بخش ۲۱ - دیدار شاه از بام در شب ماه روشن
آمد و جا گرفت بر لب بام
روی بنمود همچو ماه تمام
آمد و بر کنار بام نشست
دید درویش را که رفته ز دست
رخ به خوناب دیده میشوید
با دل غمکشیده میگوید:
کارم از دست شد چه کارست این؟
الله! الله! چه کار و بارست این؟
آه ازین بخت و طالعی که مراست
وای ازین عمر ضایعی که مراست
تا به کی سینه پاره پاره کنم؟
وای من! وای من! چه چاره کنم؟
چاک چاکست دل به خنجر و تیغ
حیف! حیف از دلم! دریغ! دریغ!
آه! ازین بخت و طالعی که مراست
وای! ازین عمر ضایعی که مراست
من کیم؟ آن که شمع بزم افروخت
شعلهای جست و خانمانم سوخت
من کیم؟ آن که آب حیوان جست
بر لب چشمه دست از جان شست
من کیم؟ آن که رنج هجران برد
سیر نادیده روی جانان، مرد
نیست غیر از وصال او هوسم
آه! اگر من به وصل او نرسم
گر نمیرم درین هوس فردا
کار من مشکلست پس فردا
شاه چون گوش کرد زاری او
بهر تسکین بیقراری او
گفت: برخیز و اضطراب مکن
غم فردا مخور، شتاب مکن
زان که من بعد ازین چه صبح و چه شام
آیم و جا کنم به گوشهٔ بام
بر لب بام قصر بنشینم
تا گروه کبوتران بینم
تو هم از دور سوی من میبین
در و دیوار کوی من میبین
ای خوش آن دم که دوست دوست شود!
یار آن کس که یار اوست شود
روی خود آورد به جانب دوست
طالب او شود که طالب اوست
عشق با یار دلنواز خوشست
بلکه معشوق عشقباز خوشست
بخش ۲۰ - نالیدن درویش در کوی شاه: آن شب آفاق همچو گلشن بودبخش ۲۲ - در صفت کبوتربازی شاه و نظاره کردن درویش: صبح چون ریخت دانهٔ انجم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آمد و جا گرفت بر لب بام
روی بنمود همچو ماه تمام
هوش مصنوعی: او آمد و بر لبه بام جا گرفت، ظاهر او مانند ماه کامل بود.
آمد و بر کنار بام نشست
دید درویش را که رفته ز دست
هوش مصنوعی: او آمد و بر روی بام نشست و دید که درویش از دست رفته است.
رخ به خوناب دیده میشوید
با دل غمکشیده میگوید:
هوش مصنوعی: چهرهات با اشک چشم، نشان از درد دلهای من دارد و با این حال، با دل غمزدهام سخن میگوید.
کارم از دست شد چه کارست این؟
الله! الله! چه کار و بارست این؟
هوش مصنوعی: کار من تمام شده و حالا چه باید بکنم؟ ای خدا! این چه وضع عجیبی است؟
آه ازین بخت و طالعی که مراست
وای ازین عمر ضایعی که مراست
هوش مصنوعی: ای کاش بخت و سرنوشتم بهتر بود و عمرم هدر نمیرفت.
تا به کی سینه پاره پاره کنم؟
وای من! وای من! چه چاره کنم؟
هوش مصنوعی: تا کی باید خودم را دچار درد و رنج کنم؟ آه من! آه من! چه باید بکنم؟
چاک چاکست دل به خنجر و تیغ
حیف! حیف از دلم! دریغ! دریغ!
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زخمها و دردهایی که از خنجر و تیغ میخورد، بسیار آشفته و پریشان است. افسوس و حسرت بر حال دل بر من غلبه کرده است!
آه! ازین بخت و طالعی که مراست
وای! ازین عمر ضایعی که مراست
هوش مصنوعی: آه از سرنوشتم که اینگونه است و وای از عمری که به هدر میرود.
من کیم؟ آن که شمع بزم افروخت
شعلهای جست و خانمانم سوخت
هوش مصنوعی: من کی هستم؟ من همان کسی هستم که در جشن و شادیها شمع روشنی را روشن کردم، ولی ناگهان شعلهای برخاست و باعث سوختن خانهام شد.
من کیم؟ آن که آب حیوان جست
بر لب چشمه دست از جان شست
هوش مصنوعی: من کی هستم؟ آن کسی که برای نوشیدن آب حیات، جان خود را در کنار چشمه به خطر انداخت.
من کیم؟ آن که رنج هجران برد
سیر نادیده روی جانان، مرد
هوش مصنوعی: من کیستم؟ کسی که به خاطر دوری از معشوق دردی کشیده و با خیالات چهره او در دلش زندگی کرده است.
نیست غیر از وصال او هوسم
آه! اگر من به وصل او نرسم
هوش مصنوعی: به جز نزدیکی به محبوبم، هیچ آرزویی ندارم، آه! اگر نتوانم به وصالش برسم.
گر نمیرم درین هوس فردا
کار من مشکلست پس فردا
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر این آرزو بمیرم، پس کار من در فردا سخت خواهد بود.
شاه چون گوش کرد زاری او
بهر تسکین بیقراری او
هوش مصنوعی: وقتی شاه از درد و ناله او آگاه شد، برای آرامش و تسکین نگرانیاش تلاش کرد.
گفت: برخیز و اضطراب مکن
غم فردا مخور، شتاب مکن
هوش مصنوعی: گفت: بلند شو و نگران نباش، به فکر فردا نباش و عجله نکن.
زان که من بعد ازین چه صبح و چه شام
آیم و جا کنم به گوشهٔ بام
هوش مصنوعی: از این به بعد من در صبح و شب میآیم و در گوشهٔ بام جا میگیرم.
بر لب بام قصر بنشینم
تا گروه کبوتران بینم
هوش مصنوعی: مینشینم بر لبه بام قصر تا پرواز و زندگی گروهی از کبوتران را تماشا کنم.
تو هم از دور سوی من میبین
در و دیوار کوی من میبین
هوش مصنوعی: به من نگاه کن و از دور، تمام جزئیات و زیباییهای محل زندگیام را ببین.
ای خوش آن دم که دوست دوست شود!
یار آن کس که یار اوست شود
هوش مصنوعی: بسیار زیباست زمانی که محبوب، محبوب خود را بشناسد و یار، یار خود را دوست بدارد.
روی خود آورد به جانب دوست
طالب او شود که طالب اوست
هوش مصنوعی: کسی که به محبت و دوستی روی میآورد، میکوشد که به سوی محبوب خود توجه پیدا کند، چرا که او تنها به دنبال محبوب خویش است.
عشق با یار دلنواز خوشست
بلکه معشوق عشقباز خوشست
هوش مصنوعی: عشق وقتی لذتبخش است که با محبوبی دلنشین باشد، اما بیشتری زیبایی آن در وجود معشوقی است که عاشقانه بازی کند و دل ببرد.
حاشیه ها
1397/04/21 10:07
مصطفی
در بیت هشتم مصرع دوم کلمه "عنر" به "عمر" تغییر باید.