالی نیست، و برای آن گدا نیز هیچ ملامت و نکوهشی وجود ندارد که باید در موردش صحبت کرد.
آن شب القصه تا به آخر شب
مجلس عیش بود و بزم و طرب
هوش مصنوعی: آن شب، تا سپیده‌دم، مجلس شادی و خوش‌گذرانی برقرار بود.
عاقبت، کار خویش کرد شراب
اهل مجلس شدند مست و خراب
هوش مصنوعی: در نهایت، نتیجه کار خود را گرفت و میبینیم که کسانی که در مهمانی بودند، به خاطر شراب مست و خراب شدند.
باده نوشان ز باده مست شدند
سر به پای قدخ ز دست شدند
هوش مصنوعی: می‌گویند افرادی که شراب می‌نوشند، به‌طور کامل تحت تأثیر آن قرار می‌گیرند و حالت‌های زیبای قد و قامت را فراموش می‌کنند.
خواب چون رو به آن گروه نهاد
باز درویش سر به کوه نهاد
هوش مصنوعی: زمانی که خواب به آن جمعیت نزدیک شد، درویش دوباره سرش را به سوی کوه برد.
کوه با عاشقان هم‌آوازست
پایدارست زان سرافرازست
هوش مصنوعی: کوه همیشه در کنار عاشقان است و به آنها آرامش می‌دهد و از این رو، قوی و بااستقامت باقی می‌ماند.
همچو نازک‌دلان ز جا نرود
متصل با تو گوید و شنود
هوش مصنوعی: نرمی و لطافت دل‌ها باعث می‌شود که به راحتی ارتباط برقرار کنند و در کنار هم به گفت‌وگو و شنیدن بپردازند.