بخش ۲۲ - در صفت کبوتربازی شاه و نظاره کردن درویش
صبح چون ریخت دانهٔ انجم
آسمان گشت تیر و مشعله دم
باز سبز آشیان زرین پر
کرد آهنگ چرخ بار دگر
سوی بام کبوتر آمد شاه
بر فراز فلک برآمد ماه
طرفه بامی، چنان که بام فلک
خیل خیل کبوتران چو ملک
در پریدن بلند پایهٔ او
چون هما ارجمند سایهٔ او
قدح آب او ز چشمهٔ مهر
ارزنش از ستارههای سپهر
تا مگر شه به دست گیرد نی
بسته از جان کمر به خدمت وی
شاه بالای سر کبوتر او
چون سلیمان و مرغ بر سر او
هر زمان گشته برسرش جمعی
همچو پروانه بر سر شمعی
پیکر هر یک از لطافت پر
نازنین لعبتی پری پیکر
هر نگارین او نگاری بود
هر سفیدش سمنعذاری بود
داغها مشکفام و عنبربوی
چون سر نوعروس مشکین موی
چسنیش بس که نازنینی داشت
صورت لعبتان چینی داشت
بس که بغدادیش نکو افتاد
طرفهتر شد ز طرفهٔ بغداد
سایههای کبوتران دو رنگ
بر زمین نقش کرده شکل پلنگ
همه بر گرد شاه طوافکنان
همه در پیچ و تاب چرخزنان
چون به دستور خود کبوترباز
به دهان و به دست کرد آواز
سوی گردون به یک زمان رفتند
همچو پروین به آسمان رفتند
شاه بر جست و نی گرفت به دست
نعرهای چند زد، بلند، نه پست
غرض آن داشت شاه نیکاندیش
که خبردار گردد آن درویش
روی خود سوی قصر شاه کند
جانب ماه خود نگاه کند
چشم او خود به جانب شه بود
زان همه کار و بار آگه بود
از دل و جان دعای شه میگفت
گه نظر مینمود و گه میگفت
ای دل من فتاده در دامت
مرغ جانم کبوتر بامت
کاش من هم کبوتری بودم
صاحب بال و پری بودم
تا بر آن گرد بام میگشتم
بر سرت صبح و شام میگشتم
تنم اینجا اسیر قید شده
دل به آن بام رفته صید شده
کوی تو همچو کعبه محترمست
مرغ بامت کبوتر حرمست
از دلم خاست دود و آتش آه
گشت خیل کبوتر تو سیاه
بس که از دیده ریخت اشک امید
خیل دیگر ازو شدند سفید
جگریهای خود که مینگری
همه از خون دل شده جگری
مست چون بلبلند و سرخ چو گل
گوییا هم گلند و هم بلبل
رنگ ایشان ز اشک آل منست
پر هر یک گواه حال منست
چیست چشم کبوترت پرخون؟
از چه روی گشت پای او گلگون؟
حال من دید و دیده پرخون شد
پا به خوناب دیده گلگون شد
او درین حال و شاه بر لب بام
با رخ همچو ماه کرده قیام
تا چو از دور بیند آن مسکین
شود او را ز دیدنش تسکین
بود در عین عشقبازی خویش
واقف از عشقبازی درویش
شاه تا عشق بازیی نکند
با گدا دلنوازیی نکند
بخش ۲۱ - دیدار شاه از بام در شب ماه روشن: آمد و جا گرفت بر لب بامبخش ۲۳ - سر راه گرفتن رقیب درویش را: چند روزی که شاهزادهٔ عصر
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبح چون ریخت دانهٔ انجم
آسمان گشت تیر و مشعله دم
هوش مصنوعی: صبح که فرا میرسد، دانههای ستارهها در آسمان پراکنده میشوند و نور و روشنی بوجود میآورند.
باز سبز آشیان زرین پر
کرد آهنگ چرخ بار دگر
هوش مصنوعی: پرندهای که در آشیانهاش زندگی میکند، دوباره به پرواز درآمده و آمادهساز سفر جدیدی شده است.
سوی بام کبوتر آمد شاه
بر فراز فلک برآمد ماه
هوش مصنوعی: کبوتر به سمت بام آمد و ماه در آسمان بالا آمد.
طرفه بامی، چنان که بام فلک
خیل خیل کبوتران چو ملک
هوش مصنوعی: چقدر زیباست که بام آسمان پر از دستههای کبوتر است، مانند یک پادشاهی.
در پریدن بلند پایهٔ او
چون هما ارجمند سایهٔ او
هوش مصنوعی: او در پرواز، به بلندی و عظمت گذشتگان خود شبیه است و سایهاش همچون هما، پرندهای شریف و با ارزش، بر زمین گسترده شده است.
قدح آب او ز چشمهٔ مهر
ارزنش از ستارههای سپهر
هوش مصنوعی: جامی که پر از آب است، از چشمهٔ محبت سرچشمه میگیرد و ارزشی که دارد، به اندازهٔ ستارههای آسمان است.
تا مگر شه به دست گیرد نی
بسته از جان کمر به خدمت وی
هوش مصنوعی: شاید بتوانم به گونهای کمک کنم که او، با تمام وجود، خود را در خدمت پادشاه قرار دهد و چالاکی و ارادتش را نشان دهد.
شاه بالای سر کبوتر او
چون سلیمان و مرغ بر سر او
هوش مصنوعی: شاه به مانند سلیمان بر فراز کبوتر نشسته است و مرغی نیز بر سر او نشسته است.
هر زمان گشته برسرش جمعی
همچو پروانه بر سر شمعی
هوش مصنوعی: هر زمانی که او را جمعی میبیند، مانند پروانههایی هستند که دور شمع میچرخند.
پیکر هر یک از لطافت پر
نازنین لعبتی پری پیکر
هوش مصنوعی: هر یک از این زیباییها شبیه به پر یک پری لطیف و ناز است.
هر نگارین او نگاری بود
هر سفیدش سمنعذاری بود
هوش مصنوعی: هر یک از زیباییهای او مانند یک نقاشی است و رنگ سفیدش همچون گل سمن است.
داغها مشکفام و عنبربوی
چون سر نوعروس مشکین موی
هوش مصنوعی: زخمههای درد و غم مانند عطر خوش و رنگین هستند، همچون زیبایی و جذابیت نوعروس با موهای مشکین.
چسنیش بس که نازنینی داشت
صورت لعبتان چینی داشت
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت ظاهری اشاره دارد. شاعر به زیبایی دختران چینی اشاره میکند و میگوید که زیبایی و ناز آنها به حدی است که دیدن آنها دلپذیر و دلنواز است.
بس که بغدادیش نکو افتاد
طرفهتر شد ز طرفهٔ بغداد
هوش مصنوعی: بغداد به قدری مورد توجه و شناخته شده است که زیبایی و جذابیت آن حتی از دیگر نقاط بغداد نیز بیشتر به چشم میآید.
سایههای کبوتران دو رنگ
بر زمین نقش کرده شکل پلنگ
هوش مصنوعی: سایههای کبوتران که دو رنگ هستند، بر روی زمین، شبیه به شکل پلنگ نقش بستهاند.
همه بر گرد شاه طوافکنان
همه در پیچ و تاب چرخزنان
هوش مصنوعی: همه دور شاه در حال دور زدن و چرخیدن هستند و در همین حال در حرکتی مداوم و پرشور به دور او میچرخند.
چون به دستور خود کبوترباز
به دهان و به دست کرد آواز
هوش مصنوعی: وقتی که کبوترباز طبق فرمان خود، با دهان و دستش آواز سر داد.
سوی گردون به یک زمان رفتند
همچو پروین به آسمان رفتند
هوش مصنوعی: در یک لحظه، به مانند ستاره پروین که به آسمان میرود، به سوی آسمان پرواز کردند.
شاه بر جست و نی گرفت به دست
نعرهای چند زد، بلند، نه پست
هوش مصنوعی: شاه به سرعت بلند شد و نی را در دست گرفت، چند بار صدای بلندی برآورد و ناله کرد، نه نالهای ضعیف.
غرض آن داشت شاه نیکاندیش
که خبردار گردد آن درویش
هوش مصنوعی: شاه با تیزهوشی و تدبیر خود قصد داشت تا از وضعیت درویش آگاه شود و به او اطلاع پیدا کند.
روی خود سوی قصر شاه کند
جانب ماه خود نگاه کند
هوش مصنوعی: او به سوی قصر شاه میرود و در حین رفتن، به ماه خود نگاه میکند.
چشم او خود به جانب شه بود
زان همه کار و بار آگه بود
هوش مصنوعی: چشم او همواره به سوی پادشاه بود و از همه امور و اتفاقات آگاه بود.
از دل و جان دعای شه میگفت
گه نظر مینمود و گه میگفت
هوش مصنوعی: او از صمیم قلب دعا میکرد و در برخی لحظات به طرف او نگاه میکرد و در زمانهای دیگر نیز سخنانی میگفت.
ای دل من فتاده در دامت
مرغ جانم کبوتر بامت
هوش مصنوعی: ای دل من، گرفتار دام تو شدهام، چون پرندهای که به بام تو مینشیند.
کاش من هم کبوتری بودم
صاحب بال و پری بودم
هوش مصنوعی: ای کاش من هم مثل یک کبوتر میبودم و بال و پر داشتم.
تا بر آن گرد بام میگشتم
بر سرت صبح و شام میگشتم
هوش مصنوعی: من در کنار آن بام میچرخیدم و صبح و شب را به دور سرت میگذراندم.
تنم اینجا اسیر قید شده
دل به آن بام رفته صید شده
هوش مصنوعی: بدن من در اینجا در بند است، اما دل من به فضای دیگری رفته و آزاد شده است.
کوی تو همچو کعبه محترمست
مرغ بامت کبوتر حرمست
هوش مصنوعی: خیابان و محلهی تو به اندازهی کعبه و خانهی خدا با اهمیت و محترم است و پرندهای که بر بام من نشسته، نمایانگر معنویت و پاکی است.
از دلم خاست دود و آتش آه
گشت خیل کبوتر تو سیاه
هوش مصنوعی: دل من خواهان درد و غم است و به دنبال آن، پرندگان عشق تو به رنگ سیاه درآمدهاند.
بس که از دیده ریخت اشک امید
خیل دیگر ازو شدند سفید
هوش مصنوعی: چقدر اشکهای امید از چشمانم ریخته شد که دیگران هم از این وضعیت آشفته و ناامید شدند و بر سر جامههایشان سپیدی خیالی به وجود آمد.
جگریهای خود که مینگری
همه از خون دل شده جگری
هوش مصنوعی: وقتی به زخمهای دل خود نگاه میکنم، میبینم که همه آنها به درد و رنج من مربوط است.
مست چون بلبلند و سرخ چو گل
گوییا هم گلند و هم بلبل
هوش مصنوعی: مستی و شادی آنها مانند بلبل است و رنگ چهرهشان به زیبایی گل. بهنظر میرسد که هم مانند گل زیبا هستند و هم مانند بلبل سرزنده و شاداب.
رنگ ایشان ز اشک آل منست
پر هر یک گواه حال منست
هوش مصنوعی: رنگ چهره آنها به خاطر اشکهای من است و هر کدام از آنها نشاندهنده احوال من هستند.
چیست چشم کبوترت پرخون؟
از چه روی گشت پای او گلگون؟
هوش مصنوعی: چرا چشمان کبوترت پر از خون است؟ چرا پای او رنگین و خشک شده است؟
حال من دید و دیده پرخون شد
پا به خوناب دیده گلگون شد
هوش مصنوعی: حال من را دید و چشمانش پر از اشک شد، به طوری که اشکهایش همچون خون سرازیر شد.
او درین حال و شاه بر لب بام
با رخ همچو ماه کرده قیام
هوش مصنوعی: او در این وضعیت، شاه بر لبه بام ایستاده است و با چهرهای مانند ماه، آماده حرکت و قیام شده است.
تا چو از دور بیند آن مسکین
شود او را ز دیدنش تسکین
هوش مصنوعی: زمانی که آن انسان بیچاره از دور آن را ببیند، دیدن آن برای او آرامش خاطر به همراه میآورد.
بود در عین عشقبازی خویش
واقف از عشقبازی درویش
هوش مصنوعی: در اوج محبت و عشق، او به خوبی از حالت خاص درویش و عشقبازیاش آگاه بود.
شاه تا عشق بازیی نکند
با گدا دلنوازیی نکند
هوش مصنوعی: تا وقتی شاه با آدمهای عادی عشقبازی نکند، دلنوازی و محبت هم از او نخواهیم دید.
حاشیه ها
1397/04/21 10:07
مصطفی
در بیت سیزدهم، چینیش درست است بجای چسنیش. غلط املایی زیادی در سراسر شعر پیداست