بخش ۱۳ - حالات شاه و گدا در مکتب
صبح دم کز نسیم مهرافروز
دور شد طرهٔ شب از رخ روز
شست دوران ز آب چشمهٔ مهر
ظلمت شب ز کارگاه سپهر
سوخت بر مجمر سپهر بلند
ز آتش مهر دانههای سپند
آفتاب از فلک هویدا شد
قطرهها ریخت چشمه پیدا شد
مهر از چرخ نیلگون سر زد
یوسف از آب نیل سر بر زد
آتش موسوی به طور آمد
ظلمت شب برفت نور آمد
بعد ظلمت بر این بلند ایوان
روی بنمود چشمه حیوان
شه که صد ناز و عشوه در سر داشت
ناگه از خواب ناز سر برداشت
از گریبان ناز سر بر کرد
سر برآورد و فتنه را سر کرد
هم کله کج نهاد بر سر خویش
هم قبا چست کرد در بر خویش
حلقه زلف ساخت زیور گوش
چین کاکل فگند بر سر دوش
بر میان همچو موی بست کمر
صد کمر بسته را شکست کمر
قد برافراخت همچو عمر دراز
سوی مکتب قدم نهاد به ناز
چشم درویش مستمند به راه
گهر افشان برای مقدم شاه
ناگه آن سرو ناز پیدا شد
فتنهٔ رفته باز پیدا شد
چون بدید آن جمال زیبایی
کرد بنیاد ناشکیبایی
دل و جانش در اضطراب افتاد
مست بیخود شد و خراب افتاد
دم به دم حال او دگرگون شد
من چه گویم حال او چون شد
شاه چو دید بیقراری او
در دلش کار کرد زاری او
پیش او رفت و گفت حال تو چیست؟
در چه اندیشهای؟ خیال تو چیست؟
ساعتی با گدای خود بنشست
رفت آنگه به جای خود بنشست
جای در پیشگاه خانه گرفت
و آن گدا جا بر آستانه گرفت
بس که بودند هر دو مایل هم
جا گرفتند در مقابل هم
چشم بر چشم و دیده بر دیده
هر زمان سوی یکدگر دیده
بخش ۱۲ - حال گدا به وقت شب در جدایی شاهزاده: چون شب تیره در میان آمدبخش ۱۴ - در فسونسازی شهزاده به معلم به جهت دلداری درویش: شاه چون در گدا نظر میکرد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبح دم کز نسیم مهرافروز
دور شد طرهٔ شب از رخ روز
هوش مصنوعی: صبح که نسیم ملایم و روشنایی دلانگیز برمیخیزد، تاریکی شب به آرامی از چهرهٔ روز کنار میرود.
شست دوران ز آب چشمهٔ مهر
ظلمت شب ز کارگاه سپهر
هوش مصنوعی: وقتی که زمان از آب چشمهٔ مهر شسته میشود، شب تاریکی از کارگاه آسمان به وجود میآید.
سوخت بر مجمر سپهر بلند
ز آتش مهر دانههای سپند
هوش مصنوعی: آتش مهر در آسمان بلند به دانههای خوشبو و معطر سوختگی میدهد.
آفتاب از فلک هویدا شد
قطرهها ریخت چشمه پیدا شد
هوش مصنوعی: خورشید از آسمان نمایان شد و قطرات باران فرو ریخت و چشمهها آشکار شدند.
مهر از چرخ نیلگون سر زد
یوسف از آب نیل سر بر زد
هوش مصنوعی: خورشید از آسمان آبی سر زد و یوسف از آب نیل بیرون آمد.
آتش موسوی به طور آمد
ظلمت شب برفت نور آمد
هوش مصنوعی: آتش موسوی (که به حق و حقیقت اشاره دارد) در دل تاریکی شب ظاهر شد و باعث شد که ظلمت برطرف شود و نور و روشنی پدیدار گردد.
بعد ظلمت بر این بلند ایوان
روی بنمود چشمه حیوان
هوش مصنوعی: پس از تاریکی، چشمه حیات بر این ایوان بلند نمایان شد.
شه که صد ناز و عشوه در سر داشت
ناگه از خواب ناز سر برداشت
هوش مصنوعی: ملکی که دلتنگی و زیباییهایش همه را مجذوب کرده بود، ناگهان از خواب خوش برخواست.
از گریبان ناز سر بر کرد
سر برآورد و فتنه را سر کرد
هوش مصنوعی: او از گریبان زیبایش سر بیرون آورد و با وقار تمام، آشوب و فتنه را تحت کنترل درآورد.
هم کله کج نهاد بر سر خویش
هم قبا چست کرد در بر خویش
هوش مصنوعی: او هم کلاهی که کمی کج بود بر سر گذاشت و هم لباسش را به خوبی و با دقت به تن کرد.
حلقه زلف ساخت زیور گوش
چین کاکل فگند بر سر دوش
هوش مصنوعی: موهای بلند و زیبای او مانند حلقهای طلا بر گوشهایش آویزان است و غنچههای نرم و لطیف بر شانههایش قرار گرفتهاند.
بر میان همچو موی بست کمر
صد کمر بسته را شکست کمر
هوش مصنوعی: با کمر باریک و ظریف خود که مانند مویی به نظر میآید، ناگهان قدرتی به دست میآورم که میتواند کمرهای محکم و متراکم را بشکند.
قد برافراخت همچو عمر دراز
سوی مکتب قدم نهاد به ناز
هوش مصنوعی: او همچون عمر که به درازا کشیده شده، با احترام و ناز به سمت مکتب قدم میگذارد.
چشم درویش مستمند به راه
گهر افشان برای مقدم شاه
هوش مصنوعی: چشم انسان فقیر و نیازمند به دنبال دانههای قیمتی و گرانبهاست که برای ورود پادشاه در راه ریخته شدهاند.
ناگه آن سرو ناز پیدا شد
فتنهٔ رفته باز پیدا شد
هوش مصنوعی: ناگهان آن درخت زیبای قد بلند ظاهر شد و فتنه و آشوبی که رفته بود، دوباره به وجود آمد.
چون بدید آن جمال زیبایی
کرد بنیاد ناشکیبایی
هوش مصنوعی: زمانی که آن زیبایی را دید، روحش از شوق و شیدایی متلاطم شد و دچار نارضایتی و بیتابی گردید.
دل و جانش در اضطراب افتاد
مست بیخود شد و خراب افتاد
هوش مصنوعی: دل و جان او در نگرانی و اضطراب غرق شدند، به حدی که در حال بیخود بودن و نابودی قرار گرفت.
دم به دم حال او دگرگون شد
من چه گویم حال او چون شد
هوش مصنوعی: لحظه به لحظه حال او تغییر کرد، من چگونه میتوانم بگویم حال او چگونه شده است؟
شاه چو دید بیقراری او
در دلش کار کرد زاری او
هوش مصنوعی: وقتی شاه اضطراب و بیتابی او را دید، در دلش به خاطر گریه و درخواست او احساس ناراحتی و دلسوزی کرد.
پیش او رفت و گفت حال تو چیست؟
در چه اندیشهای؟ خیال تو چیست؟
هوش مصنوعی: به او نزدیک شد و پرسید حالت چطور است؟ به چه چیزی فکر میکنی؟ ذهنت مشغول چه چیزی است؟
ساعتی با گدای خود بنشست
رفت آنگه به جای خود بنشست
هوش مصنوعی: مدتی را با گدای خود نشسته بود، سپس به جای خود برگشت و نشست.
جای در پیشگاه خانه گرفت
و آن گدا جا بر آستانه گرفت
هوش مصنوعی: یک نفر در مقابل درب خانه نشسته و آن گدا نیز در آستانه در جا گرفته است.
بس که بودند هر دو مایل هم
جا گرفتند در مقابل هم
هوش مصنوعی: به قدری هر دو به هم تمایل نشان میدادند که در برابر یکدیگر قرار گرفتند و در کنار هم جا باز کردند.
چشم بر چشم و دیده بر دیده
هر زمان سوی یکدگر دیده
هوش مصنوعی: چشمها به هم دوخته شده و هر لحظه نگاهی به یکدیگر دارند.