بخش ۲۵ - رفتن شاهزاده به میدان
روز دیگر که آفتاب منیر
همه روی زمین گرفت به زیر
گرم شد ذره ذره آتش مهر
ذرهاش تیر شد کمانش سپهر
شه کمر بست و عزم میدان کرد
میل تیر و کمان و جولان کرد
گفت تا مرکبی گزین کردند
زین زر خواستند و زین کردند
وه! چه مرکب؟ که برقی و بادی
طرفه دیوانهای، پریزادی
خوش خرامی ز آب نازکتر
تیزگامی ز باد چابکتر
نو عروسی ز زنار جلوهکنان
چون دو موی از قفا فگنده عنان
تیزی گوش و نرمی کاکل
خنجر بید و دستهٔ سنبل
تیزرو بود همچو عمر بسی
خبر از رفتنش نداشت کسی
قاف تا قاف دور هفت اقلیم
پیش او تنگتر ز حلقهٔ میم
گر رود سوی هفتهٔ رفته
بگذرد از قطار آن هفته
شاه چون میل اسبتازی کرد
مرکب از شوق جست و بازی کرد
یافت از مقدمش رکاب شرف
او چو بد و مه نو از دو طرف
خلق هر سو دوان که شاه رسید
آب حیوان ز گرد راه رسید
چون به میدان رسید شاه و سپاه
مهر درویش تافت در دل شاه
ساخت تقریب سیر و جولان را
به پر او گشت میدان را
دید در گوشهای وطن کرده
چاک در جیب پیرهن کرده
صفحهٔ سینه را خراشیده
نقش غیر از ورق تراشیده
پیرهن چاک کرده در بدنش
همچو تاری ز جیب پیرهنش
تن تاری و اضطراب درو
بلکه تاری و پیچ و تاب درو
سینهاش کوه محنت و اندوه
چشمش از گریه چشمه بر سر کوه
مژهها گرد دیدهٔ نمناک
بر لب چشمه چون خس و خاشاک
تار ریشش ز قطرهها شده پر
آمده راست همچو رشتهٔ در
رفته از گرد در ته پرده
روی در پردهٔ عدم کرده
طفل اشک از برای پردهدری
بر رخ او روان به فتنهگری
چون نظر بر جمال شاه افگند
خویشتن را به خاک راه افگند
شاه درویش را چو یافت چنان
جانب اهل قبضه تافت عنان
خواست درویش روی او بیند
او هم از دور سوی او بیند
گفت زان رو نشانهای سازند
تیر خود بر نشانه اندازند
بس که تیر از هوا کمانداران
بر زمین ریختند چو باران
مزرعی شد کنارهٔ میدان
خوشهاش تیر و دانهاش پیکان
روی شه جانب هدف بودی
لیک چشمش بدان طرف بودی
چون به سوی نشانه رو کردی
نظری هم به سوی او کردی
بخش ۲۴ - جستن کبوتر شاه بر درویش و نامه نوشتن به بال او: بود شه را کبوتری که فلکبخش ۲۶ - در تعریف کمان شاه گوید: بر سر دست شه کمانی بود
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روز دیگر که آفتاب منیر
همه روی زمین گرفت به زیر
هوش مصنوعی: در روزی دیگر که خورشید روشنایی خود را به تمام زمین بخشید و آن را زیر نور خود قرار داد.
گرم شد ذره ذره آتش مهر
ذرهاش تیر شد کمانش سپهر
هوش مصنوعی: اگر ذره ذره آتش عشقش شعلهور شود، کمان عشقش (که همان آسمان است) تیر میزند.
شه کمر بست و عزم میدان کرد
میل تیر و کمان و جولان کرد
هوش مصنوعی: شاه تصمیم گرفت که به میدان جنگ برود و با کمان و تیر به نبرد بپردازد و شجاعت و نیرومندی خود را به نمایش بگذارد.
گفت تا مرکبی گزین کردند
زین زر خواستند و زین کردند
هوش مصنوعی: گفتند که وقتی مرکبی انتخاب کردند، زین و تجملات از طلا خواستند و آن را آراستند.
وه! چه مرکب؟ که برقی و بادی
طرفه دیوانهای، پریزادی
هوش مصنوعی: چه مرکب عجیبی! همچون برق و باد است، و دیوانهای که از پری زادگان به شمار میآید.
خوش خرامی ز آب نازکتر
تیزگامی ز باد چابکتر
هوش مصنوعی: آن دختر به طرز دلنشینی حرکت میکند، مانند آبی نرم و روان. او با سرعتی بیشتر از باد، زیبا و چابک است.
نو عروسی ز زنار جلوهکنان
چون دو موی از قفا فگنده عنان
هوش مصنوعی: عروسی جدید با زیبایی و جذابیتش میدرخشد، مانند دو رشته مو که از پشت سر آویزان شده است و توجه همه را جلب میکند.
تیزی گوش و نرمی کاکل
خنجر بید و دستهٔ سنبل
هوش مصنوعی: گوشی تیز و کلاهی نرم مانند خنجر بید و دسته گل سنبل، یعنی چیزی که هم تیز و برنده است و هم ظریف و لطیف.
تیزرو بود همچو عمر بسی
خبر از رفتنش نداشت کسی
هوش مصنوعی: او به سرعت و شتاب زندگی میکرد، مانند عمر که هیچکس از رفتن او خبر نداشت.
قاف تا قاف دور هفت اقلیم
پیش او تنگتر ز حلقهٔ میم
هوش مصنوعی: تمامی جهان با وجود او، مانند حلقهای تنگتر از حرف میم به نظر میرسد.
گر رود سوی هفتهٔ رفته
بگذرد از قطار آن هفته
هوش مصنوعی: اگر به سوی هفتگی که گذشته بروی، از گذر زمان آن هفته رد میشوی.
شاه چون میل اسبتازی کرد
مرکب از شوق جست و بازی کرد
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه به سواری اسبتازی رغبت نشان داد، اسبش از خوشحالی سر به آسمان گذاشت و بازیگوشی کرد.
یافت از مقدمش رکاب شرف
او چو بد و مه نو از دو طرف
هوش مصنوعی: از آغاز حضورش، شرف او مانند ماه نو از دو سو روشن و نمایان شده است.
خلق هر سو دوان که شاه رسید
آب حیوان ز گرد راه رسید
هوش مصنوعی: مردم به هر سو میدوند و شتابان میآیند چون شاه به محل ورودش رسید و آب حیات از گرد و خاک راه به آنجا رسید.
چون به میدان رسید شاه و سپاه
مهر درویش تافت در دل شاه
هوش مصنوعی: وقتی که شاه و سپاهش به میدان جنگ رسیدند، خورشید محبت در دل شاه تابید.
ساخت تقریب سیر و جولان را
به پر او گشت میدان را
هوش مصنوعی: حرکت و چرخش را به شکل پرندهای درآورده و میدان وسیع را زیر نظر گرفته است.
دید در گوشهای وطن کرده
چاک در جیب پیرهن کرده
هوش مصنوعی: در گوشهای از وطن، نشانهای از درد یا افسوس را به وجود آورده که در لباس او دیده میشود.
صفحهٔ سینه را خراشیده
نقش غیر از ورق تراشیده
هوش مصنوعی: در اینجا منظور از "صفحهٔ سینه" قلب یا جان انسان است و "نقش غیر از ورق" به معنای آثار و نشانههایی است که بر دل انسان باقی میماند. به طور کلی، میتوان گفت که این جمله به تجربهها و احساساتی اشاره دارد که بر دل انسان نقش میبندند و جای دیگری نمیتوانند ثبت شوند.
پیرهن چاک کرده در بدنش
همچو تاری ز جیب پیرهنش
هوش مصنوعی: پیرهن او چاک شده و حالتی شبیه به تارهای گره خورده در جیبش دارد.
تن تاری و اضطراب درو
بلکه تاری و پیچ و تاب درو
هوش مصنوعی: زندگی پر از تنش و بیقراری است، اما در این میان، پیچیدگیها و تغییرات نیز وجود دارد که باید با آنها روبهرو شد.
سینهاش کوه محنت و اندوه
چشمش از گریه چشمه بر سر کوه
هوش مصنوعی: سینهاش پر از درد و رنج است و چشمانش از اشک مانند چشمهای در بالای کوه میباشد.
مژهها گرد دیدهٔ نمناک
بر لب چشمه چون خس و خاشاک
هوش مصنوعی: مژهها به دور چشم تر و گود، مانند علف و کاه کنار چشمه قرار دارند.
تار ریشش ز قطرهها شده پر
آمده راست همچو رشتهٔ در
هوش مصنوعی: موهای صورتش از قطرهها پر شده و به سمت بالا ایستاده، مانند رشتهای که به درخت وصل شده است.
رفته از گرد در ته پرده
روی در پردهٔ عدم کرده
هوش مصنوعی: از دایره وجود دور شده و در پس پرده عدم، به نوعی پنهان شده است.
طفل اشک از برای پردهدری
بر رخ او روان به فتنهگری
هوش مصنوعی: کودکی که به خاطر شکستن حریم و بیاحترامی بر چهرهاش اشک میریزد، در حال نیرنگ و فریفتن است.
چون نظر بر جمال شاه افگند
خویشتن را به خاک راه افگند
هوش مصنوعی: زمانی که نگاه به زیبایی شاه انداخت، خود را به خاک انداخت.
شاه درویش را چو یافت چنان
جانب اهل قبضه تافت عنان
هوش مصنوعی: زمانی که شاه درویش را دید، به سرعت به سمت اهل قدرت و اختیار روی آورد و کنترل اوضاع را در دست گرفت.
خواست درویش روی او بیند
او هم از دور سوی او بیند
هوش مصنوعی: درخواست درویش این بود که چهره محبوبش را ببیند، اما آن محبوب نیز از دور او را مینگریست.
گفت زان رو نشانهای سازند
تیر خود بر نشانه اندازند
هوش مصنوعی: به همین خاطر علامتی ایجاد کنند تا تیر خود را بر آن نشانه بزنند.
بس که تیر از هوا کمانداران
بر زمین ریختند چو باران
هوش مصنوعی: به اندازهای که کمانداران تیرها را به سمت زمین پرتاب کردند، گویی باران باریده است.
مزرعی شد کنارهٔ میدان
خوشهاش تیر و دانهاش پیکان
هوش مصنوعی: مزرعهای در کنارهٔ میدان شکل گرفته که خوشههای آن شبیه تیر و دانههایش شبیه پیکان است.
روی شه جانب هدف بودی
لیک چشمش بدان طرف بودی
هوش مصنوعی: شاه به سمت هدف حرکت میکرد، اما نگاهش به سمت دیگری بود.
چون به سوی نشانه رو کردی
نظری هم به سوی او کردی
هوش مصنوعی: زمانی که به سمت هدفی حرکت میکنی، توجه و نگاهی هم به آن شخص یا چیز خاصی داری که در مسیرت قرار دارد.