بخش ۱۶ - افشای راز عشق و ملامت عوام
باز چو مهر از فلک سر زد
شاه از خواب ناز سر بر زد
دل پر از مهر و لب پر از خنده
از عتاب گذشته شرمنده
پیش درویش همچو گل بشکفت
رفت در خنده و همچو غنچه گفت
پس از این به که ما به هم باشیم
هر دو شاه و گدا به هم باشیم
زان که شاه و گدا به هم گویند
بی گدا نام شاه کم گویند
نام شاه و کدا بع عن گیرند
بی گدا نام شاه کم گیرند
عزت سروران ز درویشیست
فخر پیغمبران ز درویشیست
همه شاهان گدای درویشند
در پناه دعای درویشند
شاه چون لطف کرد بیش از پیش
میل درویش گشت بیش از بیش
چند روزی چو در میان بگذشت
حال درویش زین و آن بکذشت
بخش ۱۵ - حال عشق شاهزاده با گدا: باز چون ظلمت شب آمد پیشبخش ۱۷ - خبردار شدن مردم از حال درویش و پیدا شدن رقیب کافرکیش بداندیش: اهل مکتب شدند واقف حال
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1397/04/21 09:07
مصطفی
بیت ششم مصرع اول بدین گونه اصلاح باید:
نام شاه و گدا به هم ( یا بهم) گیرند