بخش ۱۲ - حال گدا به وقت شب در جدایی شاهزاده
چون شب تیره در میان آمد
دل درویش در فغان آمد
که دل شب چرا ز مهر تهیست؟
تیره شد روزم این چه روسیهیست؟
چه شد آیا گرفت ماه امشب؟
باشد از دود دل سیاه امشب
هیچ شب این چنین سیاه نبود
گویی امشب چراغ ماه نبود
شد پر از دود گنبد گردون
روزنی نیست تا رود بیرون
همه روی زمین سیاه شد آه!
که نشستم دگر به خاک سیاه
جان شیرین رسید بر لب من
صد شب دیگران و یک شب من
بلکه این صد شبست نیست شکی
که به خونم همه شدند یکی
وه! که خورشید رو به ره کرده
رفته و روز من سیه کرده
آسمان واقف است از غم من
که سیهپوش شد به ماتم من
صبح از من نمیکند یادی
آخر ای مرغ صبح، فریادی!
کوس امشب غریو کم دارد
ز آب چشمم مگر که نم دارد؟
قمری از بانگ صبح لب بربست
تا شد از نالهام فغانش پست
دیدهها بر ستاره دادم تا دم صبح
چون شفق میگریست از غم صبح
بخش ۱۱ - در آزاد شدن شهزاده از مکتب و ملول بودن درویش: یار هرگه درو نظر میکردبخش ۱۳ - حالات شاه و گدا در مکتب: صبح دم کز نسیم مهرافروز
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون شب تیره در میان آمد
دل درویش در فغان آمد
هوش مصنوعی: زمانی که شب تاریک فرارسید، دل درویش به شدت نگران و مضطرب شد.
که دل شب چرا ز مهر تهیست؟
تیره شد روزم این چه روسیهیست؟
هوش مصنوعی: چرا دل شب از محبت خالی است؟ روزم تاریک شده و این چه حالتی است؟
چه شد آیا گرفت ماه امشب؟
باشد از دود دل سیاه امشب
هوش مصنوعی: آیا امشب ماه غایب شده است؟ شاید به خاطر دود و غم دل سیاه من است.
هیچ شب این چنین سیاه نبود
گویی امشب چراغ ماه نبود
هوش مصنوعی: این شب طوری تاریک است که هیچ شب دیگری به این اندازه سیاه نبوده است، به نظر میرسد که نور ماه هم وجود ندارد.
شد پر از دود گنبد گردون
روزنی نیست تا رود بیرون
هوش مصنوعی: به دلیل مشکلات و سختیهای زندگی، هوا و محیط اطراف پر از ناراحتی و غم است و هیچ راه فراری برای خروج از این وضعیت وجود ندارد.
همه روی زمین سیاه شد آه!
که نشستم دگر به خاک سیاه
هوش مصنوعی: همه جا تاریک و غمانگیز شده است، وای! که من دوباره در زمین خاکی نشستهام.
جان شیرین رسید بر لب من
صد شب دیگران و یک شب من
هوش مصنوعی: روح شیرینم در آستانهی جان کندن است، در حالی که دیگران شبهای زیادی را گذراندهاند، من تنها یک شب را تجربه کردهام.
بلکه این صد شبست نیست شکی
که به خونم همه شدند یکی
هوش مصنوعی: این شبها هیچ شب معمولی نیست، بلکه همه به خاطر درد و رنجی که در دل دارم، به یکدیگر پیوند خوردهاند.
وه! که خورشید رو به ره کرده
رفته و روز من سیه کرده
هوش مصنوعی: آخی! که خورشید در حال حرکت است و رفته، در حالی که روز من تاریک و غمگین شده است.
آسمان واقف است از غم من
که سیهپوش شد به ماتم من
هوش مصنوعی: آسمان از اندوه من باخبر است و به خاطر غم من، به رنگ سیاه درآمده است.
صبح از من نمیکند یادی
آخر ای مرغ صبح، فریادی!
هوش مصنوعی: صبح دیگر به یاد من نیستی، ای پرنده صبح، تنها صدایم را به گوش نرساندی!
کوس امشب غریو کم دارد
ز آب چشمم مگر که نم دارد؟
هوش مصنوعی: امشب صدای شیپور جشن و شادی، از گریههای من کم است، مگر اینکه اشکهایم به اندازه کافی باشد؟
قمری از بانگ صبح لب بربست
تا شد از نالهام فغانش پست
هوش مصنوعی: قلقلی از صدای صبح خاموش شد، و نالههای من باعث شد فریادش کمرنگ شود.
دیدهها بر ستاره دادم تا دم صبح
چون شفق میگریست از غم صبح
هوش مصنوعی: من تا صبح به ستارهها خیره شدم و به خاطر غم آمدن صبح گریه کردم؛ مانند شفق که خودش را در روزbreak میکند.