گنجور

بخش ۱۱ - در آزاد شدن شه‌زاده از مکتب و ملول بودن درویش

یار هرگه درو نظر می‌کرد
او نظر جانب دگر می‌کرد
گرچه عاشق بود خراب نظر
لیک او را کجاست تاب نظر؟
هرگه آن نوش‌خند شکرلب
جانب خانه رفتی از مکتب
حال درویش ز آن برآشفتی
گریه اغاز کردی و گفتی
بی تو در مکتبم پریشان حال
همچو دیوانه در کف اطفال
زندگی موجب ملال منست
عرش و کرسی گواه حال منست
هست دور از تو دفتر و خامه
آن سیه کار و این سیه نامه
قامتت را الف هواخواهست
ها زشوقت دو چشم بر راهست
صاد چشم امید ببریده
همچو کاغذ سفید گردیده
دور از آن چشم نیست نقطهٔ صاد
که برون آمدست نقطهٔ ضاد
دال بی طرهٔ تو بدحالست
این که خم شد قدش بر آن دالست
سین ز هجران آن لب خندان
لب حسرت گرفته بر دندان
همچو شین است بی تو سرکش کاف
که کند سینه را شکاف شکاف
جانب قاف گر شوم نگران
آیدم همچو کوه قاف گران
لام بی سنبل تو قلابی‌ست
کز غم او دل مرا تابی‌ست
بی جمال تو بر تن محزون
نعل و داغی‌ست نون و نقطهٔ نون
غیر از این گونه حرف کم می‌گفت
حرف می‌دید و حرف غم می‌گفت
وقت خواندن ز هیبت استاد
چون ز طفلان برآمدی فریاد
او هم آواز و هم زبان می‌شد
پس به تقریب در فغان می‌شد
هر گه که از شوق گریه می‌کردی
صد هزاران بهانه آوردی
که غریبم درین دیار بسی
در غریبی چو من مباد کسی
یاد یار و دیار خود کردم
گریه بر روزگار خود کردم
چون خبر یافتی که آمد شاه
زود فارغ شدی ز گریه و آه
که دگر آه و ناله بی‌ادبی‌ست
آه ازین گریه، این چه بوالعجبی‌ست؟
گفتی از هر طرف حکایت‌ها
کردی از هر کسی روایت‌ها
بود از آن نکته‌های خاطرخواه
غرض او قبول حضرت شاه
شاه را ساختی به خود مشغول
خویش را نیز پیش او مقبول
آری این‌ست کار عاشق زار
تا کند جا همیشه در دل یار
شب چو آمد ز خدمت استاد
شاه و طفلان همه شدند ازاد
او گرفتار ماند در مکتب
با درونی سیه‌تر از دل شب

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: علی پی‌سپار

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یار هرگه درو نظر می‌کرد
او نظر جانب دگر می‌کرد
هوش مصنوعی: هر بار که یار به من نگاه می‌کرد، من احساس می‌کردم او به سمت دیگری خیره شده است.
گرچه عاشق بود خراب نظر
لیک او را کجاست تاب نظر؟
هوش مصنوعی: هرچند او عاشق بود و حالتی سرشار از شور و شوق داشت، اما کجا می‌تواند به چشمان معشوقش زل بزند و تاب بیاورد؟
هرگه آن نوش‌خند شکرلب
جانب خانه رفتی از مکتب
هوش مصنوعی: هر وقت که آن دختر خوش‌صورتی با لب‌های شیرین از مکتب به خانه می‌رفت، دل مرا می‌ربود.
حال درویش ز آن برآشفتی
گریه اغاز کردی و گفتی
هوش مصنوعی: درویش از آن وضعیت ناراحت شد و با اشک ریختن گفت:
بی تو در مکتبم پریشان حال
همچو دیوانه در کف اطفال
هوش مصنوعی: بدون تو در زندگی‌ام به شدت آشفته‌ام، مانند دیوانه‌ای که در دست کودکان قرار دارد.
زندگی موجب ملال منست
عرش و کرسی گواه حال منست
هوش مصنوعی: زندگی بر من سخت و خسته‌کننده است و خداوند شاهد وضعیت من است.
هست دور از تو دفتر و خامه
آن سیه کار و این سیه نامه
هوش مصنوعی: دور از تو، نگارشی تیره و غمگین وجود دارد و این نوشته نیز در حالتی غم‌آلود ساخته شده است.
قامتت را الف هواخواهست
ها زشوقت دو چشم بر راهست
هوش مصنوعی: قامت تو مورد توجه و علاقه الف است، به همین خاطر دو چشمت منتظر اوست.
صاد چشم امید ببریده
همچو کاغذ سفید گردیده
هوش مصنوعی: چشم‌های ناامید او مانند برگه‌ای سفید شده، دیگر چیزی برای امیدواری ندارد.
دور از آن چشم نیست نقطهٔ صاد
که برون آمدست نقطهٔ ضاد
هوش مصنوعی: نقطهٔ صاد، از دور دیده نمی‌شود چون نقطهٔ ضاد از آن بیرون آمده است.
دال بی طرهٔ تو بدحالست
این که خم شد قدش بر آن دالست
هوش مصنوعی: درختی که به خاطر تو پژمرده شده، در حالی که به خاطر زیبایی‌ات سرش خم شده است.
سین ز هجران آن لب خندان
لب حسرت گرفته بر دندان
هوش مصنوعی: به سبب دوری از آن لبخند زیبا، اکنون دندان‌هایم را بر حسرت گاز گرفته‌ام.
همچو شین است بی تو سرکش کاف
که کند سینه را شکاف شکاف
هوش مصنوعی: بدون تو زندگی همچون حیوانی سرکش و بی‌رحم است که به راحتی می‌تواند دل را بشکند و آن را جریحه‌دار کند.
جانب قاف گر شوم نگران
آیدم همچو کوه قاف گران
هوش مصنوعی: اگر به سوی قاف بروم، نگرانی‌ام به قدری شدید است که مانند کوهی بزرگ و محکم ادامه خواهد داشت.
لام بی سنبل تو قلابی‌ست
کز غم او دل مرا تابی‌ست
هوش مصنوعی: تو مانند گلی زیبا هستی، اما این زیبایی تو از درد و اندوه من ناشی می‌شود که دل مرا مجروح کرده است.
بی جمال تو بر تن محزون
نعل و داغی‌ست نون و نقطهٔ نون
هوش مصنوعی: بی presence تو، بر تن غمگین، نشانه‌ای از زخم و درد است که به زندگی‌ام افزوده شده و همچنان در شوق دیدار تو به سر می‌برم.
غیر از این گونه حرف کم می‌گفت
حرف می‌دید و حرف غم می‌گفت
هوش مصنوعی: او معمولاً کمتر از این نوع صحبت‌ها می‌کرد و بیشتر به مشاهده و ابراز غم و اندوه خود می‌پرداخت.
وقت خواندن ز هیبت استاد
چون ز طفلان برآمدی فریاد
هوش مصنوعی: زمانی که استاد شروع به خواندن کرد، به قدری هیبت و عظمت او احساس می‌شد که مانند بچه‌ها از ترس، فریاد برآمدند.
او هم آواز و هم زبان می‌شد
پس به تقریب در فغان می‌شد
هوش مصنوعی: او هم صدای همدل و هم کلام می‌شد، بنابراین به تدریج در فریاد و ناله نیز شریک می‌گردید.
هر گه که از شوق گریه می‌کردی
صد هزاران بهانه آوردی
هوش مصنوعی: هر بار که به خاطر شوق و احساساتت گریه می‌کردی، تو دلایل و بهانه‌های زیادی را برای این کار می‌آوردی.
که غریبم درین دیار بسی
در غریبی چو من مباد کسی
هوش مصنوعی: من در این سرزمین غریب و تنها هستم، ای کاش هیچ کس دیگری هم در چنین وضعیتی نباشد.
یاد یار و دیار خود کردم
گریه بر روزگار خود کردم
هوش مصنوعی: به یاد دوست و زادگاهم افتادم و به خاطر حال و روز خودم اشک ریختم.
چون خبر یافتی که آمد شاه
زود فارغ شدی ز گریه و آه
هوش مصنوعی: وقتی خبر آمدن شاه را شنیدی، به سرعت از گریه و آه راحت شدی.
که دگر آه و ناله بی‌ادبی‌ست
آه ازین گریه، این چه بوالعجبی‌ست؟
هوش مصنوعی: دیگر ناله و گریه کردن نشانه‌ای از بی‌احترامی است. این اشک‌ها چه شگفتی عجیبی دارند!
گفتی از هر طرف حکایت‌ها
کردی از هر کسی روایت‌ها
هوش مصنوعی: تو از هر سو داستان‌ها را روایت کردی و از هر فردی حکایت‌ها را نقل کردی.
بود از آن نکته‌های خاطرخواه
غرض او قبول حضرت شاه
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که به خاطر برخی نکات و موارد دلخواه و جذابی که وجود دارد، هدف او جلب توجه و پذیرش شاه است.
شاه را ساختی به خود مشغول
خویش را نیز پیش او مقبول
هوش مصنوعی: تو به پادشاه مشغول ساختی و خودت را نیز در نزد او پسندیده‌ای.
آری این‌ست کار عاشق زار
تا کند جا همیشه در دل یار
هوش مصنوعی: عاشق همیشه باید جایی در دل محبوبش داشته باشد، این یکی از نشانه‌های محبت و عشق اوست.
شب چو آمد ز خدمت استاد
شاه و طفلان همه شدند ازاد
هوش مصنوعی: شب که فرا رسید، استاد در کنار شاه و کودکان، همه را آزاد گذاشت.
او گرفتار ماند در مکتب
با درونی سیه‌تر از دل شب
هوش مصنوعی: او در مکتب به دام ماند و درونش تاریک‌تر از دل شب است.