گنجور

بخش ۱۹ - رفتن گدا به شب بر در شاه‌زاده

یک شب القصه رو به شاه آورد
رو به شاه جهان پناه آورد
با تن زار و سینه ی غمناک
دل مجروح و دیدهٔ نمناک
هر قدم رو به خاک می‌مالید
از دل دردناک می‌نالید
هر دم آهی کشیدی از دل تنگ
تا از آن آه سوختی دل سنگ
از غم دل به سینه سنگ زدی
با دل از کینه طبل جنگ زدی
رخ بر آن خاک آستان سودی
آستان را ز بوسه فرسودی
گفتی این آستانه محترم‌ست
سگ این کوی آهوی حرم‌ست
هر که او ره بدین طرف دارد
پای او بر سرم شرف دارد
بر در شاه دید شیر سگی
سگ نگویم پلنگ تیزتگی
داغ مهر و وفا نشانی او
خواب مردم ز پاسبانی او
گفتش ای سرور وفاداران
در وفا بهتر از همه یاران
گفت ای از می وفا سرمست
روز و شب هیچ خورد و خوابت هست؟
رشتهٔ دوستی‌ست هر رگ تو
تو سگ کوی یار و من سگ تو
پنجه و ناخنت به خون شکار
سرخ همچون گلست و تیز چو خار
دست تو در حناست گل دسته
گل سرخ آن کف حتا بسته
کف پای توراست نقش نگین
در نگین تو جمله روی زمین
بارها صید فربه آوردی
خود قناعت به استخوان کردی
هست شکل دم تو قلابی
که مرا می‌کشد به هر بابی
شب‌روانی که قلب و حیله‌گرند
از تو شب تا به روز بر حذرند
گریه کرد و ز دیده آبش داد
وز دل خون‌چکان کبابش داد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک شب القصه رو به شاه آورد
رو به شاه جهان پناه آورد
هوش مصنوعی: در یک شب، داستانی را به دربار شاه آورد و به او پناهنده شد.
با تن زار و سینه ی غمناک
دل مجروح و دیدهٔ نمناک
هوش مصنوعی: با وجود بدنی ضعیف و سینه‌ای پر از غم، دل زخم‌خورده و چشمانی پر از اشک دارم.
هر قدم رو به خاک می‌مالید
از دل دردناک می‌نالید
هوش مصنوعی: هر قدمی که بر زمین می‌گذاشت، از دل درد و غم خود ناله می‌کرد.
هر دم آهی کشیدی از دل تنگ
تا از آن آه سوختی دل سنگ
هوش مصنوعی: هر لحظه با دل تنگی آه می‌کشی تا از آن آه، دل سختت به آتش بیفتد و بسوزد.
از غم دل به سینه سنگ زدی
با دل از کینه طبل جنگ زدی
هوش مصنوعی: به خاطر ناراحتی و غم درونت، دلی را که سنگین شده، به سینه‌ات زدی و با دل پر از کینه‌ات، صدای جنگ و دشمنی را ایجاد کردی.
رخ بر آن خاک آستان سودی
آستان را ز بوسه فرسودی
هوش مصنوعی: چهره‌ات بر آن خاک مهمان‌خانه می‌درخشد و آن مکان را با بوسه‌هایم به نابودی می‌کشانم.
گفتی این آستانه محترم‌ست
سگ این کوی آهوی حرم‌ست
هوش مصنوعی: گفتی این درگاه از احترام ویژه‌ای برخوردار است، ولی در واقع سگ این محل، همانند آهو برای حرم مقدس است.
هر که او ره بدین طرف دارد
پای او بر سرم شرف دارد
هوش مصنوعی: هرکس که در این مسیر حرکت کند، برای من احترام و برتری دارد.
بر در شاه دید شیر سگی
سگ نگویم پلنگ تیزتگی
هوش مصنوعی: در کنار درب شاه، شیر خطرناکی را مشاهده کردم که شجاعتش به اندازه‌ی پلنگ است، ولی من او را یک سگ نمی‌دانم.
داغ مهر و وفا نشانی او
خواب مردم ز پاسبانی او
هوش مصنوعی: علامت عشق و وفاداری او، به گونه‌ای است که خواب مردم را از پاسبانی او مختل کرده است.
گفتش ای سرور وفاداران
در وفا بهتر از همه یاران
هوش مصنوعی: او به بنده می‌گوید: ای محبوب وفاداران، تو در وفاداری از همه دوستان بهتر هستی.
گفت ای از می وفا سرمست
روز و شب هیچ خورد و خوابت هست؟
هوش مصنوعی: گفت ای کسی که به دلیل شراب وفادار خوشحال و سرمست هستی، آیا هیچ وقت خواب و خوراکی هم داری؟
رشتهٔ دوستی‌ست هر رگ تو
تو سگ کوی یار و من سگ تو
هوش مصنوعی: رابطهٔ دوستی میان ما به قدری عمیق است که من خود را وابسته به تو می‌دانم و هر چه که تو را خوشحال کند، برای من هم اهمیت دارد.
پنجه و ناخنت به خون شکار
سرخ همچون گلست و تیز چو خار
هوش مصنوعی: پنجه و ناخن تو به رنگ خون شکار، به زیبایی گل و تیزی خار است.
دست تو در حناست گل دسته
گل سرخ آن کف حتا بسته
هوش مصنوعی: دست تو در حناست و گل‌های سرخ آن، به شکلی زیبا و مرتب تزیین شده‌اند.
کف پای توراست نقش نگین
در نگین تو جمله روی زمین
هوش مصنوعی: کف پای تو مانند نگینی ارزشمند است که در روی زمین می‌درخشد.
بارها صید فربه آوردی
خود قناعت به استخوان کردی
هوش مصنوعی: تو بارها طعمه‌های نیکو و زیادی به دست آوردی، اما خودت را تنها به استخوان‌ها راضی کردی و قناعت کردی.
هست شکل دم تو قلابی
که مرا می‌کشد به هر بابی
هوش مصنوعی: شکل دم تو مانند قلابی است که مرا به هر قیمتی به سمت خودش می‌کشد.
شب‌روانی که قلب و حیله‌گرند
از تو شب تا به روز بر حذرند
هوش مصنوعی: افرادی که قلبشان طبعی ناپاک و فریبکارانه دارد، از تو در طول شب و روز دوری می‌کنند و از تو دور هستند.
گریه کرد و ز دیده آبش داد
وز دل خون‌چکان کبابش داد
هوش مصنوعی: او گریه کرد و اشک‌ها از چشمانش ریخت و دلش مثل کبابی در حال سوختن بود.